درخواست معافشدن از خداوند برای ابلاغ ولایت
وَ سَالْتُ جَبْرَئیلَ اَنْ یَسْتَعْفِیَ لِیَ السَّلامَ عَنْ تَبْلیغِ ذلِکَ اِلَیْکُمْ - ایُّهَا النّاسُ- لِعِلْمی بِقِلَّةِ الْمُتَّقینَ وَ کَثْرَةِ الْمُنافِقینَ وَ اِدْغالِ اللّائِمینَ وَ حِیَلِ الْمُسْتَهْزِئینَ بِالْاِسْلامِ، الَّذینَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فی کِتابِهِ بِاَنَّهُمْ یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ یَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیمٌ
و من از جبرئیل خواستم که از خدا بخواهد تا مرا از تبلیغ این پیام معاف بدارد؛ زیرا از کمی پرهیزکاران و زیادی منافقان و فساد و تباهی سرزنشکنندگان و مکر و حیله مسخرهکنندگانِ اسلام با خبرم؛ همان کسانی که خداوند در توصیف آنها در کتابش فرموده: «با زبانهایشان میگویند آنچه در دلهایشان نیست، و این عمل را آسان میپندارند در حالی که نزد خداوند بسیار بزرگ است
درخواست معافشدن از خداوند برای ابلاغ ولایت توسط پیامبر صلی الله علیه و آله درخواستی است که بهدلیل وجود و کثرت منافقینی بوده که کارنامهٔ نفاق آنها در طول ۲۳ سال رسالت کاملاً برای پیامبر صلی الله علیه و آله آشکار بوده است. پیامبر صلی الله علیه و آله بهصراحت در روز غدیر از وجود این منافقان و خطر آنان برای اسلام و آینده مسلمانان پرده برمیدارد.
بهگزارش برخی شارحان خطبه غدیر در این قسمت از خطبه دو آیه ۱۱ سوره فتح و ۱۵ سوره نور به صورت تلفیقی بهکارگرفته شدهاند. استشهاد به این دو آیه درباره منافقانی صورت گرفت که در غدیر حضور داشتند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بهخاطر آنان اجرای مراسم غدیر را مشکل میدانست؛ این استشهاد ناظر به دو جهت در آنان بوده است: ارادت دروغین آنان و عادی نشان دادن نفاق از سوی آنان.
برخی شارحان خطبه غدیر به نمونههایی از حرکات نفاقآمیز منافقان پرداختهاند تا معلوم شود منظور پیامبر صلی الله علیه و آله از زیادی منافقان، افساد ملامتکنندگان و حیلههای مسخرهکنندگان اسلام چیست؛ از جمله برنامهریزی منافقان برای جداشدن از قافله غدیر، تملق پس از خطابه و بیعت، و تمخر با تشبیه به سوسمار.
علت درخواست معافیت
علت درخواست معافیت برای ابلاغ ولایت توسط پیامبر صلی الله علیه و آله از سوی برخی محققان وجود و کثرت منافقینی دانسته شده که کارنامهٔ نفاق آنها در طول ۲۳ سال رسالت کاملاً برای پیامبر صلی الله علیه و آله آشکار بوده است.
به همین دلیل پیامبر صلی الله علیه و آله بهصراحت در روز غدیر سرّ آن را آشکار میکند و علت آن را خط نفاق و زیادی آنها اعلان مینماید؛ کثرتی که در ظاهر قدرت دینداری و دفاع از امیرالمؤمنین علیه السلام را در آینده از گروه در اقلیت مؤمنان خواهد گرفت.[۱]
آیات بهکاررفته در این قسمت خطبه
بهگزارش برخی شارحان خطبه غدیر در این قسمت از خطبه دو آیه ۱۱ سوره فتح و ۱۵ سوره نور به صورت تلفیقی بهکارگرفته شدهاند. این بهکارگیری تلفیقی چنین تحلیل شده است:
- سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَیْسَ فی قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ لَکُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ بِکُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِکُمْ نَفْعاً بَلْ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً؛ کسانی از بادیهنشینان که از جنگ [با دشمن] تخلف کردند بهزودی [از روی بهانهجویی] به تو میگویند: اموال و خانوادهمان ما را به خود مشغول کردند [به این سبب نتوانستیم به جنگ آییم] پس برای ما آمرزش بخواه. با زبانهایشان چیزی میگویند که در دلهایشان نیست. بگو: اگر خدا زیانی یا سودی را برای شما بخواهد، چه کسی میتواند در برابر خدا از شما دفاع کند؟ بلکه خدا همواره به آنچه انجام میدهید آگاه است (فتح:۱۱).
- إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ؛ آن هنگام که با زبانتان با او ملاقات میکنید و با دهانتان میگویید آنچه بدان آگاهی ندارید، و این کار را سهل میانگارید در حالی که نزد خداوند عظیم است (نور:۱۵).
دو آیه مزبور در قرآن در دو سوره جداگانه آمده است. در آیه ۱۱ سوره فتح توصیف منافقینی است که از بیعت شجره تخلف ورزیدند و عذرهای دروغین تراشیدند. خداوند درباره عذرهای آنان میفرماید: «با زبان خود مطلبی را میگویند که در قلبهایشان نیست». آنگاه دورویی آنان را مورد استهزا قرار میدهد که اگر خداوند درباره شما اراده ضرر یا منفعتی نماید شما چگونه با این حیلهها کاری پیش خواهید برد.
