آيه ۷۴ توبه و غدیر: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی غدیر
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۶ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۰: خط ۱۰:
| شأن نزول =  
| شأن نزول =  
| مکان نزول = مدینه
| مکان نزول = مدینه
| موضوع =  
| موضوع = ترسیم عکس العمل منافقان در مقابل افشای توطئه‌های آنان علیه غدیر
| صوت = صوت ۷۴ توبه.mp3
| صوت = صوت ۷۴ توبه.mp3
| ترجمه صوتی = ترجمه ۷۴ توبه.mp3
| ترجمه صوتی = ترجمه ۷۴ توبه.mp3
}}
}}
از جمله آياتى كه در ماجراى غدير و در ارتباط با منافقين بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد اين آيه بود:<ref>توبه /  ۷۴. ژرفاى غدير: ص ۱۵۹. غدير در قرآن: ج ۱ ص ۲۱۵ - ۲۳۷. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۶۹،۱۳۶،۱۳۵،۱۲۷،۵۲. اسرار غدير: ص ۸۳ .</ref>
'''آیه ۷۴ سوره توبه''' آیه‌ای درباره اقدامات [[منافقین|منافقان]] علیه غدیر که نشان می‌دهد آنان با اینکه توطئه‌هایشان علیه غدیر افشا می‌شد باز به خدا قسم می‌خوردند که قصد سوئی نداشتند. در این آیه آمده که اگر منافقان توبه نکنند عذابی دردناک در دنیا و آخرت در انتظار آنان خواهد بود. در روایات مختلفی تأکید شده که آنان هیچ‌گاه توبه نکردند.


{{قرآن|يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّه وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّه عَذاباً أَلِيماً فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِى الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ}}<ref>توبه /  ۷۴.</ref>:
برخی محققان موقعیت تاریخی نزول آیه ۷۴ سوره توبه را چنین توصیف کرده‌اند: در غدير، [[منافقین|منافقان]] با آگاهی درباره اعلان رسمى ولايت، به‌شدت دست به‌كار توطئه‏‌ براى مقابله با غدیر شدند. آنان سعى می‌کردند برنامه‏‌هاى خود را پنهان کنند، ولى از يک‌سو خداوند از غيب پيامبرش را آگاه مى‌‏ساخت و از سوى ديگر اصحاب آن حضرت، همچون [[سلمان فارسی(محمّدی)|سلمان]] و [[ابوذر غفاری|ابوذر]]، از مجالس مخفی آنان پیامبر را آگاه می‌کردند. تنها حربه منافقان برابر اين افشاگرى‌ها قسم دروغ بود: وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را احضار مى‏‌كرد و گفتار و کردار آنان را  آشکار می‌کرد قسم ياد مى‌‏كردند كه چنين سخنى را نگفته و چنان كارى را انجام نداده‌‏اند.


«به خدا قسم ياد مى‏ كنند كه چنين سخنى نگفته ‏اند، در حالى كه كلمه كفر را بعد از اسلامشان گفته ‏اند و هدفى را قصد كرده ‏اند كه بدان دست نيافته‏ اند و از چيزى ناراحت نشدند مگر براى اينكه خدا و رسولش آنان را از فضل خويش مستغنى ساختند.
در غدير، هفت بار اتفاق افتاد كه نقشه‌های [[منافقین|منافقان]] فاش شود و آیه ۷۴ سوره توبه قرائت شود؛ در این موارد پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را احضار با افشاى نقشه‌هایشان آنان را بازخواست کرد. اين هفت مورد عبارتند از: در برابر منبر غدیر، پس از خطابه غدیر در خیمه، هنگام بیعت، در جمع خصوصی منافقان، در مكه پس از امضاى [[صحیفه ملعونه اول|صحيفه]]، پس از خنثى‌شدن توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله،  پس از خنثى‌شدن توطئه قتل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام.


اگر توبه كنند براى آنان بهتر خواهد بود و اگر روى گردانند خداوند آنان را به عذاب دردناک در دنيا و آخرت معذب مى‏ نمايد، و در آخرت هم سرپرست و ياورى نخواهند داشت».
نتيجه‌‏اى كه اين افشاگرى‏‌ها بر اساس آیه ۷۴ سوره توبه داشت آن بود كه مردم آن روز و نسل‏‌هاى آينده از پشت‌ پرده غدير با خبر شدند: اینکه منافقان چه افكارى را در سر مى‌پرورانند و چگونه علیه برنامه الهی غدیر نقشه مى‏‌كشیدند. در اكثر اين توطئه‌ها [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]]، [[عمر بن خطاب|عمر]]، [[ابوعبیده جرّاح|ابوعبیده جراح]]، [[عبدالرحمن بن عوف قرشی (ابومحمد)|عبدالرحمن بن عوف]]، [[معاویة بن ابی سفیان|معاویه]]، [[مغیرة بن شعبه]]، [[معاذ بن جبل]] و ديگر افراد مرتبط با [[سقیفه]] به‌چشم مى‏‌خورند. حضور آنان در این توطئه نشان می‌دهد که چرا بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله آنان در رأس  برنامه غصب خلافت ديده مى‌شوند.


اين آيه از دو بُعد قابل بررسى است:
== آیه‌ای درباره اقدامات منافقان در غدیر ==
آیه ۷۴ سوره توبه از جمله آياتى دانسته شده كه در رخداد غدير و در ارتباط با منافقان بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد:<ref>غدير در قرآن، ج۱، ص۲۱۵.</ref>


=== موقعيت تاريخى ===
{{قرآن|يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّه وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّه عَذاباً أَلِيماً فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِى الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ|ترجمه=به خدا قسم ياد مى‏‌كنند كه چنين سخنى نگفته‌‏اند، در حالى كه كلمه كفر را بعد از اسلامشان گفته‌‏اند و هدفى را قصد كرده‌‏اند كه بدان دست نيافته‏‌اند و از چيزى ناراحت نشدند مگر براى اينكه خدا و رسولش آنان را از فضل خويش مستغنى ساختند.
در طول سفر يک ماهه غدير، منافقين با يقين به نزديكى شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله و تصميم حضرت درباره اعلان رسمى ولايت، با شدت تمام و به صورت همه جانبه ‏اى دست به كار توطئه‏ ها و نقشه ‏هاى گوناگون براى مقابله با اقدامات آن حضرت بودند.
اگر توبه كنند، براى آنان بهتر خواهد بود و اگر روى گردانند، خداوند آنان را به عذاب دردناک در دنيا و آخرت معذب مى‏‌نمايد و در آخرت هم سرپرست و ياورى نخواهند داشت}}


آنان سعى در كتمان برنامه‏ هاى خود داشتند، ولى از يک سو خداوند از غيب پيامبرش را آگاه مى ‏ساخت و از سوى ديگر اصحاب باوفاى آن حضرت همچون [[سلمان فارسی(محمّدی)|سلمان]] و [[ابوذر غفاری|ابوذر]] و [[مقداد بن عمرو کندی|مقداد]] و [[حذیفة بن یمان یمانی|حذیفه]] و [[عمار بن یاسر عنسی (ابوالیقظان)|عمار]] با مجالس مخفى آنان برخورد مى‏ كردند و به حضرتش گزارش مى‏ دادند.
== موقعيت تاريخى نزول ==
برخی محققان موقعیت تاریخی نزول آیه ۷۴ سوره توبه را چنین توصیف کرده‌اند: در طول سفر يک ماهه غدير، [[منافقین|منافقان]] با يقين به نزديكى شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله و تصميم حضرت درباره اعلان رسمى ولايت، به شدت دست به‌كار توطئه‏‌های گوناگون براى مقابله با اقدامات آن حضرت بودند. آنان سعى می‌کردند برنامه‏‌هاى خود را پنهان کنند، ولى از يک‌سو خداوند از غيب پيامبرش را آگاه مى‌‏ساخت و از سوى ديگر اصحاب باوفاى آن حضرت همچون [[سلمان فارسی(محمّدی)|سلمان]]، [[ابوذر غفاری|ابوذر]]، [[مقداد بن عمرو کندی|مقداد]]، [[حذیفة بن یمان یمانی|حذیفه]] و [[عمار بن یاسر عنسی (ابوالیقظان)|عمار]] از مجالس مخفی آنان پیامبر را آگاه می‌کردند.  


تنها حربه ‏اى كه منافقين در برابر اين افشاگرى ‏ها داشتند قسم دروغ بود، به اين صورت كه وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را احضار مى‏ كرد و گفتار يا كردار يا نقشه آنان را بر ملا مى ‏ساخت قسم ياد مى ‏كردند كه چنين سخنى را نگفته و چنان كارى را انجام نداده ‏اند.
تنها حربه منافقان برابر اين افشاگرى‌ها قسم دروغ بود: وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را احضار مى‏‌كرد و گفتار و کردار آنان را آشکار می‌کرد قسم ياد مى‌‏كردند كه چنين سخنى را نگفته و چنان كارى را انجام نداده‌‏اند. قسم دروغ از كسانى كه در باطن كافرند فقط با پرده‌بردارى خداى كاشف الاسرار و علام الغيوب مى‏‌شكند و باطن آنان را نشان مى‏‌دهد كه هم بر ضد خدا توطئه مى‏‌كنند و هم به خدا قسم دروغ ياد مى‌كنند. اين افشاگرى خداوند با آيه ۷۴ سوره توبه صورت گرفت و آنان را رسوا كرد.<ref>غدیر در قرآن، ج۱، ص۲۱۵-۲۱۶.</ref>


قسم دروغ از كسانى كه در باطن كافرند فقط با پرده بردارى خداى كاشف الاسرار و علام الغيوب مى‏ شكند و باطن كثيف قسم ياد كنندگان را نشان مى‏ دهد كه هم بر ضد خدا توطئه مى‏ كنند و هم به خدا قسم دروغ ياد مى ‏كنند.
== نکاتی درباره نزول و استفاده از آیه ==
برخی محققان، درباره نزول و استفاده از آیه ۷۴ سوره توبه در رخداد غدیر ذکر سه نكته ضروری دانسته‌اند:<ref>غدیر در قرآن، ج۱، ص۲۱۶.</ref>


