ابلاغ ولایت

از ویکی غدیر
نسخهٔ تاریخ ‏۶ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۰۷ توسط Nazarzadeh (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - '<references />' به '{{پانویس}}')
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

آخرین جملۀ خطبۀ غدیر و ابلاغ ولایت[۱]

پيامبر صلى الله عليه و آله در آخرين فراز از يازدهمين و آخرين بخش از خطبه غدیر، بار ديگر اشاره داشت كه من ولایت را ابلاغ نمودم:

اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنينَ بِما اَدَّيْتُ وَ اَمَرْتُ وَ اغْضِبْ عَلَى الْجاحِدينَ الْكافِرينَ، وَ الْحَمْدُ للَّه رَبِّ الْعالَمينَ:

خدايا، به خاطر آنچه ادا كردم و امر نمودم مؤمنين را بيامرز، و بر منكرين كه كافرند غضب نما، و حمد و سپاس مخصوص خداوند عالم است.

آيه «قُلْ أَطِيعُوا الله وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ...»[۲]

با در نظر گرفتن اينكه غدير مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در غدير ذكر شد، آياتى هم در ضمن كلام به صورت اشاره آمده و منظور از آنها بيان شده است.

اين موارد در تفسير ۱۸ آيه است، كه از جمله اين آيات، آيه ۵۴ سوره نور و آيه ۱۸ سوره عنكبوت است:

«قُلْ أَطِيعُوا اللَّه وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا، وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ»:

«بگو: خدا و رسول را اطاعت نماييد. اگر روى گرداندند بر اوست آنچه مكلف شده و بر شماست آنچه بر آن تكليف شده‏ ايد، و اگر از او اطاعت كنيد هدايت مى‏ شويد و بر عهده رسول جز ابلاغ آشكار نيست».

«وَ إِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ»[۳]:

«اگر تکذیب كنند امّت ‏هايى قبل از شما تکذیب شده‏ اند و بر عهده رسول جز ابلاغ آشكار نيست».

اين آيات از پنج بُعد قابل بررسى است:

متن خطبه غدير

مَعاشِرَ النّاسِ، قَدِ اسْتَشْهَدْتُ اللَّه وَ بَلَّغْتُكُمْ رِسالَتى، وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ:

اى مردم، من خدا را شاهد گرفتم و رسالت خويش را به شما رساندم، و بر عهده رسول جز بلاغ مبين نيست.[۴]

موقعيت تاريخى

خطبه مراحل اصلى را پشت سر گذاشته و خاطر پيامبر صلى الله عليه و آله آسوده گشته كه با بلند كردن و معرفى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و اعلان امامت دوازده امام ‏عليهم السلام بعد از خود رسالتى كه از سوى پروردگار با امر «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ...» بر عهده او قرار داده شده بود، به انجام رسانده است.

در چنين مقطعى اعلام مى‏ كند كه من وظيفه الهى خود را انجام دادم و بيش از اين از من خواسته نشده است چرا كه بر عهده رسول جز تبلیغ روشنگرانه چيزى نيست، و اين اعلام را با اقتباس بخشى از آيه قرآن در كلام خود بيان مى‏ فرمايد كه «ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ»، و تصريح به قرآن بودن آن نمى‏ فرمايد.

موقعيت قرآنى

از نظر موقعيت قرآنى مضمون اين جمله در چندين آيه وجود دارد، ولى عين جمله ذكر شده در خطبه در انتهاى دو آيه از قرآن ديده مى‏ شود، و يكى را به طور معين براى اين مورد نمى‏ توان تعيين كرد.

يكى در سورۀ نور است كه آغاز آن امر به اطاعت خدا و رسول و نهى از سرپيچى و رويگردانى از اوامر ايشان است و اين مطيع بودن را رمز هدايت مى ‏داند، و در پايان اين اطاعت را بلاغ مبين تلقى مى ‏كند كه رسولان در پيشگاه الهى انجام وظيفه مى ‏كنند.

ديگرى در سوره عنكبوت است كه آغاز آيه مربوط به تكذيب رسولان الهى است و اينكه نپذيرفتن سخنان انبيا تازگى ندارد و در همه امم گذشته وجود داشته است، و اين بدان مبنا استوار است كه پيامبران وظيفه رساندن حكم خدا را انجام مى ‏دهند، خواه مردم بپذيرند و خواه انكار نمايند.

تحلیل تاریخی

اكنون بايد ببينيم آنچه تبليغ آن در غدير بر عهده خاتم انبيا حضرت محمد صلى الله عليه و آله گذارده شده بود، چه بود و چه زمانى حضرت به تبليغ آن دستور داده شد و حضرت چگونه آن را ابلاغ فرمود كه در اين مقطع پايان مأموريت خود را با جمله «وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاّ الْبَلاغُ» اعلام مى‏ فرمايد.

دستور ابلاغ ولايت از مدينه به پيامبر صلى الله عليه و آله داده شد و سپس در مكه پس از اعمال حج به طور خاص مورد تأكيد قرار گرفت؛ و لذا حضرت در همانجا دستور حضور مردم در غدير را صادر فرمود.[۵]

در بين راه مكه تا غدير سه مرتبه تأكيد بر ابلاغ اين پيام الهى امر را مؤكدتر نمود. پيامبر صلى الله عليه و آله در آغاز خطبه مى ‏فرمايد: «آنچه بر من وحى شده ادا مى‏ نمايم براى آنكه مبادا اگر انجام ندهم عذاب پروردگار بر من نازل شود، چرا كه خداوند به من اعلام فرموده اگر آنچه در حق على نازل كرده ابلاغ نكنم رسالت او را نرسانده ‏ام».[۶]

در فراز ديگر مى‏ فرمايد: خداوند به من وحى فرموده: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ ابلاغ كن آنچه از سوى پروردگارت درباره على بر تو نازل شده» يعنى خلافت على بن ابى ‏طالب «و اگر انجام ندهى رسالت او را ابلاغ نكرده‏ اى». و پس از يادآورى خطر منافقين مى‏ فرمايد: و با همه اينها خدا از من راضى نمى‏ شود مگر آنكه آنچه در حق على نازل كرده ابلاغ نمايم.[۷]

محتواى كامل پيامى كه با اين مقدمات ابلاغ شده از كلامى معلوم مى‏ شود كه حضرت در اواخر خطبه به عنوان اقرار از مردم مى ‏خواهد كه آن را تكرار كنند و به ابلاغ حضرت شهادت دهند. آنجا كه مى ‏فرمايد:

همگى چنين بگوييد: ما شنيديم و مطيعيم و سر تسليم فرود مى ‏آوريم در برابر آنچه از پروردگارمان و پروردگارت رساندى و ابلاغ نمودى درباره اماممان على اميرالمؤمنين و امامانى كه از صلب او به دنيا مى ‏آيند.[۸]

اين جمله حضرت را مى‏توان در امامت دوازده امام‏ عليهم السلام خلاصه‏ اش نمود.

در پايان بخش سوم خطبه مى ‏فرمايد: بدانيد كه من ابلاغ نمودم، بدانيد كه من شنوانيدم، بدانيد كه من واضح نمودم، و در پايان بخش چهارم مى ‏فرمايد:

خدايا تو را شاهد مى‏ گيرم كه ابلاغ نمودم، و در نسخه‏ اى مى‏ فرمايد: خدايا تو را شاهد مى‏ گيرم و تو در گواه بودن كافى هستى كه من ابلاغ نمودم.[۹]

سپس در پايان بخش پنجم مى ‏فرمايد:

اى مردم، من خدا را شاهد گرفتم (كه اشاره به فقرات قبل است، و آنگاه مى ‏فرمايد:) رسالت خود را ابلاغ نمودم (كه همان ولايت دوازده امام ‏عليهم السلام پس از پيامبر صلى الله عليه وآله است، و مُهر پايانى كه بر اين تبليغ بزرگ مى ‏زند:) «وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ» است. و بعد از اين مورد در اواسط بخش ششم نيز مى ‏فرمايد: من رساندم آنچه مأمور به تبليغش بودم.[۱۰]

تحلیل اعتقادی

يا رسول ‏اللَّه، بلاغى از اين مبين‏ تر نمى‏ شود. تو در غدير سخنى باقى نگذاشتى و عذرى براى احدى بر جاى نماند.

خدايا، تو را سپاسگزاريم كه چنين مُبلّغ با عظمتى را براى تبليغ پيام امامت و ولايتِ امامان در غدير برگزيدى كه با لسان فصيحش و در سايه ضمانت حفظ تو، بدون هيچ ترس و واهمه ‏اى، در كامل ‏ترين شكل و با تبيين يک ساعته آن از فراز منبر غدير، بلاغ مبين را در زيباترين صورتى كه ممكن بود به انجام رساند.

پروردگارا، به ما توفيق ده تا با نگاهى عميق تر روشنگرى‏ هاى خطابۀ غدير را مطالعه كنيم و خُم آن را در سفره اعتقادمان بچينيم و تا هميشه عمرمان ناب آن را نوش جان كنيم.

آيۀ «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ...»[۱۱]

از جمله مشهورترين آیات غدیر آيه ‏اى است كه پس از اتمام مراسم حج و در مسير مكه به سوى غدير بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد:

«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ، إِنَّ اللَّه لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»:

«اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر انجام ندهى رسالت خدا را نرسانده ‏اى، و خدا تو را از شر مردم حفظ مى‏ كند. خداوند قوم كافر را هدايت نمى‏ كند».

اين آيه از جمله مهم ‏ترين و اصلى‏ ترين و مشهورترين آيات غدير است. خداوند در اين آيه دستور اكيد بر ابلاغ ولايت و امامت داده و به صراحت شرط قبولى رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله را اعلان ولايت قرار داده است.

ابلاغ ولایت از مبانی خطبۀ غدیر[۱۲]

در مسائلى كه به نوعى با ولايت مرتبط است و در دو بُعد اعتقاد و عمل جلوه مى‏ كند، در خطبه غدیر مبانى مستحكمى ارائه شده كه يكى از آنها كلياتى درباره امر به معروف و تبليغ است.

پيامبر صلى الله عليه و آله در اين باره دو جهت مهم را يادآور شد:

الف) مصدر و مرجع براى شناخت معروف‏ ها و منكرها امامان معصوم ‏علیهم السلام هستند.

ب) آموختن و به خاطر سپردن و تغيير ندادن شرط ابلاغ است. وسعتِ دائره تبليغ را نيز تا آنجا اعلام كرد كه هر كس اطلاع پيدا كرد بايد ديگرى را متذكر شود.

در اين باره براى پدران نسبت به فرزندان و فاميل نسبت به يكديگر وظيفه خاصى تعيين كردند. سپس به طور عام اعلام كردند كه حاضران براى غايبان و دور و نزديک بايد در راه تبليغ انجام وظيفه كنند.

ابلاغ ولایت پیش از غدیر[۱۳]

در سفر حجةالوداع، كاروان غدير وارد آخرين روز مناسک حج شده و روز سيزدهم ذى‏ الحجه است. ايام تشريق كه سه روز در مِنا توقف كرده‏ اند پايان يافته و وارد روز چهارم شده ‏اند.

مسجد خيف در مِنا يادگار حضرت ابراهيم خليل‏ عليه السلام است و اكنون آغازى بر خلافت سلالۀ او خواهد شد. با پايان مراسم حج، برنامه دوم اين سفر يعنى مراسم غدير آغاز مى‏ شود.

در چنين حال و هواى پر از انتظارى، آخرين سوره كاملى كه در يک نزول جبرئيل فرود آمد[۱۴]، زنگ حركت كاروان غدير را به صدا درآورد و آن سوره نصر بود.

به محض نزول اين سوره، پيامبر صلى الله عليه و آله به طور رسمى نزديكى مرگ خويش را خبر داد و فرمود: نُعِيَتْ الَىَّ نَفْسى بِأَنَّها مَقْبُوضَةٌ فى هذِهِ السَّنَةِ: نفسم به من خبر مى‏ دهد كه در اين سال قبض روح خواهد شد[۱۵]، یعنی این سالی که در پیش است.

و اين گونه بود كه سوره نصر بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد:

«بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّه وَ الْفَتْحُ، وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِى‏دِينِ اللَّه أَفْواجاً، فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً» و اين گونه بود كه سوره نصر بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد:

«بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّه وَ الْفَتْحُ، وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِى‏دِينِ اللَّه أَفْواجاً، فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً»[۱۶]:

«به نام خداوند بخشنده مهربان، آنگاه كه يارى خدا و پيروزى آمد و مردم را ديدى كه گروه گروه وارد دين الهى مى‏ شوند، با حمد پروردگارت تسبيح بگو و از او طلب مغفرت كن كه او توبه پذير است».

با نزول اين سوره سه ماجراى مرتبط به هم به وقوع پيوست كه هموار كننده راه براى مراسم عظيم غدير بود:

سؤال مردم درباره جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله

اولين مسئله ‏اى كه پس از نزول سوره نصر و شنيدن خبر رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله به ذهن همه خطور كرد، جانشينى آن حضرت به معناى پر كردن جاى خالى حضرت بود؛ و اين بهترين مقدمه براى آغاز مراسمى بود كه مى ‏توانست پاسخ چنين سؤالى باشد.

اصحاب پيامبر صلى الله عليه وآله كه از يک سو از مطرح كردن مسئله رحلت آن حضرت در حضورش خجالت مى‏ كشيدند، سراغ سلمان فارسى رفتند كه با حضرتش خصوصى ‏تر بود. آنها با توجه به تصريح پيامبر صلى الله عليه و آله درباره رحلتش از سلمان خواستند تا از حضرت بپرسد: امور ما را به كه مى‏ سپارى، و پناه ما چه كسى خواهد بود و محبوب ‏ترين افراد نزد او كيست؟

در پاسخ اين سؤال آن حضرت تعلّلى نموده تا سه بار آن را به تأخير انداخت و گويا مردم را نسبت به مسئله حساس‏تر و نسبت به پاسخ آن تشنه‏ تر مى ‏نمود.

سپس فرمود: برادر و وزيرم و جانشينم در اهل‏ بيتم و بهترين كسى كه بعد از خود باقى مى‏ گذارم كه دِين مرا ادا مى‏ كند و به وعده ‏هاى من وفا مى ‏نمايد، على بن ابى‏ طالب است.[۱۷]

سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله با على‏ عليه السلام درباره خلافت

دومين پيامد نزول سوره نصر آن بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را فرا خواند و به او چنين فرمود:

يا على، آنچه بدان وعده داده شده بودم آمد. فتح آمد و مردم گروه گروه در دين خدا داخل شدند.

هيچكس از تو سزاوارتر به قرار گرفتن در مقام من نيست، به خاطر پيشتر بودن تو در اسلام و نزديكى تو با من و دامادى تو نسبت به من و اينكه سيده زنان جهان نزد توست، و قبل از آن حمايت ‏هايى كه پدرت ابوطالب درباره من داشت و گرفتارى‏ هايى كه هنگام نزول قرآن به خاطر من متحمل شد ... .[۱۸]

اين احتمال وجود دارد كه حضرت اين سخنان را علناً در حضور مردم به على‏ عليه السلام فرموده باشد، تا افكار مردم را نسبت به مسئله خلافت آماده ‏تر سازد.

