مقام وصایت
اَنَّ عَلِیَّ ابْنَ اَبیطالِبٍ اَخی وَ وَصِیّی وَ خَلیفَتی (عَلی اُمَّتی) وَ الْاِمامُ مِنْ بَعْدی اَلَّذی مَحَلُّهُ مِنّی مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسی اِلاَّ اَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدی وَ هُوَ وَلِیُّکُمْ بَعْدَ اللَّهِ وَ رسوله
همانا علی بن ابیطالب، برادر و وصی و جانشین من بر امتم است، و امام پس از من است، جایگاه او نسبت به من مانند جایگاه هارون نسبت به موسی است، جز اینکه پس از من پیامبری نیست، و او ولی شما پس از خدا و رسول اوست
مقام وصایت از جمله مقاماتی است که به امر خدا توسط پیامبر صلی الله علیه و آله برای امیرالمؤمنین علیه السلام قرار داده شده و به آن در خطبه غدیر هم اشاره شده است. به مقام وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام جز در رخداد غدیر خم در یوم الدار (انذار عشیره) و یوم الخمیس (رخداد قلم و دوات) توسط پیامبر صلی الله علیه و آله و روز شورا برای تعیین خلیفه سوم توسط امیر المؤمنین علیه السلام اشاره شده است
درباره لزوم تعیین وصی توسط پیامبر صلی الله علیه و آله گفته شده که لزوم تعیین وصی توسط پیامبر صلی الله علیه و آله از منظر عقل و سنت انبیا ضروری است تا پس از رحلت ایشان، امت دچار اختلاف و سردرگمی نشود. عدم وصیت، مغایر با حکم عقل، وجدان و روش پیامبران پیشین بوده و موجب بلاتکلیفی مسلمانان میگردد.
با توجه به ضرورت وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله، دو احتمال وجود دارد: وصیت به امیرالمؤمنین علیه السلام یا به غیر ایشان. از آنجا که اجماع امت بر وصیت پیامبر به غیر علی علیه السلام وجود ندارد و ترک وصیت خلاف عقل و شرع است، نتیجه منطقی آن است که پیامبر به امیرالمؤمنین علیه السلام وصیت کرده است.
بهگفته شارحان خطبه غدیر، با مراجعه به تاریخ صحابه و تابعین روشن میشود که آنها در سخنان خود، هرجا که مناسب میدیدند، امیرالمؤمنین علیه السلام را بهعنوان «وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله» معرّفی میکردند؛از جمله ابوذر غفاری در زمان خلافت عثمان در کنار در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله ایستاد و خطبهای ایراد کرد. در آن خطبه آمده است: و محمد صلی الله علیه و آله وارث علم آدم و تمام فضایل انبیا است. و علی بن ابیطالب علیه السلام وصی محمد صلی الله علیه و آله و وارث علم اوست.
برخی شارحان خطبه غدیر معتقدند که با مراجعه به تاریخ میتوان پی برد که مخالفان غدیر به هر نحو ممکن در صدد مقابله شدید با احادیث وصایت برآمدند؛ زیرا دلالت این احادیث بر امامت و خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام قوی و تمام است؛ از جمله این مقابلهها مقابله برخی مورخان اهل سنت است که تلاش کردهاند با حذف و تحریفْ این لقب را از کنار نام امیرالمؤمنین علیه السلام بردارند.
وصایت: جایگاه و دلایل در بستر حدیث منزلت
بهگفته برخی شارحان خطبه غدیر، در این قسمت از خطبه غدیر جایگاه ومنزلت امیرالمؤمنین علیه السلام نشان داده شد که در همه خصوصیات و فضائل، به غیر از نبوت، با شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله مشترک است. از جمله این فضائل وصایت است.
گفته شده که بهغیر از نقل این منزلت در روز غدیر، در زمانها و مکانهای دیگری نیز از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است؛ از جمله در یوم الدار (روز دعوت خویشاوندان به اسلام)، روز پیمان اول برادری (قبل از هجرت به مدینه)، روز پیمان دوم برادری (پنج ماه بعد از هجرت به مدینه)، در منزل امّ سلمه، به هنگام تعیین سرپرست برای دختر حمزه بن عبدالمطلب، در ماجرای سد ابواب و از همه مشهورتر در غزوهٔ تبوک. همه این موارد دلیل بر اهمیت موضوع دانسته شده و از مهمترین دلائل وصایت و خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام بهشمار رفته است.
گفته شده که علمای شیعه در کتابهای خویش برای اثبات مسئله امامت به حدیث منزلت پرداختهاند؛ از جملهٔ میرحامدحسین هندی یک جلد از کتاب عبقات الانوار را به این حدیث اختصاص داده است. بسیاری از مفسران بزرگ شیعه و اهل تسنن نیز در ذیل آیه ۱۴۲ سوره اعراف، که در آن به داستان رفتن موسی علیه السلام به مدت ۴۰ شب به وعدهگاه پروردگار و جانشینشدن هارون پرداخته شده، حدیث منزلت را نقل کردهاند.
حدیث منزلت در غزوه تبوک و پاسخ به برخی سؤالات
از مهمترین جایگاههای بیان حدیث منزلت غزوهٔ تبوک دانسته شده که پیامبر صلی الله علیه و آله بهسوی تبوک[یادداشت ۱]حرکت کردند. به پیامبر صلی الله علیه و آله خبر داده شده بود که امپراطوری روم شرقی لشکر عظیمی فراهم کرده تا به حجاز حمله کند. پیامبر صلی الله علیه وآله با لشکر عظیمی عازم تبوک شد و امیرالمؤمنین علیه السلام را بهجای خود قرار داد.
آنگاه علی علیه السلام عرض کرد: آیا مرا در میان کودکان و زنان میگذاری؟ (و اجازه نمیدهی با تو به میدان جهاد بیایم و در این افتخار بزرگ شرکت جویم؟) پیامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ گفت: الا ترضی اَن تکون مِنّی بِمنزِلَة هارونَ مِن مُوسی اِلّا اَنّه لَیس نبَیّ بَعدی؛ آیا راضی نیستی که نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی باشی جز این که پیامبری بعد از من نخواهد بود؟.[۱]
در مورد این روایت سؤالی مطرح شده است: هارون علیه السلام مرتبه خلافت و سایر مراتب را در زمان زندگی حضرت موسی علیه السلام داشته، زیرا وی قبل از موسی درگذشته است؛ پس ممکن است امیرالمؤمنین علیه السلام نیز منزلتهای هارون علیه السلام را در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله دارا بوده باشد. بنابراین، حدیث منزلت را نمیتوان نص بر خلافت علی علیه السلام بعد از آن حضرت دانست.
در پاسخ، علمای شیعه به این سؤال دو پاسخ دادهاند:
- کلمهٔ استثناء (مگر اینکه بعد از من نبی دیگری نیست) صراحت در عموم دارد و این شؤونات در زمان حیات و بعد از شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله برای علی علیه السلام ثابت بوده، و گرنه احتیاجی به استثنا نبود.
- هارون علیه السلام، بنابر فرض شبهه، پس از موسی علیه السلام نبود که بخواهد خلافت داشته باشد. اگر هارون پس از موسی علیه السلام بود، قطعاً خلافت موسی علیه السلام را به عهده داشت، چون شأن خلافت در او محقق شده بود. امیرالمؤمنین علیه السلام نیز، مطابق حدیث، شأن خلافت پیامبر صلی الله علیه و آله را داشت و مادامی که او بود و پیامبر صلی الله علیه و آله بود، وی خلیفه بود.
بنابراین، حدیث منزلت، علاوه بر فضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام، بر خلافت و عصمت او نیز دلالت میکند؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله، بهجز نبوت، همه فضائل، ویژگیها و مناصب هارون علیه السلام را برای حضرت علی علیه السلام ثابت کرده است.
طبق آیات قرآن، موسی علیه السلام از خدا خواست تا برادرش هارون علیه السلام را وزیر او سازد و در امر رسالت شریکش گرداند تا یاریاش دهد. خدا با درخواست او موافقت کرد و هارون علیه السلام، در غیاب موسی علیه السلام، جانشین او شد؛ بنابراین، تمام مناصب حضرت موسی علیه السلام برای برادرش نیز بوده است و اگر او بعد از موسی علیه السلام زنده میماند، جانشین وی میشد.[۲]
نتایج حاصل از این فضیلت در خطبه
برخی شارحان خطبه غدیر از نقل فضیلت منزلت در خطبه نتایجی برداشت کردهاند؛ از جمله:
- با تکیه بر ماجرای هارون و موسی علیهما السلام در قرآن، هارون وزیر و شریک موسی در کارش بود، پس امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در امر خلافت و ولایت، جز نبوت، شریک پیامبر صلی الله علیه و آله بود.
- هارون علیه السلام، از نظر جایگاه، دومین شخصیت بعد از موسی علیه السلام در میان بنیاسرائیل بود، علی علیه السلام هم در میان امت پیامبر صلی الله علیه و آله چنین بود.
- هارون علیه السلام برادر موسی علیه السلام بود و علی علیه السلام بهدلیل حدیث مؤاخات، که به تواتر در کتابهای شیعه و سنّی نقل شده، برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله بود.
- هارون علیه السلام برترین فرد قوم موسی علیه السلام نزد خدا و پیامبرش بود، علی علیه السلام نیز چنین بود.
- هارون علیه السلام خلیفه موسی در غیبتش بهطور مطلق بود، امیرالمؤمنین علیه السلام نیز چنین بود؛ به ویژه با تصریح پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود: «شایسته نیست من به جنگ تبوک روم، مگر اینکه تو جانشین من باشی».
- هارون عالمترین فرد قوم موسی علیه السلام بود، امیرالمؤمنین علیه السلام هم بهتصریح پیامبر صلی الله علیه وآله عالمترین فرد بعد از او بود.
- خدا پشت موسی را با برادرش هارون، نیرومند و محکم ساخت و پشت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را با علی علیه السلام.
- هارون علیه السلام معصوم از خطا و نسیان بود و علی علیه السلام نیز چنین بود.
- هارون علیه السلام محبوبترین فرد نزد خدا و موسی بود، علی علیه السلام نیز اینگونه بود.