اين افشاگرى خداوند با آيه{{قرآن|يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ}}:
=== '''نكته اول: آيه‌ای که هفت بار استفاده شد''' ===
در غدير، هفت بار اتفاق افتاد كه نقشه‌های [[منافقین|منافقان]] فاش شود؛ در این موارد پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را احضار با افشاى نقشه‌هایشان آنان را بازخواست کرد. اين هفت مورد عبارتند از: در برابر منبر غدیر، پس از خطابه غدیر در خیمه، هنگام بیعت، در جمع خصوصی منافقان، در مكه پس از امضاى [[صحیفه ملعونه اول|صحيفه]]، پس از خنثى‌شدن توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله،  پس از خنثى‌شدن توطئه قتل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام.<ref>غدیر در قرآن، ج۱، ص۲۱۶-۲۱۸.</ref>


«به خدا قسم ياد مى‏ كنند كه چنين نگفته ‏اند، در حالى كه سخن كفر را بر زبان آورده ‏اند...» صورت گرفت و آنان را رسوا كرد.
=== '''نكته دوم: اين آيه چند بار نازل شده؟''' ===
در همه موارد هفت‏‌گانه، پيامبر صلى الله عليه و آله آيه ۷۴ توبه را در پاسخ به قسم دروغ [[منافقین|منافقان]] قرائت کرد و از جانب خدا اعلام كرد كه دروغ مى‌گوييد. اكنون سؤال اين است كه آيا در همه اين موارد این آيه نازل شده كه به‌معناى تكرار نزول يک آيه باشد؛ يا اينكه يک بار نازل شده، ولى در دفعات بعدى درباره مصادیق مشابه به کار رفته است؛ يا اينكه يک بار نازل شده، ولى در دفعات بعدى از طرف خدا دستور آمده كه همان آيه را در پاسخ به آنان بگو؛ يا اينكه مجموعه توطئه‏‌هاى آنان مكرر اتفاق افتاده و آنان قسم دروغ ياد كرده‌‏اند و پيامبر صلى الله عليه و آله سخن آنان را رد كرده و در نهايت يک آيه جامع درباره همه آنها نازل شده است.


=== تحليل تاريخى اول ===
همه اين احتمالات قابل جمع است، ولى با توجه به محتواى آيه احتمال اخير صحيح‌‏تر به نظر مى‌‏رسد؛ زیرا در آيه به همه توطئه‌ها آنان اشاره شده است: {{قرآن|يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا}}: قسم‏‌هاى دروغشان؛ {{قرآن|وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ|}}: سخنان كفرآميزشان؛ {{قرآن|وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا}}: توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين ‏عليه السلام. البته اين منافات ندارد كه در هر توطئه‌‏اى به اقتضاى مورد، همان قسمت از آيه كه مربوط به آن است شاهد آورده شود و به‌عنوان نزول آيه ذكر گردد.<ref>غدیر در قرآن، ج۱، ص۲۱۸.</ref>
قبل از ذكر تفصيل مواردى كه به اين آيه مربوط مى ‏شود يادآورى سه نكته ضرورى به نظر مى‏ رسد:


==== نكته اول: آيه در هفت مورد ====
=== نكته سوم: نتيجه نزول آيه ===
در غدير هفت مورد اتفاق افتاد كه اسرار و نقشه ‏ها و گفته‏ هاى جسورانه منافقين فاش شد و پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را احضار كرد و با افشاى توطئه آنان را بازخواست نمود.
نتيجه‌‏اى كه اين افشاگرى‏‌ها داشت آن بود كه مردم آن روز و نسل‏‌هاى آينده از پشت‌ پرده غدير با خبر شدند: اینکه منافقان چه افكارى را در سر مى‌پرورانند و چگونه علیه برنامه الهی غدیر نقشه مى‏‌كشیدند. در اكثر اين توطئه‌ها [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]]، [[عمر بن خطاب|عمر]]، [[ابوعبیده جرّاح|ابوعبیده جراح]]، [[عبدالرحمن بن عوف قرشی (ابومحمد)|عبدالرحمن بن عوف]]، [[معاویة بن ابی سفیان|معاویه]]، [[مغیرة بن شعبه]]، [[معاذ بن جبل]] و ديگر افراد مرتبط با [[سقیفه]] به‌چشم مى‏‌خورند. حضور آنان در این توطئه نشان می‌دهد که چرا بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله آنان در رأس غصب خلافت ديده مى‌شوند.<ref>غدیر در قرآن، ج۱، ص۲۱۹.</ref>


اين هفت مورد عبارتند از:
== موارد نزول آیه و تحلیل آنها ==
در منابع، ماجرای نزول آیه ۷۴ سوره توبه در هفت مورد آمده است و توسط برخی محققان تبیین شده است:


===== در برابر منبر غدير =====
=== مورد اول: در مقابل منبر غدير ===
گفتارهاى ناهنجار منافقين در مقابل منبر غدير هنگامى بود كه با معرفى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و اعلان جمله معروف{{متن عربی|مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ}}، آتش غيظ و كينه منافقين به قدرى جوش گرفت كه طاقت نياوردند تا سخنرانى حضرت به پايان برسد، و در همان لحظه در گوش يكديگر و يا به گونه ‏اى كه اطرافيانشان مى‏ شنيدند و حتى گاهى با صداى بلند مخالفت خود را ابراز كردند و در مواردى مسخره هم كردند؛ و اين حركات آنان پس از سخنرانى به پيامبر صلى الله عليه و آله گزارش شد.
در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله [[خطبه غدیر|خطابه غدير]] را آغاز كرده بود و به قسمت‌های اصلی آن رسیده بود، سردمداران [[منافقین|منافقان]]، با برنامه قبلى، دقيقاً جايى مقابل منبر و نزديک به آن در کنار هم نشستند. قبل و بعد از معرفى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و اعلان ولایت او سه حركت از آنان سر زد كه در هر سه مورد نقش اصلى را [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبكر]] يا [[عمر بن خطاب|عمر]] بر عهده داشتند. این موارد در سه حدیث مورد اشاره قرار گرفته است:


===== پس از خطابه در خيمه =====
==== حديث اول ====
پس از اتمام خطابه كه همه به خيمه‏ هاى خود بازگشتند، گروهى از آنان مخفيانه گرد هم آمده بودند و مطالبى را بر ضد ولايت حضرت امیر عليه السلام نجوا مى‏ كردند.
در روایتی از [[امام صادق ‏علیه السلام]] نقل شده که [[منافقین]] به پيامبر صلى الله عليه و آله، قبل از اعلان ولایت امیرالمؤمنین، نسبت جنون دادند: «آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را منصوب مى‌‏فرمود در مقابل حضرت هفت نفر از [[منافقین]] قرار داشتند: ابوبكر، عمر، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابى‌‏وقاص، ابوعبيده جراح، سالم مولى ابى‏‌حذيفه و مغيرة بن شعبه. عمر گفت: دو چشم او را نمى‌‏بينيد كه گويا چشمان ديوانه است - و منظورش پيامبر صلى الله عليه و آله بود-  اكنون بر مى‏‌خيزد و مى‏‌گويد: پروردگارم چنين گفته است. وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله بپاخاست فرمود: اى مردم، چه كسى صاحب اختيار شماست؛ گفتند: خدا و رسولش. فرمود: خدايا، شاهد باش. سپس فرمود: آگاه باشيد، هركس كه من مولى و صاحب اختيار او بوده‌‏ام، على مولى و صاحب اختيار اوست. و پس از [[سخنرانی|منبر]] بر حضرت امیر عليه السلام به‌عنوان [[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین]] سلام كردند. خداوند جبرئيل را نازل كرد و گفتار عمر با آنان را به پيامبر صلى الله عليه و آله خبر داد. حضرت آنان را فرا خواند و در اين باره از آنان سؤال كرد. آنان انكار كردند و در اين باره قسم ياد كردند. خداوند اين آيه را نازل كرد: {{قرآن|يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا|ترجمه=به خدا قسم ياد مى‏‌كنند كه چنين سخنى نگفته‌اند...}}».<ref>تفسير القمى، ج۱، ص۱۷۴-۱۷۵؛ بحارالانوار، ج‌۳۱، ص۶۳۵-۶۳۶؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص ۱۱۹؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۳۴-۱۳۵. </ref>


بعضى از اصحاب با وفاى پيامبر صلى الله عليه و آله از بيرون خيمه سخنان آنان را شنيدند و آنان را فراخوانده بازخواست كردند و گفتند كه اين اقدام مخفيانه شما را به حضرت خبر خواهيم داد.
==== حديث دوم ====
امام صادق ‏عليه السلام در حديث ديگرى سخن پنهانی [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] در برابر منبر غدير را چنين بيان مى‏‌فرمايند: «هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم امیرالمؤمنین عليه السلام را منصوب كرد و فرمود: هرکس من مولای اویم، پس علی مولای اوست؛ دو نفر از [[قریش]] (ابوبكر و عمر) سرهاى خود را به هم نزديک كردند و گفتند: به خدا قسم، هرگز در برابر آنچه مى‏‌گويد تسليم نخواهيم شد. اين سخن به پيامبر صلى الله عليه و آله خبر داده شد. حضرت از آنان در اين باره پرسيد، ولى آنان [[تکذیب]] كردند و به خدا قسم ياد كردند كه چيزى نگفته‌اند. در اينجا جبرئيل بر آن حضرت نازل شد و اين آيه را آورد: «به خدا قسم ياد مى‏‌كنند كه نگفته‏‌اند در حالى كه مسلّماً سخن كفر را بر زبان آورده‌‏اند و بعد از اسلامشان كافر شده‌‏اند...».<ref>تفسير العياشى، ج۲، ص۱۰۰؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۴۰، ح۲۰۶؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۴.</ref>