سخنرانى عمومى درباره ولايت

سومين عكس ‏العمل پيامبر صلى الله عليه و آله به نزول سوره نصر آن بود كه در فرصت باقيمانده از آخرين روز مراسم حج، مردم را در مسجد خیف در مِنا جمع كند و براى آينده خلافت پيش بينى‏ هاى اساسى بنمايد.

با توجه به امامت ابدى دوازده امام‏ عليهم السلام كه برنامه خلافت اسلام بود و مردم بايد دلسوزانه و از عمق جان از آنان حمايت مى ‏نمودند و با حضور آنان از هر اختلافى پرهيز مى‏ كردند، پيامبر صلى الله عليه و آله در برابر جمعيت عظيم حاجيان بر فراز منبر مسجد خيف چنين خطابه خواند:

خدا آباد كند زندگى كسى را كه سخن مرا بشنود و آن را به خاطر بسپارد و به كسانى كه نشنيده ‏اند برساند، كه چه بسا حمل كننده علمى كه خود اهل تفكر نيست، و چه بسا حمل كننده علمى به كسى كه از او فقيه ‏تر و فكر كننده ‏تر است.

اى مردم، من در ميان شما دو چيز گرانبها باقى گذاشتم كه اگر به آن دو تمسّک كنيد هرگز گمراه نمى ‏شويد و لغزش پيدا نمى‏ كنيد: كتاب خدا و عترت من اهل ‏بيتم.

خداوند لطيف خبير به من خبر داده است كه اين دو از يكديگر جدا نمى‏ شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند، مانند اين دو انگشتِ من -  و حضرت دو انگشت سبابه را كنار يكديگر قرار دادند -  و نمى‏ گويم: مانند اين دو -  و حضرت انگشت سبابه و وسط را كنار هم قرار دادند -  كه يكى بر ديگرى فضيلت داشته باشد.[۱۹]

ابلاغ ولايت در خطبه غدير[۲۰]

با پايان اولين بخش سخن در خطبه غدیر كه حمد و ثناى الهى بود، پيامبر صلى الله عليه و آله بخش دوم سخن را آغاز فرمود و مردمِ سراپا گوش را كه بدون كوچک‏ ترين بى ‏نظمى يک پارچه دل به سخنانش سپرده بودند، متوجه مطلب اصلى نمود:

وحى خاص براى ابلاغ ولايت

آن حضرت ابتدا اعلام فرمود كه درباره برنامه ‏اى كه در پيش است وحى خاصى از طرف خدا نازل شده و من در برابر آن انجام وظيفه خواهم كرد، از ترس آنكه عذابى بر من نازل شود.

سپس تصريح فرمود كه در اين فرمان به من گفته شده كه اگر آنچه در حق على بر من نازل فرموده ابلاغ نكنم رسالت او را نرسانده ‏ام.

آنگاه براى نشان دادن اينكه در ابلاغ آن از هيچ كس ترسى ندارم فوراً تصريح كرد: خداوند براى من حفظ از شر مردم را ضمانت فرموده است.

با اين مقدمه آيه نازل شده را -  كه آيه ۶۷ سوره مائده است -  قرائت فرمود و با صراحت فرمود كه بر من چنين وحى شده است:

«يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ»؛ و در حين قرائت كلمه «ما اُنْزِلَ» را تفسیر كرد كه منظور خلافت على بن ابى ‏طالب است.

سابقۀ قرآنى ولايت

اكنون كليد سخن به حركت درآمد و قفل آن براى مراحل بعدى كلام گشوده شد. ابتدا حضرت به مردم گوشزد كرد كه من سابقه كوتاهى و قصور در ابلاغ اوامر الهى نداشته ‏ام و نزول چنين آيه‏ اى درباره ابلاغ ولايت سبب خاصى دارد.

آنگاه در بيان علت نزول چنين آيه شديد اللحنى فرمود: «جبرئيل سه مرتبه از طرف خداوند بر من دستور ابلاغ ولايت على را آورده است».

در اينجا قبل از بيان علت نزول آيه، اين مسئله را مطرح كرد كه خداوند درباره ولايت على ‏عليه السلام آيه خاصى بر من نازل كرده، و سپس آيه ۵۵ سوره مائده را قرائت كرد: «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» و سپس آن را به على‏ عليه السلام تفسير كرده فرمود: «على است كه نماز را به پا داشته و در حال ركوع زكات داده است».

علت امر شديد اللحن در ابلاغ ولايت

آنگاه به علت نزول آيه پرداخته فرمود: «من از جبرئيل درخواست كردم كه از خدا بخواهد تا مرا از ابلاغ اين مسئله به شما معاف نمايد، چرا كه از كمى متقين و زيادى منافقين آگاهم».

آنگاه اوصاف منافقين را با اشاره به آيه ۱۱ سوره فتح:

«يَقوُلُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فى قُلُوبِهِمْ» و آيه ۱۵ سوره نور: «تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيمٌ» بيان كرد.

سپس آزار و اذيت‏ هاى پى در پى منافقين را نسبت به حضرتش يادآور شد، تا آنجا كه نسبت‏ هاى مسخره‏ آميز به حضرت دادند و كلمه «اُذُن» به معناى «گوش» را درباره حضرت به كار بردند، كه منظورشان «سراپا گوش» بودن اميرالمؤمنين و پيامبر صلى الله عليه و آله و توجه متقابل آنان نسبت به يكديگر بود.

آنگاه آيه ۶۱ سوره توبه را قرائت كرد كه درباره نسبت دهندگان اين كلمه از منافقين نازل شده بود:

«وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذُونَ النَّبِىَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ اُذُنٌ، قُلْ اُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ، يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذينَ آمَنوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ يُؤذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ».

در پى آن با لحنى جدى ‏تر منافقين حاضر در غدير را به لرزه درآورده فرمود: «اگر بخواهم مى‏ توانم آنان را نام ببرم و آنان را نشان دهم، ولى درباره آنان با بزرگوارى رفتار كرده ‏ام».

خدا جز با ابلاغ ولايت راضى نمى‏ شود

با اين سخن از يک سو علت لحن شديد آيه نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله براى مؤمنين روشن گرديد، و از سوى ديگر ضمانت «وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ» بر منافقین گوشزد شد.

اكنون پيامبر صلى الله عليه و آله كرسى سخن را كاملاً آماده كرده بود. لذا براى تأكيد بيشتر يک بار ديگر آيه ۶۷ سوره مائده را با اين مقدمه تكرار كرد كه با حضور منافقين و آزار دهندگان و درخواست معاف شدن از ابلاغ اين پيام، ولى خدا از من راضى نمى ‏شود مگر آنچه در حق على ‏عليه السلام نازل كرده ابلاغ نمايم و خواند:

«يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ».

متن مرحله دوم خطبه غدير چنين است:

وَ اُقِرُّ لَهُ عَلى نَفْسى بِالْعُبُودِيَّةِ، وَ اَشْهَدُ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ، وَ اُؤَدّى ما اَوْحى بِهِ اِلَىَّ، حَذَراً مِنْ اَنْ لا اَفْعَلَ فَتَحِلَّ بى مِنْهُ قارِعَةٌ لا يَدْفَعُها عَنّى اَحَدٌ وَ اِنْ عَظُمَتْ حيلَتُهُ وَ صَفَتْ خُلَّتُهُ؛ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ.

لاَنَّهُ قَدْ اَعْلَمَنى اَنّى اِنْ لَمْ اُبَلِّغْ ما اَنْزَلَ اِلَىَّ فى حَقِّ عَلِىٍّ فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ، وَ قَدْ ضَمِنَ لى تَبارَكَ وَ تَعالَى الْعِصْمَةَ مِنَ النّاسِ وَ هُوَ اللَّهُ الْكافِى الْكَريمُ. فَاَوْحى اِلَىَّ: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ فى عَلِىٍّ، يَعْنى فِى الْخِلافَةِ لِعَلِىِّ بْنِ اَبى‏طالِبٍ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ».

مَعاشِرَ النّاسِ، ما قَصَّرْتُ فى تَبْليغِ ما اَنْزَلَ اللَّهُ تَعالى اِلَىَّ، وَ اَنَا اُبَيِّنُ لَكُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآيَةِ: اِنَّ جَبْرَئيلَ هَبَطَ اِلَىَّ مِراراً ثَلاثاً يَأْمُرُنى عَنِ السَّلامِ رَبّى وَ هُوَ السَّلامُ اَنْ اَقُومَ فى هذَا الْمَشْهَدِ فَاُعْلِمَ كُلَّ اَبْيَضَ وَ اَسْوَدَ: اَنَّ عَلِىَّ بْنَ اَبيطالِبٍ اَخى وَ وَصِيّى وَ خَليفَتى عَلى اُمَّتى وَ اْلاِمامُ مِنْ بَعْدى، الَّذى مَحَلُّهُ مِنّى مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسى اِلاّ اَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى، وَ هُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ.

وَ قَدْ اَنْزَلَ اللَّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى عَلَىَّ بِذلِكَ آيَةً مِنْ كِتابِهِ هِىَ: «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»، وَ عَلِىُّ بْنُ اَبى‏طالِبٍ الَّذى اَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ هُوَ راكِعٌ يُريدُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فى كُلِّ حالٍ.

وَ سَاَلْتُ جَبْرَئيلَ اَنْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ السَّلامَ عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ اِلَيْكُمْ -  اَيُّهَا النّاسُ لِعِلْمى بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ وَ كَثْرَةِ الْمُنافِقينَ وَ اِدْغالِ اللاّئِمينَ وَ حِيَلِ الْمُسْتَهْزِئينَ بِالاِسْلامِ، الَّذينَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فى كِتابِهِ بِاَنَّهُمْ يَقُولُونَ بِاَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فى قُلُوبِهِمْ، وَ يَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيمٌ، وَ كَثْرَةِ اَذاهُمْ لى غَيْرَ مَرَّةٍ، حَتّى سَمُّونى اُذُناً وَ زَعَمُوا اَنّى كَذلِكَ لِكَثْرَةِ مُلازَمَتِهِ اِيّاىَ وَ اِقْبالى عَلَيْهِ وَ هَواهُ وَ قَبُولِهِ مِنّى، حَتّى اَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فى ذلِكَ: »وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذُونَ النَّبِىَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ اُذُنٌ، قُلْ اُذُنُ عَلَى الَّذينَ يَزْعَمُونَ اَنَّهُ اُذُنٌ خَيْرٍ لَكُمْ، يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذينَ آمَنوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ يُؤذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ».

وَ لَوْ شِئْتُ اَنْ اُسَمِّىَ الْقائِلينَ بِذلِكَ بِاَسْمائِهِمْ لَسَمَّيْتُ، وَ اَنْ اُومِئَ اِلَيْهِمْ بِاَعْيانِهِمْ لاَوْمَأْتُ، وَ اَنْ اَدُلَّ عَلَيْهِمْ لَدَلَلْتُ، وَ لكِنّى وَ اللَّهِ فى اُمُورِهِمْ قَدْ تَكَرَّمْتُ.

وَ كُلُّ ذلِكَ لا يَرْضَى اللَّهُ مِنّى اِلاّ اَنْ اُبَلِّغَ ما اَنْزَلَ اللَّهُ اِلَىَّ فى حَقِّ عَلِىٍّ، «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ فى حَقِّ عَلِىٍّ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ»:

براى خداوند بر نفس خود به عنوان بندگى او اقرار مى ‏كنم، و شهادت مى ‏دهم براى او به پروردگارى، و آنچه به من وحى نموده ادا مى ‏نمايم از ترس آنكه مبادا اگر انجام ندهم عذابى از او بر من فرود آيد كه هيچ كس نتواند آن را دفع كند، هر چند كه حيله عظيمى به كار بندد و دوستى او خالص باشد نيست خدايى جز او زيرا خداوند به من اعلام فرموده كه اگر آنچه در حق على بر من نازل نموده ابلاغ نكنم رسالت او را نرسانده‏ام، و براى من حفظ از شر مردم را ضمانت نموده و خدا كفايت كننده و كريم است.

خداوند به من چنين وحى كرده است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ...»:

«اى پيامبر ابلاغ كن آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده درباره على، يعنى خلافت على بن ابى‏ طالب و اگر انجام ندهى رسالت او را نرسانده‏ اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى‏ كند».

اى مردم، من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل كرده كوتاهى نكرده ‏ام، و من سبب نزول اين آيه را براى شما بيان مى ‏كنم:

جبرئيل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوندِ سلام پروردگارم -  كه او سلام است -  مرا مأمور كرد كه در اين اجتماع بپاخيزم و بر هر سفيد و سياهى اعلام كنم كه «على بن ابى ‏طالب برادرِ من و وصى من و جانشين من بر امتم و امام بعد از من است. نسبت او به من همانند هارون به موسى است جز اينكه پيامبرى بعد از من نيست. و او صاحب اختيار شما بعد از خدا و رسولش است».

و خداوند در اين مورد آيه‏اى از كتابش بر من نازل كرده است:

«اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا ...»: «صاحب اختيار شما خدا و رسولش هستند و كسانى كه ايمان آورده و نماز را بپا مى ‏دارند و در حال ركوع زكات مى‏ دهند»، و على بن ابى‏ طالب است كه نماز را بپا داشته و در حال ركوع زکات داده و در هر حال خداوند عز و جل را قصد مى‏ كند.

اى مردم، من از جبرئيل درخواست كردم از خدا بخواهد تا مرا از ابلاغ اين مهم معاف بدارد، زيرا از كمى متقين و زيادى منافقين و فساد ملامت كنندگان و حيله‏ هاى مسخره كنندگانِ اسلام اطلاع دارم، كسانى كه خداوند در كتابش آنان را چنين توصيف كرده است كه با زبانشان مى‏ گويند آنچه در قلب‏ هايشان نيست، و اين كار را سهل مى‏شمارند در حالى كه نزد خداوند عظيم است.

همچنين به خاطر اينكه منافقين بارها مرا اذيت كرده ‏اند تا آنجا كه مرا «اُذُن» (گوش دهنده بر هر حرفى) ناميدند، و گمان كردند كه من چنين هستم به خاطر ملازمت بسيار على با من و توجه من به او و تمايل او و قبولش از من، تا آنكه خداوند عزوجل در اين باره چنين نازل كرد: «وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذُونَ النَّبِىَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ اُذُنٌ ...»:

«از آنان كسانى هستند كه پيامبر را اذيت مى‏ كنند و مى‏ گويند او «اُذُن» (گوش دهنده به هر حرفى) است، بگو:

گوش دهنده است بر ضد كسانى كه گمان مى‏ كنند او «اُذُن» است و براى شما خير است، به خدا ايمان مى‏ آورد و در مقابل مؤمنين اظهار تواضع و احترام مى ‏نمايد، و براى كسانى از شما كه ايمان آورده‏ اند رحمت است؛ و كسانى كه پيامبر را اذيت مى ‏كنند عذاب دردناكى در انتظارشان است».