- هارون علیه السلام در نبود حضرت موسی علیه السلام خلیفه شد و مردم فریب سامری را خوردند و گوسالهپرست شدند. کسی به یاری هارون آنگونه که باید نشتافت و هارون علیه السلام در میان قوم به ناچار مصلحت را در صبرکردن دید. حدیث منزلت همهٔ این وقایع را برای امیرالمؤمنین علیه السلام بیان میکند. علی علیه السلام در نبود پیامبر صلی الله علیه و آله خلیفه است و مشابهت امام علیه السلام با هارون علیه السلام معطوف به این امور است و اصلاً پس از وفات و قبل از وفات در آن مطرح نیست.[۳]
جایگاههای تعیین وصی توسط پیامبر صلی الله علیه و آله
برخی شارحان خطبه غدیر در ذیل این قسمت از خطبه مواردی که پیامبر صلی الله علیه و آله درباره وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام سخن گفته را مشخص و شرح دادهاند:[۴]
یوم الدار
یکی از این رخدادهای تاریخی رویداد یوم الدار (روز دعوت خویشاوندان به اسلام) و روز نزول آیه:
وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبین؛ خویشان نزدیک خود را انذار (دعوت به دین) کن
(شعراء:۲۱۴) است: به طوری که طبری (درگذشت: ۳۰۳ق)، مورخ، مینویسد: از علی علیه السلام نقل شده که فرمود: زمانی که این آیه (آیه ۲۱۴ شعراء) بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد حضرت مرا صدا زد و فرمود: یا علی! خدا مرا امر کرده است که خویشان نزدیکم را به اسلام دعوت کنم.[۵]
آن حضرت صلی الله علیه وآله با بررسی شرایط به امیرالمؤمنین علیه السلام دستور داد تا غذایی آماده کند و مقداری شیر هم فراهم نماید. پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از دعوت همه بستگان و صرف طعام سخنرانی کرد و خویشان را به اسلام دعوت کردند؛ اما با فریادهای ابولهب مجلس به هم خورد.
پیامبر صلی الله علیه و آله تصمیم گرفت فردای آن روز مهمانی دیگری ترتیب دهد و آنان را دوباره به اسلام دعوت کند. امیرالمؤمنین علیه السلام دوباره به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله مقداری غذا و شیر مهیا کرد. در این جلسه پس از صرف غذا برای بار دیگر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله خویشاوندان خود را به اسلام دعوت کرد. او پس از حمد و ثنای الهی فرمود: ای بنی عبدالمطلب به خدا قسم! من جوانی را در عرب نمیشناسم که چیزی بالاتر از آنچه من برای قومم آوردهام برای قومش آورده باشد. همانا من برای شما خیر دنیا و آخرت آوردهام، خدای متعال مرا امر کرده که شما را بهسوی او دعوت کنم؛ کدام یک از شما در این امر مرا یاری میکنید به این شرط که برادر من و وصی و خلیفه من در میان شما باشد؟
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله پس از این صحبت مقداری سکوت فرمود تا ببینند کدام یک از حاضران به ندای ایشان پاسخ میدهد. سکوت سنگینی مجلس را فرا گرفته بود همه سرشان را پایین انداخته بودند و حتی بهسمت پیامبر صلی الله علیه و آله نگاه هم نمیکردند، تا اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام با بیان شیوا و دلنشین خود سکوت مجلس را در هم شکست و فرمود: ای پیامبر خدا! من تو را در این راه یاری میکنم.
سپس امیرالمؤمنین علیه السلام دست خود را بهسوی رسول خدا صلی الله علیه و آله دراز کرد تا با او پیمان وفاداری ببندد. رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور داد امیرالمؤمنین علیه السلام بنشیند و سؤال خود را دوباره تکرار نمود، تا مشخص شود کسی جز امیرالمؤمنین علیه السلام همراه او خواهد بود یا نه. اما باز هم جز امیرالمؤمنین علیه السلام کسی از جا برنخاست.
اما باز هم پیامبر صلی الله علیه و آله از او خواست تا بنشیند تا یک بار دیگر هم بزرگان قریش سنجیده شوند. اما این بار نیز امیرالمؤمنین علیه السلام از جا برخاست و ثابت کرد شجاعت، مردانگی و ایثار در راه خدا به سن و سال نیست. این بار پیامبر صلی الله علیه وآله در پاسخ به اعلام آمادگی حضرت علی علیه السلام دست خود را بر دست او زد و سخن به یاد ماندنی خود را درباره امیرالمؤمنین علیه السلام در این مجلس در جمع بزرگان قریش به زبان آورد: إِنَّ هَذَا أَخِی وَ وَصِیِّی وَ وَزِیرِی وَ خَلِیفَتِی فِیکُمْ، فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوا؛ ای خویشاوندان و بستگانم! همانا این علی، برادر و وصی و جانشین من در میان شماست. سخن او را بشنوید و فرمانش را اطاعت کنید.
در این هنگام، مهمانان از جای برخاستند و برخی از آنها با حالت تمسخر به ابوطالب میگفتند: به تو دستور میدهد که به دستورات پسرت گوش کنی و از وی اطاعت نمایی.[۶] گفته شده که از این سخن آنان به ابوطالب مشخص میشود آنها نیز از این سخنان پیامبر صلی الله علیه وآله خلافت، وزارت و وصایت امیرالمؤمنین را فهمیده بودند.[۷]
یوم الغدیر
رخداد دیگری که در آن بر وصایت امیرالمؤمنین تلکید شده روز غدیر خم دانسته شده است: پس از ابلاغ آیه تبلیغ، پیامبر صلی الله علیه و آله رسماً در وادی غدیر خم با خطبهای طولانی مسئلهٔ وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام و دیگر اوصیا خویش را اعلام نمودند. او مسئله وصایت را در پنج قسمت این خطبه مطرح کرد و جایگاه اوصیاء خویش و محبان و شیعیان آنها و مخالفان ایشان را تبیین نمود. این پنج قسمت چنین برشمرده شدهاند:
- مَعاشِرَ النّاسِ، هذا عَلِیٌّ اَخی وَ وَصِیّی وَ واعی عِلْمی؛ ای مردم! این علی علیه السلام برادر من و وصی من و جامع علم من است.
- مَعاشِرَ النّاسِ، اَلا وَ اِنّی نَبِیٌّ وَ علِیٌّ وَصِیّی؛ ای مردم! من پیامبرم و علی علیه السلام جانشین من است.
- اِنَّ عَلِیَّ بْنَ ابی طالِبٍ اَخی وَ وَصِیّی وَ خَلیفَتی عَلی اُمَّتی؛ علی بن ابیطالب علیه السلام برادرِ من و وصی من و جانشین من بر امتم است.
- اِنَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَوْلاهُ، وَ هُوَ عَلِیُّ بْنُ ابی طالِبٍ اَخی وَ وَصِیّی؛ هر کس من صاحب اختیار اویم، این علی علیه السلام صاحب اختیار اوست و او علی بن ابیطالب علیه السلام برادر و جانشین من است.
- نَبِیُّکُمْ خَیْرُ نَبِیٍّ وَ وَصِیُّکُمْ خَیْرُ وَصِیٍّ وَ بَنُوهُ خَیْرُ الْأَوْصِیَاء؛ پیامبرتان برترین پیامبر، وصی او برترین وصی و فرزندان او برترین جانشینان هستند.[۸]
یوم الخمیس
آخرین مرحلهٔ اعلان وصایت روز پنجشنبهٔ آخر عمر شریف پیامبر صلی الله علیه و آله، مشهور به یوم الخمیس دانسته شده است. در این روز پیامبر صلی الله علیه و آله برای معرفی دوباره امیرالمؤمنین علیه السلام به وصایت جلسهای برگزار کرد که توسط منافقان برهم زده شد.
در منابع اهل سنت این رویداد بهشرح ذیل آمده است: در ایام بیماری پیامبر صلی الله علیه و آله، پس از آنکه رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز را بهجای آورد، به منزلش رفت. او بهخاطر ناراحتی و ضعف ناشی از بیماری از حال رفت؛ در این حال، صدای گریه و زاری از جمعیتی که داخل منزل آمده بودند برخاست.
آن حضرت پس از لحظاتی از آن حالت خارج شده و فرمود: ایتُونِی بِدَوَاةٍ وَ قِرْطَاسٍ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدِی أَبَداً؛ دوات و کاغذی بیاورید تا چیزی برای شما بنویسم که بعد از آن هیچگاه گمراه نشوید. یکی برخاست تا دنبال کاغذ و دوات برود که پیامبر صلی الله علیه و آله دوباره از حال رفتند. عمر بن خطاب به آن شخص گفت: دَعَوُا الرَّجُلُ فَإِنَّهُ یَهْجُرُ حَسْبُنَا کِتابِ اللَّهِ؛ فَتَخَاصَمَ الْأَصْحَابِ وَ تَنَازَعُوا فِی حَضَرَتْهُ، فَقَالَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: قُومُوا عَنِّی لَا یَنْبَغِی عِنْدِی التَّنَازُعِ؛ برگرد، زیرا او (هذیان) میگوید! و کتاب خدا ما را کافی است، پس با هم اختلاف پیدا کردند و سر و صدا بالا گرفت تا اینکه رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: برخیزید و از نزد من بیرون روید درگیری نزد من سزاوار نیست.[۹]
آنان برخاستند و بیرون رفتند و فقط اهل بیت علیهم السلام او باقی ماندند که امیرالمؤمنین علیه السلام و عباس بن عبدالمطلب و پسرش فضل از جمله آنها بودند. در این هنگام عباس عرض کرد: ای رسول خدا! اگر این امر (جانشینی) بعد از شما در میان ما مستقر میشود، به ما بشارت بده و اگر میدانی که ما مغلوب میشویم، سفارشهای لازم را بفرما! پیامبر صلی الله علیه و آله به وی فرمود: شما بعد از من، از مستضعفین خواهید بود! و ساکت شد. در این هنگام افراد حاضر و از جمله امیرالمؤمنین علیه السلام از جای خود برخاستند و بیرون رفتند.[۱۰]
پس از آنکه افراد از پیش آن حضرت صلی الله علیه و آله بیرون رفتند، فرمود: برادرم علی بن ابیطالب علیه السلام و عمویم را پیش من بیاورید. آن دو را فرا خواندند و آنها نزد پیامبر صلی الله علیه و آله حاضر شدند. آن حضرت رو به عمویش کرد و پرسید: ای عباس، ای عموی رسول خدا! آیا وصیت مرا میپذیری و به وعدههایم عمل میکنی و قرضهای مرا میپردازی؟
عباس گفت: ای رسول خدا! عموی تو پیرمردی پا به سن گذاشته و عیالوار است و تو همانند ابر سخاوتمند و کریم بودهای و ممکن است بر عهده تو وعدهای باشد که عموی تو نتواند آن را انجام دهد! پیامبر صلی الله علیه و آله رو به امیرالمؤمنین علیه السلام کرد و پرسید: ای برادر من! آیا وصیت مرا میپذیری و به وعدههایم عمل میکنی و دُیون مرا میپردازی و بعد از من به انجام کارهای خانوادهام اقدام میکنی؟ علی علیه السلام فرمود: بله، ای رسول خدا صلی الله علیه و آله.
آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله درخواست کرد که شمشیر، زره و تمام لوازم شخصی و حتی پارچهای را که در جنگها به شکم میبست بیاورند. پس از آن که این وسایل را حاضر کردند، همه آنها را به امیرالمؤمنین علیه السلام سپرد. سپس انگشترش را از دست بیرون آورد و فرمود: این را هم بگیر و به دست کن. آنگاه امیرالمؤمنین علیه السلام را در بغل گرفت و سپس فرمود: با نام خدا به منزلت برو.[۱۱]
از ابنعباس روایت شده است: هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در بستر بیماری افتاده بود و عدهای از اصحاب آن حضرت صلی الله علیه و آله در اطرافش بودند، عمار بن یاسر از او پرسید: ای رسول خدا، پدر و مادرم به فدایت! اگر آن واقعه رخ داد، چه کسانی از ما شما را غسل بدهند؟ آن حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: فقط علی بن ابیطالب علیه السلا، زیرا هنگام غسل، ملائکه او را یاری میدهند. عمار پرسید: پدر و مادرم به فدایت! اگر این واقعه رخ داد، چه کسی بر شما نماز بخواند؟
آن حضرت صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ای پسر ابوطالب! پس از آنکه روح از بدنم جدا شد، بدنم را به خوبی غسل بده و مرا در این دو پارچه (که پارچههایی کهنهای بودند) یا میان پارچه سفید مصری و بُرد یمانی کفن کن و مرا در پارچه گرانقیمت کفن نکن. سپس جنازهام را تا کنار قبرم حمل کنید. در این هنگام اول خدای عزّوجلّ از فوق عرش، سپس جبرئیل، میکائیل و اسرافیل، همراه ملائکه بسیاری که جز خدای متعال تعداد آنها را نمیداند، سپس کسانی که عرش را برگرفتهاند، سپس ساکنان اهل آسمانهای هفتگانه یکی پس از دیگری سپس اهل بیتم و زنانم به ترتیب بر من نماز میخوانند.[۱۲]
فردای آن روز رسول خدا صلی الله علیه و آله در حال ضعف وقتی چشمان مبارک را باز کردند مشاهده کردند که عدهای در اطراف او نشستهاند و امیرالمؤمنین علیه السلام حاضر نیست. پس فرمود: برادر و همراه مرا فرا بخوانید. عایشه که آنجا بود، گفت: منظورش ابوبکر است، او را بخوانید. ابوبکر فراخوانده شد و بالای سر آن حضرت صلی الله علیه و آله نشست. دوباره ضعف بر آن حضرت صلی الله علیه و آله غالب شده بود و برای همین چشمهای خود را بسته و ساکت بود. وقتی که چشمهایش را باز کرد با دیدن ابوبکر صورتش را از او برگرداند. ابوبکر گفت: اگر با من کاری داشت، حتماً میگفت. پس برخاست و از اتاق بیرون رفت.
پیامبر صلی الله علیه و آله دوباره فرمود: برادر و همراهم را فرا بخوانید. حفصه گفت: شاید منظور ایشان عمر باشد، او را فرا بخوانید. هنگامی که عمر وارد شد، آن حضرت صلی الله علیه و آله با دیدن عمر صورتش را از او برگرداند و حرفی نزد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله برای سومین مرتبه فرمود: برادر و همراهم را فرا بخوانید. ام سلمه گفت: منظورش علی علیه السلام است، او را فرا بخوانید و دنبال دیگری نروید. پس امیرالمؤمنین علیه السلام را فرا خواندند. وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام نزدیک شد، پیامبر صلی الله علیه و آله به او اشاره کرد. امیرالمؤمنین علیه السلام خم شد و سرش را نزدیک دهان آن حضرت صلی الله علیه و آله برد و پیامبر بهمدت طولانی با او نجوا کرد. سپس امیرالمؤمنین علیه السلام در گوشهای نشست و آن حضرت صلی الله علیه و آله خوابید.
از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسیده شد: ای ابوالحسن! رسول خدا صلی الله علیه و آله چه چیزی با تو میگفت: پاسخ داد: هزار درب علم بهروی من گشود که هر دری هزار در دارد. او مرا به چیزی وصیت کرد که بهخواست خدا آن را انجام خواهم داد. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله چشمهایش را گشود و به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ای علی! سر مرا در دامنت قرار ده، همانا امر الهی فرا رسیده است. پس از رحلت من دست بر صورتم بکش و آن را به صورت خود بکش. سپس مرا رو به قبله کن و انجام کارهای مرا به عهده بگیر. پیش از همه بر من نماز بخوان و از من جدا نشو، تا مرا بهخاک بسپاری و از خدای متعال کمک بخواه. علی علیه السلام سر پیامبر صلی الله علیه و آله را در دامن خود گذاشت که آن حضرت صلی الله علیه و آله بهحالت اغماء فرو رفت.[۱۳]
روز شورا
در روز شورا، پس از مرگ خلیفه دوم، امیرالمؤمنین علیه السلام برای اثبات خلافت و حقانیت خود به وصایت احتجاج کرد؛ امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به اصحاب شورا فرمودند: اُناشِدُکُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ أنَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَصِیّاً غَیْرِی؟ قَالُوا: اللَّهُمَّ لا؛ شما را به خدا قسم! آیا برای رسول خدا صلی الله علیه وآله وصی دیگری غیر از من سراغ دارید؟ گفتند: به خدا که نه.[۱۴]
دوازده وصی برای پیامبران اولوالعزم
شارحان در ذیل شرح این قسمت از خطبه غدیر درباره وصایت موضوع وجود دوازده وصی برای انبیاء اولوالعزم را مورد توجه قرار دادهاند: پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به سلمان فرمودند: اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یَبْعَثْ نَبِیّاً وَ لَا رَسُولًا إِلَّاجَعَلَ لَهُ اثْنَی عَشَرَ نَقِیبا؛ خدای تعالی هیچ پیغمبر و رسولی را مبعوث نفرموده، جز اینکه برای او دوازده نقیب و سرپرست قرار داده است.[۱۵]
دوازده وصی برای خاتم النبیین صلی الله علیه وآله
در ذیل این روایت کلی درباره دوازده نقیب برای پیامبران اولوالعزم، روایاتی نقل شده که از دوازده نقیب خاتم النبیین در آنها یاد شده است؛ از جمله:
- امام باقر علیه السلام: همانا خداوند حضرت محمد صلی الله علیه و آله را بهسوی جن و انس ارسال فرمود و پس از او دوازده وصی قرارداد که برخی از ایشان گذشته و برخی باقیماندهاند و نسبت به هر وصی سنّت و روش خاصی جاری شد و اوصیائی که بعد از محمد صلی الله علیه و آله میباشند به روش اوصیا عیسی علیه السلام هستند و دوازده نفرند و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام روش حضرت عیسی علیه السلام را دارد.[۱۶]
- جابر بن عبدالله انصاری نقل کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله برای ما در عرفات، بنابر نقلی دیگر در منی، خطبهای خواند و فرمود: همیشه این امر نفوذناپذیر و غالب است تا آنکه دوازده نفر حاکم شوند؛ همه آنها در این هنگام سر و صدا کرده و هیاهو نمودند، پس نفهمیدم که بعد از عبارت کلّهم؛ همه آنان چه فرمود. از پدرم پرسیدم که پیامبر صلی الله علیه و آله چه فرمود؟ گفت: کُلّهم مِنْ قریش؛ همه آنان از قریش هستند.[۱۷]
- در روز هفتم از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به غاصبان خلافت و مردم وصایت خویش را اینگونه به مردم یادآوری کرد: خداوند تعالی بهوسیلهٔ من بندگانش را آزمایش کرد… و مرا به وصایت پیامبر صلی الله علیه و آله اختصاص داد و به خلافت او در امتش برگزید.[۱۸]
ضرورت تعیین وصی توسط پیامبر صلی الله علیه و آله
برخی شارحان خطبه غدیر در ذیل این قسمت از خطبه درباره ضرورت تعیین وصی سخن گفتهاند: رسول خدا صلی الله علیه و آله در موارد فراوانی، از آن جمله در غدیرخم، امیرالمؤمنین علیه السلام را بهعنوان وصی خود معرفی کرده است. مگر ممکن است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از دنیا برود و برای خود وصی تعیین نکند؛ حال آنکه خداوند در قرآن میفرماید:
کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ…؛ هر گاه یکی از شما را مرگ فرا رسد و مالی بر جای گذارد، مقرر گردیده که وصیت کند
(بقره:۱۸۰).
علاوه بر این، از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود: مَنْ مَاتَ بِغَیْرِ وَصِیَّةٍ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة؛ هر کسی بدون وصیت بمیرد، مرگ او مانند مرگ جاهلیت است.[۱۹] خداوند میفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید آنچه را که میگویید چرا به جا نمیآورید؟
(صف:۲). همچنین تمام انبیای پیشین وصیت میکردند. پس چگونه میشود رسول خدا صلی الله علیه و آله وصیت نکند؟ حال آنکه خداوند در قرآن مجید میفرماید:
فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ؛ ای رسول ما! به روش ایشان (انبیای سلف) اقتدا کن
(انعام:۹۰).
علاوه بر این، عقل حکم میکند که شخصیتی همچون رسول خدا صلی الله علیه و آله که بر تمامی خلق مبعوث گردیده، باید برای بعد از خود تکلیف امت را از لحاظ راهنمای دینی و دنیوی روشن سازد تا اختلاف میان آنان به وجود نیاید و از راه مستقیم منحرف نشوند. با توجه به مطالب مذکور، اگر رسول خدا صلی الله علیه وآله وصیت نمیکرد، لازم میآمد برخلاف کتاب و سنّت عمل کرده باشد و از روش انبیای پیشین هم متابعت ننموده باشد؛ به امت بگوید چیزی را که خود بدان عمل نمیکرد و برخلاف صریح حکم عقل، وجدان و اخلاق، مردم مسلمان را حیران به حال خود رها میکرد.[۲۰]
وصی پیامبر صلی الله علیه و آله کیست؟
بهگفته برخی شارحان خطبه غدیر پس از اثبات ضرورت وصیت بر پیامبر صلی الله علیه و آله، باید دید که او چه کسی را وصی خود قرار داده است.
پاسخ این سؤال از دو حال خارج نیست: یا به امیرالمؤمنین علیه السلام وصیت کرده است یا به غیر او. اگر به امیرالمؤمنین علیه السلام وصیت کرده باشد پس مطلوب ثابت است و اگر به دیگری وصیت فرموده او کیست؟ چون به اجماع امت پیامبر صلی الله علیه و آله به غیر علی علیه السلام وصیت نکرده،[یادداشت ۲] پس امر دائر است میان دو چیز: وصیت به علی علیه السلام یا بدون وصیت جهان را ترک کردن. به طوری که اشاره شد بدون وصیت خلاف عقل و شرع خواهد بود؛ در نتیجه آنچه میماند آن است که وصیت به امیرالمؤمنین علیه السلام کرده باشد.
همچنین طبری از ابوطفیل نقل کرده که علی علیه السلام در خطاب به اصحاب شورا فرمودند: أُنَاشِدُکُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَصِیّاً غَیْرِی؟ قَالُوا اللَّهُمَّ لَا؛ شما را به خدا قسم! آیا برای رسول خدا صلی الله علیه و آله وصی دیگری غیر از من سراغ دارید؟ گفتند: به خدا که نه.[۲۱] گفته شده که با سیر در روایاتی که در این باب وارد شده اگر عنوان «وصی رسول خدا» را برای امیرالمؤمنین علیه السلام عَلَم بالغلبه دانسته شود، سخن به گزافه گفته نشده است.[۲۲]
وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام و استجابت دعای پیامبر صلی الله علیه و آله
در این باره در نقلی آمده که پیامبر صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «مژدهات باد ای برادر من!». کلام پیامبر صلی الله علیه و آله در حالی بود که اصحاب پیرامون پیامبر صلی الله علیه و آله آن را میشنیدند. علی علیه السلام گفت: خدایت بشارت خیر دهد و مرا فدای تو کند ای پیامبر خدا!