آنان التماس كردند كه كتمان نمايند، و وقتى ديدند نمى ‏پذيرند به صراحت گفتند: «ما هم به دروغ قسم ياد خواهيم كرد كه چنين سخنى نگفته ‏ايم»!!!
همين ماجرا در روايتى ديگر این گونه روایت شده است: ابوبكر و عمر سرهاى خود را از روى غضب و انكار تكان دادند و گفتند: هرگز تسليم او نخواهيم شد. يک نفر سخن آنان را شنيد و پيامبر صلى الله عليه و آله را آگاه ساخت. حضرت آنان را احضار كرد، ولى آنان سخن خود را انكار كردند. اينجا بود كه آيه ۷۴ سوره توبه نازل شد سپس [[امام صادق ‏علیه السلام]]، با توجه به جمله آخر آيه درباره توبه، فرمود: به خدا قسم اعراض كردند و توبه ننمودند.<ref>الصراط المستقيم، ج۱، ص۳۱۴.</ref>


===== هنگام بيعت =====
==== حديث سوم ====
هنگام بيعت در غدير نيز حركات و گفتارهاى ناهنجارى از منافقين سر زد كه خدا به پيامبرش خبر داد و حضرت آنان را مؤاخذه فرمود، ولى آنان قسم ياد كردند كه آن كارها را انجام نداده ‏اند.
[[امام باقر علیه السلام]] سخن مخفيانه ديگرى از [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبكر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] در برابر منبر غدير را چنين بيان فرموده‌اند: هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير حضرت امیر عليه السلام را منصوب كرد... ابوبكر و عمر مخفيانه گفتند: اين قدر كه مقامِ پست پسر عمويش را بالا مى‌‏برد هنوز به آرزوى خود نرسيده است. اگر مى‌توانست او را پيامبر قرار دهد چنين مى‌كرد. به خدا قسم، اگر هلاک شود، او را از قصدى كه دارد دور مى‏‌كنيم. جوانى از انصار (بُرَيْده) سخن آن دو را شنيد و گفت: به خدا قسم، سخن شما را شنيدم و به خدا قسم آنچه را گفتيد به پيامبر صلى الله عليه و آله خواهم رساند. آن دو او را به خدا قسم دادند كه خبر ندهد، ولى او نپذيرفت و اعلام كرد كه گفته آنان را خبر خواهد داد. ابوبكر و عمر به او گفتند: هر تلاشى مى‏‌توانى انجام ده. بُرَیده نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفته آن دو را به حضرت خبر داد. پيامبر سراغ آنان فرستاد و آنان را فرا خواند. وقتى آمدند و آن جوان را نزد حضرت ديدند فهميدند كه او خبر داده است. پيامبر فرمودند: اى ابوبكر و اى عمر! چه باعث شد كه آن سخنان را بگوييد؟ آنان به خداى لا اله الا هو قسم ياد كردند كه در اين باره چيزى نگفته‌‏اند!


===== در جمع خصوصى منافقين =====
پيامبر صلى الله عليه و آله رو به جوان انصارى كرد و فرمودند: اى برادر انصار، چرا بر اين دو نفر دروغ نسبت دادى. جوان انصارى چنان ناراحت شد كه آرزو كرد زمين او را فرو برده بود و او در اين باره چيزى نگفته بود، و در همان حال از خدا خواست كه صدق او را ثابت كند تا نزد پيامبر صلى الله عليه و آله شرمنده نشود. در همين حال جبرئيل نازل شد -در ساعتى كه معمولاً در آن ساعت نازل نمى‌شد-  و اين آيه را بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل كرد: {{قرآن|يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ }}.<ref>الاصول الستة عشر، ص۳۳۳-۳۳۴. </ref>
در ماجراى سوسمار كه بعد از بيعت منافقين در جمع خود به عنوان استهزاء مطرح كردند، پس از آنكه پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را مؤاخذه نمود آنان با قسم دروغ انكار كردند.


===== در مكه پس از امضاى صحيفه =====
نکته قابل توجه در كلام امام صادق ‏عليه السلام این است كه در سه مورد قسم ياد کرد كه ابوبكر و عمر پس از اين گفتار خيانت‌كارانه، در مقابل دو راهى كه خدا در آيه پيش‌روى آنان قرار داد، كه يا توبه كنند يا رويگردان و منتظر [[عذاب|عذاب الهی]] باشند، راه دوم را انتخاب كردند.<ref>غدیر در قرآن، ج۱، ص۲۲۳.</ref>
مسئله صحيفه ملعونه كه قبل از خروج از مكه در كعبه بر ضد ولايت امضا شد، اساسى‏ ترين موردى بود كه خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله به افشاگرى آن پرداختند و باز هم منافقين با حربه قسم به مقابله آمدند.


===== پس از خنثى شدن توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله =====
=== مورد دوم: در پى گفت‌وگوى مخفيانه در خيمه‌ها ===
توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله در كوه «هَرْشى» بزرگ‏ترين توطئه ‏اى بود كه تا مرحله اجرا پيش رفت، ولى خداوند آن را خنثى كرد.
بعد از آنكه خطابه پيامبر صلى الله عليه و آله پايان يافت، همه به خيمه‏‌هاى خود بازگشتند تا به تدريج براى بيعت باز آيند.[[منافقین|منافقان]] وقتى در خيمه گردهم جمع شدند، به خيال اينكه صداى آنان را كسى نمى‌شنود، اسرار دل خود را با يكديگر در ميان می‌‏گذاشتند. در يک مورد، [[مقداد بن عمرو کندی|مقداد]] از كنار خيمه آنان عبور مى‏‌كرد كه سخنانشان را شنيد و در موردى ديگر [[حذیفة بن یمان یمانی|حذيفه]]، كه خيمه‌اش در همسايگى تنى چند از آنان بود، متوجه گفتارشان شد و هر دو شنيده‌‏هاى خود را به پيامبر صلى الله عليه و آله گزارش دادند. این دو مورد در روایات چنین آمده است:


حتى در اين مورد كه مانند روز روشن معلوم شد چه كسانى بر فراز كوه نقشه را اجرا كردند، باز هم رو در روى پيامبر صلى الله عليه و آله قسم دروغ ياد كردند و انكار نمودند.
==== حديث اول ====
[[امام صادق ‏عليه السلام]]: هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله سخنانش را در غدير خم فرمود و مردم به خيمه‏‌ها و سايبان‌‏ها رفتند، مقداد از كنار گروهى از منافقان عبور مى‏‌كرد كه آنان چنين مى‏‌گفتند: به خدا قسم، اصحاب كسرى و قيصر در لباس‏‌هاى خز و نقش‌دار و حرير و بافته زندگى مى‏‌كنند، در حالى كه ما همراه او با دو خشن زندگى مى‌‏كنيم: هم غذاى خشن مى‌خوريم و هم لباس خشن مى‌‏پوشيم! اكنون هم كه مرگش نزديک شده، مى‏‌خواهد خلافت را بعد از خود به دست على دهد. بدانيد به خدا قسم كه خواهد دانست که [چه خواهيم كرد]. مقداد از كنار آنان رد شد و نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و به آن حضرت خبر داد. پيامبر صلى الله عليه و آله ندا دادند كه همه جمع شوند. منافقان گفتند: مقداد كار ما را گزارش داده است. اكنون برخيزيم و بر ضد گزارش او قسم ياد كنيم.  


===== پس از خنثى شدن توطئه قتل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام =====
آنان آمدند و در مقابل پيامبر صلى الله عليه و آله نشستند و گفتند: پدران و مادرانمان به قربانت يا رسول اللَّه! چنين نيست، قسم به آن كه تو را به حق مبعوث كرده و به پيامبرى كرامت داده، آنچه به تو خبر رسيده ما نگفته‌‏ايم. قسم به آنكه تو را از همه بشر برگزيده است. در اينجا پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: «به خدا قسم ياد مى‏‌كنند كه نگفته‌‏اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان گفته‌اند و قصد سوء كرده‌‏اند [در عقبه هرشی] و از چه چيزى ناراحت بودند جز آنكه خدا و رسولش آنان را از فضل خويش مستغنى كنند». عده‌اى از اينان كسانى بودند كه كلّه حيوانات را مى‌‏فروختند و عده‏‌اى ديگر پاچه حيوانات را مى‏‌فروختند و عده‌‏اى ديگر ساربان شتر بودند (یعنی کارهای پست داشتند)، كه خداوند به بركت رسولش آنان را مستغنى ساخت، ولى آنان لبه تيز شمشيرهايشان را بر ضد آن حضرت به‌كار گرفتند.<ref>تفسير العياشى، ج۲، ص۹۹-۱۰۰، ح۹۰؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۴؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۳۹-۱۴۰، ح۲۰۵. </ref>  
آخرين مورد توطئه قتل اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بود كه آن هم به صورت قرار دادى امضا شد. وقتى خبر آن به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و آنان را احضار فرمود، بار ديگر قسم ياد كردند كه هرگز چنين قصدى نداشته ‏اند.
 
==== نكته دوم: اين آيه چند بار نازل شده؟ ====
در همه موارد هفت‏ گانه فوق، پيامبر صلى الله عليه و آله آيه{{قرآن|يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا }} را در برابر قسم دروغ منافقين قرار داد و از جانب خدا اعلام كرد كه دروغ مى ‏گوييد.
 
اكنون سؤال اين است كه:
 
آيا در همه اين موارد آيه مزبور نازل شده است كه به معناى تكرار نزول يک آيه باشد؟
 
و يا اينكه يک بار نازل شده ولى در دفعات بعدى به عنوان مصداق ديگرى از موارد آيه حضرت دوباره آن را قرائت فرموده است؟
 
و يا اينكه يک بار نازل شده ولى در دفعات بعدى از طرف خدا دستور آمده كه همان آيه را در برابر آنان قرار دهد؟
 
و يا اينكه مجموعه جسارت ها و توطئه‏ هاى گفتارى عملى آنان مكرر اتفاق افتاده و آنان قسم دروغ ياد كرده ‏اند و پيامبر صلى الله عليه و آله سخن آنان را رد كرده و در نهايت يک آيه جامع درباره همه آنها نازل شده است؟
 
در يک نگاه همه اين احتمالات قابل جمع است، ولى با توجه به محتواى جامع آيه احتمال اخير صحيح ‏تر به نظر مى ‏رسد، چرا كه در آيه به همه توطئه ‏ها و گفته‏ هاى آنان اشاره شده است:
 
{{قرآن|يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا}}: قسم‏ هاى دروغشان،{{قرآن||وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ}}: سخنان كفر آميزشان،
 
{{قرآن|وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا}}: توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين ‏عليه السلام.
 