اگر من بخواهم گويندگان اين نسبت (اُذُن) را نام ببرم مى‏ توانم، و اگر بخواهم به شخص آنان اشاره كنم مى‏ نمايم، و اگر بخواهم با علائم آن ها را معرفى كنم مى‏ توانم، ولى به خدا قسم من در كار آنان با بزرگوارى رفتار كرده ‏ام.

بعد از همه اينها، خداوند از من راضى نمى‏ شود مگر آنچه در حق على بر من نازل كرده ابلاغ نمايم. «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ...»:

«اى پيامبر، برسان آنچه در حق على از پروردگارت بر تو نازل شده و اگر انجام ندهى رسالت او را نرسانده ‏اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى‏ كند».

در ادامه و در فرازهاى پايانى بخش سوم خطبه غدير، پيامبر صلى الله عليه و آله بار ديگر اتمام حجت كرد كه من رساندم و ابلاغ كردم:

اَلا وَ قَدْ اَدَّيْتُ، اَلا وَ قَدْ بَلَّغْتُ، اَلا وَ قَدْ اَسْمَعْتُ، اَلا وَ قَدْ اَوْضَحْتُ. اَلا وَ اِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قالَ، وَ اَنَا قُلْتُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ:

بدانيد كه من ادا نمودم، بدانيد كه من ابلاغ كردم، بدانيد كه من شنوانيدم، بدانيد كه من روشن نمودم، بدانيد كه خداوند فرموده است و من از جانب خداوند عز و جل مى‏ گويم.

همچنين پيامبر صلى الله عليه وآله در انتهاى بخش چهارم خطبه غدیر و پس از بيان حدیث غدیر و نزول آیه اکمال دین و آيات ديگر، نفسى به راحتى كشيد و خطاب به خداوند عرضه داشت:

اللّهُمَّ اِنّى اُشْهِدُكَ اَنّى قَدْ بَلَّغْتُ:

خدايا تو را شاهد مى ‏گيرم كه من ابلاغ نمودم.

در فرازى ديگر از بخش پايانى بخش چهارم خطبه غدير، بار ديگر احساسى سرشار از رضايت از دو لب مبارک پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده شد. آن حضرت با آوردن آيه ۵۴ سوره نور در ضمن كلام خود اطمينان از ابلاغ فرمان الهى را يادآور شد و فرمود: اى مردم، من از خدا خواستم كه شاهد باشد و رسالتم را به شما رساندم وَ ما عَلَى الرَّسُولِ اِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينِ:

مَعاشِرَ النّاسِ، قَدِ اسْتَشْهَدْتُ اللَّهَ وَ بَلَّغْتُكُمْ رِسالَتى وَ ما عَلَى الرَّسُولِ اِلاّ الْبَلاغُ الْمُبينُ:

اى مردم، من خدا را شاهد گرفتم و رسالتم را به شما ابلاغ نمودم، و بر عهده رسول جز ابلاغ روشن چيزى نيست.

ابلاغ ولايت در عرفات[۲۱]

در بين مراسم حجةالوداع و در عرفات، جبرئيل نازل شد و با اشاره به آيه ۷ سوره مائده «وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ ميثاقَهُ الَّذى واثَقَكُمْ بِهِ» -  كه در مدينه قبل از سفر نازل شده بود -  اين پيام را آورد:

اى محمد، خداوند عز و جل به تو سلام مى‏ رساند و مى ‏فرمايد: اجل تو نزديک شده و مدت تو پايان يافته است؛ و من تو را به سوى آنچه چاره ‏اى و فرارى از آن نيست (يعنى مرگ) خواهم برد.

اكنون عهد خويش را بسپار و وصيت خود را پيش بينى نما؛ و آنچه از علم و ميراث علوم انبياى قبل از توست و اسلحه و تابوت و همه آنچه از نشانه‏ هاى پيامبران نزد توست به وصى و خليفه بعد از خود تحويل ده، كه او حجت تمام عيار من بر خلقم على بن ابى‏ طالب است.

او را به عنوان علامت براى مردم به پا دار و عهد و پیمان و بیعت او را تجديد كن، و به آنان ياد آورى كن آنچه از آنان تعهد گرفته ‏ام از بيعتم و پيمانى كه با آنان محكم كرده ‏ام، و عهدى كه با آنان داشته ‏ام درباره ولايت وليم و صاحب اختيار آنان و هر مرد و زن مؤمنى، يعنى على بن ابى ‏طالب.

آنگاه با اشاره به آيه ۳ سوره مائده «اليَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ» -  كه هنوز نازل نشده بود ارتباط كمال دين را با ولايت على‏ عليه السلام بيان كرده در ادامه خطاب آمده بود:

من پيامبرى از پيامبرانم را از دنيا نمى‏ برم مگر بعد از كمال دينم و حجتم و نعمتم با ولايت اوليائم و دشمنى دشمنانم، و اين است كمال توحيد و دين من و اتمام نعمتم بر خلقم كه با پيروى از وليم و اطاعت او تحقق مى‏يابد.

و اين بدان جهت است كه من زمينم را بدون صاحب اختيار و سرپرست رها نمى ‏كنم، تا حجت من بر خلقم باشد.

پس آن روز است كه دينم را كامل مى ‏نمايم و نعمتم را به درجه تمام مى ‏رسانم و اسلام را به عنوان دين شما راضى مى ‏شوم با ولايت على وليم و صاحب اختيار هر مرد و زن مؤمنى، بنده‏ ام و وصى پيامبرم و خليفه بعد از او و حجت تمام عيارم بر خلقم، كه اطاعت او به اطاعت پيامبرم محمد مقرون است و اطاعت او با اطاعت محمد به اطاعت من مقرون است.

هر كس او را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كس از او سرپيچى كند از من سرپيچى كرده است.

او را بين خود و خلقم علامتى قرار دادم كه هر كس او را بشناسد مؤمن است، و هر كس او را انكار نمايد کافر است، و هر كس در بيعت او ديگرى را شریک كند مشرک است، و هر كس مرا با ولايت او ملاقات كند وارد بهشت مى ‏شود، و هر كس با عداوت او مرا ملاقات كند داخل آتش مى ‏شود.

سپس خطاب الهى بار ديگر به آيه ۷ سوره مائده اشاره فرموده بود كه «ميثاقَهُ الَّذى واثَقَكُمْ بِهِ» را خاطر نشان مى ‏كرد و در ادامه دستور پروردگار آمده بود:

پس اى محمد، على را به عنوان علامتى منصوب كن و از مردم در اين باره بيعت بگير و عهد و پيمانى را كه با آنان محكم كرده ‏ام تجديد كن، چرا كه من تو را قبض روح نموده نزد خود خواهم برد.

پيامبر صلى الله عليه و آله با شنيدن اين پيام الهى و با توجه به فورى نبودن آن، بار ديگر منافقین و اخلال گران را به ياد آورد و ترس آن را داشت كه مبادا مردم متفرق شوند يا به جاهلیت باز گردند، چرا كه آن حضرت دشمنى آنان را مى‏ دانست و از بغض آنان نسبت به على عليه السلام خبر داشت.

اين بود كه آن حضرت خود را در شرايطى سخت احساس كرد و آن قدر گريست كه محاسن شريفش پر از اشک شد و فرمود:

اى جبرئيل، دير زمانى نيست كه قوم من از جاهليت فاصله گرفته ‏اند. من اينان را به اختيار خودشان يا به كمک جنگ‏ ها به انقياد درآورده ‏ام. اكنون اگر بخواهم كسى را بر آنان حاكم كنم چه خواهد شد؟!

آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله از جبرئيل درخواست كرد تا از خدا حفظ او از شر مردم را درخواست كند، و همچنان منتظر ماند تا جبرئيل در اين باره خبرى از سوى خداوند بياورد.[۲۲]

پيامبر صلى الله عليه و آله در ايام حج در سفر حجةالوداع، از هر فرصتى براى زمينه سازى غدير استفاده مى‏ كرد. در عرفات كه سيل جمعيت اطراف پيامبر صلى الله عليه و آله بودند، حضرت به على‏ عليه السلام اشاره كرد و فرمود:

يا على به من نزديک شو. على‏ عليه السلام به آن حضرت نزديک شد. فرمود: كف دستت را در كف دست من بگذار. آنگاه كف دست على‏ عليه السلام را گرفت و فرمود:

يا على، من و تو از يک درخت خلق شده ‏ايم. من ريشه آنم و تو تنه آن و حسن و حسين شاخه ‏هاى آن هستند. هر كس به شاخه ‏اى از شاخه‏ هاى آن بياويزد خداوند با رحمتش او را وارد بهشت مى‏ كند.

يا على، اگر امت من روزه بگيرند تا همچون كمان قد خميده شوند و نماز بخوانند تا همچون تير لاغر شوند، ولى تو را مبغوض بدارند خداوند آنان را با صورت در آتش مى ‏اندازد.

سعادتمند كامل عيار و سزاوار سعادت كسى است كه بعد از من تو را اطاعت كند و صاحب اختيارى تو را بپذيرد، و شقى كامل عيار و سزاوار شقاوت كسى است كه بعد از من عصيان تو نمايد و در مقابل تو عَلَم دشمنى برافرازد.[۲۳]

ابلاغ ولایت در مدینه[۲۴]

آنچه مى‏ توانست همه نقشه‏ هاى منافقين را يكجا خنثى نمايد و اسلام را در جوّ اجتماعى آغشته به نفاق زمان پيامبر صلى الله عليه و آله بر حقيقت خود حفظ كند، تعيين و اعلان رسمى جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله بود.

رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه و آله اين مهم را از آغاز بعثت خويش در هر فرصت مناسب بيان مى ‏فرمود، و حتى بارها با سند و پشتوانه اجتماعى مطرح مى ‏كرد.

تا آنجا كه روزى حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را فراخواند و سپس به خادم خود دستور داد تا صد نفر از قريش و هشتاد نفر از ساير عرب و شصت نفر از عجم و چهل نفر از اهل حبشه را جمع نمايد.

وقتى اين عده جمع شدند دستور داد ورقه‏ اى بياورند. سپس حضرت به آنان دستور داد مانند صف نماز در كنار يكديگر بايستند و فرمود:

اى مردم، آيا قبول داريد كه خداوند صاحب اختيار من است و به من امر و نهى مى ‏نمايد و من در برابر سخن خدا حق امر و نهى ندارم؟

گفتند: آرى، يا رسول اللَّه. فرمود: «آيا من نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارتر نيستم و به شما امر و نهى مى ‏كنم و شما در برابر سخن من حق امر و نهى‏ نداريد»؟ گفتند: بلى، يا رسول اللَّه.

فرمود: هر كس كه خداوند و من صاحب اختيار اوييم اين على صاحب اختيار او است. او شما را امر و نهى مى‏ كند و شما در برابر سخن او حق امر و نهى نداريد.

خداوندا دوست بدار هر كس او را دوست بدارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس او را يارى كند، و خوار كن هر كس او را خوار كند. خداوندا تو شاهد من بر اينان هستى كه من ابلاغ كردم و دلسوزى نمودم.

سپس دستور داد آن ورقه (كه اين مطالب در آن نوشته شده بود) سه بار براى آنان خوانده شود.

بعد سه بار فرمود: چه كسى از شما مايل است اين پيمان را باز پس گيرد؟ آنان سه مرتبه گفتند: به خدا و پيامبرش پناه مى ‏بريم از اينكه گفته خود را باز پس گيريم.

بعد آن حضرت ورقه را بست و با مُهر يكايک آن جمع ورقه را مهر نمود و فرمود:

«اى على، اين نوشته را نزد خود نگه دار، و هر كس اين پيمان را شكست آن را برايش بخوان تا من در روز قيامت خصم او باشم».[۲۵]

ابلاغ ولايت در مسير غدير[۲۶]

پس از اتمام مراسم حجةالوداع، پيامبر صلى الله عليه و آله با خروج از مكه جاده منتهى به مدينه را در پيش گرفتند. روز شانزدهم ذى‏ الحجة همچنان قافله در مسير خود به سمت غدير در حركت بود و وحى الهى پى در پى غدير را پشتيبانى مى ‏كرد تا در منزلى توقف كردند.

در آنجا جبرئيل بار ديگر نازل شد و اولين نشانه‏ هاى حفظ الهى را طى آيات ۹۲ الی ۹۵ سوره حجر براى پيامبر صلى الله عليه و آله آورد:

«فَوَرَبِّكَ لَنَسَأَلَنَّهُمْ اَجْمَعينَ، عَمّا كانُوا يَعْمَلُونَ، فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرْ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكينَ. اِنّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئينَ»:

«قسم به پروردگارت از همه آنان درباره آنچه انجام مى‏ دهند سؤال خواهيم كرد. پس آنچه به تو امر شده ابلاغ كن و از مشركين اعراض نما. ما تو را از شر مسخره كنندگان حفظ مى‏ كنيم».

با نازل شدن اين آيات پيامبر صلى الله عليه و آله دستور حركت داد و سرعت كاروان را بيشتر نمود تا هر چه زودتر خود را براى اعلان ولايت به غدير برساند.[۲۷]

ابلاغ ولايت در مكه[۲۸]

پيامبرصلى الله عليه وآله در مكه در دو مرحله ولايت را اعلان فرمود:

در اعمال حج

همزمان با اعمال حج در سفر حجةالوداع، مى‏بايست آمادگى مردم براى برنامه بعدى يعنى اعلان ولايت حفظ مى‏ شد. اكنون كه بخشى از مناسک انجام يافته بود و مردم در حال انتظار به سر مى‏ بردند، در همان روزِ ورود به مكه از طرف خداوند اين خطاب بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد:

«من محمودم و تو محمدى، نام تو را از نام خود مشتق ساخته ‏ام. هر كس با تو متصل و مرتبط باشد من نيز با او ارتباط دارم، و هر كس با تو قطع رابطه نمايد من نيز با او قطع مى‏ نمايم.

اكنون احترام خود نزد مرا براى مردم بازگو كن و به آنان خبر ده كه من پيامبرى مبعوث نكرده ‏ام مگر آنكه براى او وزيرى قرار داده ‏ام. تو نيز فرستاده من هستى و على وزیر توست».

اين اولين دستور الهى درباره ولايت بعد از ورود به مكه بود كه البته يک دستور فورى نبود.

از آنجا كه مردم به جاهليت و طرز تفكر جاهلى قريب العهد بودند، پيامبر صلى الله عليه و آله اعلان اين خبر را در آن موقعيت مناسب نمى‏ ديد تا مبادا او را متهم كنند كه خويشان خود را بر مردم حاكم مى‏ كند! لذا با توجه به اينكه امر الهى در اين باره فورى نبود، اعلام آن را براى شرايط مناسبى در نظر گرفت.[۲۹]

پس از اعمال حج

پس از انجام اعمال حج در سفر حجةالوداع پيامبر صلى الله عليه و آله از هر فرصتى براى آماده‏ سازى مردم نسبت به اعلان ولايت استفاده مى‏ كرد.