قسمت اول آیه ۱۵ سوره نور شباهتی به آیه ۱۱ سوره فتح دارد، ولی به جای ما لَیْسَ فی قُلُوبِهِمْ جمله ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ آمده و فقط قسمت دوم آن در کلام حضرت دیده میشود و مربوط به داستان «افک» است. در رخداد افک، منافقان بیمحابا نسبت به ساحت مقدس پیامبر صلی الله علیه و آله جسارت کردند. بر این اساس، در روایتی آمده که پیامبر صلی الله علیه و آله در آغاز سخن در غدیر فرمود: دستوری به من داده شد که از ترس تکذیب اهل «افک» در تنگنا قرار گرفتم.[۲]
داستان افک و نزول آیات ۱۱ تا ۲۶ سوره نور
برای روشنشدن این قسمت از خطبه غدیر برخی شارحان به بحث درباره رخداد افک و آیه آن پرداختهاند: إِنَّ الَّذینَ جاؤُ بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَ الَّذی تَوَلَّی کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظیم.؛ بهیقین کسانی که آن تهمت [بزرگ] را [درباره یکی از همسران پیامبر بهمیان] آوردند، گروهی [همدست و همفکر] از [میان] خود شما بودند، آن را برای خود شرّی مپندارید، بلکه آن برای شما خیر است، برای هر مردی از آنان کیفری بهمیزان گناهی است که مرتکب شده، و آن کس که بخش عمده آن را بر عهده گرفته است، برایش عذابی بزرگ است (نور:۱۱)
مفسران اهل سنت[۳] معتقدند که این آیه و آیات بعدی آن راجع به عایشه است که چنین نسبتی به او داده شده بود و خداوند نسبتدهندگان را رسوا کرد؛ ولی در اخبار ائمه علیهم السلام موارد بسیاری است که در آنها آمده که این آیه درباره ماریّه قبطیّه، مادر ابراهیم فرزند رسول خداست. در این روایات آمده که عایشه و حفصه به ماریه و فرزند پسر او حسد بردند و گفتند که فرزند جُرَیح است که با ماریه زنا کرده است. در این رخداد پدران این دو زن، ابوبکر و عمر هم شهادت دادند. در ادامه این رخداد، خداوند همه آنان را رسوا کرد و معلوم شد که جُریح ممسوح (کسی که نه آلت مردانه دارد و نه آلت زنانه).
این اخبار را علی بن ابراهیم قمی مسنداً از امام باقر علیه السلام،[۴] ابنبابویه مسنداً از امیرالمؤمنین علیه السلام[۵] و حسین بن حمدان خصیبی مسنداً از امام رضا علیه السلام نقل کردهاند.[۶] سید مرتضی هم در کتاب آمالی خود (غررالفوائد و درر القلائد) این روایت را آورده و مورد تحلیل قرار داده است.[۷] سید هاشم بحرانی (درگذشت: ۱۱۰۹ق) هم در تفسیر خود اکثر روایات مربوط به این رخداد را آورده است.[۸]
روایت رخداد از تفسیر اطیب البیان
در تفسیر اطیب البیان یکی از روایات این رخداد چنین آمده است: سلطان روم برای حضرت رسالت غلامی که «جُرَیْح» نام داشت و یک کنیز که نامش «ماریّه قبطیه» بوده فرستاد و به او قبطیه گفتند؛ زیرا بسیار زیبا و خوشسیما بود و شبیه به لباس قباطی، که از مصر میآوردند، سفید و لطیف بود. این دو اسلام آوردند و اسلامشان بسیار خوب بود. حضرتْ ماریه را برای خود اختیار فرمود و از او پسری آورد. پیامبر نام ابراهیم را بر او نهاد. ایشان فوقالعاده علاقه به این مادر و پسر داشت و این موجب حسد عایشه و حفصه شده بود تا آنکه ابراهیم هجدهماهه از دنیا رفت.
پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بسیار محزون شد. عایشه گفت: این بچه مربوط به شما نیست این از جُرَیحِ غلام است. آنان نزد پدرانشان شیخین آمدند و شهادت دادند که ماریه و جریح با هم نزدیک شدند و ما مشاهده کردیم و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم، با اینکه میدانست که این نسبت کذب و افتراء است، چون وصلهای بود که در نظر عموم اصحاب موجب ظن یا یقین میشد، به حال غضب به امیرالمؤمنین علیه السلام امر فرمود با ذوالفقار برود و جریح را به قتل رساند.
البته حضرت به امام فرمود: اگر حقیقت امر بر تو مکشوف شد متعرض او نباش. موقعی که علی علیه السلام آمد، جریح از خوف فرار کرد و رفت بالای درخت. حضرت تشریف برد بالای درخت. جریح خود را انداخت به زمین پیراهنش عقب رفت و ممسوح بود و آلت رجولیت و انوثیة نداشت. حضرت او را آورد نزد پیغمبر صلّی اللَّه علیه و سلم و شرح قضیه را بیان کرد. حضرت اصحاب را طلب فرمود آمدند مشاهده کردند و اینها رسوا شدند و آمدند نزد حضرت طلب استغفار کردند. حضرت فرمود: استغفار شما مردود است و به عذاب این تهمت معذب میشوید.[۹]
عملکرد منافقان و تأثیر آن در درخواست معافیت
از نظر برخی شارحان خطبه غدیر استشهاد به دو آیه ۱۱ سوره فتح و ۱۵ سوره نور درباره منافقانی صورت گرفت که در غدیر حضور داشتند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بهخاطر آنان اجرای مراسم غدیر را مشکل میدانست؛ این استشهاد ناظر به دو جهت در آنان بوده است:
ارادت دروغین
با توطئههای بسیاری که منافقان امت اسلامی بر ضد رسولالله صلی الله علیه و آله چیدهاند، توطئههایی چون نگارش صحیفه ملعونه برای براندازی خلافت و وصایت اهل بیت علیهم السلام[۱۰] و نقشه قتل پیامبر صلی الله علیه و آله در کوه هرشی،[۱۱] باز هم در ظاهر چنان اظهار ارادت دروغین نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله نشان میدهند که حاکی از بالاترین درجه نفاق است.[۱۲]
عادینشاندادن نفاق
منافقان دورویی خود را بسیار عادی تلقی میکردند، در حالی که این عمل نزد خداوند بسیار مهم است. این عادیشمردن بهحدی رسیده بود که گاهی رودرروی حضرت از دیگران هم جلوتر میافتادند و ارادت بیشتری نشان میدادند. این همان چیزی بود که قلب پیامبر صلی الله علیه و آله را آزار میداد.[۱۳]