البته اين منافات ندارد كه در هر توطئه ‏اى به اقتضاى مورد، همان قسمت از آيه كريمه كه مربوط به آن است شاهد آورده شود و به عنوان نزول آيه ذكر گردد.
 
==== نكته سوم: نتيجه نزول آيه ====
نتيجه ‏اى كه اين افشاگرى‏ ها داشت آن بود كه مردم آن روز و نسل‏ هاى آينده اسلام از پشت پرده غدير با خبر شدند كه منافقين چه افكارى را در سر مى ‏پرورانند و چگونه بى‏پروا در غدير نقشه مى‏ كشند و مسخره مى‏ كنند و سخن ناروا بر زبان مى‏ رانند.
 
جالب است كه در اكثر اين گفته ‏ها و نقشه‏ ها [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] و [[ابوعبیده جرّاح|ابوعبیده جراح]] و [[عبدالرحمن بن عوف قرشی (ابومحمد)|عبدالرحمن بن عوف]] و [[معاویة بن ابی سفیان|معاویه]] و [[مغیرة بن شعبه]] و [[معاذ بن جبل]] و ديگر سردمداران و كارگزاران و ياران نزديک [[سقیفه]] به چشم مى‏ خورند، و با ديدن آنان به راحتى مى ‏توان فهميد كه چرا بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله هم اينان در رأس غصب خلافت ديده مى ‏شوند.
 
=== تحليل تاريخى دوم ===
با توجه به مقدمه ‏اى كه ذكر شد به تفصيل مطالب مربوط به آيه‌‌‌‌يَحْلِفُونَ بِاللَّه ...» در غدير مى‏ پردازيم.
 
در اين راستا جزئيات ماجراى نزول آيه را كه هفت مورد است مى ‏آوريم.
 
==== موردِ اولِ نزولِ آيه: در مقابل منبر غدير ====
در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله خطابه غدير را آغاز كرده بود و كم كم مطلب را به سخن اصلى نزديک مى‏ كرد، منافقينِ بسيارى در برابر آن منبر در بين آن جمعيت انبوه وجود داشتند، ولى سردمداران آنها با فكر قبلى دقيقاً جايى مقابل منبر و نزديک به آن را انتخاب كرده بودند و تنگاتنگ يكديگر نشسته بودند.
 
قبل و بعد از معرفى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و اعلان «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» سه حركت منفى از آنان سر زد كه در هر سه مورد نقش اصلى را ابوبكر يا عمر بر عهده داشتند:
 
===== حديث اول =====
[[امام صادق ‏علیه السلام]] نسبت «جنون» دادن [[منافقین]] به پيامبر صلى الله عليه و آله را قبل از{{متن عربی|مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ}} چنين بيان مى‏ فرمايند:
 
{{متن عربی|لَمّا اقامَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه و آله اميرَالْمُؤْمِنينَ‏ عليه السلام يَوْمَ غَديرِ خُمٍّ كانَ بِحِذائِهِ سَبْعَةُ نَفَرٍ مِنَ الْمُنافِقينَ، مِنْهُمْ ابُوبَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عَبْدُالرَّحْمنِ بْنِ عَوْفٍ وَ سَعْدِ بْنِ ابى وَقّاصٍ وَ ابُوعُبَيْدَةِ وَ سالِمُ مَوْلى ابى حُذَيْفَةِ وَ الْمُغَيْرَةُ بْنُ شُعْبَةِ.}}
 
{{متن عربی|قالَ عُمَرُ: اما تَرَوْنَ عَيْنَيْهِ كَأَنَّهُما عَيْنا مَجْنُونٍ -  يَعْنِى النَّبِىّ‏ صلى الله عليه و آله -  السّاعَةَ يَقُومُ وَ يَقُولُ: قالَ لى رَبّى!! فَلَمّا قامَ قالَ: ايُّهَا النّاسُ، مَنْ اوْلى بِكُمْ مِنْ انْفُسِكُمْ؟ قالُوا: اللَّه وَرَسُولُهُ. قالَ: اللهمَّ فَاشْهَدْ. ثُمَّ قالَ: الا مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، وَ سَلِّمُوا عَلَيْهِ بِامْرَةِ الْمُؤْمِنينَ. فَانْزَلَ جَبْرَئيلُ وَ اعْلَمَ رَسُولَ اللَّه ‏صلى الله عليه وآله بِمَقالَةِ الْقَوْمِ. فَدَعاهُمْ فَسَأَلَهُمْ فَانْكَرُوا وَ حَلَفُوا !! فَانْزَلَ اللَّه: «يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا }}:
 
آن گاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را منصوب مى ‏فرمود در مقابل حضرت هفت نفر از [[منافقین]] قرار داشتند:
 
ابوبكر، عمر، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابى ‏وقاص، ابوعبيده جراح، سالم مولى ابى‏ حذيفه و مغيرة بن شعبة.
 
عمر گفت: دو چشم او را نمى ‏بينيد كه گويا چشمان ديوانه است -  و منظورش پيامبر صلى الله عليه و آله بود -  اكنون بر مى‏ خيزد و مى‏ گويد: پروردگارم چنين گفته است!!
 
وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله بپاخاست فرمود: اى مردم، چه كسى صاحب اختيار شماست؟ گفتند: خدا و رسولش. فرمود: خدايا، شاهد باش. سپس فرمود: آگاه باشيد، هركس كه من مولى و صاحب اختيار او بوده ‏ام على مولى و صاحب اختيار اوست. و پس از [[سخنرانی|منبر]] بر حضرت امیر عليه السلام به عنوان [[امیرالمؤمنین (لقب)|امیرالمؤمنین]] سلام كردند.
 
خداوند جبرئيل را نازل كرد و گفتار عمر با آنان را به پيامبر صلى الله عليه و آله خبر داد. حضرت آنان را فرا خواند و در اين باره از آنان سؤال كرد.
 
آنان انكار كردند و در اين باره قسم ياد كردند!! خداوند اين آيه را نازل كرد:{{قرآن|يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا}}: «به خدا قسم ياد مى‏ كنند كه چنين سخنى نگفته ‏اند...».<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۳۴. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۶۳۵ و ج ۳۷ ص ۱۱۹. تفسير القمى: ج ۱ ص ۱۷۵.</ref>
 
===== حديث دوم =====
امام صادق ‏عليه السلام در حديث ديگرى سخن سِرّى [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] در برابر منبر غدير را چنين بيان مى‏ فرمايند:
 
{{متن عربی|لَمّا نَصَبَ رَسُولُ اللَّه‏ صلى الله عليه و آله عَلِيّاً عليه السلام يَوْمَ غَديرِ خُمٍّ، فَقالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، ضَمَّ رَجُلانِ مِنْ قُرَيْشٍ رُؤُوسَهُما وَ قالا: وَ اللَّه لا نُسَلِّمُ لَهُ ما قالَ ابَداً}}.
 
{{متن عربی|فَأُخْبِرَ النَّبِىّ‏ صلى الله عليه و آله، فَسَأَلَهُمْ عَمّا قالا، فَكَذَّبا وَ حَلَفا بِاللَّه ما قالا شَيْئاً. فَنَزَلَ جَبْرَئيلُ عَلى رَسُولِ اللَّه ‏صلى الله عليه و آله}}:{{قرآن|يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا}}:
 
هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم حضرت امیر عليه السلام را منصوب كرد و فرمود:{{قرآن|مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ}}، دو نفر از [[قریش]] (ابوبكر و عمر) سرهاى خود را به هم نزديک كردند و گفتند: به خدا قسم، هرگز در برابر آنچه مى‏ گويد تسليم نخواهيم شد.
 
اين سخن به پيامبر صلى الله عليه و آله خبر داده شد.
 
حضرت از آنان در اين باره پرسيد، ولى آنان [[تکذیب]] كردند و به خدا قسم ياد كردند كه چيزى نگفته ‏اند.
 
در اينجا جبرئيل بر آن حضرت نازل شد و اين آيه را آورد: «به خدا قسم ياد مى‏ كنند كه نگفته‏ اند در حالى كه مسلّماً سخن كفر را بر زبان آورده ‏اند و بعد از اسلامشان كافر شده ‏اند...».<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۴۰ ح ۲۰۶. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴. تفسير العياشى: ج ۲ ص ۱۰۰.</ref>
 
همين ماجرا در روايتى ديگر بدين گونه است كه ابوبكر و عمر سرهاى خود را از روى غضب و انكار تكان دادند و گفتند: هرگز تسليم او نخواهيم شد.
 
يک نفر سخن آنان را شنيد و پيامبر صلى الله عليه و آله را آگاه ساخت. حضرت آنان را احضار كرد ولى آنان سخن خود را انكار كردند.
 
اينجا بود كه آيه نازل شد: به خدا قسم ياد مى ‏كنند كه نگفته‏ اند، ولى بعد از اسلامشان سخن كفر را بر زبان آورده ‏اند -  تا آنجا كه مى‏ فرمايد: -  اگر توبه كنند براى خودشان بهتر است، و اگر اعراض كنند خداوند آنان را به عذاب دردناكى معذب مى ‏نمايد.
 
سپس [[امام صادق ‏علیه السلام]] با توجه به جمله آخر آيه درباره توبه فرمود: به خدا قسم اعراض كردند و توبه ننمودند.<ref>الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۳۱۴.</ref>
 
===== حديث سوم =====
[[امام باقر علیه السلام]] سخن مخفيانه ديگرى از ابوبكر و عمر در برابر منبر غدير را چنين بيان فرموده اند:
 
هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير حضرت امیر عليه السلام را منصوب كرد و فرمود:
 
{متن عربی|مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ احِبَّ مَنْ احَبَّهُ وَ ابْغِضْ مَنْ ابْغَضَهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ}}.
 
