آیه ۴۱ قصص و غدیر
مشخصات آیه | |
---|---|
نام سوره | قصص |
شماره آیه | ۴۱ |
جزء | ۲۰ |
محتوای آیه | |
مکان نزول | مکه |
موضوع | اصحاب صحیفه ملعونه امامانی که بهسوی آتش جهنم میخوانند |
ترتیل آیه 0:12 ترجمه صوتی 0:12 |
آیه ۴۱ سوره قصص آیهای در خطبه غدیر که با استناد به آن اصحاب صحیفه ملعونه امامانی خوانده شدهاند که بهسوی آتش جهنم دعوت میکنند.
در برخی منابع، موقعیت تاریخی اشاره به آیه ۴۱ سوره قصص در خطبه غدیر چنین ترسیم شده است: خطابه غدیر در معرفى دشمنان اميرالمؤمنين عليه السلام و خلفاى غاصب نيز نقطه اوجى دارد كه كار بهصراحت مىرسد؛ آن نقطه اوج همين جملهاى است كه در اين فراز از خطبه آمده و پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله اصحاب صحيفه را بهصراحت نام مىبرد. مقدمه اين تصريح، اقتباس آيه ۴۱ سوره قصص در قرآن درباره غاصبان است كه با كلام حضرت تركيب شده است.
در تحليل تاریخی اشاره به آیه ۴۱ سوره قصص در خطبه غدیر تركيبى از فرعونيت و صحيفه ملعونه مورد بررسى قرار گرفته است. در این تحلیل مسيرى كه از نگارش صحيفه ملعونه آغاز شد و به ادعاى الوهيت فرعونى انجاميده ترسیم شده است. پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله در خطبه غدير از امامانى ياد مىكند كه رهبرى مردم بهسوى جهنم را بر عهده دارند و از آنجا كه تصريح به نامشان را در آن موقعيت صلاح نمىداند نام «صحیفه» را میآورد که جز بر سران سقیفه منطبق نيست.
از سوی برخی محققان با تکیه بر آیه ۴۱ سوره قصص درباره ارتباط فرعونيت با صحيفه ملعونه دوم چنین گفته شده است: آنچه از فرعون معروف است، بهعنوان شاخصترين خصوصیت او، ادعاى خدايى اوست كه قرآن به آن تصريح کرده و در تاریخها مختلف هم ثبت شده است. اصحاب صحيفه هم به صفت فرعونيت با ادعاى خدايى در برابر پروردگار متصف شدند؛ زیرا بزرگترين فرمان خدا را كه ولایت اهل بيت عليهم السلام بود علناً زير پا گذاشتند. آنان نه تنها از آن سر باز زدند، بلكه در برابر خداوند خليفهاى معرفى كردند و تا آنجا پيش رفتند كه خليفة اللَّه را به بيعت با خليفه خود اجبار نمودند.
آیهای مربوط به مناسبتهای خاص در غدیر
آیه ۴۱ سوره قصص آیهای دانسته شده که در رخداد غدیر مورد اشاره قرار گرفته است.[۱] با در نظر گرفتن اينكه غدير مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده آياتى هم در ضمن كلام بهصورت اشاره آمده و منظور از آنها بيان شده است. اين موارد در تفسير ۱۸ آيه آمده است.[۲]
از جمله اين آيات، آیه ۴۱ سوره قصص است: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ؛ و آنان را از آنگونه پيشوايانى ساختيم كه مردم را به آتش دعوت مىكنند و در روز قيامت كسى ياريشان نكند
.
آیه در متن خطبه غدیر
آیه ۴۱ سوره قصص در متن خطبه غدیر چنین گزارش شده است: «مَعاشِرَ النّاسِ، انَّهُ سَيَكُونُ مِنْ بَعْدى ائِمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ مَعاشِرَ النّاسِ، انَّ اللَّهَ وَ انَا بَريئانِ مِنْهُمْ ... الا انَّهُمْ اصْحابُ الصَّحيفَةِ؛ اى مردم، بهزودى بعد از من امامانى خواهند بود كه به آتش دعوت مىكنند و در روز قيامت كمک نمىشوند ... بدانيد كه آنان اصحاب صحيفهاند».[۳]
موقعيت تاريخى آیه
در برخی منابع، موقعیت تاریخی اشاره به آیه ۴۱ سوره قصص در خطبه غدیر چنین ترسیم شده است: خطابه غدير در معرفى اميرالمؤمنين عليه السلام نقطه اوجى دارد و آن هنگامى است كه آن حضرت بر فراز دست پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله قرار مىگيرد و به عنوان ولی الهی معرفی میشود. در معرفى دشمنان اميرالمؤمنين عليه السلام و خلفاى غاصب نيز نقطه اوجى دارد كه كار بهصراحت مىرسد؛ آن نقطه اوج همين جملهاى است كه در اين فراز از خطبه آمده و پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله اصحاب صحيفه را بهصراحت نام مىبرد. مقدمه اين تصريح، اقتباس آيه ۴۱ سوره قصص در قرآن درباره غاصبان است كه با كلام حضرت تركيب شده است.[۴]
موقعيت قرآنى آیه
گفته شده که آیه ۴۱ سوره قصص در قرآن در ذيل تصوير اعتقادى داستان حضرت موسى عليه السلام و فرعون آمده است: آنگاه كه آن حضرت با معجزات پروردگار نزد فرعون مىآيد و فرعون و فرعونيان او را ساحر مىپندارند و كار تا آنجا پيش مىرود كه فرعون مىگويد: «من براى شما خدايى جز خود نمىشناسم».