نمونهای از کارشکنیها و دروییهای منافقان در غدیر
برخی شارحان خطبه غدیر در اینجا به نمونههایی از حرکات نفاقآمیز منافقان پرداختهاند تا معلوم شود منظور پیامبر صلی الله علیه و آله از زیادی منافقان، افساد ملامتکنندگان و حیلههای مسخرهکنندگان اسلام چیست:
دعای پیامبر صلی الله علیه وآله و استهزاء منافقین و پاسخ خداوند
روز هفدهم ذیالحجه و پس از اتمام اعمال حج در حجةالوداع، کاروان پیامبر صلی الله علیه و آله در راه بازگشت بهسوی غدیر به وادی «قُدَید» رسید که تا غدیر کمتر از یک روز دیگر فاصله داشت.[۱۴] آبادی «قدید» در آغاز وادی قرار داشت و «غدیر خم» در انتهای همین وادی بود. با ورود بهآبادی کاروان توقف کرد و مردم برای استراحت از راهی که شبانه طی شده بود پیاده شدند. با نزول کاروان در قدید و فرا رسیدن هنگام نماز، صفها آماده شد. پیامبر بعد از نماز صدای خود را بلند کرد بهگونهای که همه بشنوند و مطلبی درباره محبت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
اللّهُمَّ هَبْ لِعَلِىٍّ الْمَوَدَّةَ فِى صُدُورِ الْمُؤْمِنينَ وَ الْهَيْبَةَ وَ الْعَظَمَةَ فى صُدُورِ الْمُنافِقينَ؛ خدايا، به على محبت در سينه مؤمنان و هيبت و عظمت در سينه منافقان عنايت فرما.[۱۵] آنگاه برای زمینهسازی جدی برای غدیر علی علیه السلام را فرا خواند و در حضور مردم فرمود: «یا علی، دستان خویش را بهسوی آسمان بلند کن و دعا کن تا من آمین بگویم». یا علی، بگو: اللّهُمَّ اجْعَلْ لى عِنْدَكَ عَهْداً وَ اجْعَلْ لى عِنْدَكَ وُدّاً وَ اجْعَلْ لى فى قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ مَوَدَّةً؛ خدايا، براى من نزد خود عهد و پيمانى قرار ده و براى من در پيشگاه خود دوستى و مودت قرار ده، و براى من در قلب مؤمنان محبتى قرار ده. امیرالمؤمنین علیه السلام هم این دعا را تکرار کرد و پیامبر صلی الله علیه و آله آمین گفت.[۱۶]
همچنین پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «یا علی، هر دعایی برای خود دوست داری بنما تا آمین بگویم». امیرالمؤمنین علیه السلام هم سه بار این دعا را تکرار کرد: اللّهُمَّ ثَبِّتْ مَوَدَّتى فى قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ؛ خدايا، مودت و محبت مرا تا روز قيامت در قلوب مردان و زنان مؤمن ثابت و پايدار فرما و پیامبر صلی الله علیه و آله آمین گفت.[۱۷]
پس از دعای امیرالمؤمنین علیه السلام و آمین پیامبر صلی الله علیه و آله در حضور مردم، آیات ۹۶ و ۹۷ سوره مریم در همین راستا نازل شد. نزول این آیات بهمعنای استجابت دعای پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام بود که مردم از سرعت استجابت این دعا تعجب کردند.[۱۸] پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «یا علی، خداوند آیهای از کتابش درباره تو نازل کرده و برای تو در قلب هر مؤمنی محبت قرار داده است».[۱۹] سپس فرمود: «شکر خدایی را که قلوب مؤمنین را با محبت مشتاق تو قرار داد».[۲۰] آنگاه فرمود: «هیچ مؤمنی را نمیبینی مگر آنکه در قلب او محبت علی علیه السلام است».[۲۱]
در همین موقعیت پیامبر صلی الله علیه و آله خبر از خواسته قلبی خود داد و به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «من از پروردگارم خواستم که بین من و تو ولایت قرار دهد و خدا پذیرفت؛ و از او خواستم بین من و تو برادری قرار دهد، او پذیرفت؛ و از او خواستم تو را جانشین من قرار دهد، و او پذیرفت».[۲۲]
استهزاء ابوبکر و عمر به دعای پیامبر صلی الله علیه و آله
در این هنگام، از میان جمعیت عظیم کاروان که ناظر ماجرا بودند ابوبکر و عمر به کنایه گفتند: به خدا قسم! یک پیمانه خرما در مَشکی پوسیده نزد ما محبوبتر است از آنچه محمد از پروردگارش خواسته است. چه میشد اگر از پروردگارش درخواست فرشتهای میکرد که او را در برابر دشمنانش کمک کنند یا گنجی که فقر او را جبران کند. به خدا قسم، علی را به هر کاری دعوت میکند او هم میپذیرد.[۲۳]
این حرکت تخریبکننده بر قلب پیامبر صلی الله علیه و آله سنگینی کرد. او از کسانی که بهعنوان اصحابش گِرد او را گرفته بودند چنین انتظاری نداشت. بر این اساس، به جبرئیل فرمود: «خدایم میداند که من از قریش چه کشیدهام، آن هنگام که نبوت مرا نپذیرفتند تا به من دستور جهاد با آنان را داد و لشکریانی از آسمان به کمک من فرستاد که مرا یاری کردند. پس چگونه بعد از من اقرار خواهند کرد».[۲۴]
عکس العمل خدا درباره گفته ابوبکر و عمر
اینجا بود که آیات ۱۲ تا ۲۴ سوره هود نازل شد. این آیات از یک سو دلگرمی برای پیامبر صلی الله علیه و آله بود که به خاطر حرکات منافقان رنجیده خاطر نشود و مسئله اعلان ولایت ترک نشود؛ از سوی دیگر عین گفتار مسخرهآمیز ابوبکر و عمر در آیه آمده بود:
فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحی اِلَیْکَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرَکَ اَنْ یَقُولُوا لَوْ لا اُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ اَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ اِنَّما اَنْتَ نَذیرٌ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ وَکیلٌ؛ شاید تو ترک کنی بعضی از آنچه به تو وحی شده و سینهات را بهخاطر آن به تنگ اندازی از این جهت که بگویند ای کاش گنجی بر او نازل شود یا فرشتهای همراه او بیاید تو فقط ترساننده مردم هستی و خداوند عهدهدار همهچیز است (هود:۱۲).