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «چیزی از خدا نخواستم، مگر آنکه عطایم کرد و چیزی برای خود نخواستم، جز آنکه مانندش را برای تو خواستم. من از خدا خواستم که بین من و تو برادری قرار دهد و قرار داد. از او خواستم که تو را پس از من ولیّ هر مؤمنی کند و چنین کرد. از او خواستم چون به من لباس نبوّت و رسالت پوشانده، به تو لباس وصایت و شجاعت بپوشاند که پوشانْد. از او خواستم که تو را وصیّ و وارث و خزانهدار علم من قرار دهد که قرار داد».[۲۳]
وضوح معنای وصی در صدر اسلام
مفهوم وصی در صدر اسلام مفهومی روشن دانسته شده است. از سویی وصیّت راهی برای تداوم راه و حراست مکتب، سیره رسولان الهی بوده است. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله نیز با تصریح به این حقیقت، در موارد متعدّد وصایت را برای امیرالمؤمنین علیه السلام رقم زده است؛ از جمله: إنَّ لِکُلِّ نَبِیٍّ وَصِیّاً و وارِثاً، وإنَّ عَلِیّاً وَصِیّی و وارِثی؛ بیگمان، هر پیامبری وصی و وارثی دارد و علی علیه السلام، وصی و وارث من است.[۲۴]
فراوانی این گفتههای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله درباره امیرالمؤمنین علیه السلام بدان سان بوده که واژه «وصی» را برای او وصفی شناخته شده و بدون ابهام قرار داده است. چون واژه «وصی» در گفتارها و سرودهها بهکار میرفت، بسیاری از مسلمانان صدر اسلام مقصود از آن را بدون هیچ تردیدی امیرالمؤمنین علیه السلام و در نتیجه خلافت و امامت او میدانستند.[۲۵] گو اینکه بنیامیّه، در زمان حکومتشان بسی کوشیدند تا مگر این عنوان ارجمند را از امیرالمؤمنین علیه السلام بزدایند. آنان، احادیث بسیار ساختند تا این تعبیر را ساختگی جلوه دهند.[۲۶]
در روایتی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این زمینه چنین آمده است: یا عَلِیُّ، أنتَ وَصِیّی وخَلیفَتی، وحُجَّةُ اللّهِ عَلی امَّتی بَعدی، لَقَد سَعِدَ مَن تَوَلّاکَ، وشَقِیَ مَن عاداکَ؛ ای علی! تو وصیّ و جانشین من و حجّت خدا بر امّتم پس از من هستی. آنکه تو را دوست دارد، سعادتمند است، و آن که دشمنت دارد، بدبخت است.[۲۷]
الفاظ حدیث وصایت
گفته شده که گرچه مخالفان در طول تاریخ درصدد محو احادیث «وصایت» بهانحاء مختلف برآمدند، از اینگونه احادیث که دلالت صریح بر وصایت، امامت و خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام دارد بهطور وفور در مصادر اهل تسنن یافت میشود؛ از جمله:
- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بعد از نزول آیه انذار عشیره و رخدادهای پس از آن خطاب امیرالمؤمنین علیه السلام در محضر جماعتی از قریش فرمود: هَذَا أَخِی وَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی فِیکُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوا؛ همانا این -علی علیه السلام- برادر من و وصی و خلیفه من در میان شما است، پس دستورات او را بشنوید و از او اطاعت کنید.[۲۸]
- طبرانی (درگذشت: ۳۶۰ق)، محدث اهل سنت، به سند خود از سلمان نقل میکند که گفت: به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کردم: برای هر پیامبری وصی است، وصی شما کیست؟ پیامبر صلی الله علیه و آله در جواب سؤال من ابتدا سکوت کرد. بعد از مدتی که مرا دید، فرمود: ای سلمان! من با سرعت خدمتش رسیدم و عرض کردم: لبّیک. فرمود: آیا میدانی که وصیِ موسی علیه السلام چه کسی بود؟ گفتم: یوشع بن نون علیه السلام. فرمود: برای چه؟ عرض کردم: زیرا او اعلم مردم در آن زمان بود. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: همانا وصی و موضع سرّ من و بهترین کسی که بعد از خود میگذارم که وعده مرا عملی کند و دینم را نیز عملی سازد، علی بن ابیطالب علیه السلام است.[۲۹]
- ابوایوب انصاری میگوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله به دختر خود فاطمه سلام الله علیها فرمود: أَمَّا عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اطَّلَعَ عَلَی أَهْلِ الْأَرْضِ فَاخْتَارَ مِنْهُمْ أَبَاکَ فَبَعَثَهُ نَبِیّاً، ثُمَّ اطَّلَعَ الثَّانِیَةَ فَاخْتَارَ بَعْلَکِ فَأَوْحَی إِلَیَّ فَأَنْکَحْتُهُ فَاتَّخَذْتُهُ وَصِیّاً؛ آیا میدانی که خداوند عزّوجلّ توجهی بر اهل زمین کرد و از میان آنها مرا اختیار نموده و به رسالت مبعوث کرد. آنگاه توجه دیگری بر زمین نمود، شوهرت را انتخاب کرد. سپس به من وحی فرستاد که او را به همسری تو درآورم و وصی خود گردانم.[۳۰]
- ابوسعید خدری میگوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: إِنَّ وَصِیِّی وَ مَوْضِعَ سِرِّی وَ خَیْرَ مَنْ أَتْرُکُ بَعْدِی وَ یُنْجِزُ عِدَتِی وَ یَقْضِی دَیْنِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام؛ همانا وصی و موضع سرّ من و بهترین کسی که بعد از خود میگذارم که به وعده من عمل کرده و دین مرا پیاده خواهد نمود، علی بن ابیطالب علیه السلام است.[۳۱]
- انس بن مالک میگوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله وضو گرفت و دو رکعت نماز گزارد و خطاب به من فرمود: أَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ عَلَیْکَ مِنْ هَذَا الْبَابِ إِمَامُ الْمُتَّقِینَ وَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ وَ یَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِینَ وَ خَاتَمُ الْوَصِیِّین؛ اول کسی که از این در بر تو وارد خواهد شد پیشوای پرهیزکاران و سرور مسلمانان و رهبر دین و خاتم اوصیاست انس میگوید: در این هنگام علی علیه السلام وارد شد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای انس! چه کسی آمد؟ عرض کردم: علی علیه السلام. پیامبر صلی الله علیه و آله در حالی که خشنود بود به استقبال او رفته و حضرت را در بغل گرفت».[۳۲]
- بریدة بن خصیب از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل میکند که فرمود: لِکُلِّ نَبِیٍّ وَصِیٌّ وَ وَارِثٌ وَ إِنَّ عَلِیّاً وَصِیِّی وَ وَارِثِی؛ برای هر پیامبری وصی و وارث است و همانا علی علیه السلام وصی و وارث من است.[۳۳]
- ابن ابیالحدید معتزلی از کتاب الفردوس و نیز از احمد بن حنبل نقل کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: کُنْتُ أَنَا وَ عَلِیٌّ نُوراً بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَی آدَمَ قَسَمَ ذَلِکَ النُّورَ جُزْءَیْنِ فَجُزْءٌ أَنَا وَ جُزْءٌ عَلِی. ثُمَّ انْتَقَلْنَا حَتَّی صِرْنَا فِی عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَکَانَ لِیَ النُّبُوَّةُ وَ لِعَلِیٍّ الْوَصِیَّة؛ من و علی نوری بودیم نزد خداوند عزّوجلّ قبل از اینکه آدم به چهارده هزار سال خلق شود. هنگامی که آدم را خلق کرد این نور را تقسیم کرد و دو جزء نمود، جزیی من و جزء دیگر علی علیه السلام بود. آنگاه منتقل شدیم تا به عبدالمطلب رسیدیم. برای من نبوت و برای علی علیه السلام وصیت انتخاب شد.[۳۴]
- از ابیمخنف چنین نقل شده است: هنگامی که خبر به حذیفه رسید که علی علیه السلام به ذیقار رسیده و مردم در صدد پراکندهشدن هستند، او اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام را دعوت کرد؛ آنها را موعظه و به یاد خدا انداخت و ترغیب به زهد و رغبت در آخرت نمود و به آنها فرمود: الحقوا بأمیرالمؤمنین و وصی سید المرسلین فانّ من الحق ان تنصروه؛ به امیرالمؤمنین ملحق شوید، او که وصی سید المرسلین است. حقّ در آن است که او را یاری کنید.[۳۵]
- بیهقی در روایتی نقل میکند که در آن آمده است: جبرئیل هدیهای از جانب خداوند به رسول خود داد تا به پسر عمّ و وصی خود علی بن ابیطالب علیه السلام برساند.[۳۶]
- انس بن مالک میگوید: ما به سلمان گفتیم که از پیامبر صلی الله علیه و آله سؤال کند وصی او کیست؟ سلمان عرض کرد: ای رسول خدا! وصی شما کیست؟ حضرت فرمود: ای سلمان! وصی موسی علیه السلام چه کسی بود؟ عرض کرد: یوشع بن نون. حضرت فرمود: «همانا وصی و وارث من که دین مرا عملی کرده و به وعده من وفا خواهد کرد، علی بن ابیطالب علیه السلام است».[۳۷]
گفته شده که روایات بسیار دیگری در این زمینه وجود دارد. هرکس قصد دنبالکردن روایات «وصیت» را دارد به کتاب علی علیه السلام و الوصیة از نجمالدین عسکری مراجعه کند؛ زیرا او ۲۵۰ حدیث در این باره از مصادر اهل تسنن نقل کرده است. ابن ابیالحدید میگوید: و اما وصیت؛ شکی نیست نزد ما که علی علیه السلام وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، گرچه در این مطلب برخی از کسانی که منسوب به عنادند مخالفت کردهاند.[۳۸]
دلالت حدیث وصایت
درباره دلالت حدیث ولایت، برخی شارحان خطبه غدیر چنین نوشتهاند: از جمله احادیثی که میتوان بر ولایت، امامت و خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام بهوسیله آن استدلال نمود حدیث «وصایت» است. حدیثی که در آن بهصراحت سخن از وصیبودن امیرالمؤمنین علیه السلام برای پیامبر صلی الله علیه و آله بهمیان آمده است. اینگونه احادیث بهجهت صراحت و نصّ آنها بر ولایت و امامت امیرالمؤمنین علیه السلام مورد دستبرد وسیع اهل سنّت و مخالفان واقع شده است، ولی متون روایی و تاریخی آنها از اینگونه احادیث خالی نبوده است.