آن حضرت كنار كعبه ايستاده بود و جابر بن عبداللَّه انصارى هم كنار حضرت بود. در اين حال على ‏عليه السلام به طرف حضرت آمد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «برادرم نزد شما آمد».

آنگاه توجهى به كعبه كرد و با دست بر آن زد و فرمود:

«قسم به آنكه جانم به دست اوست، اين (على) و شيعيانش روز قيامت رستگارانند.

او اوّلِ شما در ايمان به من است، و وفادارترين شما به عهد خدا و قيام كننده ‏ترين شما به امر خدا و عادل ‏ترين شما بين مردم و قسمت كننده به تساوى و بلند مرتبه ‏ترين شما نزد خداست».

اينجا بود كه سايه سنگين وحى بر كعبه افتاد و آيه ۷ سوره بيّنه نازل شد:

«اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ»: «كسانى كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده ‏اند بهترين مردم هستند».

پيامبر صلى الله عليه و آله در حضور اصحاب فوراً آيه را تفسير كرد و با اشاره به اميرالمؤمنين ‏عليه السلام فرمود: «خير البرية» آمد.[۳۰]

اجر ابلاغ ولايت در قرآن[۳۱]

يكى از آياتى كه در ماجراى غدير و پس از اعلان ولايت در غدير بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد اين آيه بود:

«وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ»[۳۲]: «برای تو اجر بی منّتی است».

این آیه از دو بُعد قابل بررسی است:

موقعيت تاريخى

رسالتى كه به عنوان اعلان ولايت بر دوش پيامبر صلى الله عليه و آله قرار داده شد طى مراحلى به انجام رسيد. يكى از مراحل جالب اين تبلیغ هنگامى بود كه تشكر الهى از انجام چنين وظيفه خطير اعلام شد، كه به معناى تحقق اهداف از پيش تعيين شده غدير بود. در روايت مربوط به اين فراز غدير چنين آمده است:

هنگامى كه دستور اعلان ولايت على ‏عليه السلام نازل شد، پيامبر صلى الله عليه و آله آن حضرت را معرفى كرد و ولايت او را اعلام نمود و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ».

اينجا بود كه خداوند اين آيه را نازل كرد: «وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ»: «براى تو اجرى بى‏ منّت است»، و منظور خدا آن بود كه اين اجر به خاطر تبليغى است كه درباره على ‏عليه السلام به انجام رساندى.[۳۳]

تحليل اعتقادى

از موقعيت نزول اين آيه سه نكته قابل استفاده است:

نكته اول: اجر و مزد پيامبر صلى الله عليه و آله

خداوند در هيچ جاى قرآن براى پيامبرش اجر و مزدى اعلام نفرموده، و فقط در يک جمله از قول پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏ فرمايد:

«إِنْ أَجْرِىَ إِلاَّ عَلَى اللَّه وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَىْ‏ءٍ شَهِيدٌ»[۳۴]: «اجر من بر خداوند است، و او بر هر چيزى شاهد است».

اما در اين آيه خداوند بدون آنكه پرده از اين اجر و مزد بردارد مى‏ فرمايد: «براى تو اجر بى‏ منّتى است».

اين دليل عظمت مسئله اعلان ولايت است كه تنها در اين مورد خدا نام اجر و مزد را به ميان مى ‏آورد، و در جمله‏ اى آكنده از تأكيد با استفاده از «انَّ» و «لام تأكيد» آن را بيان مى ‏دارد.

نكته دوم: سند سپاس الهى

اين اجر و پاداش عنوان «مُزد» ندارد، بلكه به عنوان تشكر الهى از انجام كارى پر مخاطره و سنگين است.

كلمۀ «غير ممنون» به عنوان صفت «اجر» دلالت بر اين مطلب دارد، و حاكى از آن است كه خداوند بى‏ هيچ منّتى، و بدون آنكه اين پاداش را با عمل انجام شده مقايسه كند و در ميزان و ترازو قرار دهد، به عنوان سپاس و سند افتخار آن را تقديم پيامبرش مى ‏نمايد.

نكته سوم: نشان تقدير در غدير

در حديثى كه شأن نزول اين آيه را بيان مى‏ دارد تصريح شده كه اين پاداش بى‏ منّت كه تقديمى پروردگار به خاتم پيامبران است، دقيقاً پس از اعلان «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» در غدير صورت گرفته است.

اين نشان دهنده قلّۀ سر به فلک كشيده غدير است كه در اوج عظمتش نشان تقدير به پيامبر معظم‏ صلى الله عليه و آله اعطا مى‏ گردد.

ارتباط مستقیم ابلاغ ولایت با وحی[۳۵]

پس از سخنرانى غدير و در فرصتى مناسب، پيامبر صلى الله عليه و آله مهاجرين و انصار را جمع كرده و سند مكتوبى براى غدير آماده كردند و در آن براى توحید و نبوت از همگان اقرار گرفته و حدیث غدیر را بيان كردند.

آنچه در اين سند مكتوب جالب توجه است و به عنوان تفسير از آيۀ «... و ما ينطق عن الهوى»[۳۶]-كه در مورد همين سند مكتوب نازل شد- در ارتباط با غدير بايد استفاده كرد، ارتباط مستقيم مراسم اعلام ولايت در غدير با منبع وحى است.

خداوند متعال در غدير به گونه ‏هاى مختلف در صدد اثبات اين ارتباط براى مردم بود تا بدانند هر گونه مخالفتى با ولايت در واقع مخالفت با خداوند است و هر گونه بهانه‏ اى در اين رابطه ناپذيرفته است.

يک بار با سنگ آسمانی بر سر حارث فهری اين مطلب بر همگان ثابت شد، و بار ديگر با ظهور جبرئیل براى مردم اين مهم به اثبات رسيد. چند مورد هم آيات قرآن نازل شد كه اين مورد يكى از آنهاست.

در اينجا خداوند از دو سوى نفى و اثبات وَحْيانى بودن غدير را مطرح مى‏ نمايد كه به توضيح آن مى‏ پردازيم:

نفى هواى نفس درباره غدير: «وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»

خداوند براى اثبات اين مطلب كه غدير هيچ رنگ و بويى از هواهاى نفسانى در خود ندارد، مسئله را به صورت ريشه ‏اى مطرح مى ‏نمايد؛ و آن اينكه پيامبر مكرم ‏صلى الله عليه وآله در هيچ موردى از روى هواى نفس سخن نمى‏ گويد تا نوبت به غدير برسد.

آن حضرت حتى در گفته‏ هاى مربوط به زندگى شخصى خويش هم پيرو هواى نفس نيست و هيچ امرى و نهيى و سخنى كه برخاسته از هواى نفس باشد بر لسان مبارک آن حضرت جارى نمى‏ شود؛ و اين معناى مقام عصمت است كه «ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى».

وقتى اين ريشه اعتقادى را پذيرفته باشيم چگونه ممكن است در مسئله غدير با آن برنامه مفصل و با آن خطابه‏ اى كه حضرتش بيش از ۱۰۰ مورد به آيات قرآن استناد فرموده، بتوان خدشه وارد كرد كه از روى هواى نفس فرموده باشد؟!

اثبات وَحْيانيت غدير: «إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحى»

جلوه اثباتى در ارزش غدير - پس از نفى هواى نفس درباره آن -  نزول دستور مستقيم آن از طرف خداست.

اين مسئله در آيه با استفاده از تركيب مفيد انحصار آمده كه ابتدا حرف نفى (اِنْ) به كار رفته و سپس با كلمه استثناء (الاّ) اين انحصار به اثبات رسيده است، آنجا كه مى ‏فرمايد:

«إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ يُوحى»: «نيست آن مگر وحيى كه نازل مى‏ شود».

با اين تركيب خاص، خداوند قاطعيت فوق العاده ‏اى درباره غدير نشان داده و در صدد بيان اين مطلب است كه «غدير» و «ولايت» و تركيب اين دو، يعنى «اعلام ولايت در غدير» همه به دستور خاص الهى در «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ...» بوده و پشتيبان آن خداست، چرا كه او آن را فرستاده است.

اعلان غدير پس از حج[۳۷]

در سفر حجةالوداع دو مقصد اساسى در نظر بود، و آن عبارت بود از بيان دو حكم مهم از قوانين اسلام كه هنوز براى مردم به طور كامل و رسمى تبيين نشده بود:

يكى حج، و ديگرى مسئله خلافت و ولايت و جانشينى بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله.

و لذا پس از اتمام اعمال حج، دو اقدام همزمان از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله آمادگى فكرى مسلمانان را براى اعلام جانشينى حضرت دو چندان كرد:

يكى آنكه به فاصله يک روز از پايان حج فوراً به سوى غدير حركت كردند؛ در حالى كه مردم انتظار داشتند پيامبر صلى الله عليه و آله چند روزى در مكه بماند تا مردم معارف دين خود را بياموزند و سؤالات خود را بپرسند.

اين اقدامِ با عجله نشانگرِ اهميت برنامه اعلان ولايت بود كه در پيش داشتند و به مردم چنين فهماند كه به خاطر اهميت فوق العاده آن حتى لحظه ‏اى تأخير در آن ممكن نيست.

اقدام دوم اعلان رسمى براى همه حاجيان بود كه در روز چهاردهم ذى ‏الحجة به دستور پيامبرصلى الله عليه وآله از سوى بلال اعلام شد:

«فردا همه مردم -  جز معلولان -  بايد به طرف غدير خم حركت كنند».

اين اعلامِ كوتاه شاملِ چهار نكته مهم بود كه توجه همه را جلب كرد:

نكته اول: زمان آن كه فرداى آن روز -يعنى روز ۱۵ ذى ‏الحجة-  بود.

نكته دوم: مخاطبين اين پيام كه همه حاجيان بودند، و طبعاً شامل اهل مكه و طائف و يمن نيز مى‏ شد كه مسيرشان به سمت غدير نبود ولى بايد براى مراسم مورد نظر اين مسير را مى‏ آمدند.

نكته سوم: استثناى معلولان بود كه به معناى وجوب و لزوم آمدن تا غدير بر هر مرد و زنى از هر قوم و قبيله‏ اى بود جز معلولان كه عملاً قادر به آمدن نبودند.

نكته چهارم: تعيين مقصد بود، كه آدرس محل برگزارى مراسم را به همه معرفى مى‏فرمود؛ و اين به معناى برنامه ‏اى دقيق براى اعلان ولايت بود كه حتى مكان آن از پيش معين شده بود، و مردم را با انتظار و اشتياق خاصى به سوى ميعادگاه ولايت مى‏ كشاند.[۳۸]

اكمال دين با ابلاغ ولايت[۳۹]

در اوج حساس ‏ترين مقطع مراسم غدير، كه على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام بر فراز دست پيامبر صلى الله عليه و آله قرار داشت و آن حضرت از بالاى منبر غدير على‏ عليه السلام را به جهانيان نشان مى‏داد و معرفى مى ‏كرد، اين آيه نازل شد.

پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏ فرمود:

«مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»؛ و هنوز على‏ عليه السلام را از فراز دست خويش بر زمين فرود نياورده بود كه خبر كامل شدن دين و تكميل نعمت‏ ها بر آن حضرت نازل شد و خداوند رضايت خويش را از اسلامى كه آخرين خبرش ولايت دوازده امام‏ عليهم السلام باشد اعلام كرد.

امين وحى هم به امر الهى اين خبر خوش را آورد و آن را در قرآن به عنوان سندى ابدى به ثبت رساند:

«الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ، الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»[۴۰]:

«امروز كافران از تخريب دين شما نااميد شدند ديگر از آنان نترسيد و از من بترسيد امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين شما راضى شدم».

پيامبر صلى الله عليه و آله اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را از فراز دست بر زمين گذاشت و نزول آيه را به مردم چنين خبر داد: خدايا ! تو هنگام بيان ولايت على و منصوب نمودنت على را در اين روز، اين آيه را درباره او نازل كردى:

«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً»، و هر كس غير از اسلام در پى دين ديگرى باشد هرگز از او قبول نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران است.

اين آيه از جمله مهم‏ترين و اصلى ‏ترين و مشهورترين آيات غدير است. خداوند در اين آيه به صراحت بيان داشته كه در روز غدير دين و با اعلان ولايت دين را كامل نموده و با ولايت و امامت اسلام دينى الهى و آسمانى است.

امام حسین علیه السلام و ابلاغ ولایت[۴۱]

يک سال قبل از مرگ معاويه، امام حسين‏ عليه السلام به همراه عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر به حج رفتند.

حضرت مردان و زنان بنى هاشم و دوستان و شيعيانشان را كه به حج آمده بودند و نيز گروهى از انصار را كه حضرت و اهل‏ بيتش آنان را مى‏ شناختند جمع كرد.

سپس سيدالشهداء عليه السلام افرادى را فرستاد و فرمود: احدى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله كه معروف به صلاح و عبادت هستند و امسال به حج آمده ‏اند را ترک نكنيد و آنها را نزد من جمع نماييد.

در مِنا بيش از هفتصد نفر[۴۲] نزد آن حضرت در خيمه ‏اش جمع شدند كه اكثر آنان از تابعین بودند، و حدود دويست نفر از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و ديگران بودند.

امام حسين‏ عليه السلام در مقابل آنان براى خطابه ايستاد و خدا را حمد و ثنا گفت و سپس فرمود:

اما بعد، اين طغيانگر درباره ما و شيعيانمان آنچه ديديد و مى‏ دانيد و حاضر بوده ‏ايد روا داشت! من مى‏ خواهم از شما مطالبى را سؤال كنم. اگر راست گفتم مرا تصديق كنيد و اگر دروغ گفتم تکذیب كنيد.

آنگاه امام حسين‏ عليه السلام چيزى از آنچه خداوند درباره آنان از قرآن نازل كرده ترک نكرد مگر آنكه تلاوت نمود و تفسير كرد.

سليم مى‏ گويد: از جمله آنچه حضرت آنان را قسم داد و آنان را متذكر شد اين بود كه فرمود: شما را به خدا قسم مى ‏دهم، آيا مى‏ دانيد كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم او را منصوب كرد و ولايت را براى او اعلام نمود و فرمود: «بايد حاضر به غايب خبر دهد»؟ گفتند: آرى به خدا قسم.[۴۳]

امتثال آیۀ «بَلّغ»[۴۴]

همۀ سخنرانى‏ هاى پيامبر صلى الله عليه و آله براى ابلاغ دستورات پروردگار بود، اما در هيچ كدام خداوند دستور خاصى براى ابلاغ نداده بود.

وقتى حكمى مانند نماز و امثال آن بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل مى‏ شد به معناى آن بود كه آن را به مردم برساند، و نياز نبود كه امر خاصى هم بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شود كه امر نماز را به مردم ابلاغ كن.

اما در مسئله ولايت، گذشته از اصل مسئله كه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده بود، براى ابلاغ آن امر خاص ديگرى نازل شد و آن آيه ۶۷ سوره مائده بود: «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ واِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»:

«اى پيامبر، برسان آنچه در حق على از پروردگارت بر تو نازل شده و اگر انجام ندهى رسالت او را نرسانده ‏اى، و خداوند تو را از مردم حفظ مى ‏كند».