اَمْ یَقُولُونَ افْتَریهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ؛ یا میگویند (ولایت علی علیه السلام را) به دروغ به خدا نسبت میدهد بگو ده سوره مانند آن را (اگر چه افترا بسته شده باشد) بیاورید و هرکس را غیر از خدا میخواهید بخوانید اگر راست میگویید (هود:۱۳).
فَاِنْ لَمْ یَسْتَجیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا اَنَّما اُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ فَهَلْ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ؛ اگر این پیشنهاد را (درباره ولایت علی علیه السلام) از شما نپذیرفتند بدانید که به علم خدا نازل شده و خدایی جز او نیست؛ پس آیا شما (ولایت را برای علی علیه السلام) تسلیم میشوید و میپذیرید؟ (هود:۱۴).
مَنْ کانَ یُریدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زینَتَها نُوَفَّ اِلَیْهِمْ اَعْمالَهُمْ فیها وَ هُمْ فیها لایُبْخَسُونَ؛ هرکس که طالب زندگی دنیا و زینت آن است (یعنی ابوبکر و عمر) اعمالشان را در دنیا به آنان واگذار میکنیم و در دنیا ضرر نمیکنند (هود:۱۵).
اُولئِکَ الَّذینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ اِلاَّ النّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فیها وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ؛ آنان کسانی هستند که در آخرت جز آتش نصیبشان نیست و آنچه در دنیا انجام دادهاند نابود میشود و آنچه انجام میدهند باطل است (هود:۱۶).
اَفَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی اِماماً وَ رَحْمَةً اُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الاَحْزابِ فَالنّارُ مَوْعِدُهُ فَلا تَکُ فی مِرْیَةٍ مِنْهُ اِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النّاسِ لا یُؤْمِنُونَ؛ کسی که دلیلی از پروردگارش همراه اوست (یعنی پیامبر صلی الله علیه وآله) و شاهدی از جانب او پشت سرش میآید (یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام) و قبل از او کتاب موسی راهبر و رحمت بود (یعنی ولایت علی علیه السلام در کتاب حضرت موسی علیه السلام بود) آنان بدان ایمان میآورند. هرکس از احزاب که به او کافر شود آتش وعدهگاه اوست پس درباره (ولایت علی علیه السلام) بحث و جدل مکن که آن حقی از پروردگارت است، ولی اکثر مردم ایمان نمیآورند (هود:۱۷)
وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً، اُولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلی رَبِّهِمْ وَ یَقُولُ الاَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذینَ کَذَبُوا عَلی رَبِّهِمْ، اَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الظّالِمینَ؛ چه کسی ظالمتر است از آنکه بر خدا دروغ میبندد آنان کسانی هستند که بر پروردگارشان عرضه میشوند و شاهدان (یعنی امامان علیهم السلام) میگویند اینان کسانیاند که بر پروردگار خود دروغ بستند آگاه باشید که لعنت خدا بر ظالمان باد (هود:۱۸).
الَّذینَ یَصُدَّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ؛ آنان که بر سر راه خدا مانع ایجاد میکنند و آن را به کجی وامیدارند و به آخرت کافر هستند (هود:۱۹).
اُولئِکَ لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزینَ فِی الاَرْضِ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ اَوْلِیاء یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ ما کانُوا یَسْتَطیعُونَ السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ؛ آنان در زمین عاجزکننده نیستند و جز خدا سرپرستی ندارند؛ عذابشان چند برابر میشود اینان قدرت شنیدن نداشتند و نمیدیدند (هود:۲۰).
اُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ؛ آنان کسانی هستند که به ضرر خود عمل کردهاند و آنچه افترا میبستند نیز از یادشان رفته است (هود:۲۱).
لا جَرَمَ اَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الاَخْسَرُونَ؛ چارهای جز این نیست که در آخرت هم زیانکارترین خواهند بود (هود:۲۲).
اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ اَخْبَتُوا اِلی رَبِّهِمْ اُولئِکَ اَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیها خالِدُونَ؛ کسانی که ایمان آورده عمل صالح انجام میدهند و در برابر پروردگارشان سر تعظیم فرود میآورند اینان اهل بهشتند و در آن همیشگی خواهند بود (هود:۲۳).
مَثَلُ الْفَریقَیْنِ کَالاَعْمی وَ الاَصَمِّ وَ الْبَصیرِ وَ السَّمیعِ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلاً اَفَلا تَذَکَّرُونَ؛ مثل این دو گروه مانند کور و کر در برابر بینا و شنواست آیا اینها در مثال برابرند آیا متذکر نمیشوید (هود:۲۴).[۲۵]
برنامهریزی منافقان برای جداشدن از قافله غدیر
ساعاتی از روز هفدهم ذی الحجه گذشته بود که کاروان از قُدید آماده حرکت بهسوی غدیر شد. منافقان در آن لحظات، با نزدیکشدن غدیر، برای اجرای نقشههای خود وارد عمل شدند. با اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله از مکه اعلام کرده بود که همه باید در غدیر برای برنامه مهمی توقف کنند، در قُدید آن منافقان عدهای را نیز اغفال کردند و اجازه خواستند که تا از شرکت در مراسم معاف باشند تا زودتر به خانههایشان برسند. پیدا بود که منظور از این حرکت زمینهسازی برای ادعای عدم حضورشان در غدیر بود تا بتوانند نتایج بعدی را بگیرند، بهخصوص آنکه سخنگوی این گروه ابوبکر بود.