فرعون علاوه بر ادعای خدایی به وزیر خود میگوید: «اى هامان، براى من بناى بلندى بساز كه از فراز آن تماشا كنم، تا شايد خداى موسى را ببينم». اينجاست كه خداوند از فرعون با عنوان امامى ياد مىكند كه به آتش دعوت مىنمايد و در آيه بعدى مىفرمايد: «در اين دنيا لعنت در پى آنان فرستاديم».[۵]
تحليل تاريخى اشاره به آیه: چیستی صحیفه ملعونه
در تحليل تاریخی اشاره به آیه ۴۱ سوره قصص در خطبه غدیر تركيبى از فرعونيت و صحيفه ملعونه مورد بررسى قرار گرفته است. در این تحلیل مسيرى كه از نگارش صحيفه ملعونه آغاز شد و به ادعاى الوهيت فرعونى انجاميده ترسیم شده است. پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله در خطبه غدير از امامانى ياد مىكند كه رهبرى مردم بهسوى جهنم را بر عهده دارند و از آنجا كه تصريح به نامشان را در آن موقعيت صلاح نمىداند نام «صحیفه» را میآورد که جز بر سران سقیفه منطبق نيست. بسيارى از مردم در اثناء خطبه منظور حضرت را از «صحيفه» متوجه نشدند و فقط خود اصحاب صحيفه و عدهاى از اصحاب خاص كه از ماجرا آگاه بودند، پى به منظور حضرت بردند؛ ولى در آینده بر همه معلوم شد که منظور از «اصحاب صحيفه» چه کسانی هستند و «صحيفه» چيست.[۶]
سير صعودى نفاق در آغاز اسلام
«صحيفه»، بهمعناى نوشته، اولين و اساسىترين پيماننامهاى بود كه بر ضد خلافت و امامت اميرالمؤمنين عليه السلام امضا شد. خط فكرى اين پيماننامه از روزهاى آغازين ظهور اسلام در مكه آغاز شد و عدهاى با نيتهاى سوء و با طمع در آينده جامعه اسلامى به پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله گرويدند. در اين باره احمد بن اسحاق قمى سؤالی از محضر امام زمان علیه السلام پرسيد: «آيا اولى و دومى به اختيار خود مسلمان شدند يا به اجبار». آن حضرت فرمود: «آنان از روى طمع اسلام را پذيرفتند».[۷]
هر روز كه اسلام پيروزىهاى جديدى بهدست مىآورد انبوهى از مردم دين جديد را مىپذيرفتند، كه در ميان آنان بسيارى از دورويان بودند كه فقط در ظاهر اسلام مىآوردند. آن دو نفر مخفيانه ارتباط خود را با منافقان قوى كردند و بدينگونه در موارد متعددى در فرمانهای پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و نظام جامعه اسلامی كارشكنى مىكردند. هرچه به سالهاى آخر عمر حضرت نزديکتر مىشد، عده آنان بيشتر و اقدامات آنان علنىتر و خطرشان بیشتر مىگشت، تا آنجا كه اكثر آيات مربوط به منافقان در سالهاى اخير حيات حضرت نازل شده است.[۸]
اوج نفاق در حجة الوداع
در حجةالوداع اين خط فكرى به دو دليل وارد مرحله جديد و جدى شد:
- پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله رسماً نزديكى رحلت خود را اعلام فرمود كه براى منافقان بهمعناى فرا رسيدن زمان دقيق اجراى مقاصدشان بود.
- اعلان رسمى خلافت على عليه السلام بود كه براى آنان بهعنوان زنگ خطر جدى بهحساب مىآمد و ترس افشاشدن نقشههايشان را داشتند.