پيامبرصلى الله عليه وآله با توجه به همين امر خاص، مراسم غدير را ترتيب داد تا ابلاغ اين حكم به شكل خاصى انجام پذيرد. اقدام بديعى كه در سخنرانى غدير انجام گرفت آن بود كه در همان آغاز سخن -  پس از حمد و ثنا -  پيامبرصلى الله عليه وآله به صراحت اعلام كرد كه اين سخنرانى به خاطر نزول آن دستور است، آنجا كه فرمود: اُؤَدّى ما اَوْحى بِهِ اِلَىَّ: من اكنون در حال اداى وظيفه نسبت به مطلبى هستم كه خدا بر من وحى فرموده است.

آنگاه به توضيح آن تبليغ پرداخت و در پايان فرمود: «فَاَوْحى اِلَىَّ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ...»: «خدا بر من وحى كرده كه اى رسول ابلاغ كن آنچه از پروردگار بر تو نازل شده ...». و تصريح كرد كه موضوع اين ابلاغ ولايت على‏ عليه السلام است.

به همين خاطر در همان آغاز خطبه غدير -  در حالى كه پس از اعلان نزول آيه‏ مردم منتظر ورود به اصل مطلب بودند، با كمال تعجب متوجه شدند كه پيامبر صلى الله عليه و آله مسئلۀ تعطيل اين سخنرانى را مطرح مى ‏كند!! حضرت به صراحت فرمود: «از جبرئیل خواستم كه از خدا بخواهد كه مرا از ابلاغ اين پيام معاف بدارد»!

اين مطلب در ذهن مخاطبان دو سؤال به ميان آورد: يكى آنكه بدانند چرا حضرت چنين درخواستى را نموده است، و ديگر اينكه اگر چنين خواسته‏اى در ميان بوده پس چگونه اكنون سخنرانى در حال انجام است؟

در دنباله سخن، پيامبرصلى الله عليه وآله پاسخ هر دو سؤال را داد. علت درخواست معاف شدن از ابلاغ پيام را حضور منافقين و فتنه‏ گران ذكر كرد، و علت تعطيل نشدن سخنرانى را حكم قاطع الهى در ابلاغ پيام اعلام كرد، و اينكه خداوند بدون اين ابلاغ از من راضى نمى‏ شود.

امر پيامبر صلى الله عليه و آله به ابلاغ ولايت[۴۵]

از جمله مطالبى كه امیرالمؤمنین ‏علیه السلام در مجلس احتجاج و مناشده خود در زمان عثمان و در مسجد بيان نمود، امر پيامبر صلى الله عليه و آله به ابلاغ غدير بود؛ آنجا كه پس از بيان غدير و صحيفۀ ملعونه، طلحه گفت: اين مطلب را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيديم؛ ولى براى ما بيان كن كه چگونه احدى صلاحيت ندارد مطلبى را از پيامبر صلى الله عليه و آله ابلاغ نمايد، در حالى كه آن حضرت به ما و به ساير مردم فرمود: «لِيَبْلُغَ الشّاهِدُ مِنْكُمْ الْغائِبَ» يعنى حاضران شما به غايبان اطلاع دهند؟ و در بيابان عَرَفه در حجةالوداع فرمود:

خدا رحمت كند كسى كه سخن مرا بشنود و آن را در قلب خود جاى دهد و سپس از قول من برساند. چه بسا كسى كه علمى را حمل مى‏ كند ولى خود نمى‏ فهمد، و چه بسا كسى كه علمى را براى فهميده ‏تر از خود حمل مى‏ كند.

سه چيز است كه قلب فرد مسلمان در آنها خيانت نمى‏ كند: خالص كردن عمل براى خداوند، شنوا بودن و اطاعت و خير خواهى براى واليان امر، و همراهى با اجتماع مسلمانان، چرا كه دعوت واليان امر همه مسلمانان را در بر مى‏ گيرد.

و نيز پيامبر صلى الله عليه و آله در بيش از يک مورد بپا خاست و فرمود: حاضران به غايبان برسانند.

اميرالمؤمنين‏ عليه السلام فرمود:

آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله در اين باره فرموده در روز غدير خم و در روز عرفه در حجةالوداع و در روز رحلتش بوده است! پيامبر صلى الله عليه و آله به عموم مردم دستور داده كه هر كس از مردم را ديدند واجب بودن اطاعت از امامان آل محمد عليهم السلام و واجب بودن حقشان را برسانند، و اين وظيفه ابلاغ را در هيچ مطلب غير از اين موضوع نفرموده است.

در واقع پيامبر صلى الله عليه و آله به عموم مردم دستور داده كه به مردم برسانند حجت و دليل كسانى را كه همه آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله بدان مبعوث شده را از قول او كسى جز ايشان نمى ‏رساند.

طلحه گفت: مشكل مرا آسان نمودى. نمى دانستم پيامبر صلى الله عليه و آله از اين مطلب چه قصد كرده است تا اينكه آن را برايم بيان نمودى. اى اباالحسن، خدا به تو از همه امت جزاى خير دهد.[۴۶]

امر خدا به ابلاغ ولايت[۴۷]

از جمله آياتى كه در سفر حجةالوداع پس از اتمام اعمال حج و در مسير مکّه تا غدير بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد اين آيات بود:

«فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ . عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ . فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ . إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ»[۴۸]:

«قسم به پروردگارت از همه آنان سؤال خواهيم كرد . درباره آنچه انجام مى‏ دهند . پس با صداى بلند آنچه بدان مأمورى ابلاغ كن و از مشركين اعراض نما . و ما تو را از شرّ مسخره كنندگان حفظ مى‏ كنيم».

اين آيات از دو بُعد قابل بررسى است:

موقعيت تاريخى

بلال در روز سيزدهم ذى الحجة، در مكه از طرف پيامبر صلى الله عليه و آله اعلان عمومى داد: فردا هيچ كس -  جز معلولان -  نبايد بماند، و همه بايد حركت كنند تا پس از طى مسافت چهار روزه، بتوانند روز پنجم را در غدير حاضر باشند.[۴۹]

با اين اعلان همه مردم آماده شدند، و پس از يک روز توقف صبح روز چهاردهم قافلۀ عظيم حجاج كه عده ‏اى از اهل مكه و اهل یمن نيز آنان را همراهى مى‏ كردند به سوى غدير به حركت در آمد.

در بين راه نيز وحى الهى همچنان نازل مى‏ شد و غدير را پشتيبانى مى ‏كرد.

حذيفۀ يمانى كه گزارش لحظه به لحظه از اين سفر تاريخى ارائه داده، مرحله بعدى نزول آيات را در روز سوم حركت چنين ترسيم مى‏ كند:

فَسارَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه و آله يَوْمَيْنِ وَ لَيْلَتَيْنِ. فَلَمّا كانَ فِى الْيَوْمِ الثالِثِ اتاهُ جِبْرَئيلُ بِآخِرِ سُورَةِ الْحِجْرِ فَقالَ: اقْرَءْ: «فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ، إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ». قالَ: وَ رَحِلَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله وَ اغَذَّ السَّيْرَ مُسْرِعاً لِيَنْصِبَ عَلِيّاً عَلَماً لِلنّاسِ.

پيامبر صلى الله عليه و آله دو روز و دو شب راه پيمود. روز سوم كه شد جبرئيل آيات آخر سوره حجر را آورد و گفت: بخوان: «قسم به پروردگارت از همه آنان سؤال خواهيم كرد درباره آنچه انجام مى‏ دهند.

پس با صداى بلند آنچه بدان مأمورى ابلاغ كن و از مشركين اعراض نما، و ما تو را از شرّ مسخره كنندگان حفظ مى‏ كنيم».

اينجا بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله از آنجا حركت كرد و سرعت سير را زيادتر نمود تا على ‏عليه السلام را به عنوان عَلَم و علامتى براى مردم منصوب نمايد.[۵۰]

تحلیل اعتقادی

نزول اين آيات در موقعيتى كه نيمى از مسير مكه تا غدير طى شده و كاروان به مقصد نزديک مى‏ شود، نشانه اشراف كامل پروردگار بر لحظه لحظۀ اين برنامه اعتقادى است.

سه نكته مهم درباره غدير در اين مقطع بيان شده است:

الف) سؤال از همه مردم درباره ولايت

«فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ». خداوند قسم ياد مى ‏كند و با لام تأكيد در اول فعل و نون تأكيد در آخر آن عنايت بيشترى نسبت به آن نشان مى ‏دهد و با آوردن كلمۀ «أَجْمَعِينَ» اين تأكيد را بيشتر مى‏ نمايد. همه اين تأكيدات درباره اين است كه از عملكرد مردم سؤال خواهد شد.

آنچه مهم است ارتباط اين عملكرد با مسئله ‏اى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در حال حركت به سوى آن است و آن چيزى جز ولايت على عليه السلام نيست.

در حديث ديگرى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله درباره اين آيه پرسيدند، فرمود: درباره ولايت على بن ابى‏ طالب سؤال مى‏ شود.[۵۱]

ب) اعلان ولايت، مأموريتى الهى با صداى بلند

«فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ». در اين آيه چهار نكته ظريف درباره ولايت به چشم مى‏ خورد:

نكته اول: كلمه «اصدع» دربارۀ ولايت به كار رفته در حالى كه در اكثر موارد از كلمۀ «بلِّغ» و نظاير آن استفاده شده است. «اصدع» به معناى اعلان با صداى بلند و ابلاغى است كه اطمينان از رسيدن خبر به مخاطبين در آن لحاظ شده باشد؛ و حقاً مراسم غدير اين گونه ابلاغ شد به طورى كه خبر آن تا دورترين نقاط جهان آن روز و امروز منتشر شد، و تا دوردست‏ هاى زمان و در همه اعصار تاكنون پخش شده است.

نكته دوم: كلمه «تُؤْمَرُ» حاكى از مأموريت الهى ولايت است و صراحتى در نزول امر ولايت از جانب خدا بر پيامبر صلى الله عليه و آله است.

نكته سوم: «مُشْرِكين» در چنين موقعيتى چه كسانى مى ‏توانند باشند؟ با توجه به اينكه پس از فتح مكه پيامبر صلى الله عليه و آله معارضى از مشركين نداشت، منظور از مشركين يا منافقينى هستند كه با ظاهر اسلام باطن شرک را حفظ كرده ‏اند و يا كسانى هستند كه مايلند در خلافت پيامبر صلى الله عليه و آله شركتى داشته باشند.

نكته چهارم: كلمۀ «أَعْرِضْ» حاكى از بى‏ توجهى و اعتنا نكردن است. يعنى اين امر پروردگار به قدرى مهم است كه در انجام آن به هيچ عكس العملى نبايد اعتنا كرد.

ج) وعده حفظ پيامبر صلى الله عليه و آله

«إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ». چنانكه در اوايل خطابۀ غدير آمده، يكى از عمده ‏ترين موانع بر سر راه ابلاغ ولايت در غدير حضور مسخره كنندگان اسلام از داخل مسلمين بود كه همان منافقین بودند.

پيامبر صلى الله عليه و آله در خطبه غدير فرمود:

«از جبرئيل خواستم كه از خدا بخواهد تا مرا از ابلاغ اين مهم معاف بدارد، زيرا ... از حيله‏ هاى مسخره كنندگان اسلام (المستهزئين بالاسلام) اطلاع دارم».[۵۲]

در اين آيه خداوند صريحاً به پيامبرش وعده خنثى سازى توطئه هاى آنان و دفع خطر آنان را مى‏ دهد؛ و عملاً هم برگزارى مراسم سه روزه در آرامش كامل و حفظ حضرت از خطر قتل در کوه هرشی[۵۳]، نشان داد كه وقتى ضمانت خداوند پشتوانه عمل باشد، هيچ قدرتى توان بر هم زدن آن را ندارد.

نكته ديگرى كه در متن حديث جلب توجه مى‏ كند عبارت: «اتاهُ جِبْرَئيلُ بِآخَرِ سُورَةِ الْحِجْرِ» است. از اين جمله مى ‏توان استفاده كرد كه آيات نازل شده در اين مورد همه آيات آخر سوره حجر است و اختصاص به چند آيه ذكر شده ندارد.

دنبالۀ آيات از آيه ۹۶ تا ۹۹ در توصيف استهزاكنندگان و آزار آنان نسبت به ساحت مقدس پيامبر صلى الله عليه و آله چنين است:

«الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّه إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ . وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِما يَقُولُونَ . فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ . وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ»:

«كسانى كه خداى ديگرى در كنار خدا قرار مى‏ دهند كه به زودى خواهند دانست. ما خوب مى‏ دانيم كه از آنچه مى‏ گويند سينه‏ ات به تنگ مى ‏آيد. پس با حمد پروردگارت تسبيح بگو و از سجده كنندگان باش و پروردگارت را عبادت كن تا برايت يقين حاصل شود».

احياء شعائر با نشر غدير[۵۴]

مراسمى كه به عنوان احياى شعائر برگزار مى ‏شود با مراسمى كه با اهداف بلند مدت اجرا مى‏ شود، اين تفاوت را دارد كه در نوع اول آنچه بر جاى مى‏ ماند انتشار خبر آن است، ولى در نوع دوم گذشته از گزارش خبرى بايد اسناد تثبيت شده ‏اى از آن براى نسل ‏هاى آينده باقى بماند، تا اهداف دقيق آن را منتقل نمايد.

بزرگ‏ترين امر به معروف ابلاغ ولايت[۵۵]

پيامبر صلى الله عليه و آله در فرازى از بخش دهم خطبه غدیر ضمن دستور به امر به معروف و نهی از منكر، دو نكته بسيار مهم درباره امر به معروف و نهى از منكر يادآور شد كه اگر آن حضرت نفرموده بود به ذهن كسى خطور نمى ‏كرد.

يكى اينكه بالاترين امر به معروف رساندن مسئلۀ امامت امامان و نهى از مخالفت با ايشان است. ديگر اينكه امر به معروف و نهى از منكر بايد طبق دستور مقام عصمت باشد، و گرنه معروف و منكر شناخته نمى ‏شود تا كسى بخواهد امر و نهى كند.

اَلا وَ اِنّى اُجَدِّدُ الْقَوْلَ: اَلا فَاَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ.

اَلا وَ اِنَّ رَأْسَ الاَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ اَنْ تَنْتَهُوا اِلى قَوْلى وَ تُبَلِّغُوهُ مَنْ لَمْ يَحْضُرْ وَ تَأْمُرُوهُ بِقَبُولِهِ عَنّى وَ تَنْهَوْهُ عَنْ مُخالَفَتِهِ، فَإِنَّهُ اَمْرٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَ مِنّى. وَ لا اَمْرَ بِمَعْرُوفٍ وَ لا نَهْىَ عَنْ مُنْكَرٍ اِلاَّ مَعَ اِمامٍ مَعْصُومٍ:

من سخن خود را تكرار مى‏ كنم: نماز را بپا داريد و زكات را بپردازيد و به كار نيک امر كنيد و از منكرات نهى نماييد.