«وصایت» در لغت به معنای عهد است. حال اگر متعلّق وصیت معین گردد، بر همان مورد تعیینشده حمل میشود؛ ولی در صورتی که مورد وصیت معین نگردد، بر تمام مواردی که تعلّق وصیت به آن ممکن است حمل میشود. در مورد روایات «وصایت» که درباره امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شده، همگی از قسم دوم است که مورد وصیت مشخص نشده یا بر امور دینی و شئؤنات اجتماعی منطبق شده است. در نتیجه میتوان عهد و وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله را بر مطلق شؤونات حضرت حمل نمود که از آن جمله مسئله زعامت، امامت و حاکمیت بر مسلمانان است.
با این بیان جواب فضل بن روزبهان خُنْجی، فقیه و ادیب سنی در قرن نهم و دهم قمری، داده میشود. چون او میگوید: گاهی «وصی» گفته میشود و از آن وصایت در علم، هدایت و حفظ قوانین شرع، تبلیغ علم و معرفت اراده میشود. علی بن عبدالله بحرانی (درگذشت: ۱۳۱۹ق)، عالم شیعه در جواب میگوید: «آنچه که از معنای وصی در وقت اطلاق این کلمه معروف است، معنای قائم مقامی موصیبودن در جمیع شئؤنات او از تصرفات و ولایت و… است؛ حال اگر علی علیه السلام وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله است، پس او قائم مقام حضرت در تنفیذ احکام و سیاست امّت و دیگر شئؤنات پیامبر صلی الله علیه و آله است. پس علی علیه السلام خلیفه و امام بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله است؛ زیرا برای امامت و خلافت معنایی جز قائم مقامی در تمام شئؤنات نیست.[۳۹]
وصی در کتابهای امتهای پیشین
از نظر برخی شارحان این جمله خطبه غدیر با مراجعه به تاریخ می توان پی برد که که امیرالمؤمنین علیه السلام حتی در کتابهای امتهای پیشین بهعنوان «وصی رسول خاتم صلی الله علیه و آله» معروف بوده است. نصر بن مزاحم منقری، مورخ شیعه در قرن دوم قمری، و خطیب بغدادی، محدث و مورخ سنی در قرن پنجم، نقل کردهاند که: بر لشکر امیرالمؤمنین علیه السلام در مسیر صفّین، در صحرا عطش شدیدی وارد شد. حضرت، آنها را بر بالای صخرهای آورد و با کمک آنها سنگی را از جا کند. از زیر سنگ آب جاری شد و لشکر از آن آب خورده و سیراب شدند. نزدیک آن صخره دیر راهبی قرار داشت. او که از جریان مطلع شد نزد حضرت آمد و عرض کرد: این دیر بهخاطر این آب ساخته شده است و مطابق آنچه که در کتابهای ما آمده سنگ بر روی این آب را به جز نبی یا وصی نبی برنخواهد داشت.[۴۰]
نقد کلام ابن ابیالحدید
ابن ابیالحدید معتزلی، شارح نهج البلاغه، در توجیه احادیث «وصایت» از حیث معنا میگوید: «... مقصود ما از وصایت و وصیت نصّ و خلافت نیست، لکن اموری است که اگر آشکار شود اشرف و اجلّ است…»[۴۱]
در پاسخ او برخی محققان موارد ذیل را بین کردهاند:
- او کلمه «وصیت» را از معنای اصلی آن بدون هیچ دلیل و سببی خارج کرده است. البته این کار، روش همیشگی او و اصحابش در توجیه روایات اهل بیت علیهم السلام میباشد.
- او در لفظی که مطلق است ادّعای تقیید میکند؛ پس باید بر این ادّعای خود شاهدی اقامه کند که وجود ندارد.
- وصیت بدون نصّ از جانب وصیتکننده بر وصی بهطور یقین تحقّق نمییابد. حال اگر ابن ابیالحدید اصل وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام را قبول دارد، چگونه ادّعا میکند که مقصود ما از وصیت نصّ نیست.
- مسلمانان همگی این مطلب را میدانند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نه اموال زیادی را بهجا گذاشت و نه فرزندان صغیر که احتیاج به وصیت درباره آنها داشته باشد و وصی تعیین کند. آری، او از آنجا که پدر امّت است، احتیاج دارد که شخصی را که همانند او دلسوز امّت است بهعنوان وصیّ برای این امت معین کند، تا قیام به وظایف او در میان آنان نماید.
- با مراجعه به کلمات روایات «وصایت» پی به مورد وصایت که همان امامت و رهبری امت است خواهیم برد؛ زیرا در برخی از روایات، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «برای من نبوت و برای علی علیه السلام وصایت است». و نیز در حق امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «او خاتم اوصیا است». این تعبیرات با معنای خلافت و امامت سازگاری دارد.[۴۲]
اشتهار امام علی علیه السلام به لقب «وصی»
بهگفته شارحان خطبه غدیر، با مراجعه به تاریخ صحابه و تابعین روشن میشود که آنها در سخنان خود، هرجا که مناسب میدیدند، امیرالمؤمنین علیه السلام را بهعنوان «وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله» معرّفی میکردند. در ذیل به برخی از این موارد اشاره شده است:
عنوان وصی در نثر
در کتابهای تاریخ آمده که امیرالمؤمنین علیه السلام نزد صحابه به لقب «وصی» معروف بوده است؛ از جمله:
در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در گفتاری فرمودند: أَنَا أَخُو رَسُولِ اللَّهِ وَ وَصِیُّه؛ من برادر رسول خدا و وصی اویم.[۴۳] در جایی خوارج بر امیرالمؤمنین علیه السلام ایراد گرفتند که تو وصیت خود را ضایع کردی. حضرت در جواب آنها فرمود: امّا قولکم انّی کنت وصیاً فضیعت الوصیه فانّ اللَّه عزّ و جلّ یقول:
وَللَّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیهِ سَبِیلاً وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِی عَنِ الْعالَمِینَ
(آل عمران:۹۷) افرأیتم هذا البیت لو لم یحجّ إلیه احد کان البیت یکفر؟ انّ هذا البیت لوترکه من استطاع إلیه سبیلاً کفر، وانتم کفرتم بترککم ایای لا انا بترکی لکم…..[۴۴]
نیز امیرالمؤمنین علیه السلام در اثنای خطبهای فرمود: من بنده خدا و برادر رسولش میباشم، کسی قبل از من و بعد از من چنین سخنی نمیگوید جز آنکه دروغگو است. من وارث نبی رحمتم و با بزرگ زنان این امّت ازدواج نمودم. و من خاتم اوصیایم.[۴۵]
نیز در جایی دیگر میفرماید: هیچکس از این امت به آل محمد علیهم السلام قیاس نمیشود… آنان اساس دین هستند… و برای آنان است خصوصیات حقّ ولایت و در میان آنان است وصیت و وراثت.[۴۶]
در خطبه امام حسن علیه السلام
امام حسن علیه السلام در خطبهای، که بعد از شهادت پدرش ایراد کرد، فرمود: انا الحسن بن علی وانا ابن النبی وانا ابن الوصی؛ من حسن بن علیام، من پسر پیامبرم و من پسر وصیام.[۴۷]
در خطبه امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در روز عاشورا خطبهای در مقابل لشکر یزید بن معاویه ایراد کرد و در آن خطبه فرمود: اما بعد؛ نسب مرا به یاد آورید و تأمل کنید که من کیستم؟ آنگاه به خود رجوع کنید و نفس خود را عتاب نمایید: آیا برای شما کشتن و هتک حرمت من رواست؛ آیا من پسر دختر پیامبر شما و پسر وصی او و پسر عموی او نیستم؟[۴۸]
در خطبهٔ ابوذر
ابوذر غفاری در زمان خلافت عثمان در کنار در مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله ایستاد و خطبهای ایراد کرد. در آن خطبه آمده است: و محمد صلی الله علیه و آله وارث علم آدم و تمام فضایل انبیا است. و علی بن ابیطالب علیه السلام وصی محمد صلی الله علیه و آله و وارث علم اوست.[۴۹]
در خطبه مالک اشتر
مالک بن حارث اشتر بعد از بیعت با امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به مردم گفت: ای مردم! این وصی اوصیاء و وارث علم انبیا است. او کسی است که ابتلائات بزرگ و کارهای خوبی را انجام داد. کسی که کتاب خدا شهادت به ایمان او داده و رسول خدا صلی الله علیه و آله او را به بهشت بشارت داده است. کسی که فضایل در او کامل شده، در سابقه و علم و فضل او آخرین و اولین شکّی نداشتهاند».[۵۰]
در خطبه عمرو بن حمق خزاعی
هنگامی که امیرالمؤمنین علیه السلام مردم را در کوفه جمع کرد و درباره رفتن به صفّین برای جنگ با معاویه با آنان سخن گفت، عمرو بن حمق از جا برخاست و امام را چنین مورد خطاب قرار داد: ای امیرالمؤمنین! من بهجهت خویشی بین خودم و تو یا قصد مالی که به من عطا کنی یا درخواست سلطنتی که مرا با آن بالا بری تو را دوست نداشتم و با تو بیعت نکردهام، ولی من تو را به پنج خصلت دوست دارم: تو پسرعموی رسول خدا صلی الله علیه و آله و وصی او و پدر ذریّه رسول خدایی که در بین ما باقی مانده است...[۵۱]
در نامه محمد بن ابوبکر
محمد بن ابوبکر در نامهای به معاویه چنین مینویسد: … پس چگونه -ای وای بر تو- خودت را در کنار علی علیه السلام میگذاری در حالی که او وارث رسول خدا صلی الله علیه و آله و وصی او و پدر اولاد اوست. او اول کسی است که پیامبر صلی الله علیه و آله را متابعت کرده و آخر کسی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله به او عهد نموده است. حضرت او را خبر سرّی میداد و شریک در امر خود مینمود.[۵۲]
در نامه عمرو بن عاص
عمرو بن عاص در نامهای به معاویه چنین میگوید: اما آنچه که مرا به آن دعوت میکنی… و اینکه از من میخواهی که تو را بر باطل کمک کنم و بر روی علی علیه السلام شمشیر بکشم در حالی که او برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله و وصی و وارث او و پیادهکننده دین او و عملکننده به وعده او و همسر دختر اوست...[۵۳]