به این دو دلیل بود که تصميم گرفتند به برنامههاى رسمیت دهند و تشكيلات بهم پيوسته منافقان را تشكيل دادند تا براى روزهاى پس از رحلت پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله آماده باشند.[۹]
سردمداران خط نفاق و صحيفه
پیش از همه ابوبکر و عمر بنيان اين توطئه را ريختند و بين خود همپيمان شدند كه هرگز در پيشبرد هدف خود با این شعار كوتاه نيايند: «اگر محمد از دنيا رفت يا كشته شد، نگذاريم خلافت و او در اهل بيتش مستقر شود، اگرچه به ما هم نرسد».[۱۰]
در مرحله بعد سه نفر را داخل پيمان خود نمودند: ابوعبيده جراح، بهعنوان امين امضاكنندگان و ناظر بر اجراى پيمان، معاذ بن جبل كه مُهرهاى با نفوذ بود و ظاهرى مقدس داشت. او را براى حل مشكل انصار در نظر گرفتند؛ زیرا قريش را بهراحتى مىتوانستند با خود همراه كنند. ولى سعد بن عباده، بزرگ انصار، كسى نبود كه با ابوبكر و عمر همپيمان شود و آنگاه ممكن بود انصار در مقابل اقدامات اين گروه مقاومت كنند و عملًا نقشهها بر آب شود. معاذ بن جبل به آنان گفت: «شما مسئله را از جهت قريش حل كنيد. من درباره انصار مشكلات را رفع مىكنم». او براى اين هدف بشير بن سعيد و اسيد بن حضير را در نظر گرفت كه هر كدام بر یکی از دو طايفه اوس و خزرج نفوذ داشتند و پنهان از سعد بن عباده آنان را بر سر غصب خلافت با خود همپيمان نمود.[۱۱]
سومين نفرى كه به آنان ملحق شد سالم مولى ابىحذيفه بود. ورود اين شخص در پيمان آنان از آنجا آغاز شد كه جلسه مذاكره آنان در اين باره مورد استراق سمع او قرار گرفت و چون با راه آنان موافق بود صلاح ندانستند او را از خود جدا بدانند كه مبادا خبر را منتشر كند. اين گروه پنج نفرى پس از اتمام اعمال حج، در كنار كعبه پيماننامهاى را با هدف مذكور امضا كردند و آن را داخل كعبه زير خاک پنهان نمودند تا سندى براى التزام عملى آنان به پيمانشان باشد.[۱۲]
افشاى خبر صحيفه پس از سقيفه
بهنقل از کتاب سلیم بن قیس، خبر نگارش صحيفه ملعونه همچنان مكتوم بود تا زمانی که اميرالمؤمنين عليه السلام را به اجبار براى بيعت با ابوبكر به مسجد آوردند. در آن هنگام حضرت فرمود: وفا كرديد به صحيفه ملعونهتان كه در كعبه بر سر آن همپيمان شديد كه اگر خداوند محمد را به قتل يا مرگ طبيعى از دنيا برد خلافت را از ما اهل بيت مانع شويد.
ابوبكر گفت: تو از كجا مىدانى؟ ما تو را از آن مطلع نكرده بوديم؟ فرمود: اى زبير و اى سلمان و اى ابوذر و اى مقداد، شما را به خدا و به حق اسلام قسم مىدهم، آيا از پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله نشنيديد كه مىفرمود: «فلانى و فلانى -و حضرت همه اين پنج نفر را بر شمرد- بين خود نوشتهاى نوشتهاند و در آن همپيمان شدهاند و بر سر برنامههاى خود پس از قتل يا مرگ من قسمهايى ياد كردهاند»؛ سلمان و ابوذر و مقداد و زبير گفتند: آرى به خدا قسم، از پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله شنيديم كه به تو خبر مىداد: «آنان همپيمان شدهاند و براى برنامه خود با يكديگر پيمان بستهاند و در بين خود نوشتهاى نوشتهاند كه اگر من كشته شدم يا مُردم بر ضد تو قيام كنند و خلافت را از تو يا على مانع شوند».[۱۳]
هنگامى كه در غدير پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله فرمود: «بدانيد كه امامان دعوتكننده به آتش اصحاب صحيفهاند»، اكثريت مردم منظور حضرت را متوجه نشدند، ولى در روز بيعت اجبارى بود كه همه مردم از اسرار صحيفه و سقيفه با خبر شدند و حجت بر همگان تمام شد و اساس غصب خلافت روشن گرديد.[۱۴]
آمادگى مردم براى اجراى صحيفه
پس از امضاى صحيفه، مهمترين مرحله گردآورى افراد لازم علیه امیرالمؤمنین علیه السلام بود. تشكيل اين سپاه كار مشكلى نبود، زیرا بسيارى از تازهمسلمانان كسانى بودند كه اقوامشان در جنگها بهدست على عليه السلام كشته شده بودند. از سوى ديگر، عدهاى از ترس شمشير مسلمان شده بودند و در دل هرگز ايمان نياورده بودند. بسيارى نيز بودند كه تحمل عمل به دستورات اسلام را نداشتند و به بازگشت از آن تمايل داشتند. فرهنگ جاهليت و تعصّبات آن نيز موجب شد كه عدهاى تصور کنند پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله مىخواهد نزدیکان خود را بر مردم مسلط كند. عدهاى ديگر در اين فكر بودند كه اگر براى اسلام زحمتى كشيدهاند، پس بايد در آن سهمى داشته باشند؛ افكارى با ریشه جاهلیت و برای رسیدن به ریاست.[۱۵]
صحيفه ملعونه دوم، صحیفه تکمیلی
در چنين شرايطى، افراد سرشناسى، که بزرگ قوم خود بودند، به پيماننامه مزبور فرا خوانده شدند. آنان به این دعوت پاسخ مثبت دادند و در فاصله كمتر از پانزده روز از صحيفه اول، قانون اساسى منافقان با عنوان صحيفه ملعونه دوم تدوين شد. این پیمان در مدينه در خانه ابوبكر به امضاى ۳۴ تن از سردمداران آنان رسيد كه عبارت بودند از: ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه، عبدالرحمان بن عوف، سعد بن ابىوقاص، ابوعبيده جراح، معاوية بن ابىسفيان، عمرو بن عاص، ابوموسى اشعرى، مغيرة بن شعبه، اوس بن حدثان، ابوهريرة، ابوطلحه انصارى، ابوسفيان، عكرمة بن ابىجهل، صفوان بن اميه، سعيد بن عاص، خالد بن وليد، عياش بن ابىربيعه، بشير بن سعد، سهيل بن عمرو، حكيم بن حزام، صهيب بن سنان، ابوالاعور اسلمى، مطيع بن اسود مدرى و هشت نفر ديگر. اين صحيفه را سعيد بن عاص با توافق عده مزبور در محرم سال يازدهم هجرى نوشت و سپس آن را به ابوعبيده جراح به عنوان امين و ناظر خود سپردند. او آن را به مكه برد و كنار صحيفه اول در كعبه دفن كرد.