بدانيد كه بالاترين امر به معروف آن است كه سخن مرا بفهميد و آن را به كسانى كه حاضر نيستند برسانيد و او را از طرف من به قبولش امر كنيد و از مخالفتش نهى نماييد، چرا كه اين دستورى از جانب خداوند عز و جل و از نزد من است، و هيچ امر به معروف و نهى از منكرى نمى‏ شود مگر با امام معصوم.

بيعت براى ابلاغ غدير به نسل های آينده[۵۶]

به همان اندازه كه بلند كردن و معرفى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام از فراز منبر غدیر، مهم‏ترين اقدام عملى در خطابۀ غدير به شمار مى ‏آيد، بيعت گرفتن يكجا از صد و بيست هزار نفر نيز از شگرف ‏ترين اقداماتى بود كه مردم تا آن روز نظيرش را نديده بودند و احتمال هم نمى ‏دادند كه چگونه به انجام خواهد رسيد.

ناگهان شنيدند كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

چون من يک دست دارم و از فراز اين منبر نمى‏ توانم با صد و بيست هزار دست بیعت كنم، راه ديگر آن است كه من مطالبى را با نيت بیعت به شما بگويم و شما عين آن جملات را با من تكرار كنيد.

مضمون آن جملات بيعت بر سر اطاعت از دوازده امام ‏عليهم السلام با قلب و جان و زبان و دست بود، و پيمان بر سر پايدارى و تغيير ندادن تا روز قيامت بسته مى شد.

نكته جالب اين بيعت لسانى ميثاق بستن بر سر ابلاغ پيام غدير به همه نسل ‏ها در طول زمان‏ ها و همه مردم در گستره مكان‏ ها بود.

در يک لحظه همۀ گوش ‏ها متوجه جمله جمله سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله شد تا بتوانند آن را دقيقاً تكرار كنند.

صداى يكپارچه صد و بيست هزار نفر كه يكصدا پس از شنيدن جملات از پيامبر صلى الله عليه و آله آن را تكرار مى‏ كردند، هيبت عجيبى بر سرزمين غدير حاكم كرده بود.

جمله‏ اى كه مردم در غدير پيرامون موضوع ولایت بر سر آنها بيعت كردند اين بود: از قول تو، به نزديكان و دوردستان از فرزندان و فاميل خود مى‏ رسانيم.

تصور كنيد كه يک جمله تكرار نمى‏ شد، بلكه متن بلندى بود كه به خاطر ياد گرفتن مردم بايد در فرازهاى كوتاه به مردم گفته مى ‏شد.

چه منظره بديعى بود كه در كمال نظم چهل قطعه پشت سر هم به مردم گفته شد و آنان تكرار كردند، و صداى درهم آميخته مردم تا اوج آسمان‏ ها رسيد.

به راستى كه اين بيعت از بيعت با دست فراتر بود، و كدام سياستى بالاتر از اينكه قبل از بيعت با دست‏ ها محتواى اين بیعت روشن شود.

اين روشنگرى هم براى مخاطبين غدير و هم براى همه نسل‏ هايى كه در حد خود به گونه ‏اى در اين بيعت شركت داشتند، شفافيت اسلام و گونه‏ هاى تبليغى آن را به همه نشان داد؛ و تا قيامت مايه افتخار مكتب اسلام شد.

تبليغ ولايت توسط پيامبر صلى الله عليه و آله[۵۷]

از جمله معارفى كه در خطبه غدير به آن اشاره شده مسئلۀ تبليغ پيامبر صلى الله عليه و آله است، كه در اين باره سه نكته فرمودند:

  • الف) در رسانيدن آنچه خداوند بر او نازل كرده كوتاهى نكرده است.
  • ب) مطالب را براى مردم روشن كرده و فهمانيده است. عين عبارت چنين است: «بدانيد كه ادا كردم و رساندم و شنواندم و واضح نمودم».
  • ج) خدا را بر رساندن و تبليغ خود شاهد گرفتند.

تشكر خداوند از ابلاغ ولايت توسط پيامبرصلى الله عليه وآله[۵۸]

در لحظاتى كه خطابۀ پيامبرصلى الله عليه وآله به اوج خود رسيد و حضرت جمله معروف «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» را بر زبان جارى فرمود، منافقین و به خصوص اصحاب صحيفه طاقتشان تمام شد و از همان مقابل منبر سخنانى توهين ‏آميز بين خود رد و بدل كردند. خداوند در پاسخ به اين اهانت ‏ها آيات اول تا هشتم سوره قلم را نازل كرد.

از جمله اين آيه بود: «وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ»[۵۹] كه دقيقاً در مقابل آيه «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ» است.

يعنى: اى پيامبر، همان گونه كه اگر ولايت على را ابلاغ نكرده بودى رسالت خدا را نرسانده بودى، اكنون كه اين مهم را به انجام رساندى نزد خداوند اجر و پاداشى بى ‏منت خواهى داشت.

خطر ابلاغ ولايت[۶۰]

با در نظر گرفتن اينكه غدير مراسم مفصلى در سه روز بوده، گذشته از آياتى كه مستقيماً در آن ايام نازل شده و در قسمت آيات نازل شده در غدير ذكر شد، آياتى هم در ضمن كلام به صورت اشاره آمده و منظور از آنها بيان شده است.

اين موارد در تفسير ۱۸ آيه از قرآن است، كه از جمله اين آيات، آيه ۱۱ سوره فتح و آيه ۱۵ سوره نور است:

«سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا، يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِى قُلُوبِهِمْ، قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّه شَيْئاً إِنْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعاً بَلْ كانَ اللَّه بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً»[۶۱]:

«به زودى بر جاى ماندگان از اعراب خواهند گفت: اموال و خانواده ما مشغولمان كرده است. آنان در زبانشان چيزى را مى‏ گويند كه در قلبشان نيست.

بگو پس چه كسى در برابر خدا به نفع شما اختيارى دارد اگر او نفعى را براى شما بخواهد؛ بلكه خداوند به آنچه انجام مى‏ دهيد آگاه است».

«إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّه عَظِيمٌ»[۶۲]:

«آن هنگام كه با زبانتان با او ملاقات مى ‏كنيد و با دهانتان مى ‏گوييد آنچه بدان آگاهى نداريد، و اين كار را سهل مى ‏انگاريد در حالى كه نزد خداوند عظيم است».

اين دو آيه از سه بُعد قابل بررسى است:

متن خطبه غدير

وَ سَالْتُ جَبْرَئيلَ انْ يَسْتَعْفِىَ لِىَ السَّلامَ عَنْ تَبْليغِ ذلِكَ الَيْكُمْ -  ايُّهَا النّاسُ -  لِعِلْمى بِقِلَّةِ الْمُتَّقينَ وَ كَثْرَةِ الْمُنافِقينَ وَ ادْغالِ اللاّئِمينَ وَ حِيَلِ الْمُسْتَهْزِئينَ بِالاسْلامِ، الَّذينَ وَصَفَهُمُ اللَّه فى كِتابِهِ بِانَّهُمْ يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِى قُلُوبِهِمْ وَ يَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّه عَظِيمٌ:

از جبرئيل خواستم كه از خداوند بخواهد تا مرا از ابلاغ اين مطلب به شما معاف بدارد، زيرا از كمى متقين و زيادى منافقين و افساد ملامت كنندگان و حيله ‏هاى مسخره كنندگان اسلام اطلاع دارم، كسانى كه خداوند در كتابش آنان را چنين توصيف فرموده كه با زبانشان مى ‏گويند آنچه در قلب‏ هايشان نيست و اين كار را سهل مى‏ شمارند در حالى كه نزد خداوند عظيم است.[۶۳]

موقعيت تاريخى

در اوايل خطابه كه آيه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ...» تلاوت شده و حضرت به صراحت فرموده كه اين دستور درباره خلافت على ‏عليه السلام سه بار بر من نازل شده است، در همان حال ناگهان لحن سخن عوض مى‏ شود و حضرت به صراحت تمام مى‏ فرمايد از خدا خواستم مرا از تبليغ اين مسئلۀ معاف بدارد و علت آن حضور منافقین است.

آنگاه در توصيف آنان دو آيه از قرآن را كنار هم قرار مى ‏دهد و با تغيير ضماير آن دو را تلفيق مى ‏كند و به عنوان كلام خداوند مطرح مى ‏فرمايد.

موقعيت قرآنى

دو آيه مزبور در قرآن در دو سوره جداگانه آمده است. آيه ۱۱ سوره فتح در توصيف منافقينى است كه از بيعت شجره تخلف ورزيدند و عذرهاى دروغين تراشيدند.

خداوند درباره عذرهاى آنان مى‏ فرمايد: «با زبان خود مطلبى را مى‏ گويند كه در قلب‏ هايشان نيست». آنگاه دورويى آنان را مورد استهزا قرار مى‏ دهد كه اگر خداوند درباره شما اراده ضرر يا منفعتى نمايد شما چگونه با اين حيله ‏ها كارى پيش خواهيد برد؟!

در آيه ۱۵ سوره نور قسمت اول آن شباهتى به آيه ۱۱ سوره فتح دارد ولى به جاى «ما ليس فى قلوبكم» جمله «ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ» آمده و فقط قسمت دوم آن در كلام حضرت ديده مى‏ شود و مربوط به داستان «افک» است، كه منافقين بى‏ محابا نسبت به ساحت مقدس پيامبر صلى الله عليه و آله جسارت كردند.

لذا در روايتى آمده كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آغاز سخن در غدير فرمود: دستورى به من داده شد كه از ترس تكذيب اهل «افک» در تنگنا قرار گرفتم.[۶۴]

دستور ابلاغ غدیر تا ابد[۶۵]

در هيچ يک از سخنرانى‏ ها و فرامين پيامبر صلى الله عليه و آله دستور ابلاغ به ديگران با اين تأكيد به چشم نمى‏ خورد.

اگر چه اقتضاى كلى امر به معروف و نهى از منكر ابلاغ همه دستورات الهى به ديگران است، اما تأكيد سخنران بر اين تبليغ -  آن هم با اين دقت و ظرافت -  فقط در خطابۀ غدير و امر ولايت است، كه براى تكميل اتمام حجت الهى همه نسل‏ ها تا روز قيامت موظف به اطلاع رسانى مى‏ شوند؛ تا آنجا كه هر حاضرى در برابر هر غايبى مسئول مى ‏گردد و هر پدرى در قبال فرزند خويش.

حضرت در اين باره به عنوان حجت بودن خطابۀ غدير بر همه نسل‏ ها در گونه ‏اى متفاوت با ساير خطبه ‏ها فرمود: پس بايد حاضران به غايبان و پدران به فرزندان تا روز قيامت ابلاغ نمايند.

پيامبر صلى الله عليه و آله با در نظر گرفتن آيندۀ دين الهى كه تا آخرين روز دنيا ادامه آن است، و با توجه به دامنه وسيع مسلمين در حدّ جهانى، جانشينان خود تا روز قيامت -  يعنى دوازده امام معصوم ‏عليهم السلام -  را در خطابه رسمى غدير به جهانيان معرفى فرمود.

آن حضرت به اين معرفى اكتفا نكرد كه خطبه غدير براى عده ‏اى محدود و زمانى معين بيان شده باشد، بلكه تصريح فرمود كه بايد حاضران به غايبان، شهرنشينان به روستائيان، پدران به فرزندان تا روز قيامت اين خبر را برسانند و همه در ابلاغ اين پيام انجام وظيفه كنند؛ و چنين بود كه بديع ‏ترين گونه اتمام حجت به انجام رسيد.

بنابراين اگر اكثريت اجتماع آن روزِ مسلمين، كلام پيامبرِ دلسوز خود را كنار گذاشتند و خلافتِ بلا فصل اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را نپذيرفتند، ولى بسيارى از افراد نسل‏ هاى بعدى مسلمانان وصى واقعى پيامبرشان را شناختند، كه اين بالاترين هدف از «غدير» بود.

همچنين اگر گروه‏ هايى از مسلمين در طول زمان‏ ها همچنان در مقابل جانشينان حقيقى پيامبرشان سر تعظيم فرود نياورده و نمى‏ آورند، ولى جمع عظيمى از آنان در طول تاريخ فقط على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام و يازده فرزند او را جانشينان پيامبر صلى الله عليه و آله مى ‏دانند، و اين به بركت سند بزرگ غدير است كه در دست آنهاست.

به بيان ديگر: اگر چه منافقين به تصميمات خود جامه عمل پوشاندند، ولى همان نورِ «غدير» است كه در طول پانزده قرن، رقم ميلياردىِ شيعيان و محبين اهل‏ بیت ‏علیهم السلام را در طول تاریخ و در پهنه جهان و در هر زمانى باقى گذارده، و نور ولايت را همچنان در مناطق مختلف دنيا درخشنده و تابناک حفظ كرده است.

اوج اين عظمت را در جهان امروز شاهد هستيم كه غدير در اوج اقتدار از بلنداى آسمان بر قلوب مردم نور مى‏ افشاند و دروازه ‏هاى هدايت را به آنان نشان مى ‏دهد؛ و لحظه به لحظه شاهد گرايش ملت ‏ها به سوى مذهب تشيع و مكتب اهل ‏بيت ‏عليهم السلام هستيم.

با دريافتى كه از عظمت سخنرانى استثنائى غدير در تاريخ بشريت به دست مى ‏آوريم، و با موشكافى و تحليل ظرافت‏ هاى آن كه از نظر مراحل به هم پيوسته سخن دريابيم، و جلوه بديع فصاحت و بلاغت در خطابه غدير را از عمق جان احساس مى ‏كنيم؛ جا دارد تا ابد به اين كلام نبوى برخاسته از وحى الهى افتخار نماييم.

براى همين منظور پيامبر صلى الله عليه و آله در خطابه غدير هيجده اقدام فوق ‏العاده انجام دادند، كه بعضى از آنها در روند عادى سخنرانى‏ هاى حضرت سابقه نداشت، و چند اقدام هم در تمامى سخنرانى‏ هاى مردم دنيا از روز اول خلق آدم تا امروز سابقه نداشته است! يكى از آن اقدامات دستور همگانى به ابلاغ ولایت و امامت و غدير بود.

و لذا مى‏ بينيم از آنجا كه مسائل مطرح شده در فرازهاى اول تا ششم خطبه غدير بسيار حساس بود، پيامبر صلى الله عليه و آله اتمام حجتى كامل عيار درباره آن نمود و حتى به نسل‏ هاى آينده هشدار و بيدار باش در برابر امامان ضلالت داد.

پيامبر صلى الله عليه و آله در فرازى از بخش ششم خطبه غدیر فرمود:

«آنچه مأمور به تبليغش بودم ابلاغ كردم تا حجت باشد بر حاضر و غائب، و بر همه كسانى كه در اين مجلس حاضرند يا حضور ندارند، و به دنيا آمده‏ اند يا نيامده ‏اند».