پیامبر صلی الله علیه و آله با مشاهده حرکت مرموز این گروه فرمود: «چه شده که از پیامبرتان گریزانید بهحدی که اگر سمتی از درختی بهسوی من باشد شما همان سویش را مبغوضتر میدارید». اینجا بود که اغفالشدگان به گریه درآمدند و از این کار خود شرمنده شدند. ابوبکر که نقشه را بر آب میدید خود را جلو انداخت و گفت: «کسی که از این پس از تو اجازه بگیرد سفیه است».[۲۶] با شکست این توطئه، بارها را برای غدیر بستند و روز هفدهم را تا شب بهسمت غدیر پیش آمدند، بدون آنکه احدی جرأت جداشدن از کاروان را داشته باشد.[۲۷]
هنگام ورود به غدیر
در هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله دستور آمادهنمودن منبر برای غدیر را داده بود، منافقان میگفتند: در اینجا که ساعتی بیش توقف نخواهد داشت، برای چه دستور کندن خارها را میدهد. بدانید که امروز مسئله مهم و ناراحتکنندهای خواهد آورد.[۲۸]
در مقابل منبر
امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله امیرالمؤمنین علیه السلام را در روز غدیر معرفی و منصوب کرد، در مقابل حضرت هفت نفر از منافقان قرار داشتند که عبارت بودند از: ابابکر، عمر، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابیوقاص، ابوعبیده جراح، سالم مولی ابیحذیفه، و مغیرة بن شعبه. از میان اینها عمر گفت: او را نمیبینید که چشمانش مانند دیوانگان در گردش است. اکنون میگوید: خدایم چنین گفته است. جبرئیل این سخن را به پیامبر صلی الله علیه و آله خبر داد. حضرت آنان را پس از منبر فرا خواند و در این باره مؤاخذه فرمود. آنان انکار کردند و قسم یاد کردند که چنین سخنی نگفتهاند.[۲۹]
شأن نزول آیهٔ «وان یکاد» و تفسیر «ذکر» به وجود امیرالمؤمنین علیه السلام
علی بن ابراهیم قمی درباره آیات ۵۱ و ۵۲ سوره قلم روایت نموده که مراد از ذکر فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام است که پیغمبر صلی الله علیه و آله ذکر و نشر آن فضایل را مینمودند و دشمنان از شدت حسد میگفتند: این مرد دیوانه است.[۳۰]
ذیل آیه فوق حسان جمال روایت کرده که امام صادق علیه السلام را از مدینه به مکه میبردم. وقتی به مسجد غدیرخم رسیدیم، آن حضرت نظری به طرف چپ کوه انداخت و فرمود: اینجا محل قدوم مبارک پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله است که امیرالمؤمنین علیه السلام را بر روی دست بلند نمود و فرمود: «هر کس که من مولای او هستم، علی علیه السلام نیز مولای او است. پروردگارا! دوست بدار کسی را که علی علیه السلام را دوست میدارد و دشمن بدار آنکه علی علیه السلام را دشمن میدارد».
بعد از آن نظری نمود به طرف دیگر و فرمودند: اینجا محل خیمه غاصبان حق آن حضرت علیه السلام میباشد. آنها وقتی مشاهده کردند که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله امیرالمؤمنین علیه السلام را بر روی دست مبارک بلند نمود به یکدیگر گفتند: نظر کنید به چشمان محمد صلی الله علیه و آله که چگونه دور میزند؛ گویا مانند چشم شخص دیوانه است و خواستند حضرتش را چشم بزنند جبرئیل نازل شد و آیه «وان یکاد» را آورد و مقصود از «ذکر» وجود مقدّس امیرالمؤمنین علیه السلام است. حسان میگوید: عرض کردم پرودگار را سپاس و ستایش میکنم که این حدیث را از دو لب شما بزرگوار به گوش خود شنیدم. فرمود: ای حسان! اگر تو شتربان ما نبودی، من این حدیث را برای تو ذکر نمیکردم؛ زیرا این مردم تو را درباره این حدیث تصدیق نمیکنند.[۳۱]
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: چشم بد انسان را داخل در قبر و شتر را وارد در دیگ میکند.[۳۲] نیز فرمود: اگر چیزی بر قضای الهی غلبه میکرد، چشم بد بود.[۳۳] در روایتی آمده که اگر گورها را بشکافند خواهید دید که بیشتر مردههای شما برای چشمزدن مردند، زیرا اثر چشم درست است.[۳۴] علاج چشمزخم توکل و توسل به ادعیه و آیات است از جمله آیات ۵۱ و ۵۲ قلم.[۳۵]
تهدید در اثنای خطابه
بهمحض آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «هرکس من مولای اویم، پس علی مولای اوست»، ابوبکر و عمر در گوش یکدیگر نجوا کردند: «به خدا قسم! هرگز درباره آنچه او گفت تسلیمش نخواهیم شد». این خبر به پیامبر صلی الله علیه و آله داده شد و حضرت پس از منبر آنان را فراخواند و مؤاخذه فرمود. آنان انکار کردند و به خدا قسم یاد کردند که چیزی نگفتهاند.[۳۶]
پس از خطابه غدیر
معاویه بن ابوسفیان در روز غدیر -بعد از منصوبشدن امیرالمؤمنین علیه السلام- از شدت ناراحتی برخاست و با تکبر به راه افتاد. او با غضب از مجلس غدیر خارج شد، در حالی که دست راستش را بر ابوموسی اشعری و دست چپش را بر مغیرة بن شعبه تکیه داده بود و با تکبر میگفت: «محمد را بر این گفتارش تصدیق نمیکنیم و به ولایت علی اقرار نمینماییم».[۳۷] همچنین در این هنگام عدهای دیگر از منافقان گفتند: محمد هر ساعتی ما را به مطلب جدیدی میخواند. اکنون هم این مطلب را پیش کشیده که اهل بیتش را بر گُرده ما سوار کند.[۳۸]
تهدیدهای پس از منبر
پس از منبر غدیر، عدهای از منافقان در خیمهای جمع شدند و میگفتند: «به خدا قسم یاران کسری و قیصر در لباسهای خز و رنگارنگ و حریر و بافته زندگی میکنند، ولی ما همراه پیامبر در دو چیز خشن به سر میبریم: هم غذای خشن میخوریم و هم لباس خشن میپوشیم. بعد از این همه، اکنون که مرگش نزدیک شده میخواهد جانشینی بعد از خود را به علی بسپارد. به خدا قسم خواهد دانست [که چه میکنیم]»!