متن صحیفه ملعونه دوم
بهنام خدواند بخشنده مهربان. اين نوشتهاى است كه عدهاى از اصحاب محمد رسول اللَّه، از مهاجرين و انصار، بر آن متفق شدند؛ همانان كه خداوند آنان را در كتاب خويش به زبان پيامبرش مدح كرده است. آنان پس از اين كه فكر و مشورت كردند متفق شدند و اين صحيفه را با توجه به ايام گذشته و روزگارهاى باقيمانده نوشتند تا مسلمانانى كه بعد از آنان مىآيند به اين عده اقتدا كنند. اما بعد، خداوند با منت و كرمش محمد را بر همه مردم مبعوث نمود براى دينى كه براى بندگانش انتخاب كرده بود. او وظيفه خود را ادا نمود و آنچه خدا به وى امر كرده بود تبليغ نمود و بر ما واجب كرد كه تمام آنها را بپا داريم؛ تا زمانى كه دين را كامل و واجبات را واجب نمود و سنتها را پايهگذارى كرد. آنگاه پروردگار پيشگاه خود را براى وى انتخاب كرد و او را با احترام و رضايت خاطر قبض روح نمود، بدون اينكه كسى را براى بعد از خود به خلافت برساند!
پيامبر اختيار انتخاب خلیفه را بر عهده مسلمانان گذاشت تا هركس كه به فكر او و دلسوز بودنش اطمينان دارند، براى خود انتخاب كنند. مسلمانان بايد بهخوبى از پيامبر پيروى كنند همانطور كه خداوند فرموده است: «براى شما نسبت به پيامبر پيروى نيكو لازم است، براى كسانى كه به خدا و روز قيامت اميدوارند». پيامبر كسى را به خلافت نرساند به دليل اينكه اين امر در يک خاندان مانند ارث ادامه پيدا نكند، بدون اينكه بقيه مسلمان در آن سهيم باشند و باعث دولتمندى اغنيا نشود تا كسى كه به خلافت رسيد نگويد: اين امر در اين خاندان از پدر به فرزند تا روز قيامت به ارث مىرسد.
بر مسلمانان واجب است كه پس از رحلت هر خليفهاى، صاحبنظران جمع شوند و مشورت كنند و هركس را كه مستحق خلافت ديدند، امير خود نمايند و او را صاحب اختيار مسلمين قرار دهند؛ زیرا بر اهل هر زمانى كسى كه صلاحيت خلافت را دارد مخفى نمىماند. اگر كسى از مردم ادعا كند كه رسول اللَّه شخصى را بهعنوان خليفه منصوب كرده و اسم و نسب او را معين نموده، سخن باطلى گفته و حرفى زده كه اصحاب پيامبر خلاف آن را معتقدند و با جماعت مسلمانان مخالفت كرده است. اگر كسى ادعا كند كه خلافت پيامبر ارثى است و او اين امر را براى كسى به ارث مىگذارد، حرف محالى زده است؛ زيرا پيامبر فرموده است: «ما پيامبران ارث نمىگذاريم و هرچه از ما بر جاى مىماند صدقه است». اگر كسى ادعا كند كه خلافت جز براى يک نفر از بين مردم صلاحيت ندارد و منحصر در اوست و سزاوار ديگرى نيست براى اين كه پشت سر نبوت است، چنين كسى دروغ گفته است؛ زيرا پيامبر فرموده: «اصحاب من مانند ستارگانند، كه به هر كدام اقتدا كنيد هدايت خواهيد شد».
اگر كسى ادعا كند كه او مستحق خلافت و امامت بهدليل خويشاوندى با پيامبر است و خلافت منحصر در او و فرزندانش مىباشد، يعنى فرزند از پدر خلافت را به ارث مىبرد و اين در هر زمانى ادامه دارد و هيچكس جز اينان صلاحيت ندارد و تا روز قيامت سزاوار آنهاست، چنين كسى هم دروغ گفته است، هرچند كه نسب خويشاوندى نزديكى با پيامبر داشته باشد. زيرا خداوند فرموده است -و كلام خدا بر همه حاكم است-: «باارزشترين شما نزد خداوند باتقواترين شماست».