ابوبكر و عمر مخفيانه گفتند: اين قدر كه مقامِ پست پسر عمويش را بالا مى ‏برد هنوز به آرزوى خود نرسيده است.
 
اگر مى ‏توانست او را پيامبر قرار دهد چنين مى ‏كرد! به خدا قسم اگر هلاک شود او را از قصدى كه دارد دور مى‏ كنيم!!
 
جوانى از انصار (بُرَيْده) سخن آن دو را شنيد و گفت: به خدا قسم سخن شما را شنيدم و به خدا قسم آنچه را گفتيد به پيامبر صلى الله عليه و آله خواهم رساند.
 
آن دو او را به خدا قسم دادند كه خبر ندهد، ولى او نپذيرفت و اعلام كرد كه گفته آنان را خبر خواهد داد. ابوبكر و عمر به او گفتند: هر تلاشى مى‏ توانى انجام ده!!
 
بُرَیده نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفته آن دو را به حضرت خبر داد.
 
پيامبر صلى الله عليه و آله سراغ آنان فرستاد و آنان را فرا خواند. وقتى آمدند و آن جوان را نزد حضرت ديدند فهميدند كه او خبر داده است.
 
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: اى ابوبكر و اى عمر! چه باعث شد كه آن سخنان را بگوييد؟ آنان به خداى لا اله الا هو قسم ياد كردند كه در اين باره چيزى نگفته ‏اند!
 
پيامبر صلى الله عليه و آله رو به جوان انصارى كرد و فرمودند: اى برادر انصار، چرا بر اين دو نفر دروغ نسبت دادى؟!! جوان انصارى چنان ناراحت شد كه آرزو كرد زمين او را فرو برده بود و او در اين باره چيزى نگفته بود، و در همان حال از خدا خواست كه صدق او را ثابت كند تا نزد پيامبر صلى الله عليه و آله شرمنده نشود.
 
در همين حال جبرئيل نازل شد -  در ساعتى كه معمولاً در آن ساعت نازل نمى ‏شد -  و اين آيه را بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل كرد:
 
{{قرآن|يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ }} -  تا آخر آيه - : «به خدا قسم ياد مى‏ كنند كه نگفته‏ اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان بر زبان جارى ساخته‏ اند و تصميم بر كارى گرفتند كه به آن نرسيدند، و از چيزى ناراحت نبودند جز آنكه خدا و رسولش او را از فضل خويش مستغنى سازند.
 
پس اگر توبه كنند براى آنان بهتر خواهد بود و اگر اعراض كنند خداوند آنان را به عذاب دردناكى در دنيا و آخرت معذب مى ‏نمايد، و آنان در زمين دوست و ياورى نخواهند داشت».<ref>الاصول الستةعشر (كتاب سلام بن ابى‏ عمرة) : ص ۱۱۸. </ref>
 
نكته ‏اى كه در اين موارد جلب توجه مى ‏كند كلام امام صادق ‏عليه السلام است كه در سه مورد قسم ياد نمودند كه ابوبكر و عمر پس از اين گفتار خيانت كارانه، در مقابل دو راهى كه خدا در آيه پيش روى آنان قرار داد كه يا توبه كنند كه به نفع آنان است و يا رويگردان و منتظر [[عذاب|عذاب الهی]] باشند، راه دوم را انتخاب كردند: «تَوَلَّيا»، و راه اول را انتخاب نكردند: «وَ ما تابا»!
 
==== موردِ دومِ نزولِ آيه: در پى گفتگوى مخفيانه در خيمه ‏ها ====
بعد از آنكه خطابه پيامبر صلى الله عليه و آله پايان يافت، از آنجا كه براى توقف سه روزه در صحراى غدير هر گروهى براى خود خيمه‏ اى زده بودند، همه به خيمه‏ هاى خود بازگشتند تا به تدريج براى بيعت باز آيند.
 
[[منافقین]] وقتى در خيمه گرد هم جمع شدند به خيال اينكه صداى آنان را كسى نمى ‏شنود اسرار دل خود را با يكديگر در ميان مى ‏گذاشتند.
 
در يک مورد مقداد از كنار خيمه آنان عبور مى‏ كرد كه سخنانشان را شنيد، و در موردى ديگر حذيفه كه خيمه ‏اش در همسايگى تنى چند از آنان بود متوجه گفتارشان شد، و هر دو شنيده ‏هاى خود را به پيامبر صلى الله عليه و آله گزارش دادند. متن دو روايت را در اين باره مى‏ خوانيم:
 
===== حديث اول =====
امام صادق ‏عليه السلام ماجراى اول را كه مربوط به مقداد است چنين بيان مى‏ فرمايند:
 
هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله سخنانش را در غدير خم فرمود و مردم به خيمه‏ ها و سايبان ‏ها رفتند، مقداد از كنار گروهى از منافقين عبور مى‏ كرد كه آنان چنين مى‏ گفتند:
 
به خدا قسم، اصحاب كسرى و قيصر در لباس‏ هاى خز و نقش ‏دار و حرير و بافته زندگى مى‏ كنند در حالى كه ما همراه او در دو خشن زندگى مى ‏كنيم:
 
هم غذاى خشن مى‏ خوريم و هم لباس خشن مى ‏پوشيم! اكنون هم كه مرگش نزديک شده و روزگارش به پايان رسيده و اجلش فرا رسيده مى‏ خواهد خلافت را بعد از خود به دست على دهد. بدانيد به خدا قسم كه خواهد دانست...!!<ref>يعنى خواهد دانست كه چه ‏ها خواهيم كرد!!</ref>
 
مقداد از كنار آنان رد شد و نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و به آن حضرت خبر داد.
 
پيامبر صلى الله عليه و آله ندا دادند: {{متن عربی|الصَّلاة جامعةً}}، كه يعنى همه جمع شوند. منافقين گفتند: مقداد كار ما را گزارش داده است!! اكنون برخيزيم و بر ضد گزارش او قسم ياد كنيم!
 
آنان آمدند تا در مقابل پيامبر صلى الله عليه و آله نشستند و گفتند:
 
پدران و مادرانمان به قربانت يا رسول اللَّه! چنين نيست، قسم به آن كه تو را به حق مبعوث كرده و به پيامبرى كرامت داده! آنچه به تو خبر رسيده ما نگفته ‏ايم! قسم به آنكه تو را از همه بشر برگزيده است!
 
در اينجا پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند:{{متن عربی|بسم اللَّه الرحمن الرحيم، يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ }}:
 
«به خدا قسم ياد مى‏ كنند كه نگفته ‏اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان گفته ‏اند و قصد سوء كرده ‏اند -  به تواى محمد در شب [[عقبه هَرشی]]<ref>اين تفسير آيه است. مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۷۶ ۲۳۵،۲۳۰،۲۱۷،۱۳۱،۱۰۸ و ج ۲ ص ۴۰۶،۱۰۱ و ج ۳ ص ۷۷.</ref>-  و از چه چيزى ناراحت بودند جز آنكه خدا و رسولش آنان را از فضل خويش مستغنى كنند» .
 
عده ‏اى از اينان كسانى بودند كه كلّه حيوانات را مى ‏فروختند و عده‏ اى ديگر پاچه حيوانات را مى‏ فروختند و عده ‏اى ديگر ساربان شتر بودند<ref>  اين قسمت تفسير امام صادق‏ عليه السلام بر جمله {{متن عربی|اغْناهُمُ اللَّه مِنْ فَضْلِهِ}}است، و منظور آن است كه به اين شغل‏ هاى كم درآمد و سطح پايين اشتغال داشتند، ولى با ظهور اسلام از آنها بيرون آمده مستغنى شدند.</ref>، كه خداوند به بركت رسولش آنان را مستغنى ساخت، ولى آنان لبه تيز اقداماتشان و شمشيرهايشان را بر ضد آن حضرت به كار گرفتند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۳۹ ح ۲۰۵. تفسير العياشى: ج ۲ ص ۹۹ ح ۹۰.</ref>  


===== حديث دوم =====
===== حديث دوم =====
[[زید بن ارقم انصاری|زید بن ارقم]] كه در غدير حاضر بوده ماجراى دوم را كه مربوط به حذیفه است چنين نقل مى‏ كند:
[[زید بن ارقم انصاری|زید بن ارقم]]، كه در غدير حاضر بوده، ماجراى دوم را كه مربوط به حذیفه است چنين نقل مى‏‌كند: پس از آنكه پيامبر صلى الله عليه و آله دست امیرالمؤمنین عليه السلام را گرفته و فرمودند: هرکس من مولای اویم، پس علی مولای اوست، بر سر اثاثيه خود بازگشتيم در حالى كه [[حذیفة بن یمان یمانی|حذیفة بن یمان]] نيز همراه من بود. در كنار خيمه من خيمه سه نفر از قريش بود. ما شنيديم كه يكى از آن سه نفر چنين مى‏‌گويد: به خدا قسم محمد (العیاذ بالله) احمق است، اگر فكر مى‏‌كند كار خلافت بعد از او براى علی به نتيجه خواهد رسيد. ديگرى گفت: او را احمق حساب مى‏‌كنى؟ آيا نمى‏‌دانى كه او ديوانه است و نزديک بود نزد همسر ابن ابى‏‌كبشه از جنون بی‌هوش شود. سومى گفت: او را رها كنيد! خواه احمق باشد و خواه ديوانه! به خدا قسم، هرگز آنچه او مى‏‌گويد نخواهد شد.  
 
آن گاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله دست حضرت امیر عليه السلام را گرفته و فرمودند:
 
{{متن عربی|مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ}}، بعد از آن بر سر اثاثيه خود بازگشتيم در حالى كه [[حذیفة بن یمان یمانی|حذیفة بن یمان]] نيز همراه من بود.
 
در كنار خيمه من خيمه سه نفر از قريش بود. ما شنيديم كه يكى از آن سه نفر چنين مى‏ گويد: به خدا قسم محمد (العیاذ بالله) احمق است اگر فكر مى‏ كند كار خلافت بعد از او براى على (حضرت امیر علیه السلام) به نتيجه خواهد رسيد!!
 