در نامهٔ محمد بن عبدالله بن الحسن (نفس زکیه)
محمد بن عبداللَّه بن الحسن بن حسن علیه السلام، مشهور به محمد نفس زکیه، هنگام خروجش بر منصور عباسی نامهای به او نوشت که در آن آمده است: و همانا پدر ما علی علیه السلام وصی و امام بود، پس چگونه شما ولایت او را به ارث بردید در حالی که اولاد او زندهاند.[۵۴]
ب) وصی در شعر
گفته شده که برخی از صحابه و تابعین امیرمؤمنان علیه السلام را در اشعار و رجزهای خود با لقب «وصی» توصیف کردهاند. و این خود دلالت بر مشهوربودن حضرت به این لقب و ثبوت آن نزد صحابه و تابعین داشته است. برای نمونه به اشعار و رجزهای اشخاص زیر اشاره شده است:
عبداللَّه بن ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب
| و منا علی ذاک صاحب خیبر | و صاحب بدر یوم سالت کتائبه | |
| وصی النبی المصطفی و ابن عمّه | فمن ذا یدانیه و من ذا یقاربه[۵۵] |
ابوالهیثم بن تیهان
| قل للزبير و قل لطلحة إننا | نحن الذين شعارنا الأنصار | |
| نحن الذين رأت قريش فعلنا | يوم القليب أولئك الكفّار | |
| کنّا شعارَ نبینا و دثارَه | يفديه منا الروح و الأبصار | |
| إن الوصي إمامنا و ولينا | برح الخفاء و باحت الأسرار[۵۶] |
مردی از ازد در روز جمل
| هذا علی و هو الوصی | آخاه يوم النجوة النبيّ | |
| و قال هذا بعدي الولي | وعاه واع و نسی الشقی[۵۷] |
غلامی از بنیضبّه از لشکر جمل در روز جمل
| نحن بنی ضبه اعداء علی | ذاک الذی یعرف قدماً بالوصی | |
| و فارس الخيل على عهد النبي | ما أنا عن فضل علي بالعمي | |
| لكنني أنعى ابن عفان التقي | إن الولي طالب ثأر الولي[۵۸] |
زیاد بن لبید انصاری در روز جمل
| كيف ترى الأنصار في يوم الكلب | إنا أناس لا نبالي من عطب | |
| و لا نبالي في الوصي من غضب | و إنما الأنصار جد لا لعب | |
| هذا علي و ابن عبد المطلب | ننصره اليوم على من قد كذب |
حجر بن عدی در روز جمل
| يا ربنا سلم لنا عليا | سلم لنا المبارك المضيا | |
| المؤمن الموحد التقيا | لا خطل الرأي و لا غويا | |
| بل هاديا موفقا مهديا | و احفظه ربي و احفظ النبيا | |
| فيه فقد كان له وليا | ثم ارتضاه بعده وصيا[۶۰] |
خزیمه بن ثابت انصاری ذوالشهادتین در روز جمل
| أ عائش خلي عن علي و عيبه | بما ليس فيه إنما أنت والده | |
| وصي رسول الله من دون أهله | و أنت على ما كان من ذاك شاهده[۶۱] |
زحر بن قیس جعفی در روز جمل
| أضربكم حتى تقروا لعلي | خير قريش كلها بعد النبي | |
| من زانه الله و سماه الوصي | إن الولي حافظ ظهر الولي |
زحر بن قیس جعفی در جنگ صفین
| فصلى الإله على أحمد | رسول المليك تمام النعم | |
| رسول المليك و من بعده | خليفتنا القائم المدعم | |
| عليا عنيت وصي النبي | نجالد عنه غواة الأمم[۶۳] |
اشعث بن قیس
| أتانا الرسول رسول الإمام | فسر بمقدمه المسلمونا | |
| رسول الوصي وصي النبي | له السبق و الفضل في المؤمنينا[۶۴] |
نعمان بن عجلان انصاری در جنگ صفین
| كيف التفرق و الوصي إمامنا | لا كيف إلا حيرة و تخاذلا | |
| لا تغبنن عقولكم لا خير في | من لم يكن عند البلابل عاقلا | |
| و ذروا معاوية الغوي و تابعوا | دين الوصي لتحمدوه آجلا[۶۵] |
مأمون عباسی
مأمون عباسی بعد از آن که بهجهات خاصّ سیاسی امام رضا علیه السلام را بهجانشینی خود منصوب کرد، در ابیاتی به وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام اشاره کرده است:
| ألاُم علی حبّی الوصی ابا حسن | و ذلک عندی من اعاجیب ذا الزمن[۶۶] |
همچنین:
| و من غاوٍ یغصّ علی غیظاً | اذا أدنیت اولاد الوصی[۶۷] |
مقابلهٔ مخالفان با نصوص وصایت
برخی شارحان خطبه غدیر معتقدند که با مراجعه به تاریخ میتوان پی برد که مخالفان غدیر به هر نحو ممکن در صدد مقابله شدید با احادیث وصایت برآمدند؛ زیرا دلالت این احادیث بر امامت و خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام قوی و تمام است. آنان به برخی از این مواجهات با تکیه به منابع اشاره کردهاند:
مقابله عمر بن خطّاب
ابن ابیالحدید معتزلی مناظرهای را که بین عمر بن خطّاب و ابنعباس که درباره خلافت پس از پیامبر صلی الله علیه و آله اتفاق افتاده را بهطور مفصّل در شرح نهج البلاغه خود آورده است.
از جمله مطالبی را که عمر در آن مناظره به ابنعباس میگوید این است: «... ای عبداللَّه! خونهای شتران به گردن تو باشد اگر از من کتمان کنی: آیا در نفس علی علیه السلام چیزی از امر خلافت است؟ گفتم: آری. گفت: آیا او گمان میکند که رسول خدا صلی الله علیه و آله بر او نصّ کرده است؟ گفتم: آری و زیادتر از آن بگویم: از پدرم راجع به آنچه که علی علیه السلام ادّعا میکند سؤال کردم؛ فرمود: راست میگوید… آنگاه عمر گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله در مرضش اراده کرد تا تصریح به نام علی علیه السلام کند من از آن جلوگیری کردم…[۶۸]
مقابله عایشه
بخاری در صحیح خود از اسود نقل کرده که کسی نزد عایشه گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله بر علی وصیت کرده است. عایشه گفت: چه کسی این حرف را زده است؟ من پیامبر را دیدم در حالی که او را به سینه چسبانیده بودم. طشتی را طلب کرد و در آن قی نمود سپس از دار دنیا رحلت کرد. نمیدانم که چگونه بر علی علیه السلام وصیت کرده است.[۶۹]
اشکال به این روایت
برخی محققان به این روایت چهار اشکال وارد کردهاند:
مخالفت با روایات دیگر
این روایات با آنچه که مورّخان ذکر کردهاند مخالفت دارد:
- عبداللَّه بن عمر میگوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله در مرض مرگ خود فرمود: برادرم را بخوانید تا بیاید؛ ابوبکر آمد. حضرت از او اعراض کرد. سپس فرمود: برادرم را بخوانید تا بیاید؛ عثمان آمد. حضرت از او نیز اعراض فرمود. آنگاه علی را خواست و او را با پارچه خود پوشاند و خود را بر روی او انداخت. علی علیه السلام که از نزد رسول خدا خارج شد از او سؤال کردند که پیامبر به شما چه فرمود؟ حضرت فرمود: مرا هزار باب علم تعلیم نمود که از هر بابی هزار باب گشوده میشد.[۷۰]
- ابنسعد کاتب واقدی نوشته است: رسول خدا صلی الله علیه و آله در مرضش فرمود: برادرم را بخوانید؛ علی را صدا زدند. حضرت فرمود: نزد من بیا. علی علیه السلام میفرمایند: من نزدیک رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدم. پیامبر صلی الله علیه و آله بر من تکیه کرد و دائماً بر این حالت بود. او با من سخن میگفت بهحدّی که آب دهان حضرت بر من اصابت مینمود، تا آنکه جان حضرت گرفته شد و بدن او در دامان من سنگینی کرد.[۷۱]
- از ام سلمه نقل شده است: قسم به کسی که به او قسم یاد میکنم، علی علیه السلام نزدیکترین مردم از حیث عهد به رسول خدا صلی الله علیه و آله بود. صبح هنگامی به عیادت او آمدیم در حالی که سؤال میکرد: علی علیه السلام آمد؟ علی علیه السلام آمد؟ فاطمه سلام الله علیها عرض کرد: گویا شما او را به دنبال کاری فرستادید. من گفتم: علی علیه السلام آمد. من گمان کردم که پیامبر با او کاری دارد، پس از اتاق خارج شدیم و کنار در نشستیم. من نزدیکترین مردم به در بودم. مشاهده کردم که رسول خدا صلی الله علیه و آله خودش را بر روی علی انداخت و شروع نجوا گفتن اسرار به او نمود تا آن که از دنیا رحلت نمود. پس علی علیه السلام نزدیکترین مردم به رسول خدا صلی الله علیه و آله از حیث عهد و وصایت است.[۷۲]
وجود تعارض در احادیث عایشه
در احادیث عایشه تعارض وجود دارد: ابنعساکر، مورخ قرن ششم قمری، نقل میکند که دو زن به عایشه گفتند: ای ام المؤمنین! ما را از علی علیه السلام خبر بده؟ او گفت: چه چیزی سؤال میکنید از کسی که دستش را در جایی از بدن رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار داد که روح و نفس او در دست حضرت قرار گرفت و آن را بر صورت خود مالید…[۷۳]
و نیز از عایشه نقل میکنند که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام وفاتش، در حالی که در خانه من بود، فرمود: حبیبم را صدا زنید بیاید… علی علیه السلام را صدا زدند و او آمد. همین که چشمان حضرت به او افتاد پارچهای که بر روی پیامبر صلی الله علیه و آله بود بر روی علی علیه السلام انداخت و در دامان او بود تا از دار دنیا رحلت فرمود.[۷۴]
وصیت فقط در هنگام مرگ نیست
آیا وصیت تنها به این است که انسان هنگام جانکندن به کسی سفارش و وصیت کند؟ یا آنکه قبل از احتضار، انسان وصیتهای خود را میکند. پیامبر صلی الله علیه و آله از سال سوم بعثت بر امیرالمؤمنین علی علیه السلام وصیت کرده است. پیامبر صلی الله علیه و آله او را دروازه شهر علم، خانه حکمت و کشتی نجات امّت معرفی کرده است. نیز او را در روز غدیر بهعنوان ولایت و وصایت معرفی کرد. این موارد همه چیزی جز وصیت نیستند.[۷۵]
احتجاج به قول خصم
احتجاج به قول خصم صحیح نیست: شکّی نیست که عایشه با امیرالمؤمنین علیه السلام مشکل داشته و دشمن او بوده است. پس در انکار وصایت حضرت نمیتوان به حدیث عایشه استناد نمود.