همچنين پيامبر فرموده است: «حقوق مسلمانان مساوى است و پايينترين افراد هم مىتوانند درباره حقوق خود اقدام كنند. همه مسلمانان دستی واحد در برابر دشمنانشان هستند». پس هركس به كتاب خدا ايمان آوَرَد و به سنت پيامبر اقرار كند راهش مستقيم است و بهسوى خدا پيش مىرود و مسير صحيح را مىپيمايد. هركس روش خليفه را قبول نكند مخالف حق و كتاب خداست و از جماعت مسلمانان جدا شده است. او را بكشيد كه قتل او به صلاح امت است.
همچنين پيامبر فرموده است: «هركس در بين امت من -در حالى كه متحد بودند- آمد و قصد داشت تفرقه بيندازد او را به قتل برسانيد هركس مىخواهد باشد؛ زیرا اتحاد رحمت و اختلاف عذاب است. امت من هيچگاه بر گمراهى متفق نخواهند شد و مسلمانان دستی واحد در برابر دشمنانشان هستند». بين مسلمانان كسى اختلاف نمىاندازد مگر اينكه تكروى مىكند و دشمن آنهاست و به دشمنان مسلمانان كمک مىكند. خدا و رسولش خون او را مباح و قتل او را حلال كردهاند. سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است.[۱۶]
تحليل اعتقادى اول: صحیفه و بهرهبرداری از آن
در ذیل آیه ۴۱ سوره قصص در برخی منابع درباره تحلیل اعتقادی این آیه چنین آمده است: صحیفه ملعونه دوم بهعنوان يک قانوننامه دائمى بر ضد غدير و امامان برگزيده الهى تنظيم شد. به همين جهت، براى فريب مردم در آن به آيات قرآن استشهاد كردند و از آن بر ضد فرامانهای الهى استفاده كامل نمودند. فعالیتهای آنان در این زمینه چنین بوده است:
سوء استفاده از عنوان مهاجر و انصار
از مدح مهاجرين و انصار در قرآن بهنفع اين چند نفرى كه اساسنامه سقيفه را تهيه كردهاند سوء استفاده شده است؛ چنانکه گويا همه مهاجرين و انصار از اين صحيفه باخبر بودهاند، در حالى كه آن را ۳۴ نفر مخفيانه تدوين كردهاند. این صحيفه توسط اصحاب پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله و به فاصله كمتر از يک ماه پس از غدير تدوين شد.[۱۷]
استفاده از تعصبات جاهلى
در متن صحیفه ملعونه دوم، گاهى از تعصبات جاهلى براى زير پا گذاشتن فرمان الهى سوء استفاده شده است. براى اين ادعا كه پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله خليفهاى تعيين نكرده مسئله ارثبردن حكومت در حکومتهای پادشاهی را مطرح كردند؛ در حالى كه درباره امامان عليهم السلام مسئله مربوط به انحصار چنين لياقتى در ايشان است و اينكه هيچكس جز ايشان صلاحيت چنين مقامى را ندارد. از سوى ديگر، مسئله سهيمبودن همه مسلمانان را در خلافت مطرح كردهاند، در حالى كه خلافت بيت المال نيست تا همه در آن شريک باشند، بلكه انتخاب بهترين است كه توسط پروردگار انجام مىگيرد و هيچكس نمىتواند مانند خداوند بهترين را معين كند.[۱۸]
مطرحكردن خلافت بهعنوان سلطنت
جهت ديگر ارتباطدادن خلافت با دولتمندى اغنياست؛ گويا خلافت سلطنتى است كه هركس آن را به دست گرفت ثروتاندوزى را آغاز مىكند و ثروتمندان را گرد خود جمع مىكند. به همین دلیل، براى پيشگيرى از اين مشكل بايد خليفه عوض شود و در يک خاندان نماند تا همه ثروت نزد آنان نماند. البته حاكمان سقيفه چنين كردند و اين كارشان در زمان عثمان به اوج خود رسيد كه مردم بر او شوريدند و او را كشتند.[۱۹]
رأى اهل هر زمانى براى خود
اينكه اصحاب صحیفه افزودهاند: «بر اهل هر زمانى كسى كه صلاحيت خلافت را دارد مخفى نمىماند»، تاريخ بهخوبى نشان داده كه بر اهل هر زمانى آنكه صلاحيت خلافت را داشته مخفى مانده است؛ چنانكه به جاى على بن ابىطالب عليه السلام كه از هر جهت صلاحيت خلافت داشت، نالايقترين افراد برگزیده شدند.[۲۰]
سوء استفاده از آيه تقوا