ديگرى گفت: او را احمق حساب مى‏ كنى؟! آيا نمى‏ دانى كه او ديوانه است، و نزديک بود نزد همسر ابن ابى‏ كبشه از جنون بی هوش شود!!
 
سومى گفت: او را رها كنيد! خواه احمق باشد و خواه ديوانه! به خدا قسم هرگز آنچه او مى‏ گويد نخواهد شد!!
 
حذيفه از گفتار آنان غضبناک شد و گوشه خيمه آنان را بلند كرد و سر خود را داخل خيمه برد و به آنان گفت:
 
در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله زنده است و وحى خدا نازل مى ‏شود چنين كارى را می كنيد؟! به خدا قسم، صبح گفتار شما را به او خبر خواهم داد.
 
گفتند: اى حذيفه، آيا تو اينجا بودى و گفته ما را شنيدى؟! آنچه شنيدى بر ما كتمان كن كه حق همسايگى امانت دارى است!!
 
حذيفه گفت: نه اين مورد از حق امانت دارى همسايه است، و نه اين مجلس شما از آن گونه است! من دلسوز خدا و رسولش نيستم اگر اين ماجرا را از او كتمان كنم.
 
گفتند: اى حذيفه، هر كارى مى‏ خواهى انجام ده.
 
به خدا قسم ما هم براى او قسم ياد خواهيم كرد كه چنين سخنى نگفته ‏ايم و تو نسبت دروغ به ما مى ‏دهى! تو خيال مى‏ كنى پيامبر سخن تو را مى ‏پذيرد و گفته ما را تكذيب مى‏ كند در حالى كه ما سه نفريم!!
 
حذيفه گفت: اما من برايم مهم نيست، وقتى حق دلسوزى را نسبت به خدا و رسولش ادا كنم. پس هر چه مى‏ خواهيد بگوييد!
 
سپس حذيفه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد در حالى كه حضرت امیر ‏عليه السلام با شمشير حمايل كرده در كنار حضرت بودند.
 
او گفتار منافقين را به حضرت خبر داد. پيامبر صلى الله عليه و آله هم سراغ آنان فرستادند و آمدند. حضرت پرسيدند: شما چه گفته ‏ايد؟
 
گفتند: به خدا قسم، ما چيزى نگفته‏ ايم. اگر خبرى درباره ما به تو رسيده به ما دروغ بسته شده است!!
 
در اينجا جبرئيل با اين آيه نازل شد:{{قرآن|يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ}}: «قسم ياد مى ‏كنند كه نگفته ‏اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان بر زبان آورده ‏اند».
 
اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در اينجا فرمودند: بگذارید هر چه مى‏ خواهند بگويند. به خدا قسم قلب من در سينه‏ ام مى ‏تپد و شمشيرم بر دوشم است. اگر قصد سوئى كنند من هم مقابله خواهم كرد.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۵۲،۵۲ . بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۴۶ . تفسير العياشى: ج ۲ ص ۹۷ ح ۸۹ .</ref>
 
آنچه در اين دو مورد جلب توجه مى‏ كند وحشت شديد آنان از رسيدن اخبار به پيامبر صلى الله عليه و آله است كه وقتى چاره‏ اى نمى ‏بينند با قسم دروغ هم كه شده حاضر نمى‏ شوند نزد حضرت كار خود را قبول كنند.
 
اين يكى از مظاهر{{متن عربی|وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}} است كه خداوند چنين رعب و وحشتى بر دل منافقين مستولى كرده كه جرأت علنى كردن و با جسارت عمل كردن را ندارند، و گرنه هيچ مانعى از نظر اعتقادى در دل آنان وجود نداشت و پيرو آن ممكن بود متحد شوند و اقدامات مخربى انجام دهند.
 
==== موردِ سومِ نزولِ آيه: در پى سخن ناروا بعد از بيعت ====
همه مردم براى [[بیعت]] غدير وارد خيمه پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏ شدند و پس از بيعت با آن حضرت به خيمه حضرت امیر عليه السلام مى ‏رفتند و در حالى كه{{متن عربی|السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرَالْمُؤْمِنينَ}}میگفتند با آن حضرت دست مى‏ دادند و بيعت مى‏ كردند.
 
[[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] هم وارد شدند و بيعت كردند و حتى{{متن عربی|بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ ابى‏ طالِبٍ، اصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ}}گفتند، ولى نفاق باطنى آن قدر اجازه نداد كه از در خيمه حضرت فاصله بگيرند، و گويى از زندانى آزاد شده باشند همانجا سخن ناروايى بر زبان آوردند كه بُريده اسلمى گفته آنان را شنيد و فوراً به حضرت گزارش داد.
 
قسمت حساس اين ماجرا چنين است:
 
ابوبكر و عمر از خيمه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام خارج شدند در حالى كه دست در دست هم داشتند و در آن حال مى گفتند:{{متن عربی|وَاللَّه لا يُسَلَّمُ لَهُ شَيْئاً مِمّا قالَ ابَداً}}:
 
«به خدا قسم هرگز چيزى از آنچه گفت برايش با سلامتى به نتيجه نخواهد رسيد»!
 
اين سخنِ آنان را نوجوانى از انصار شنيد و به آنان گفت: مگر پيامبر چه فرموده كه شما گفتيد: به سلامتى انجام نمى‏ شود؟! ابوبكر و عمر به او گفتند: تو را چه به اين سخنان؟! سراغ كارت برو!
 
بريده گفت: به خدا قسم براى خدا و رسولش دلسوزانه رفتار نكرده ‏ام اگر از كنار اين مطلب بگذرم! گفتند: به خدا قسم، در اين صورت براى پيامبر قسم ياد خواهيم كرد و او ما را تصديق مى ‏كند و تو را تكذيب مى‏ نمايد.
 
(با توجه به اينكه اين گفتگوها بيرون خيمه بيعت انجام مى ‏شد) بريده گفت: به خدا قسم من از كنار خيمه پيامبر صلى الله عليه و آله حركت نخواهم كرد تا آنكه يا آن حضرت بيرون آيد و يا به من اجازه ورود داده شود.
 
سپس به خيمه پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و اجازه گرفت و داخل شد و گفت: پدر و مادرم به قربانت يا رسول اللَّه، ابوبكر و عمر از نزد شما خارج شدند در حالى كه مى ‏گفتند:
 
به خدا قسم هرگز چيزى از آنچه گفت برايش به سلامتى به نتيجه نخواهد رسيد.
 
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: تو را به خداى كعبه اين را گفتند؟! خداوند آنچه آنان گفتند، و سزاوارشان بود كه بگويند، به من خبر داده بود. آنان را نزد من آوريد.
 
آنان را آوردند و حضرت پرسيد: لحظاتى پيش چه گفتيد؟ گفتند: قسم به خدايى كه جز او خدايى نيست، ما چيزى نگفتيم!
 
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: به خدا قسم اين جوان از شما راستگوتر است، و خدا هم گفته شما را به من خبر داده است، و درباره اين انكار شما آيه ‏اى از قرآن بر من نازل كرده است:
 
«يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ...».<ref>  التحصين (ابن طاووس) : ص ۵۳۷ . </ref>
 
نكته جالبى است كه خداوند همه اقدامات منافقين را به پيامبرش خبر داده بود، و حضرت از كوچک ‏ترين حركات آنان آگاه بود. از آن جالب ‏تر اينكه حضرت به خود آنان اين مطلب را فرمود، و آنان به قدرى جَرىّ بودند كه با علم به خبر داشتن پيامبر صلى الله عليه و آله باز هم دست از اقدامات خود بر نمى ‏داشتند، حتى در پشت خيمه اى كه حضرت در آن است و مراسم بيعت در آن انجام مى‏ شود!
 
==== موردِ چهارمِ نزولِ آيه: به دنبال ماجراى سوسمار ====
منافقين در خلوت خود اقرار به شكست خود و عظمت ماجراى غدير مى ‏نمودند. اين شكست آتش كينه آنان را شعله ‏ور مى‏ كرد، ولى چون خود را از هر تلاشى عاجز مى‏ ديدند براى خالى كردن غيظ خود دست به كارهاى احمقانه‏ اى مى ‏زدند و در دنياى كفرآميز خود به استهزاء می ‏پرداختند.
 
نمونه ‏اى از كارهاى حماقت آميز آنان ماجراى سوسمار است كه ابوذر آن را به پيامبر صلى الله عليه و آله اطلاع داد:
 
آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله از منصوب كردن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در غدير فراغت يافت و مردم از مجلس سخنرانى متفرق شدند، عده ‏اى از قريش گرد يكديگر جمع شده بودند و از آنچه اتفاق افتاد تأسف مى‏ خوردند.
 
در اين ميان سوسمارى از كنار آنان عبور كرد. يكى از آنان گفت: اى كاش محمد اين سوسمار رابه جاى على امير ما قرار مى‏ داد!
 
ابوذر سخن آنان را شنيد و براى پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرد. حضرت سراغ آنان فرستاد و آنان را احضار نمود و گفته آنان را بر خودشان عرضه كرد! آنان انكار كردند و بر اين انكار قسم ياد كردند.
 
خداوند تعالى اين آيه را نازل كرد: {{قرآن|يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا }}.
 
سپس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: «آسمان سايه نينداخته و زمين بر خود حمل نكرده راستگوتر از ابوذر را».<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۶۳. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۴۲ و ج ۳ ص ۴۰.</ref>
 
بعد از آن فرمودند: جبرئيل برايم خبر آورده كه روز قيامت قومى را مى ‏آورند كه امام آنان سوسمار است.
 