مقداد این سخنان را به حضرت گزارش داد. حضرت اعلان اجتماع عمومی به مردم داد و آنان را فرا خواند و در این باره توبیخ فرمود. در پاسخ گفتند: پدر و مادرمان فدایت یا رسول اللَّه؛ قسم به آنکه تو را به حق مبعوث نمود و به نبوت کرامتت داد، آنچه به تو خبر رسیده ما نگفتهایم. قسم به آنکه تو را بر همه بشر برگزیده، ما نگفتهایم.[۳۹]
پس از بیعت
پس از بیعت در غدیر، عمر بن خطاب شانه بالا انداخت و به ابوبکر بن ابی قحافه گفت: «عجب زیر بازوی پسر عمویش را گرفته بالا میبرد».[۴۰]
عمر بن خطاب که هم در نگارش صحیفه رئیس سایرین بود[۴۱] و هم در نقشه قتل پیامبر صلی الله علیه و آله در کوه هَرْشی شخصاً شرکت داشت[۴۲] و هم عملاً پس از پیامبر صلی الله علیه و آله نشان داد که بنیانگذار سقیفه بر ضد خلافت علی علیه السلام بوده است، در غدیر از اولین کسانی بود که برای بیعت پیشقدم شد.[۴۳] عمر پس از بیعت هم تنها کسی بود که گفت: بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ ابى طالِبٍ! هَنيئاً لَكَ! اصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ؛ خوشا به حالت اى پسر ابىطالب! گوارايت باد! صاحب اختيار هر مرد و زن مؤمنى شدهاى.[۴۴]
تملق پس از خطابه و بیعت
پس از منبر و بیعت غدیر، عدهای از گردنکشان و سردمداران منافقان در بین خود توطئه کرده گفتند: اگر برای محمد حادثهای رخ دهد، امر خلافت را از علی دور میکنیم و نمیگذاریم بدان دست یابد! پیرو این سخن نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند: تو بهترین خلق نزد خدا و خود و ما را برای خلافت بهپا داشتی. بهوسیله او مقابله با ظلم ظالمان و تعدیکنندگان در سیاست ما را کفایت نمودی! در این حال خداوند دورویی آنان را و اینکه قصد قتل پیامبر صلی الله علیه و آله را دارند و بعد از او در صدد گردنکشی هستند به آن حضرت خبر داد. پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را فرا خواند و در این باره سرزنش نمود. آنان در انکار کلام حضرت قسمهای شدید یاد کردند.
ابوبکر گفت: یا رسول اللَّه، بهخدا قسم، درباره چیزی به اندازه این بیعت اهمیت قائل نشدهام. امیدوارم بهخاطر آن مرا در قصرهای بهشت جای دهد و مرا در آنجا از بهترین واردشوندگان و ساکنان قرار دهد! عمر گفت: پدر و مادرم به قربانت یا رسول اللَّه، من به ورود به بهشت و نجات از آتش جز با این بیعت مطمئن نشدم. به خدا قسم، اگر از زمین تا عرش پر از مروارید تازه و جواهر گرانقیمت به من دهند که بر خلاف این بیعت عمل کنم یا آن را بشکنم -بعد از چنین پیمانی که بستم- هرگز به چنین کاری خشنود نخواهم بود!
عثمان گفت: به خدا قسم یا رسول اللَّه، بهقدری از این بیعت خوشحال شدم و اینکه در رضوانِ خداوند شاد بوده به آرزوها خواهم رسید، که یقین پیدا کردم اگر گناه همه اهل زمین بر گردن من بود، با این بیعت از من پاک شد. آنگاه بر گفتههای خود بار دیگر قسم یاد کرد و کسی را که خلاف آن را به پیامبر صلی الله علیه و آله گزارش کرده لعنت نمود و بعد از او بقیه سردمداران و گردنکشان منافقین نیز نظیر همین سخنان را گفتند.[۴۵]
گفتوگو در خیمهٔ نفاق
زید بن ارقم که در غدیر حاضر بوده ماجرایی را چنین نقل میکند: پس از آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله دست امیرالمؤمنین علیه السلام را گرفته و فرمودند: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، بر سر اثاثیه خود بازگشتیم در حالی که حذیفة بن یمان نیز همراه من بود. در کنار خیمه من خیمه سه نفر از قریش بود. ما شنیدیم که یکی از آن سه نفر چنین میگوید: به خدا قسم محمد نادان است، اگر فکر میکند کار خلافت بعد از او برای علی به نتیجه خواهد رسید. دیگری گفت: او را نادان حساب میکنی! آیا نمیدانی که او دیوانه است و نزدیک بود نزد همسر ابن ابیکبشه از جنون بیهوش شود. سومی گفت: او را رها کنید! خواه احمق باشد و خواه دیوانه! به خدا قسم هرگز آنچه او میگوید نخواهد شد. حذیفه از گفتار آنان غضبناک شد و گوشه خیمه آنان را بلند کرد و سر خود را داخل خیمه برد و به آنان گفت: در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله زنده است و وحی خدا نازل میشود چنین کاری را میکنید؟ به خدا قسم، صبح گفتار شما را به او خبر خواهم داد.
گفتند: ای حذیفه، آیا تو اینجا بودی و گفته ما را شنیدی؟! آنچه شنیدی بر ما کتمان کن که حق همسایگی امانتداری است. حذیفه گفت: نه این مورد از حق امانتداری همسایه است و نه این مجلس شما از آنگونه است! من دلسوز خدا و رسولش نیستم، اگر این ماجرا را از او کتمان کنم. گفتند: ای حذیفه، هر کاری میخواهی انجام ده. به خدا قسم، ما هم برای او قسم یاد خواهیم کرد که چنین سخنی نگفتهایم و تو نسبت دروغ به ما میدهی. تو خیال میکنی پیامبر سخن تو را میپذیرد و گفته ما را تکذیب میکند در حالی که ما سه نفریم. حذیفه گفت: اما من برایم مهم نیست، وقتی حق دلسوزی را نسبت به خدا و رسولش ادا کنم. پس هر چه میخواهید بگویید.