و سپس همه نسل‏ ها را مكلف به ابلاغ پيام‏ هاى غدير نموده فرمود: «پس تا روز قيامت حاضر به غايب و پدر به فرزند برساند».

وَ قَدْ بَلَّغْتُ ما اُمِرْتُ بِتَبْليغِهِ حُجَّةً عَلى كُلِّ حاضِرٍ وَ غائِبٍ، وَ عَلى كُلِّ اَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ اَوْ لَمْ يَشْهَدْ، وُلِدَ اَوْ لَمْ يُولَدْ، فَلْيُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَ الْوالِدُ الْوَلَدَ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ:

و من رسانيدم آنچه مأمور به ابلاغش بودم تا حجت باشد بر حاضر و غايب و بر همه كسانى كه حضور دارند يا ندارند، به دنيا آمده ‏اند يا نيامده‏ اند. پس حاضران به غايبان و پدران به فرزندان تا روز قيامت برسانند.

دستور به ابلاغ ولايت پيش از غدير[۶۶]

اعمال حج پايان يافته و پيامبر صلى الله عليه و آله همراه با كاروان عظيم حجاج به مكه بازگشته ‏اند.[۶۷]

هنوز دستور حركت از مكه به سوى غدير از سوى خداوند نازل نگشته و حضرت يک روز در مكه توقف دارد.

اولين مرحله جدّى از مسئله ولايت در همين روز آغاز مى ‏شود. قبل از اعلام و ابلاغ ولايت على ‏عليه السلام به مردم، بايد ودايع نبوت و امامت به على‏ عليه السلام سپرده شود.

پيامبرصلى الله عليه وآله مجلسى خصوصى با على ‏عليه السلام تشكيل مى‏ دهد كه احدى در آن راه ندارد و اين مجلس در شبانه روزى است كه از نظر همسردارىِ پيامبر صلى الله عليه و آله نوبت عایشه است.

او در برابر اينكه پيامبرصلى الله عليه وآله مجلس خصوصى با على‏ عليه السلام دارد عكس‏ العمل نشان مى ‏دهد و اصرار دارد بداند موضوع از چه قرار است.

پيامبر صلى الله عليه و آله پس از گرفتن پيمانى محكم از او، اين سرّ را براى او باز مى‏ گويد كه مسئله اعلان ولايت در پيش است.

عايشه سرّ پيامبر صلى الله عليه و آله را فوراً به ابوبكر و عمر خبر مى‏ دهد، و آنان منافقين را جمع مى‏ كنند و براى قتل پيامبر صلى الله عليه و آله نقشه مى ‏كشند، ولى با خنثى شدن توطئه آنان در كوه هَرشى، نقشه مسموم كردن پيامبر صلى الله عليه و آله را طرح مى ‏كنند و به اجراى آن مى ‏پردازند.

با اين مقدمه به استقبال ماجرايى مى ‏رويم كه حذيفه از اين مرحله غدير ترسيم كرده و مى‏ گويد[۶۸]:

اعمال حج پايان يافت و پيامبر صلى الله عليه و آله از مِنا به مكه بازگشت. در اينجا جبرئيل نازل شد و چنين پيام آورد:

اى محمد، خدايت سلام مى‏ رساند و ... ، به تو دستور مى ‏دهد على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را براى بعد از خودت در امت منصوب نمايى و خلافت را به او بسپارى، ... و خداوند به تو دستور مى ‏دهد آنچه به تو آموخته به او بياموزى، و آنچه كه تو را بر حفظ آن مأمور كرده و نزد تو به وديعت گذاشته به او تحويل دهى، چرا كه او امين مورد اعتماد است.

اينجا بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله على‏ عليه السلام را صدا زد و يک روز و شب كامل با او جلسه خصوصى قرار داد. در اين مجلس علم و حكمتى را كه خدا به آن حضرت داده بود به على ‏عليه السلام سپرد و آنچه جبرئيل گفته بود به او ابلاغ كرد.

آن روز -  از بين همسران پيامبر صلى الله عليه و آله -  نوبت عايشه بود كه حضرت على القاعده نزد او مى‏ ماند، اما حضور على‏ عليه السلام مانع اين مسئله شد. عايشه گفت: بايد نزد على بروم و به او چيزى بگويم كه نمى ‏گذارد من نزد پيامبر باشم! او آمد و خطاب به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام گفت: اى پسر ابى‏ طالب، امروز يكسره پيامبر را از اينكه نزد من باشد محبوس كرده‏ اى!!

پيامبر صلى الله عليه و آله پاسخ او را داد و فرمود: اى عايشه، بين من و على فاصله مشو، كه او در راه من از هيچ كس نمى ‏ترسد. قسم به آنكه جانم به دست اوست، او را دشمن نمى ‏دارد مؤمن و دوست نمى‏ دارد کافر. بدان كه حق بعد از من با على است و به همان سو مى‏ رود كه على برود. از يكديگر جدا نمى ‏شوند تا بر سر حوض كوثر نزد من وارد شوند.

عايشه گفت: يا رسول اللَّه! از آغاز امروز مجلس خصوصى شما با على طول كشيده است؟! پيامبر صلى الله عليه و آله از او روى گرداند، ولى عايشه گفت:

يا رسول اللَّه! چرا آن مسئله خصوصى را از من پنهان مى‏ كنى؟ شايد براى من هم صلاح باشد!!

حضرت فرمود: درست است. قسم به خدا اين مسئله صلاح است براى كسى كه خداوند او را به قبول آن و ايمان به آن سعادتمند نمايد، و من مأمورم همه مردم را بدان دعوت نمايم، و به زودى از آن مسئله اطلاع خواهى يافت وقتى آن را به طور عمومى اعلام كنم.

در ادامه ماجرا عايشه با اصرار از سرّ حضرت آگاهى پيدا كرد و آن را براى حفصه فاش كرد و هر دو به پدرانشان گفتند. آنها هم با همكارى ديگر سران منافقين تصميم به ترور پيامبر صلى الله عليه و آله گرفتند و همين مقدمه ‏اى براى شهادت حضرت شد، و آياتى هم در اين باره نازل گرديد.

رابطه ابلاغ و اكمال[۶۹]

ممكن است با توجه به ظاهر آيۀ «يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك...» اين گونه قضاوت شود كه روز غدير فقط روز «ابلاغ ولايت» است، و رسول گرامى اسلام‏ صلى الله عليه و آله در آن روز همين مقدار كه ولايت حضرت اميرالمؤمنين على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را به مسلمانان ابلاغ كرد خشنود بود! ولى اين تفكر كامل نيست، بلكه غدير ابعاد بسيار گسترده ‏ترى دارد.

اگر كسى بگويد: واژۀ «بلّغ» يعنى ابلاغ كن و به مردم برسان، و «ما انزل اليک» يعنى امامت و ولايت حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام. پس روز غدير تنها روز «ابلاغ ولايت» است.

در مقام پاسخ اين سؤال مى ‏توان گفت:

درست است كه واژه «بلّغ» يعنى ابلاغ كن و به مردم برسان و مردم را آگاهى ده، اما متعلق آن در آيه ذكر نشده است؛ كه چه چيزى را ابلاغ كن؟ اين مطلب از ظاهر آيه روشن نيست و جمله «ما انزل اليك» عام است. آيا «آنچه بر تو نازل كرديم» چه چيزى است؟

آيا تنها ابلاغ ولایت است؟

آيا معرفى امام است؟

آيا معرفى امامان معصوم‏ عليهم السلام تا رجعت و قيامت است؟

آيا تعيين سيستم رهبرى اسلام است؟

يا موضوع «ما انزل اليک» تئورى و عملى است؟

يعنى هم امامان معصوم را معرفى كن و هم براى آنان بیعت بگير؟ تا پس از «بیعت عمومى» كسى نتواند در امامت شک و ترديد داشته و باور مسلمانان را دچار تزلزل كند.

در پاسخ اين سؤالات بايد گفت: با توجه به آيه ۳ سوره مائده و پيام‏ هاى آن و تداوم هشدارها، اين حقيقت به اثبات مى ‏رسد كه نظريه اول درست نيست؛ اينكه مقصود تنها ابلاغ ولايت باشد. بلكه نظريه دوم را به اثبات مى‏ رساند. چرا كه در ادامه آيه آمده است: «و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته»: اگر اين كار را انجام ندهى رسالت او (خدا) را به اتمام نرسانده ‏اى.

پس متعلق «ما انزل» چه چيز بسيار مهمى است كه اگر انجام نشود رسالت پيامبرصلى الله عليه وآله ناقص است.

رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه و آله نيز از هراس دارد كه نپذيرند. اگر فقط ابلاغ ولايت بود كه ترسى نداشت، چون پيشتر هم بارها اين ابلاغ را انجام داده بود؛ پيامبر صلى الله عليه و آله بارها و بارها در محراب و منبر، در مدينه و ديگر شهرها، در آستانه جنگ‏ ها و پس از پيروزى‏ ها ولايت و وصايت امام على‏ عليه السلام را ابلاغ فرموده بود.

نه از كسى ترسيد و نه از فردى اجازه گرفت. مثل حديث منزلت كه در آستانه جنگ تبوک و در آستانه فتح خيبر بيان فرمود.

آيا در غدير چه اتفاقى مى‏ خواست بيفتد كه رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله مى ‏هراسيد، تا جايى كه فرشته وحى حضرتش را دلدارى داد و اين آيه را مى خواند:

«و اللَّه يعصمک من الناس»: خداوند تو را از آسيب بدخواهان حفظ مى‏ كند.

نكته مهم‏تر اينكه: متعلق جمله «ما انزل اليک» چه مطلب بسيار مهمى است كه پس از تحقق آن اين حقايق در آيه اكمال مطرح شد:

اكمال دين: «اليوم اكملت لكم دينكم».

اتمام نعمت الهى: «و أتممت عليك نعمتى».

جاودانگى اسلام: «و رضيت لكم الاسلام ديناً».

يأس و نااميدى كافران: «اليوم يئس الذين كفروا».

پس به طور يقين نظريه اول درست نيست و بايد متعلق «ما انزل اليک» تحقق ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام همراه با «بیعت عمومی» باشد.

اينكه فرمود: «اى رسول (خدا) امروز آنچه را بر تو نازل كرديم به مردم برسان» يعنى ولايت حضرت على‏ عليه السلام و يازده امام از فرزندان او عليهم السلام را ابلاغ كن، و سپس از مسلمانانى كه به بركت مراسم حج از سراسر جهان در اين سرزمين گرد آمده ‏اند و ديگر چنين اجتماعى پديد نخواهد آمد، بيعت و اعتراف بگير.

به تعبير ديگر: مسئله امامت را در بينش و باور و با اعتراف عمومى، و در عمل با بيعت عمومى به انجام رسان.

چون در غدير پس از انتخاب الهى و ابلاغ رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله، بيعت عمومى مردم نيز تحقق يافت.

به ديگر بيان: تنها ابلاغ ولايت تنش‏زا نيست و امت را به فروپاشى تهديد نمى‏ كند و شورش‏ هاى مسلحانه را به همراه ندارد و پيامبرخدا صلى الله عليه و آله را نمى‏ ترساند، كه ۳ بار از جبرئيل درخواست استعفا كند! همه اين ترس‏ ها و نگرانى‏ ها براى تحقق «بيعت عمومى» بود.

زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام در روز غدیر و ابلاغ ولایت[۷۰]

يكى از مضامينى كه در زيارت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در روز غدير آمده[۷۱] ابلاغ ولایت است:

أَشْهَدُ أَنَّكَ أَخُو رَسُولِ‏ اللَّه صلى اللَّه عليه و آله ... ، وَأَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ عَنِ اللَّهِ ما أَنْزَلَهُ فيكَ، فَصَدَعَ بِأَمْرِهِ وَأَوْجَبَ عَلى أُمَّتِهِ فَرْضَ طاعَتِكَ وَوِلايَتِكَ وَعَقَدَ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ لَكَ وَجَعَلَكَ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَما جَعَلَهُ اللَّهُ كَذلِكَ. ثُمَّ أَشْهَدَ اللَّهَ تَعالى عَلَيْهِمْ فَقالَ: أَلَسْتُ قَدْ بَلَّغْتُ؟ فَقالُوا: اللَّهُمَّ بَلى. فَقالَ: اللَّهُمَّ اشْهَدْ وَكَفى بِكَ شَهيداً وَ حاكِماً بَيْنَ الْعِبادِ. فَلَعَنَ اللَّهُ جاحِدَ وِلايَتِكَ بَعْدَ الإِقْرارِ وَناكِثَ عَهْدِكَ بَعْدَ الْميثاقِ:

شهادت مى ‏دهم كه تو برادر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هستى ... ، و آن حضرت از طرف خداوند آنچه درباره تو نازل كرده بود رسانيد و دستور خدا را به اجرا در آورد و وجوب اطاعت تو و ولايتت را بر مردم واجب كرد، و براى تو از آنان بيعت گرفت تو را نسبت به مؤمنين صاحب اختيارتر از خودشان قرار داد همانطور كه خداوند به آن حضرت را چنين مقامى داده بود.

سپس خداى تعالى را بر آنان شاهد گرفت و فرمود: آيا من به شما رساندم؟ گفتند: آرى به خدا قسم. عرض كرد: خدايا شاهد باش و تو به عنوان شاهد و حاكم بين بندگان كفايت مى ‏كنى.

خداوند منكر ولايت تو را بعد از اقرار و شكننده عهد تو را بعد از پيمان لعنت كند.

و در فرازى ديگر آمده است:

إِنَّ اللَّهَ تَعالى اسْتَجابَ لِنَبِيِّهِ صلى اللَّه عليه و آله فيكَ دَعْوَتَهُ، ثُمَّ أَمَرَهُ بِإِظْهارِ ما أَوْلاكَ لِأُمَّتِهِ إِعْلاءً لِشَأْنِكَ وَإِعْلاناً لِبُرْهانِكَ وَ دَحْضاً لِلْأَباطِيلِ وَ قَطْعاً لِلْمَعاذِيرِ.

فَلَمَّا أشْفَقَ مِنْ فِتْنَةِ الْفاسِقينَ وَاتَّقى فيكَ الْمُنافِقينَ أَوْحى إِلَيْهِ رَبُّ الْعالَمينَ:

«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ». فَوَضَعَ عَلى نَفْسِهِ أَوْزارَ الْمَسيرِ وَ نَهَضَ فى رَمْضاءِ الْهَجيرِ فَخَطَبَ

وَأَسْمَعَ وَ نادى فَأَبْلَغَ، ثُمَّ سَأَلَهُمْ أَجْمَعَ فَقالَ: هَلْ بَلَّغْتُ؟ فَقالُوا: اللَّهُمَّ بَلى. فَقالَ: اللّهُمَّ اشْهَدْ. ثُمَّ قالَ: أَلَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؟ فَقالُوا: بَلى. فَأَخَذَ بِيَدِكَ وَ

قالَ: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ» . فَما آمَنَ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فيكَ عَلى نَبِيِّهِ إِلاَّ قَليلٌ وَلا زادَ

أَكْثَرَهُمْ غَيْرَ تَخْسيرٍ:

خداوند تعالى دعاى پيامبرش صلى اللَّه عليه و آله را درباره تو مستجاب كرد، و به او دستور داد تا ولایت تو را بر امت اظهار كند تا مقام تو را بلند مرتبه و دليل تو را اعلام كرده باشد و سخنان باطل را كوبيده و عذرهاى بى‏ جا را ريشه كن كرده باشد.