مواظب باشيد كه شما نباشيد، چرا كه خداى تعالى مى‏ فرمايد:{{قرآن|يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ}}<ref>اسراء /  ۷۲،۷۱.</ref>: «روزى كه هر گروه از مردم را با امامشان فرا مى‏ خوانيم».<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۶۳. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۴۲.</ref>
 
قابل دقت است كه در اين ماجرا پاى ابوذر در ميان است، و او كسى است كه شهادت صدق پيامبر صلى الله عليه و آله را بر پيشانى دارد. استشهاد به آيه{{قرآن|يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ}} نيز معناى عظيمى را در بر دارد، و آن اينكه اعراض كنندگان از امامِ حق نه تنها خيالشان راحت نيست، بلكه چه بخواهند و چه نخواهند در روز قيامت با امامى كه براى خود بر گزيده ‏اند محشور خواهند شد.
 
==== موردِ پنجمِ نزولِ آيه: درباره صحيفه ملعونه ====
مى‏ توان ادعا كرد بزرگ‏ ترين اقدام ضد غدير و ولايت صحيفه ملعونه ‏اى است كه پنج نفر بعد از ايام حج و قبل از حركت به سوى غدير در مكه آن را نوشتند و امضا كردند، و در آن هم پيمان شدند كه بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله نگذارند خلافت به امامان برسد.<ref>مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۱ ص ۱۲۹،۱۲۸.</ref>
 
وقتى اين كار را انجام دادند حضرت آنان را فرا خواند و مورد توبيخ قرار داد، ولى آنان انكار كردند.
 
در مقابل اين انكارشان درباره صحيفه آيه نازل شد:{{قرآن|يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ }}.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۲۲. الصراط المستقيم: ج ۳ ص ۱۵۱.</ref>
 
در روايت ديگرى كه در تفسير همين آيه وارد شده است، امام‏ عليه السلام مى‏ فرمايند: اين آيه درباره كسانى نازل شده كه در كعبه هم قسم شدند كه نگذارند امر خلافت به بنى‏ هاشم برسد.
 
بنابراين همان صحيفه «كلمه كفر» است كه در آيه ذكر شده است. سپس در قله كوه هَرشى به كمين پيامبر صلى الله عليه و آله نشستند و قصد قتل حضرت را داشتند، و اين همان كلام خداوند است كه (در آيه) مى ‏فرمايند: «وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا» : «قصد كردند چيزى را كه بدان دست نيافتند».<ref>تفسير القمى: ج ۱ ص ۳۰۱. بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۹۶ ص ۴۹ و ج ۳۱ ص ۶۳۳ .</ref>
 
در حديث ديگرى دامنه اين قسم ‏هاى دروغ را تا قيامت مى‏ كشاند كه در آنجا هم وقتى نقشه‏ هاى مخفيانه آنان نزد همه خلايق افشا مى ‏شود انكار مى‏ كنند و قسم ياد مى ‏كنند.
 
متن حديث چنين است:
 
روز قيامت كه مى ‏شود و خداوند غاصبين حق آل‏ محمد عليهم السلام را جمع مى‏ كند و اعمالشان را بر آنان عرضه مى‏ نمايد، قسم ياد مى‏ كنند كه هيچ يک از اين كارها را انجام نداده ‏اند، همان گونه كه در دنيا براى پيامبرصلى الله عليه وآله قسم ياد كردند.
 
و اين زمانى بود كه قسم ياد كرده بودند ولايت به بنى‏ هاشم نرسد، و نيز قصد قتل پيامبر صلى الله عليه و آله را در كوه هرشى كرده بودند.
 
وقتى خداوند پيامبرش را مطلع ساخت و آن حضرت به آنان خبر داد براى آن حضرت قسم ياد كردند كه چنين سخنى نگفته و چنين قصدى نداشته ‏اند. اينجا بود كه خداوند بر پيامبرش اين آيه را نازل كرد:
 
{{متن عربی|يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا }}: «به خدا قسم ياد مى‏ كنند كه چنان سخنى نگفته ‏اند در حالى كه سخن كفر را گفته‏ اند و بعد از اسلامشان كافر شده ‏اند، و قصد كرده ‏اند چيزى را كه به آن نرسيدند، و از چيزى ناراضى نبودند مگر آنكه خدا و رسولش آنان را از فضل خويش مستغنى گردانيده بود. پس اگر توبه كنند براى آنان بهتر است».<ref>بحار الانوار: ج ۷ ص ۲۰۹ ح ۱۰۲ و ج ۳۱ ص ۶۳۵ . تفسير القمى: ج ۲ ص ۳۵۸.</ref>
 
در اين دو روايت ديديم كه توطئه قتل حضرت در عقبه هرشى نيز بيان شده است كه در مورد بعدى مفصلاً ذكر خواهد شد.
 
==== موردِ ششمِ نزول آيه: در ماجراى عقبه هرشى ====
دومين اقدام هتّاكانه منافقين كه هم تراز صحيفه ملعونه به شمار مى‏ آيد مسئله قتل پيامبر صلى الله عليه و آله است، آن هم به سرعت و در حالى كه هنوز گوش‏ ها از نداى غدير پر است و در حالى كه قافله ‏اى عظيم پشت سر آن حضرت در حركت است!
 
اين تصميم نيز حاكى از غيظ و كينه ‏اى است كه از اجراى منظم و بى‏ دغدغه مراسم سه روزه غدير به دل گرفتند و آنچه باور نداشتند به چشم خود ديدند.
 
از سوى ديگر از رسيدن پيامبر صلى الله عليه و آله واهمه داشتند كه نقشه‏ هاى آنان را بر ملا كند و نزد همگان آنان را معرفى فرمايد.
 
به همين جهت خواستند خيال خود را از همه مراحل احتمالى بعد راحت كنند، و با قتلِ آن حضرت نفس راحتى بكشند.
 
اما خداوند وعده{{متن عربی|وَ اللَّه يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}} را به انجام رساند و در حالى كه هيچ كس از اين توطئه خبر نداشت پيامبرش را آگاه ساخت و حضرت در بالاى كوه با آنان درگير شد، ولى نتوانستند مقاومت كنند و فرار كردند.
 
حضرت آنان را با نامشان صدا زد و چهره‏ هايشان را به عمار و حذيفه كه همراهش بودند نشان داد تا سندى محكم براى آيندگان باشد.<ref>مفصلِ اين ماجرا در كتاب «غدير در قرآن» : ج ۲ ص ۴۰۷ آمده است. </ref>
 
در اينجا شأن نزول آيه را از لسان حذيفه مى ‏شنويم و يادآور مى ‏شويم كه اين روايت در كتاب اقبال سيد ابن‏ طاووس و تفسير قمى به دو روايت آمده است كه روايت اقبال كامل‏ تر است.
 
نكاتى هم در تفسير قمى آمده كه بين پرانتز در جاى خود ذكر خواهد شد:
 
عده ‏اى از منافقين كه عهد پيامبر صلى الله عليه و آله را شكستند (و بعد از آن حضرت از دين بازگشتند) جمع شدند و گفتند:
 
محمد ديروز در مسجد خيف آن سخنان را گفت و در اينجا -  يعنى غدير -  هم اين سخنان را گفت. اگر به مدينه باز گردد دوباره براى او بيعت مى‏ گيرد.
 
فكر درست آن است كه محمد را قبل از آنكه وارد [[مدینه]] شود بكشيم.
 
شب موعود كه رسيد چهارده نفر در كوه هرشى به كمين حضرت نشستند تا او را به قتل برسانند. آنجا كوه هرشى بين جحفه و ابواء بود. هفت نفر سمت راست گردنه هرشى و هفت نفر سمت چپ آن نشستند تا شتر حضرت را بِرَمانند.
 
حضرت پس از نماز عشا حركت كرد و پيشاپيش اصحابش سوار بر شترى تندرو سر بالايى كوه را در پيش گرفت.
 
به سمت گردنه كوه كه بالا مى ‏رفت جبرئيل خبر آورد:
 
يا محمد! [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] و [[عثمان بن عفّان|عثمان]] و [[معاویة بن ابی سفیان|معاویه]] و [[عمرو بن عاص]] و [[طلحة بن عبیدالله تمیمی|طلحه]] و [[سعد بن ابی وقاص (ابواسحاق)|سعد بن ابی‏ وقاص]] و [[عبدالرحمن بن عوف قرشی (ابومحمد)|عبدالرحمن بن عوف]] و [[ابوعبیده جرّاح]] و [[ابوموسی اشعری]] و [[ابوهریره]] و [[مغیرة بن شعبه]] و [[معاذ بن جبل]] و [[سالم مولی ابی‏ حذیفه]]، در گردنه كوه در كمين تو نشسته ‏اند تا تو را به قتل برسانند!
 
پيامبر صلى الله عليه و آله به من كه پشت سرش بودم نگاهى كرد و پرسيد: اين كيست پشت سر من؟
 
گفتم: من حذيفه هستم، يا رسول اللَّه! فرمود: آنچه من شنيدم تو هم شنيدى؟ عرض كردم: آرى. فرمود: كتمان كن! سپس به آنان نزديک شد<ref>در اينجا حذيفه ماجراى حمله اين ۱۴ نفر و رها كردن ظرف‏ هاى پر از سنگ به زير پاى شتر حضرت را ذكر نكرده، زيرا منظور و محل شاهد از شأن نزول آيه نبوده است. روايات ديگرى از حذيفه وارد شده كه همه جزئيات ماجرا را ذكر كرده است. مراجعه شود به كتاب: غدير در قرآن: ج ۲ ص ۴۰۷.</ref> و با اسمشان و اسم پدرانشان آنان را صدا زد.
 
وقتى نداى پيامبر صلى الله عليه و آله را شنيدند فرار كردند و خود را داخل انبوه جمعيت گم كردند، و حتى شترهاى خود را كه داخل گردنه بسته بودند رها كردند.
 
پيامبر صلى الله عليه و آله به شترهاى آنان رسيد و آنها را شناخت. مردم از پشت سر به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدند و در پى آنان به جستجو افتادند.
 
صبح كه كاروان پياده شدند پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
 
چه شده است گروهى را كه در كعبه هم قسم شده ‏اند كه «اگر خدا محمد را بميراند يا كشته شود امر خلافت را به اهل ‏بيتش باز نگردانيم»، سپس دست به اين اقدام زدند.
 