شاهد این مدّعا آن است که ابنسعد به سند صحیح خود از عایشه نقل میکند: هنگامی که مرض رسول خدا صلی الله علیه و آله شدّت یافت از خانه بیرون آمد در حالی که پاهای او بر زمین کشیده میشد. و دو نفر، یکی عباس بن عبدالمطلب و یک نفر دیگر زیر بغلهای او را گرفته بودند. راوی میگوید: این قصه را بر عبداللَّه بن عباس نقل کردم، او گفت: آیا میدانی آن کسی که عایشه اسمش را نبرد چه کسی بوده است؟ گفتم: خیر. ابنعباس گفت: او علی بن ابیطالب علیه السلام بود. عایشه دوست نداشت که علی علیه السلام را به خیر یاد کند.[۷۶] بخاری (درگذشت: ۲۵۶ق)، محدث اهل سنت، این قصه را گرچه نقل کرده ولی ذیل آن را حذف کرده است.[۷۷]
ابوالفرج اصفهانی (درگذشت: ۳۵۶ق) میگوید: هنگامی که خبر شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام به عایشه رسید، سجده شکر بهجای آورد. آنگاه این شعر را قرائت نمود:
| فألقت عصاها و استقرّ بها النوی | کما قرّ عیناً بالإیاب المسافر[۷۸] |
منع پیامبر صلی الله علیه و آله از وصیت
آری، نگذاشتند که پیامبر صلی الله علیه و آله وصیت در حق اهل بیت علیهم السلام و در رأس آنها امیرالمؤمنین علیه السلام مکتوب کند؛ گرچه پیامبر صلی الله علیه و آله در اواخر عمرش اصرار شدید بر آن داشت؛ پس تقاضای قلم و دوات نمود تا بنویسد ولی کلام او را به هذیانگویی نسبت دادند و مانع از نوشتن وصیت شدند.[۷۹]
مقابله مورخان و راویان
از آنجا که اشتهار لقب «وصی» برای امیرالمؤمنین علیه السلام با سیاست مخالفان و اهل تسنن مناسبت نداشته، آنان سعی بلیغ نمودند تا به هر نحو ممکن با این احادیث مقابله کنند. برخی محققان بعضی از انواع مقابله با نصوص «وصایت» را مورد اشاره قرار دادهاند:
حذف و تبدیل
از جمله انواع مقابله، حذف برخی از عبارات احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله و تبدیل آن به عبارات مبهم است. این نوع تحریف را در عبارات طبری و ابناثیر در تفسیر آیه انذار عشیره (آیه ۱۱۴ سوره شعراء) قابل مشاهده است: آن دو، کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله که در حقّ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «انت اخی و وصیی و خلیفتی فیکم» را تحریف کردند و بهجای آن عبارات وصیی و خلیفتی عبارت «کذا و کذا؛ چنین و چنان» آوردهاند.[۸۰]
حذف تمام روایت
از جمله انواع تحریف و مقابله با احادیث «وصایت» حذف تمام روایت با اشاره به حذف است. از جمله اینکه محمد بن ابوبکر نامهای به معاویه دارد که در کتاب وقعة صفین[۸۱] از نصر بن مزاحم منقری و مروج الذهب[۸۲] نوشته علی بن حسین مسعودی، تفصیل آن آمده است.
محمد بن ابوبکر در آن نامه به فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام اشاره کرده که از آن جمله به وصایت امام و جانشینی ایشان از پیامبر علیه السلام و اعتراف معاویه در جواب او به آن اشاره شده است.
طبری و ابناثیر این نامه را حذف کردهاند، با آنکه سند خود را به آن دو کتاب ذکر میکنند. آنان بر این عملکرد خود چنین عذر آوردهاند که عموم مردم تحمّل شنیدن آن را ندارند! ابنکثیر هم در قرن هشتم، به پیروی از این دو نفر، تنها به نامه محمد بن ابوبکر اشاره کرده و در آخر نیز میگوید: در آن غلظت و شدّت وجود دارد.[۸۳]
حذف بدون اعلام
از جمله انواع تحریف و مقابله با احادیث و اخبار «وصایت» حذف عنوان وصایت است بدون آنکه به آن اشاره کنند؛ از آن جمله به قصیده صحابی انصاری، نعمان بن عجلان، در حوادث سقیفه اشاره شده است:
| وقلتم: حرام نصب سعد و نصبکم | عتيق بن عثمان حلال أبا بكر | |
| و أهل أبو بكر لها خير قائم | و إن عليا كان أخلق بالأمر | |
| و كان هوانا في علي و إنه | لأهل لها يا عمرو من حيث لا تدري | |
| فذاك بعون الله يدعو إلى الهدى | و ينهى عن الفحشاء و البغي و النكر | |
| وصي النبي المصطفى و ابن عمه | و قاتل فرسان الضلالة و الكفر[۸۴] |
تمام این قصیده را ابن عبدالبر اندلسی (درگذشت: ۴۶۳ق)، فقیه ظاهری و محدث و مورخ، در الاستیعاب در ترجمه نعمان بن عجلان آورده است؛ ولی دو بیت اخیر را که در آن ثناء بر امیرالمؤمنین علی علیه السلام و تصریح به وصایت او شده را حذف کرده است.[۸۵] ابناثیر جزری نیز در کتاب اسد الغابه همین تحریف را انجام داده و همچنین هر کس که بعد از او آمده، همین تحریف را انجام داده است.[۸۶]
نمونهای دیگر تحریفی است که ابناثیر در تاریخ خود در خطبه امام حسین علیه السلام انجام داده است: خطبه حضرت را طبری و ابناثیر چنین نقل میکنند: اما بعد، فانسبونی فانظروا من أنا ثم ارجعوا الی انفسکم و عاتبوها هل یجوز لکم قتلی و انتهاک حرمتی؟ الست ابن بنت نبیکم وابن وصیه…؛ امّا بعد، پس نسب مرا به یاد آورید و نگاه کنید که من کیستم؟ آنگاه به خود رجوع کنید و نفس خود را مورد عتاب و سرزنش قرار دهید، آیا برای شما کشتن و هتک حرمت من روا است؟ آیا من پسر دختر پیامبر شما و پسر وصی او نیستم؟[۸۷] در نقل این متن، ابنکثیر در تاریخ خود کلمه «و ابن وصیه» را حذف و تحریف کرده است.[۸۸]
حذف تمام خبر بدون اعلام
از جمله انواع مقابله با احادیث «وصایت» حذف تمام روایتی است که در آن لفظ «وصی» بهکار رفته است، بدون آنکه اشاره به حذف آن شود؛ از جمله مصادیق آن بهکاری که ابنهشام (درگذشت: ۲۱۳ق) انجام داده اشاره شده است: او با وجود اینکه در اول کتابش تصریح میکند که از سیره ابناسحاق تاریخ خود را نقل کرده، ولی ماجرای انذار عشیره و بشارت به وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام توسط پیامبر صلی الله علیه و آله را نقل نمیکند،[۸۹] با آنکه ابن اسحاق آن را در سیره خود آورده است.[۹۰]
نیز از جمله کسانی که این تحریف را انجام داده، محمد حسنین هیکل (درگذشت: ۲۰۱۶م)، نویسنده مصری، است. او با آنکه خبر انذار عشیره را در چاپ اول کتاب خود حیاة محمد صلی الله علیه وآله آورده است ولی در چاپهای بعد آن را حذف کرده است.[۹۱]
پانویس
- ↑ صحیح البخاری، ج۶، ص۳؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۰-۱۸۷۱.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۲، ص۵۷-۵۸.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۲، ص۵۸-۵۹.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۲، ص۵۹-۶۶.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۲، ص۶۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۶۲–۶۳؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۳؛ الامالی للطوسی، ص۵۸۳.
- ↑ مروارید فضائل در صدف غدیر، ص۷۵–۷۸.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۲، ص۶۲.
- ↑ صحیح البخاری، ج۶، ص۹؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۸۸؛ الطرائف، ج۲، ص۴۳۵.
- ↑ الامالی للمفید، ص۲۱۲.
- ↑ الارشاد، ج۱، ص۱۸۵.
- ↑ الامالی للصدوق، ص۴۳۳-۴۳۴.
- ↑ الارشاد، ج۱، ص۱۸۵-۱۸۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۳۸۵.
- ↑ الصراط المستقیم، ج۲، ص۲۹.
- ↑ الهدایة الکبری، ص۳۷۵.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۵۳۲، ح۱۰.
- ↑ مسند احمد، ج۳۴، ص۴۴۹.
- ↑ الکافی، ج۸، ص۲۷؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۲۰-۲۱.
- ↑ المقنعه، ص۶۶۶؛ وسائل الشیعه، ج۱۹، ص۲۵۹، ح۲۴۵۴۶.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۲، ص۶۹-۷۰.
- ↑ الصراط المستقیم، ج۲، ص۲۹.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۲، ص۷۰.
- ↑ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۸۲.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۳۹۲، ح۹۰۰۵.
- ↑ برای اطلاع بیشتر نگاه کنید: منهاج البراعة، ج۱۶، ص۱۹؛ معالم المدرستین، ج۱، ص۲۸۹-۴۰۰.
- ↑ معالم المدرستین، ج۱، ص۳۲۹-۳۴۴.
- ↑ الأمالی للصدوق، ص۳۶۰، ح۱۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۶۲–۶۳؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۳.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۶، ص۲۲۱.
- ↑ مجمع الزوائد، ج ۸، ص ۲۵۳؛ مسند الإمام أحمد و بهامشه منتخب کنز العمال، ج۵، ص۳۱؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۵۷.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۶، ص۲۲۱.
- ↑ حلیة الاولیاء، ج۱، ص۶۳؛ شرح ابن ابیالحدید، ج ۹، ص۱۶۹.
- ↑ الریاض النضره، ج۳، ص۱۳۸؛ مناقب ابن المغازلی، ص۱۹۲، ح۲۳۸؛ ذخائر العقبی، ص ۷۱؛ مناقب خوارزمی، ص۸۶.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۷۱؛ الریاض النضره، ج۳، ص۱۲۰.
- ↑ شرح ابن ابیالحدید، ج۲، ص۱۸۸.
- ↑ المحاسن والمساوی،ص۳۸.
- ↑ جواهر المطالب، ج۱، ص۱۰۷؛ سمط النجوم، ج۳، ص۴۱؛ الریاض النضرة، ج۳، ص۱۳۸؛ تذکرة الخواص، ص۴۳.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص۱۳۹-۱۴۰.
- ↑ منار الهدی، ص۲۰۷-۲۰۸.
- ↑ وقعة صفین، ص۱۴۵؛ تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۳۰۲.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۴۰.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۲، ص۸۱-۸۲.
- ↑ من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۴۱۹-۴۲۰.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۹۲-۱۹۳.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۸۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲، ص۱۴.
- ↑ المستدرک، ج۳، ص۱۸۹.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۲۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۱.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۱.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۸.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۸۱.
- ↑ وقعة صفین، ص۱۱۸-۱۱۹.
- ↑ المناقب، ص۲۰۰.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۷، ص۵۶۷؛ الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۵۳۶-۵۳۷.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۴۳.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۴۳-۱۴۴.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۴۴.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۴۴.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۴۴.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۴۳-۱۴۴.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۴۶.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۴۷.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۴۷.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۴۷.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۴۹.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۵۴.
- ↑ المحاسن و المساوی، ص۵۶.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۱۲، ص۲۰-۲۱.
- ↑ صحیح البخاری، ج۶، ص۱۴؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۲۵۷.
- ↑ البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۵۹.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۰۲.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۱۳۸؛ ترجمة الإمام علی بن أبیطالب علیه السلام من تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۴.
- ↑ تاریخ ابن عساکر، ج ۳، ص ۱۵.
- ↑ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۳۹۳.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۲، ص۹۳.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۷۹.
- ↑ صحیح البخاری، ج۶، ص۱۱.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص۵۴-۵۵.
- ↑ صحیح البخاری، ج۶، ص۹؛ صحیح مسلم، کتاب الوصیه، ج۳، ص۱۲۵۹.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۲، ص۹۵.
- ↑ وقعة صفین، ص۱۱۸-۱۱۹.
- ↑ مروج الذهب، ج۳، ص۱۱-۱۲.
- ↑ البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۱۴.
- ↑ الاخبار الموفقیات، ص۵۹۲؛شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۳۱.