سپس حذیفه نزد پیامبر صلی الله علیه و آله رفت، در حالی که امیرالمؤمنین علیه السلام با شمشیر حمایل کرده در کنار حضرت بودند. او گفتار منافقان را به حضرت خبر داد. پیامبر هم سراغ آنان فرستادند و آمدند. حضرت پرسیدند: شما چه گفتهاید؟ گفتند: به خدا قسم، ما چیزی نگفتهایم. اگر خبری درباره ما به تو رسیده به ما دروغ بسته شده است. در اینجا جبرئیل با این آیه (آیه ۷۴ سوره توبه) نازل شد: «قسم یاد میکنند که نگفتهاند، در حالی که سخن کفر را بعد از اسلامشان بر زبان آوردهاند». امیرالمؤمنین علیه السلام در اینجا فرمودند: بگذارید هر چه میخواهند بگویند. به خدا قسم، قلب من در سینهام میتپد و شمشیرم بر دوشم است. اگر قصد سوئی کنند، من هم مقابله خواهم کرد.[۴۶]
مسخرهکردن با تشبیه به سوسمار
پس از مراسم غدیر، چند نفر از قریش جمع شده بودند و از آنچه واقع شد تأسف میخوردند. در این هنگام سوسماری از کنار آنان عبور کرد. یکی از آنان گفت: ای کاش محمد بهجای علی این سوسمار را امیر ما قرار میداد. ابوذر این گفته آنان را به پیامبر صلی الله علیه و آله گزارش داد. حضرت سراغ آنان فرستاد و احضارشان نمود و گفتهشان را برایشان تکرار نمود. آنان انکار کردند و در این باره قسم یاد نمودند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بدانید که جبرئیل بر من نازل شده و خبر آورده که روز قیامت قومی را میآورند که امامشان سوسمار است! مواظب باشید که شما نباشید.[۴۷]
قسم دروغین در کنار توطئه
آن شب که توطئه قتل پیامبر صلی الله علیه و آله بر فراز کوه هَرشی اجرا شد و خداوند رسولش را حفظ نمود، صبحهنگام که قافله پیاده شدند حضرت فرمود: چه شده است عدهای را که در کعبه همقسم شدهاند که اگر خدا محمد را از دنیا ببرد یا کشته شود، امر خلافت را به اهلبیتش بازنگردانند. همان عده فوراً نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند و قسم یاد کردند که دراین باره هیچ سخنی نگفتهاند و چنین قصدی نداشتهاند و درباره آن حضرت هیچ اقدامی نکردهاند.[۴۸]
پانویس
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۲، ص۲۰۸.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۵۲.
- ↑ برای نمونه نگاه کنید: الدر المنثور، ج۶، ص۱۵۷.
- ↑ تفسیر القمی، ج۲، ص۹۹–۱۰۰.
- ↑ الخصال، ج۲، ص۵۶۳.
- ↑ الهدایة الکبری، ص۲۹۸.
- ↑ الامالی المرتضی، ج۱، ص۷۷.
- ↑ البرهان، ج۴، ص۵۲–۵۵.
- ↑ أطیب البیان، ج۹، ص۴۹۷–۴۹۹.
- ↑ برای اطلاع بیشتر نگاه کنید: غدیر در قرآن، ج۱، ص۱۲۹؛ غدیر در قرآن، ج۲، ص۱۲۳.
- ↑ برای اطلاع بیشتر نگاه کنید: غدیر در قرآن، ج۲، ص۴۰۷.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۲، ص۲۱۳.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۲، ص۲۱۳.
- ↑ عوالم العلوم؛ ج۲/۱۵، ص۳۹؛ عوالم العلوم؛ ج۲/۱۵، ص۵۱.
- ↑ تفسیر العیاشی، ج۲، ص۱۴۲؛ بحارالانوار، ج۳۵، ص۳۵۳، ح۲.
- ↑ تفسیر فرات الکوفی، ص۲۴۸–۲۴۹؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۴۷۴؛ بحارالانوار، ج۳۵، ص۳۵۴، ح۴؛ بحارالانوار، ج۳۵، ص۳۵۵–۳۵۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۵، ص۳۵۸.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۵، ص۳۵۳، ح۲؛ بحارالانوار، ج۳۵، ص۳۵۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۹، ص۲۹۰، ح۹۰.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۵، ص۳۵۵.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۹، ص۲۸۹، ح۸۸.
- ↑ تفسیر العیاشی، ج۲، ص۱۴۱؛ بحارالانوار، ج۳۵، ص۳۵۴؛ بحارالانوار، ج۳۶، ص۱۰۰، ح۴۳.
- ↑ تفسیر العیاشی، ج۲، ص۱۴۱–۱۴۲؛ بحارالانوار، ج۳۶، ص۱۴۷، ح۱۱۹.
- ↑ تفسیر فرات الکوفی، ص۱۸۶–۱۸۷، ح۲۳۶؛ شواهدالتنزیل، ج۱، ص۳۵۸.
- ↑ تفسیر العیاشی، ج۲، ص۱۴۲، ح۱۱؛ الامالی للصدوق، ص۳۵۴–۳۵۵؛ الامالی للمفید، ص۲۷۹؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۵۷–۲۵۸؛ تأویل الآیات الظاهره، ج۱، ص۲۳۰–۲۳۴؛ بحارالانوار، ج۹، ص۱۰۴؛ بحارالانوار، ج۳۶، ص۱۴۷؛ بحارالانوار، ج۴۰، ص۷۲؛ البرهان، ج۲، ص۲۱۰؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۳۹.
- ↑ مسند احمد، ج۲۶، ص۱۵۲؛ مسند ابیداوود الطیالسی، ج۲، ص۶۲۰؛ مجمع الزوائد، ج۱۰، ص۴۰۸.