اصحاب صحیفه آیه ۱۳ سوره حجرات را در برابر كلام صريح پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله در غدير قرار دادند. این کار آنان بهمعناى جسارت به ساحت مقدس خدا و رسول است. خداوند كه خلافت را منحصر در دوازده امام فرموده، در واقع آنان را با تقواترين مردم هر زمان معرفى نموده است. بايد پرسيد: كداميک از خلفاى سقيفه نشان دادند كه باتقواترين مردم هستند؟ و بايد سؤال كرد: در زمان هر يک از ائمه عليهم السلام چه كسى را با تقواتر از آن امام معصوم مىتواند بیابد؟[۲۱]
سوء استفاده از تساوى حقوق مسلمانان
اينكه حقوق همه مسلمانان مساوى است، در برابر ظلم عظيمى است كه خلفاى سقيفه بر مردم روا داشتند و نگذاشتند حقوق همه مسلمانان حفظ شود؛ بلكه حق عدهاى را حفظ كردند و حق عدهاى ديگر را پايمال نمودند. ولى معناى رسيدن همه مردم به حقوق خود اين نيست كه همه مسلمانان مىتوانند امام شوند و هيچ فرقى در اين باره بين آنان نيست. چنين مطلبى را هيچ اجتماعى و هيچ عقلى نمىپذيرد. پيداست كه امامت شايستگىهايى لازم دارد كه فقط با دارا بودن آنها كسى مىتواند در آن منصب قرار بگيرد.[۲۲]
سوء استفاده از اصل اتحاد و عدم تفرقه
تمسک به «جماعت مسلمان» و خليفه را نماينده آنان معرفىكردن بهانهای بود براى ظلم آزادانه و بىقيد و شرط؛ به طورى كه هركس در برابر آن قد عَلَم كرد، به جرم مخالفت با جماعت مسلمانان و بر هم زدن اتحادِ آنان بايد كشته شود! در این مورد هم از جعل و تحريف سخنان پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله استفاده شده و به آن حضرت نسبت دادهاند كه «امت من هيچگاه بر گمراهى متفق نخواهند شد». در حالى كه حتى به اقرار اهل سقيفه بارها امت بر باطل متفق شدهاند؛ تا آنجا كه يزيد بن معاویه را پذيرفتهاند و امام حسین عليه السلام را به شهادت رساندند. آيا اين اتحاد مردم بر حق بوده است؟ آيا بايدپيرو چنين اتحادى شد؟[۲۳]
راهکار صحيفه براى پيروان سقيفه
آنچه در متن صحيفه ملعونه دوم ديده مىشود زيربناهايى بود كه توسط بنيانگذاران سقيفه بهعنوان راهکار براى پيروانشان از يک سو و هشدار براى آنان از سوى ديگر پىريزى شد. بعدها احاديث جعلى بر اين مبنا ساخته شد تا خلافتى كه استمرار همان خط و ضد امامان غدير بود بتواند به حيات خود ادامه دهد و سد راه هميشه غدير باشد.[۲۴]
تحليل اعتقادى دوم: ارتباط فرعونیت و صحیفه
از سوی برخی محققان با تکیه بر آیه ۴۱ سوره قصص درباره ارتباط فرعونيت با صحيفه ملعونه دوم چنین گفته شده است: آنچه از فرعون معروف است، بهعنوان شاخصترين خصوصیت او، ادعاى خدايى اوست كه قرآن به آن تصريح کرده و در تاریخها مختلف هم ثبت شده است. اصحاب صحيفه هم به دلایل زیر به صفت فرعونيت با ادعاى خدايى در برابر پروردگار متصف شدند:
فرعونيت اهل سقيفه در آغاز
فرعونيت عملى به اين شرح است: اینکه بزرگترين فرمان خدا را كه ولایت اهل بيت عليهم السلام بود علناً زير پا گذاشتند. آنان نه تنها از آن سر باز زدند، بلكه در برابر خداوند خليفهاى معرفى كردند و تا آنجا پيش رفتند كه خليفة اللَّه را به بيعت با خليفه خود اجبار نمودند. آنان اينگونه به پروردگار نشان دادند كه ما اراده خود را بر كرسى نشانديم و امر تو را بر زمين نهادیم؛ اگرچه در واقع خداوند بود كه به آنان مهلت مىداد، همانگونه كه به فرعون مهلت داد.
پس از آن، با غصب فدک، در برابر فرمان الهى از اعطاى آن به فاطمه عليها السلام جلوگیری کردند و شهادت پروردگار به طهارت فاطمه عليها السلام را علناً ردّ كردند و او را با ساير مردم مساوى دانستند.[۲۵] ديرى نپاييد که برخلاف كلام صريح خداوند در قرآن درباره حج تمتع و ازدواج متعه را زير پا گذاشتند و آن را حرام كردند.[۲۶] این خود نوعی تشریعْ خلاف تشریع الهی و قرار گرفتن در جایگاه خداوند بهمانند فرعون است.