- ↑ الاستیعاب، ج۴، ص۶۴-۶۵.
- ↑ اسد الغابة، ج۴، ص۵۵۸.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۲۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۱.
- ↑ البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۷۹.
- ↑ السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۲-۲۶۳.
- ↑ سيرة ابن إسحاق، ص۱۲۶-۱۲۷.
- ↑ حیات محمد صلی الله علیه وآله، ص ۱۰۴، امامشناسی و پاسخ به شبهات، ج۲، ص۱۹۶-۲۱۴.
- ↑ تبوک نقطهای در شمال جزیره عرب و هممرز با قلمرو امپراطوری روم شرقی گزارش شده است.
- ↑ گفته شده که در منابع فراوانی آمده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله امیرالمؤمنین علیه السلام را وصی خود قرار داد. چون از حضرتش سؤال کردند که وصایای خود را به که میکند؟ حضرت بهصراحت پاسخ داد: به علی. حتی در این باره شعر شعرای صدر اسلام میرساند که جز علی علیه السلام کسی وصی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نبوده است (برای آگاهی بیشتر نگاه کنید: مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۵۰–۵۱؛ الغیبة، ص۹۳، ح۲۴؛ الامالی للصدوق، ص۳۵-۳۶؛ ینابیع المودة، ج۳، ص۳۸۰؛ غایة المرام، ج۱، ص۱۶۷-۱۶۸ ؛ غایة المرام ج۱، ص۳۲۹؛ احقاق الحق، ج۴، ص۹۳؛ ترجمة الامام علی بن ابیطالب من تاریخ دمشق، ج۳، ص۵، ح۱۰۲۲)
منابع
- إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات؛ محمد بن حسن حر عاملی، تحقیق: علاءالدین اعلمی، بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، ۱۴۲۵ق.
- إحقاق الحق و إزهاق الباطل؛ سید نورالله بن شریفالدین شوشتری، قم: کتابخانه عمومی حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی، ۱۴۰۹ق.
- الإرشاد في معرفة حجج الله على العبادا؛ محمد بن محمد بن نعمان ( شیخ مفید)، قم: المؤتمر العالمي لألفية الشيخ المفيد، ۱۴۱۳ق.
- أسد الغابة في معرفة الصحابة؛ علی بن محمد جزری (ابن اثیر)، بیروت: دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
- الامالی؛ محمد بن حسن طوسی، قم: دار الثقافة، ۱۴۱۴ق.
- الامالی؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، تحقیق: محمدباقر کمرهای، تهران: انتشارات کتابچی، ۱۳۷۶ش.
- الامالی؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، تحقیق: حسین استاولی و علیاکبر غفاری، قم: منشورات جامعة المدرسین فی الحوزة العلمیة، ۱۴۱۳ق.
- البدایة و النهایة؛ إسماعیل بن عمر بن کثیر قرشی دمشقی، بیروت: دار الفکر، ۱۴۰۷ق.
- تاریخ بغداد أو مدینة السلام؛ احمد بن علی خطیب بغدادی، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمية، ۱۴۱۷ق.
- تاریخ الطبری (تاریخ الامم و الملوک)؛ محمد بن جریر طبری، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: بینا، بیتا.
- تاریخ مدینة دمشق؛ علی بن حسن شافعی (ابنعساکر)، تحقیق: علی شیری، بیروت: دارالفکر، ۱۴۱۵ق.
- تاريخ اليعقوبي؛ احمد بن اسحاق یعقوبی، بیروت: دار صادر، بیتا.
- تذکرة الخواص؛ یوسف بن قزاوغلی (سبط ابنجوزی)، تحقیق: محمدصادق بحرالعلوم، تهران: مکتبة نینوی الحدیثة، بیتا.
- ترجمة الإمام علی بن أبیطالب علیه السلام من تاریخ مدینه دمشق؛ علی بن حسن (ابنعساکر)، تحقیق: محمدباقر محمودی، بیروت: مؤسسة المحمودی للطباعة و النشر، ۱۳۹۸ق.
- جواهر المطالب فی مناقب الإمام علی بن أبی طالب علیه السلام؛ محمد بن احمد دمشقی باعونی شافعی، تحقیق: محمدباقر محمودی، قم: مجمع إحیای فرهنگ اسلامی، ۱۴۱۵ق.
- حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء؛ احمد بن عبدالله ابونعیم اصفهانی، تحقیق: کمال یوسف حوت، قاهره: دار أم القری، بیتا.
- حیاة محمد؛ محمد حسنین هیکل، تحقیق: مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام (معاونت فرهنگی، گروه تالیف و تحقیق، قم: المجمع العالمي لاهل البيت عليهم السلام، ۱۴۲۸ق.
- ذخائر العقبی فی مناقب ذویالقربی؛ محبالدین احمد بن عبدالله طبری، قاهره: مکتبة القدسی، ۱۳۵۶ق.
- الریاض النضرة؛ محب الدین احمد بن عبدالله طبری، بیروت، دار الکتب العلمية، ۱۴۲۴ق.
- سمط النجوم العوالی فی أنباء الاوائل و التوالی؛ عبدالملک بن حسین عصامی، تحقیق: علی محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت: دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۹ق.
- سيرة ابن إسحاق؛ محمد بن اسحاق بن یسار، تحقیق: محمد حمیدالله، رباط (مراکش): معهد الدراسات و الابحاث للتعریب، ۱۳۹۶ق.
- السیرة النبویة؛ عبدالملک بن هشام، تحقیق: ابراهیم آبیاری و مصطفی سقا و عبدالحفیظ شبلی، بیروت: دار المعرفة، بیتا.
- شرح نهجالبلاغة؛ عبدالحمید بن هبة الله (ابن ابیالحدید معتزلی)، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، قم: مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی، بیتا.
- صحیح البخاری؛ محمد بن إسماعيل البخاري الجعفی، تحقیق: محمد زهير بن ناصر الناصر، بیروت: دار طوق النجاة، ۱۴۲۲ق.
- صحیح مسلم؛ مسلم بن حجاج نیشابوری، تحقیق فؤاد عبدالباقی، قاهره: دار الحدیث، ۱۴۱۲ق.
- الصراط المستقيم إلی مستحقی التقديم؛ علی بن محمد نباطی عاملی، تحقیق: محمدباقر بهبودی، تهران: مکتبة المرتضوية، ۱۳۸۴ق.
- الطبقات الكبرى؛ محمد بن سعد کاتب واقدی، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمية، ۱۴۱۰ق.
- الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف؛ علی بن موسی بن طاووس (سید بن طاووس)، قم: مطبعة الخيام، ۱۴۰۰ق.
- الغیبة؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، تحقیق: علیاکبر غفاری، تهران: مکتبة الصدوق، ۱۳۹۷ق.
- الکافی؛ محمد بن یعقوب کلینی، تحقیق: علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران: دار الكتب الإسلامية، ۱۴۰۷ق.
- الکامل فی التاریخ؛ علی بن محمد جزری (ابن اثیر)، بیروت: دار صادر و دار بیروت، ۱۳۸۵ق.
- کتاب سلیم بن قیس الهلالی؛ سلیم بن قیس هلالی، تحقیق: علاءالدین موسوی، تهران: مؤسسة البعثة (قسم الدراسات الإسلامية)، ۱۴۰۷ق.
- کتاب من لایحضره الفقیه؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، تحقیق: علیاکبر غفاری، قم: دفتر انتشارات اسلامى، ۱۴۱۳ق.
- کنوز الحقائق من حدیث خیر الخلائق؛ محمد عبدالرؤوف بن تاجالعارفین مناوی، بیروت: دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۷ق.
- مجمع الزوائد و منبع الفوائد؛ علی بن ابوبکر هیثمی، بیروت: دار الکتب العلمية، ۱۴۰۸ق.
- مروارید فضائل در صدف غدیر: فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه غدیر بر اساس منابع اهل سنت؛ حبیب عباسی، قم: انتشارات دلیل ما، ۱۳۹۰ش.
- مروج الذهب و معادن الجوهر ؛ علی بن حسین مسعودی، تحقیق: یوسف احمد داغر، قم: مؤسسة دار الهجرة، ۱۴۰۹ق.
- المستدرک علی الصحیحین فی الحدیث؛ محمد بن علی حاکم نیشابوری، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۱ق.
- مسند أحمد؛ أحمد بن محمد بن حنبل شيبانی، تحقیق: شعيب الأرنؤوط و عادل مرشد، بیروت: مؤسسة الرسالة، ۱۴۲۱ق.
- مسند الإمام أحمد و بهامشه منتخب کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال؛ احمد بن حنبل، بیجا: بینا، بیتا.
- معالم المدرستین؛ سید مرتضی عسکری، تهران: مؤسسة البعثة (مرکز الطباعة و النشر)، ۱۴۱۶ق.
- المعجم الکبیر؛ سلیمان بن احمد طبرانی، تحقیق: حمدی سلفی، قاهره: مکتبة ابن تيمية، بیتا.
- مقاتل الطالبین؛ ابوالفرج علی بن حسین اصفهانی، قم: منشورات الشريف الرضي، ۱۴۱۶ق.
- المقنعة ؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، قم:مؤسسة النشر الإسلامی، ۱۴۱۰ق.
- منار الهدی في النص علی إمامة الأئمة الأثنی عشر علیهم السلام؛ علی بن عبدالله بحرانی، تحقیق: عبدالزهراء حسینی، بیروت: دار المنتظر، ۱۴۰۵ق.
- المناقب؛ موفق بن احمد بکری مکی حنفی خوارزمی، تحقیق: مالک محمودی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، ۱۴۱۱ق.
- مناقب آل ابیطالب؛ محمد بن علی بن شهرآشوب مازندرانی، تحقیق: محمدحسین آشتیانی و سید هاشم رسولی محلاتی، قم: مؤسسه انتشارات علامه، ۱۳۷۹ق.
- مناقب الإمام علی بن أبیطالب علیه السلام؛ علی بن محمد بن شافعی (ابنمغازلی)، تحقیق: محمدباقر بهبودی، بیروت: دار الأضواء، ۱۴۲۴ق.
- منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة؛ حبیبالله بن محمد خویی، تحقیق: ابراهیم میانجی، تهران: مکتبة الاسلامية، ۱۴۰۰ق.
- نهج البلاغه؛ محمد بن حسین شریف رضی، تحقیق: عزیزالله عطاردی، تهران: بنیاد نهج البلاغه، ۱۴۱۳ق.
- وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة؛ محمد بن الحسن الحرّ العاملي، قم: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، ۱۴۱۶ق.
- وقعة صفین؛ نصر بن مزاحم منقری، تحقیق: محمد عبدالسلام هارون، قم: کتابخانه عمومی حضرت آيت الله العظمی مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
- الهداية الكبرى؛ حسین بن حمدان خصیبی، بیروت: مؤسسة البلاغ، ۱۴۱۹ق.
- ینابیع المودة لذوی القربی؛ سلیمان بن ابراهیم قندوزی، قم: دار الأسوة للطباعة و النشر، ۱۴۲۲ق.