- ↑ شرح خطبه غدیر، ج۲، ص۲۱۹.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۵۱.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۶۰؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۳۴.
- ↑ تفسیر القمی، ج۲، ص۳۸۳.
- ↑ الکافی، ج۴، ص۵۶۶–۵۶۷، ح۲؛ مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۳۷؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۱۹، ح۶۷؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۶۰؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۷۲؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۲۱؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۴۱، ح۱۴۹؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۲۰۸؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۲۲۲.
- ↑ تفسیر النسفی، ج۴، ص۴۱۷.
- ↑ تفسیر منهج الصادقین، ج۹، ص۳۹۰.
- ↑ بحارالانوار، ج۶۰، ص۲۵.
- ↑ تفسیر ولائی قرآن کریم، ج۴، ص۲۴۲۴.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۴۰، ح۲۰۶؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۴.
- ↑ تفسیر فرات الکوفی، ص۵۱۶؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۹۳؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۹۶–۹۷؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۲۵.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۶۰.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۳۹–۱۴۰؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۴.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۳۸.
- ↑ برای اطلاع بیشتر نگاه کنید: غدیر در قرآن، ج۱، ص۱۲۹؛ غدیر در قرآن، ج۲، ص۱۲۳.
- ↑ برای اطلاع بیشتر نگاه کنید: غدیر در قرآن، ج۲، ص۴۰۷.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۹۵.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۸، ص۳۴۴؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۴۲؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۰۳؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۵۴؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۲۰۳.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۵۵.
- ↑ تفسیر العیاشی، ج۲، ص۹۷–۹۹، ح۸۹؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۱–۱۵۳، ح۳۷؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۵۲.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۶۳؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۶۳.
- ↑ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۶۶؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۳.
منابع
- إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات؛ محمد بن حسن حر عاملی، تحقیق: علاءالدین اعلمی، بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، ۱۴۲۵ق.
- أطیب البیان فی تفسیر القرآن؛ عبدالحسین طیب، تهران: انتشارات اسلام، ۱۳۷۸ش.
- الامالی؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، تحقیق: محمدباقر کمرهای، تهران: انتشارات کتابچی، ۱۳۷۶ش.
- الامالی؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، تحقیق: حسین استاولی و علیاکبر غفاری، قم: منشورات جامعة المدرسین فی الحوزة العلمیة، ۱۴۱۳ق.
- الامالی المرتضی: غرر الفوائد و درر القلائد؛ علی بن حسین موسوی (سید مرتضی علم الهدی)، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره: دار الفکر العربی، ۱۹۹۸م.
- بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار؛ محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
- البرهان فی تفسیر القرآن؛ هاشم بن سلیمان بحرانی، قم: مؤسسة البعثة (مرکز الطباعة و النشر)، ۱۴۱۵ق.
- تفسیر العیاشی؛ محمد بن مسعود عیاشی، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی، تهران: مکتبة العلمیة الاسلامیة، ۱۳۸۰ق.
- تفسیر فرات الکوفی؛ فرات بن ابراهیم کوفی، تحقیق: محمد الکاظم، تهران: وزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامی (مؤسسة الطبع و النشر)، ۱۴۱۰ق.
- تفسیر القمی؛ علی بن ابراهیم قمی، تحقیق: طیّب موسوی جزائری، قم: دار الکتاب، ۱۴۰۴ق.
- تفسیر النسفی: مدارک التنزیل و حقائق التاویل؛ عبدالله بن احمد نسفی، تحقیق: مروان محمد شعار، بیروت: دار النفائس، ۱۴۱۶ق.
- تفسیر ولائی قرآن کریم در اثبات ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام؛ عبدالصمد ساکی، قم: انتشارات طوبای محبت، ۱۳۹۲ش.
- الخصال؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، تحقیق: علیاکبر غفاری، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، ۱۴۱۶ق.
- الدر المنثور فی التفسیر المأثور؛ عبدالرحمن بن ابیبکر سیوطی، بیروت: دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
- شرح خطبه غدیر؛ محمدرضا شریفی، اصفهان: انتشارات نورالحیات، ۱۴۴۶ق.
- شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی الآیات النازلة فی أهل البیت صلوات الله و سلامه علیهم؛ عبیدالله بن عبدالله حسکانی، تحقیق: محمدباقر حسکانی، تهران: وزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامی (مؤسسة الطبع و النشر)، ۱۴۱۱ق.
- عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال؛ عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی، تحقیق: محمدباقر موحد ابطحی اصفهانی، قم: مؤسسة الإمام المهدی علیه السلام، ۱۳۸۲ش.
- غدیر در قرآن، قرآن در غدیر؛ محمدباقر انصاری، قم: انتشارات دلیل ما، ۱۳۸۷ش.
- الکافی؛ محمد بن یعقوب کلینی، تحقیق: علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران: دار الکتب الإسلامیة، ۱۴۰۷ق.
- مجمع الزوائد و منبع الفوائد؛ علی بن ابوبکر هیثمی، تحقیق: محمد عبدالقادر احمد عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة، ۱۴۲۲ق.
- مسند أّبی داود الطیالسی؛ سلیمان بن داوود طیالسی، تحقیق: محمد بن عبدالمحسن ترکی، جیزه (مصر): انتشارات هجر، ۱۴۱۹ق.
- مسند أحمد؛ أحمد بن محمد بن حنبل شیبانی، تحقیق: شعیب الأرنؤوط و عادل مرشد، بیروت: مؤسسة الرسالة، ۱۴۲۱ق.
- مناقب آل ابیطالب؛ محمد بن علی بن شهرآشوب مازندرانی، تحقیق: محمدحسین آشتیانی و سید هاشم رسولی محلاتی، قم: مؤسسه انتشارات علامه، ۱۳۷۹ق.
- الهدایة الکبری؛ حسین بن حمدان خصیبی، بیروت: مؤسسة البلاغ، ۱۴۱۹ق.