فرعونيت اصحاب سقيفه در روزگار قدرت
اصحاب سقیفه روزى كه بر كرسى قدرت تكيه زدند بىباكانه در همه فرمانهای الهى با پروردگار به ضديت برخاستند. آنان بدعت در احكام دين را امرى عادى تلقى كردند. در قضاوتها با آنكه ضوابط دين الهى روشن بود جاهلانه و بر خلاف احکام الهی رفتار مىكردند.[۲۷] حتى در مسئله ارث، كه در قرآن به تفصيل آمده، بر خلاف حكم خداوند سخن مىگفتند.[یادداشت ۱] آنان احکام اذان، وضو، غسل و نماز را تغيير دادند و در آن اضافه يا كم نمودند.[یادداشت ۲]
معاوية بن ابىسفيان در اين باره مىگويد: «چه بسيار است آنچه عمر در اين امت بر خلاف سنت پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله بدعت گذاشت و مردم پيرو او شدند و از او پذيرفتند... مسايل بسيارى كه بيش از هزار باب است».[۲۸]
شكايت على عليه السلام از فرعونيت اصحاب سقيفه
در کتاب سلیم بن قیس از اميرالمؤمنين عليه السلام در خوی فرعونی اصحاب سقیفه چنین نقل شده است: «به خدا قسم، زمامداران قبل از من امور عظيمى را انجام دادند كه در آنها عمداً با پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله مخالفت كردند».[۲۹] نيز مىفرمايد: اولى و دومى تا آنجا مردم را به خود جلب كردهاند كه اگر كسى از اهل حق و صدق و عالم به دستورات خدا و رسول بخواهد چيزى از بدعتهاى آنان را تغيير دهد او را در فشار مىگذارند و به مخالفت با او برمىخيزند و از او بيزارى مىجويند و او را خوار مىكنند و از سخن حق او متفرق مىشوند؛ ولى اگر بدعتهاى آنان را بپذيرد و به آنها اقرار نمايد و آنها را كار نيكويى جلوه دهد و به آنها اعتقاد پيدا كند، مردم او را دوست مىدارند و برايش احترام قائل مىشوند و او را فضيلت مىدهند.[۳۰]
این نوع فرعونیت شبیه فرعونیت فرعون در قرآن است که گفت: «من جز خودم برای شما خدایی نمیشناسم». پس آنچه من در برابر سخن خداى يكتا مىگويم درست است. از همين جاست كه پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله مىفرمايد: «روز قيامت امت من در پنج گروه نزد من وارد مىشوند: يک دسته گروهِ فرعون امت است...».[۳۱]
فرعون سقيفه در برابر ابليس
معناى خود كامگى و قد عَلَم كردن در برابر پروردگار از سوی اصحاب سقیفه را از اين حديث روشن میشود: «روز قيامت ابليس را مىآورند در حالى كه با يک افسار آتشين بر او لجام زدهاند، ولى دومى را مىآورند در حالى كه با دو افسار آتشين بر او لجام زدهاند. ابليس نزد او مىرود و فرياد مىزند و مىگويد: مادرت به عزايت بنشيند، تو كيستى؟ من كسى هستم كه اولين و آخرين را گول زدم، ولى با يک افسار بسته شدهام در حالى كه تو با دو افسار بسته شدهاى! دومى مىگويد: من كسى هستم كه هر دستورى دادم اطاعت شدم، در حالى كه خداوند دستور مىداد و مورد عصيان و سرپيچى قرار مىگرفت».[۳۲] به همین دلیل، پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله در خطابه غدير بهمحض خواندن آیه ۴۱ سوره قصص درباره امامانى كه مردم را به آتش جهنم دعوت مىكنند، مىفرمايد: «خداوند و من از آنان بيزاريم».[۳۳]
پانویس
- ↑ غدير در قرآن، ج۲، ص۱۲۰.
- ↑ غدير در قرآن، ج۲، ص۹۳.
- ↑ اسرار غدير، ص۱۴۹، بخش۶.
- ↑ غدير در قرآن، ج۲، ص۱۲۰.
- ↑ غدير در قرآن، ج۲، ص۱۲۰-۱۲۱.
- ↑ غدير در قرآن، ج۲، ص۱۲۱.
- ↑ دلائل الامامه، ص۵۱۶؛ بحارالانوار، ج۵۲، ص۸۶.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۲، ص۱۲۱-۱۲۲.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۲، ص۱۲۲-۱۲۳.
- ↑ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص۱۲۸؛ بحارالانوار، ج۱۷، ص۲۹؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۴؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۳۵.
- ↑ كتاب سليم بن قیس الهلالی، ص۱۸۳؛ بحارالانوار، ج۳۰، ص۱۲۸.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۸، ص۱۰۱.
- ↑ كتاب سليم بن قیس الهلالی، ص۴۱-۴۲.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۲، ص۱۲۵.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۲، ص۱۲۵-۱۲۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۸، ص۱۰۳-۱۰۴.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۲، ص۱۲۹.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۲، ص۱۳۰.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۲، ص۱۳۰.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۲، ص۱۳۰.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۲، ص۱۳۱.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۲، ص۱۳۱.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۲، ص۱۳۱-۱۳۲.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۲، ص۱۳۲.
- ↑ كتاب سليم بن قیس الهلالی، ص۹۹-۱۰۱؛ السنن الكبرى، ج۶ ص۴۹۱. كنزالعمال، ج۵، ص۲۴۹؛ بحارالانوار، ج۲۹، ص۱۳۴؛ بحارالانوار، ج۲۹، ص۱۸۹؛ بحارالانوار، ج۲۹، ص۱۹۹-۱۹۴.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۰، ص۵۹۴-۶۳۸.