آنگاه كه از فتنه فاسقان احساس خطر كرد و از منافقان درباره تو ترسيد، پروردگار جهان به او چنين وحى كرد:

«اى پيامبر، برسان آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده، و اگر نرسانى رسالت او را نرسانده‏ اى، و خداوند تو را از شر مردم حفظ مى‏ كند». پيامبر صلى اللَّه عليه و آله سختى سفر را متحمل شد و در شدت

حرارت ظهر بپا خاست و خطبه‏ اى ايراد كرد و شنوانيد و ندا كرد و رسانيد.

سپس از همه آنها پرسيد: آيا رسانيدم؟

گفتند: آرى به خدا قسم. عرض كرد: خدايا شاهد باش. سپس پرسيد: آيا من نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر نبوده ‏ام؟

گفتند: آرى. پس دست تو (اميرالمؤمنين‏ عليه السلام) را گرفت و فرمود:

«هر كس من صاحب اختيار او بوده ‏ام اين على صاحب اختيار اوست. خدايا دوست بدار هر كس او را دوست بدارد و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد، و يارى كن هر كس او را يارى كند و خوار كن هر كس او را خوار كند».

ولى به آنچه خداوند درباره تو بر پيامبرش نازل كرد جز عده كمى ايمان نياوردند و اكثرشان جز زيان‏كارى براى خود زياد نكردند.

سند مكتوبِ غدير و ابلاغ ولايت[۷۲]

تفاوت ميان سخن و نوشته در آن است كه «ما كُتِبَ قَرَّ وَ ما حُفِظَ فَرَّ»، و منظور آن است كه آنچه نوشته شود ماندگار مى‏ گردد و آنچه فقط در حافظه قرار بگيرد از ذهن پاک مى‏ شود.

اين بدان معناست كه اسناد مكتوب پشتوانه‏ هايى پابرجا هستند كه جزئيات موضوع مورد نظر در آن تبيين مى‏ شود و قابل تغيير و تحريف نيست، اما سخنرانى مجموعه‏ اى از گفتار است كه معمولاً اجمالى از آن در خاطره‏ ها مى‏ ماند و بسيارى از جزئيات آن فراموش مى ‏شود.

هنگام استناد نيز همين تفاوت بين سند مكتوب و اسناد منقول وجود دارد.

اكنون اگر خطيب خصوصيتِ يک سخنرانى را به عنوان يک سند رسمى و دائمى اعلام كرد همه موظف مى‏ شوند كه متن آن را با تمام جزئياتش به خاطر بسپارند و حفظ كنند، و در واقع آن را تبديل به يک سند مكتوب نمايند.

اين بدان معناست كه كلمه به كلمه و جمله جملۀ گفتار را از دست ندهند و عيناً آن را در صفحه كاغذ منعكس كنند تا سندى باشد براى همه كسانى كه مى‏ خواهند به فرازهاى آن در مسائل مختلف استناد نمايند.

اين همان نكته بى‏ سابقه ‏اى بود كه مردم براى اولين بار در يک سخنرانى پيامبر صلى الله عليه و آله از آن حضرت مى‏ شنيدند كه خطبه غدير را اتمام حجتى قرار داد بر آنان كه مقابل منبر غدير حاضرند و بر كسانى كه در آنجا حضور ندارند، و حتى بر آنان كه به دنيا نيامده ‏اند.

آن حضرت در اين باره فرمود: من رسانيدم آنچه مأمور به ابلاغش بودم، تا حجت باشد بر حاضر و غايب و بر همه كسانى كه حضور دارند يا ندارند، و به دنيا آمده ‏اند يا نيامده‏ اند.

فرمان ابلاغ عمومى غدير[۷۳]

دستور ابلاغ همگانى و دائمى غدير با جمله «فَليُبَلِّغِ الحاضِرُ الغائِبَ وَ الوالِدُ الوَلَدَ اِلى يَومِ القِيامَةِ»[۷۴] به معناى ضمانت ‏نامه ابلاغ دائمى آن است؛ كه درباره هيچ يک از اوامر الهى چنين فرمانى به طور خاص صادر نشده است. در اين باره توضيحى از لسان صاحب غدير مى‏ شنويم:

غدير معرفى كسانى بود كه مى ‏توانند همه پيام‏ هاى رسول ‏اللَّه‏ صلى الله عليه و آله را از طرف او برسانند، چه از نظر علم به آن پيام‏ ها و چه از نظر عصمت و مصونيت از اشتباه.

بنابراين رساندن پيام غدير تبليغ همه دين و ابلاغ مجموعه اهداف نبوت است؛ آن هم به دست كسانى كه جز ايشان هيچ شخص ديگرى نَه مى ‏تواند و نَه اجازه دارد چنين ابلاغى را انجام دهد؛ و هر كس تبليغ دين مى ‏كند از ايشان آموخته و در واقع كلام ايشان را بازگو مى‏ كند.

از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام پرسيدند: چطور كسى جز تو نمى‏ تواند از طرف پيامبر صلى الله عليه و آله پيامى را برساند در حالى كه در مواردى به ما فرموده: «فَليُبَلِّغِ الشاهِدُ الغائِب»؟

حضرت فرمود: پيامبر صلى الله عليه و آله اين جمله را فقط در روز غدير خم و در روز عرفه و در روز رحلتش فرموده ... ، و به عموم مردم دستور داده كه هر كس را ديدند واجب بودن اطاعت از امامان آل محمد عليهم السلام و واجب بودن حقشان را برسانند و اين وظيفۀ ابلاغ را در هيچ مطلبى غير از اين موضوع نفرموده است.[۷۵]

در واقع پيامبر صلى الله عليه و آله به عموم مردم دستور داده كه به مردم برسانند حجّت و دليل كسانى را كه همه آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله بدان مبعوث شده را، از قول او كسى جز ايشان نمى‏ رساند.

پانویس

  1. سخنرانی استثنائی غدیر: ص۲۳۳-۲۴۲.
  2. نور/۵۴. غدیر در قرآن: ج۲ ص۱۱۶-۱۱۹.
  3. عنکبوت/۱۸.
  4. مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۴۷ بخش ۵.
  5. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱.
  6. مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۳۸ بخش ۲.
  7. مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص۱۳۸، ۱۴۰ بخش۲.
  8. مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۵۷ بخش ۱۱.
  9. مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۴۴ بخش ۳ و ص ۱۴۶ بخش ۴ پاورقى ۲ از نسخه «الف».
  10. مراجعه شود به كتاب: اسرار غدير: ص ۱۴۹ بخش ۶.
  11. مائده/۶۷. غدیر در قرآن: ج۱ ص۳۵، ۸۴-۱۵۰.
  12. سخنرانی استثنائی غدیر: ص۶۸.
  13. غدیر در قرآن: ج۱ ص۵۷-۵۹.
  14. عدة الداعى: ص ۲۷۹.
  15. تفسير نورالثقلين: ج ۵ ص ۶۸۹ ح ۱. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۳ ح ۶ . عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۱۷۱، ۲۹۸. الاقبال: ص۴۵۳-۴۵۹. تفسیر القمی: ص۱۵۹.
  16. نصر/۳-۱.
  17. تفسير فرات: ص ۶۱۳ . شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۱۱ ح ۱۸۳. ترجمة الامام على‏عليه السلام من تاريخ دمشق: ج ۱ ص ۱۳۰.
  18. بحار الانوار: ج ۴۰ ص ۸۵ . شرح نهج البلاغة (ابن ‏ابى ‏الحديد): ج ۹ ص ۱۷۴. ينابيع المودة: ج ۲ ص ۴۹۵ ح ۳۸۹.
  19. بحار الانوار: ج ۲۷ ص ۶۸ ح ۵ . تفسير القمى: ج ۱ ص ۳.
  20. اسرار غدیر: ص۵۰. سخنرانی استثنائی غدیر: ص۱۴۷-۱۵۵. واقعۀ قرآنی غدیر: ص۸۲.
  21. واقعه قرآنى غدير: ص۲۶، ۲۸. سخنرانی استثنائی غدیر: ص۱۶.
  22. بحارالانوار: ج۳۷ ص۱۵۱، ۲۰۲، ۲۰۳. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۵۱، ۵۲، ۷۶، ۱۷۷، ۲۹۷. الاحتجاج: ج۱ ص۶۶.
  23. امالى الطوسى: ص ۶۱۱ . مناقب ابن مغازلى: ص۹۰، ۲۹۷. الطرائف: ص ۱۱۱. بحار الانوار: ج ۱۵ ص ۲۰ و ج ۶۵ ص ۶۹ و ج ۳۷ ص ۶۵ . تاريخ دمشق (ابن عساكر): ج ۴۲ ص۶۴، ۶۶. امالى المفيد: ص ۱۶۱.
  24. اسرار غدیر: ص۲۴.
  25. فيض القدير: ص ۳۹۴.
  26. واقعه قرآنى غدير: ص ۵۹.
  27. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۸.
  28. واقعۀ قرآنی غدیر: ص۱۸.
  29. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۹. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۰۹.
  30. امالى الطوسى: ص ۲۵۱. بحار الانوار: ج ۳۸ ص۵، ۹ و ج۶۵ ص۱۳۳. تاریخ مدینة دمشق: ج۴۲ ص۳۷۱. بشارة المصطفی صلى الله عليه وآله: ص۹۱، ۱۹۲. تفسیر فرات: ص۵۸۵.
  31. غدیر در قرآن: ج۱ ص۲۰۷، ۲۰۸.
  32. قلم/۳.
  33. تفسير فرات: ص ۴۹۵ ح ۶۴۸.
  34. سبأ/۴۷.
  35. غدیر در قرآن: ج۱ ص۲۰۴.
  36. نجم/۱-۴.
  37. سخنرانی استثنائی غدیر: ص۱۸.
  38. بحارالانوار: ج۳۷ ص۱۱۱.
  39. غدير در قرآن: ج ۱ ص۱۵۱-۱۹۹.
  40. مائده/۳.
  41. اولین میراث مکتوب دربارۀ غدیر: ص۴۱.
  42. در کتاب احتجاج: هزار نفر.
  43. کتاب سلیم: حدیث ۱۱.
  44. سخنرانی استثنائی غدیر: ص۵۱.
  45. اولین میراث مکتوب دربارۀ غدیر: ص۲۳.
  46. كتاب سليم: حديث ۱۱.
  47. غدیر در قرآن: ج۱ ص۶۸-۷۰.
  48. حجر/۹۲-۹۵.
  49. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۱.
  50. بحارالانوار: ج۲۸ ص۹۸. ارشاد القلوب: ج۲ ص۱۱۲-۱۳۵. کشف الیقین: ص۱۳۷.
  51. مناقب اميرالمؤمنين ‏عليه السلام (محمد بن سليمان كوفى): ج ۱ ص ۱۵۶ ح ۹۰. مناقب ابن‏ شهرآشوب: ج ۲ ص ۴. شواهد التنزيل: ج ۱ ص ۴۲۳ ح ۴۵۲. بحار الانوار: ج ۲۴ ص ۲۷۱.
  52. در این باره مراجعه شود به کتاب: اسرار غدیر: ص۱۳۹ بخش۲.
  53. در اين باره مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص۱۰۸، ۱۳۱، ۲۱۷، ۲۳۰، ۲۳۵، ۴۷۶ و ج۲ ص۱۰۱، ۴۰۶ و ج۳ ص۷۷.
  54. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۹۳.
  55. سخنرانى استثنائى غدير: ص۲۲۳-۲۳۱.
  56. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۶۲ ژرفاى غدير: ص ۱۱۰.
  57. اسرار غدیر: ص۲۰۳.
  58. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۰۹.
  59. قلم/۳.
  60. غدير در قرآن: ج ۲ ص۹۵، ۹۶.
  61. فتح/۱۱.
  62. نور/۱۵.
  63. اسرار غدير: ص ۱۳۹ بخش ۲.
  64. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۵۲.
  65. سخنرانى استثنائى غدير: ص۵۸، ۱۷۹-۱۸۶، ۲۴۶. واقعۀ قرآنی غدیر: ص۹۷.
  66. غدير در قرآن: ج ۱ ص۴۲۸-۴۳۱.
  67. از نظر ترتيب زمانى اگر چه اين آيات مربوط به وقايعى است كه در مكه قبل از حركت به سوى غدير رخ داده، اما از آنجا كه ادامه آن تا ورود به مدينه است، در اينجا قرار داده شد.
  68. ارشاد القلوب: ج ۲ ص۱۱۲-۱۳۵. کشف الیقین: ص۱۳۷. تفسير فرات: ص ۱۸۵. مجمع البيان: ج ۱ ص ۵۶ . نور الثقلين: ج ۵ ص ۳۷۰ ح ۸ . مناقب اميرالمؤمنين‏ عليه السلام (كوفى) : ج ۲ ص ۳۴۶. تأويل الآيات: ج ۲ ص ۶۹۷ . الصراط المستقيم: ج ۳ ص ۱۶۸. تفسير قمى: ج ۲ ص ۳۷۶. امالى الشيخ الطوسى: ص ۳۰۲. بحار الانوار: ج ۲۲ ص۲۳۲، ۲۳۹ ح۴، ۲۴۳ ح۹، ۲۴۶ ح۱۷ و ج۲۷ ص۲۴۶ ح۱۷ و ج۲۸ ص۹۵-۹۷، ۱۰۶، ۱۰۷ و ج۳۰ ص۳۸۳ و ج۳۱ ص۶۴۰ ح ۱۵۷. صحیح بخاری: ج۷ ص۱۷، ج۸ ص۴۴۹. صحیح مسلم: ج۷ ص۲۴. السیرة النبویة (ابن کثیر): ج۴ ص۴۴۹. فتح القدیر شوکانی: ج۵ ص۲۵۰. مجمع الزوائد (هیثمی): ج۷ ص۱۲۶. تفسیر قرطبی: ج۱۸ ص۱۸۷. زاد المسیر (ابن جوزی): ج۸ ص۵۱. مسند احمد: ج۱ ص۳۳ و ج۶ ص ۵۲.
  69. جايگاه غدير (دشتى) : ص۱۳۹-۱۴۴.
  70. اسرار غدیر: ص۲۵۲، ۲۵۳، ۳۵۳-۳۶۳.
  71. بحارالانوار: ج۹۷ ص۳۶۰.
  72. سخنرانی استثنائی غدیر: ص۵۷.
  73. تبلیغ غدیر در سیرۀ معصومین علیهم السلام: ص۱۸۱، ۱۸۲.
  74. خطبۀ غدیر: بخش ششم.
  75. كتاب سليم: حديث ۱۱.