- ↑ الغدير، ج۶، ص۱۲۰-۴۶۱.
- ↑ كتاب سليم بن قیس الهلالی، ص۱۴۰-۱۴۱.
- ↑ كتاب سليم بن قیس الهلالی، ص۱۲۵.
- ↑ كتاب سليم بن القیس الهلالی، ص۱۱۲.
- ↑ اليقين، ص۲۷۵-۲۷۶؛ الیقین، ص۳۲۹.
- ↑ كتاب سليم بن قیس الهلالی، ص۵۰-۵۱.
- ↑ غدیر در قرآن، ج۲، ص۱۳۵-۱۳۶.
یادداشتها
- ↑ از نمونههاى آن مسئله فدک بود كه آن را ارث حساب كردند و سپس ارث پيامبر صلَّى اللَّه عليه و آله را از همه ارثها مستثنى دانستند. (الغدیر، ج۸، ص۳۳۴-۳۳۶) نمونه معروف دیگر، احكام متعدد و متضادى بود كه ابوبكر و عمر درباره ارث جَدّ و جَدّه دادند. (الغدیر، ج۶، ص۱۶۴-۱۶۸).
- ↑ عمر در وضو مسح كامل سر و دو گوش و نيز شستن پا را بدعت گذاشت و مسح روى جوراب را مجاز شمرد. درباره غسل گفت: «هركس آب براى غسل پيدا نكند، نبايد نماز بخواند تا آب پيدا كند» و تيمم به جاى غسل را نپذيرفت. در اذان «حَىَّ عَلى خَيْرِ الْعَمَلِ» را حذف كرد. در نماز صبح دستور داد به جاى آن «الصَّلاةُ خَيْرٌ مِنَ النَّوْمِ» گفته شود. درباره نماز، قراردادن دست راست بر روى دست چپ، حذف «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» و «آمين» گفتن پس از سوره حمد و نيز نماز تراويح را بدعت گذاشت. (درباره اين بدعتهاى عمر نگاه کنید: كتاب سليم بن قیس الهلالی، ص۱۰۲-۱۰۳؛ مسند احمد، ج۱، ص۲۴۸-۲۴۹؛ المصنف لابن ابىشيبه، ج۱، ص۱۸۹-۱۹۰؛ صحيح البخارى، ج۳ ص۴۵؛ سنن الکبری للنسائى، ج۱، ص۵۹؛ الرياض النضرة، ج۲، ص۲۸۸-۲۹۸؛ بحارالانوار، ج۳۰، ص۶۶۵-۶۶۶؛ بحارالانوار، ج۳۱، ص۳۶؛ الغدير، ج۶، ص۲۸۹-۳۳۸.
منابع
- اسرار غدیر؛ محمدباقر انصاری، تهران: نشر تک، ۱۳۸۴ش.
- بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار؛ محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، بیروت: دار إحياء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
- دلائل الامامة؛ محمد بن جریر طبری صغری، تحقیق: قسم الدراسات الإسلامية مؤسسة البعثة، قم: مؤسسة البعثة، ۱۴۱۳ق.
- الریاض النضرة؛ محب الدین احمد بن عبدالله طبری، بیروت، دار الکتب العلمية، ۱۴۲۴ق.
- السنن الکبری؛ أحمد بن الحسين بن علی بن موسى الخُسْرَوْجِردی الخراسانی (ابوبکر بیهقی)، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۲۴ق.
- السنن الکبری للنسائی؛ احمد بن علی نسائی، بیروت: دار الکتب العلمية، ۱۴۱۱ق.
- غدیر در قرآن، قرآن در غدیر؛ محمدباقر انصاری، قم: انتشارات دلیل ما، ۱۳۸۷ش.
- الغدير في الكتاب و السنة و الأدب؛ عبدالحسین امینی، قم: مرکز الغدير للدراسات الإسلامية، ۱۴۱۶ق.
- کتاب سلیم بن قیس الهلالی؛ سلیم بن قیس هلالی، تحقیق: علاءالدین موسوی، تهران: مؤسسة البعثة (قسم الدراسات الإسلامية)، ۱۴۰۷ق.
- كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال؛ علاءالدین على بن حسامالدين متقی هندی، بیروت: دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۹م.
- مسند أحمد؛ أحمد بن محمد بن حنبل شيبانی، تحقیق: شعيب الأرنؤوط و عادل مرشد، بیروت: مؤسسة الرسالة، ۱۴۲۱ق.
- مصنف ابن أبي شیبة؛ عبدالله بن محمد (ابن ابیشیبه)، تحقیق: کمال یوسف حوت، بیروت: دارالتاج، ۱۴۰۹ق.
- اليقين باختصاص مولانا علی عليهالسلام بامرة المؤمنين؛ سيد على بن موسی بن طاووس، تحقیق: محمدباقر انصاری، قم: مؤسسه دار الکتاب الجزائری، ۱۴۱۳ق.