با شنيدن اين سخنان، همان چهارده نفر نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و قسم ياد كردند (كه هيچ يک از آن سخنان را نگفته ‏اند و چنين قصدى نداشته ‏اند) و درباره جان آن حضرت دست به هيچ اقدامى نزده‏ اند.
 
خداوند تبارک و تعالى اين آيه را نازل كرد:{{قرآن|يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا}}:
 
«به خدا قسم ياد مى ‏كنند كه آن سخن را نگفته ‏اند در حالى كه سخن كفر را گفته‏ اند و بعد از اسلامشان كافر شده ‏اند، و اقدام به كارى كردند كه بدان دست نيافتند -  كه همان قتل پيامبر صلى الله عليه و آله است -  ...» تا آخر آيه.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۳۰۴،۱۶۵. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۶۳۲ ح ۱۳۷ و ج ۳۷ ص ۱۱۵. الاقبال: ص ۴۵۳ - ۴۵۹. تفسير القمى: ص ۱۵۹.</ref>
 
مى ‏بينيم كه در اينجا يک بار ديگر صحيفه ملعونه در برابر امضاكنندگان آن مطرح شده و سپس سخن از ماجراى عقبه هرشى به ميان آمده است.
 
آنچه به خصوص در اين مورد جلب توجه مى‏ كند روايات اهل‏ سنت در نزول اين آيه در ماجراى عقبه است.
 
[[جلال الدین سیوطی|سیوطی]] در كتاب «الدر المنثور» همين توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله را با حضور حذيفه چنين نقل مى‏ كند:
 
درباره اين قول خداوند متعال كه{{متن عربی|يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا }}، ضحّاک چنين مى‏ گويد:
 
آنان كسانى بودند كه تصميم گرفتند پيامبر صلى الله عليه و آله را در شب عقبه از كوه پرتاب كنند.
 
اين در حالى بود كه با هم نقشه كشيده بودند كه آن حضرت را در سفرى كه همراه او بودند به قتل برسانند و در پى فرصتى براى كمين بودند.
 
تا آن شب كه حضرت راه كوه هرشى را پيش گرفت. عده ‏اى پيش‏تر رفتند و عده ‏اى عقب ماندند، و اين برنامه در ساعاتى از شب بود.
 
آنان با يكديگر گفتند:
 
آنگاه كه به گردنه كوه رسيد او را از روى شترش به زمين مى ‏اندازيم و به سوى بيابان پرتاب مى ‏كنيم! حذيفه سخن آنان را شنيد، و اين در حالى بود كه او شتر پيامبر صلى الله عليه و آله را از پشت سر راهنمايى مى‏ كرد.
 
در آن شب عمار شتر حضرت را از جلو مى ‏برد و حذيفه يمانى از عقب راهنمايى مى‏ نمود. ناگهان حذيفه صداى پاى شتران را شنيد و نگاهش برگشت و گروهى را ديد كه صورت‏ هاى خود را پوشانده بودند!
 
به آنان گفت: دور شويد! دور شويد اى دشمنان خدا ! آنان دست نگه داشتند <ref>در اين روايت (سيوطى) هم ماجراهاى درگيرى بر فراز كوه هرشى و ديده شدن چهره ۱۴ نفر ذكر نشده است، كه علت آن از يک سو حذف بسيارى از زواياى مهم در كتُب اهل‏ سنت است و از سوى ديگر راوى در صدد ذكر شأن نزول آيه بوده و اصل ماجرا را به اختصار ذكر كرده است.</ref>، و پيامبر صلى الله عليه و آله به راه خود ادامه داد تا در محلى كه مى‏ خواست توقف فرمود و پياده شدند.
 
صبح كه شد حضرت سراغ يكايک آنان فرستاد و فرمود: شما چنين برنامه‏ اى داشتيد!
 
آنان قسم ياد كردند كه در اين باره چيزى نگفته ‏اند و درباره آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله از آنان مى‏ پرسد قصدى نداشته ‏اند.
 
اين همان كلام پروردگار است كه مى‏ فرمايد:{{قرآن|يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ}}.<ref>الدر المنثور: ج ۳ ص ۲۵۹.</ref>
 
در اين [[روایت غدیر از بانوان صحابی|روایت]] مى ‏بينيم كه پيامبر صلى الله عليه و آله سراغ همه ۱۴ نفر فرستاده و اطلاع خود را از نقشه ‏هايشان اعلام نموده، و با اينكه در آن نيمه شب حضرت نام آنان را صدا زده و با تابش نورى چهره ‏هايشان و شترهاى بر جاى مانده آنان را به حذيفه و عمار نشان داده، ولى باز هم رو در روى پيامبر صلى الله عليه و آله قسم دروغ ياد مى ‏كنند و منكر مى ‏شوند.
 
==== موردِ هفتمِ نزولِ آيه: در نقشه قتل حضرت امیر عليه السلام ====
آخرين موردى كه نقشه‏ هاى مخفيانه دشمنان غدير بر ملا شد و آيه درباره آن نازل شد، توطئه آنان براى قتل اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بود، كه پس از ناكام ماندن نقشه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله وارد اين توطئه شدند تا مگر با از ميان برداشتن خليفه تعيين شده پيامبر صلى الله عليه و آله زمينه اجراى نقشه‏ هاى خود درباره محتواى صحيفه ملعونه را آماده كنند.
 
ابن‏ عباس اين توطئه را چنين ترسيم كرده است:
 
بزرگان قريش بين خود نوشته ‏اى نوشتند و در آن بر قتل حضرت امیر عليه السلام همپيمان شدند، و اين پيمان نامه را به ابوعبيده جراح -  كه امين آنان به حساب مى ‏آمد -  سپردند.
 
از طرف خداوند آيه نازل شد و اين خبر را براى پيامبر صلى الله عليه و آله آورد. حضرت آن پيمان نامه را از ابوعبيده مطالبه كرد و او هم آن را تحويل داد!
 
حضرت فرمودند:{{متن عربی|اكَفَرْتُمْ بَعْدَ اسْلامِكُمْ}}: «آيا بعد از اسلامتان كافر شده‏ ايد»؟!
 
آنان به خدا قسم ياد كردند كه هيچ قصد سوئى نداشته ‏اند. خداوند هم اين آيه را نازل كرد:{{قرآن|يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا }}.<ref>الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۲۹۶.</ref>
 
در اين مورد با آنكه ابوعبيده پيمان ‏نامه را تحويل پيامبر صلى الله عليه و آله داده باز هم منكر مى‏ شوند و قسم ياد مى‏ كنند، و اين از همه ماجراهاى قبل شنيدنى ‏تر است!
 
=== تحليل اعتقادى سوم ===
اكنون كه هفت مورد نزول آيه ذكر شد، تفسير گونه ‏اى كه از مجموعه اين احاديث مى ‏توان نتيجه گرفت، با ذكر فرازهاى آيه بيان مى‏ كنيم:
 
==== فراز اول:{{متن عربی|يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا}}====
طبق احاديثى كه ذكر شد فاعل{{متن عربی|يَحْلِفُونَ}} در چند حديث ابوبكر و عمر بودند و در چند حديث نام قسم خورندگان ذكر نشده و احتمالاً در ميان آنان هم ابوبكر و عمر بوده‏ اند. بنابراين اولين جرم آنان قسم دروغ خوردن و جرم دوم آنان كشف قسم دروغ از وجود توطئه است.
 
==== فراز دوم:{{متن عربی|وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ}}====
اقدام بر ضد [[اسلام]] را خداوند به صراحت به ابوبكر و عمر و بقيه [[منافقین]] در غدير نسبت مى ‏دهد. از اين نسبت دو مطلب به دست مى ‏آيد: يكى اينكه اقدام بر ضد غدير و ولايت اقدام بر ضد اسلام است، و دوم اينكه ابوبكر و عمر بر ضد اسلام و در راه اعتلاى كفر اقدام كرده ‏اند، و آنچه بر ضد ولايت امیرالمؤمنین عليه السلام گفته ‏اند كفر محض بوده است.
 
در روايتى هم «كَلِمَةَ الْكُفْرِ» صريحاً به صحيفه ملعونه معنى شده است.
 
يعنى اين صحيفه اساس كفر و ارتدادى بود كه بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله تحقق يافت و مردم به صورت قهقرى به سمت [[جاهلیت]] پيش رفتند.
 
==== فراز سوم:{{متن عربی|وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا}}====
منافقين دو تصميم عملى داشتند كه در يكى تا مرحله اجرا پيش رفتند ولى خدا نقشه آنان را خنثى كرد و آن نقشه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله بود، و در ديگرى قبل از اجراى نقشه به دام افتادند و آن نقشه قتل اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بود.
 
اين دو مورد آنان را به عنوان اولين قاتلين پيامبر و امیرالمؤمنین ‏عليهما السلام معرفى مى‏ كند، چرا كه آنان -  اگرچه با مقابله خداوند رو به رو شدند -  ولى به هر حال تصميم خود را گرفته و وارد مرحله عمل شده بودند، و اين در درجه اول كفر آنان ثابت مى‏ كند و در درجه دوم جرم و جنايتشان را!!
 
==== فراز چهارم:{{متن عربی|فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّه}} ====
خداى مهربان با آن همه نفاقى كه آنان داشتند باز هم دو راه در برابر آنان قرار داد: [[توبه]] يا [[عذاب]].
 
آيا ابوبكر و عمر و بقيه توطئه‏ گران پشت پرده غدير توبه كردند؟
 
تاريخ نشان مى‏ دهد كه نه تنها از آن اقدامات خود توبه نكردند بلكه آنها را پيگيرى كردند و بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله امور را به دست گرفتند و هزاران برابر آنچه در غدير توطئه مى ‏كردند در [[سقیفه]] و روزهاى بعد از آن بر ضد ولايت اهل ‏بيت‏ عليهم السلام نقشه كشيدند و با قدرت تمام آنها را به اجرا در آوردند، و مخالفت كنندگان را نابود كردند.
 
و لذا مى‏ بينيم [[امام صادق ‏علیه السلام]] در چندين حديثِ مربوط به اين آيه قسم ياد مى‏ كند و مى‏ فرمايد:{{متن عربی| وَ اللَّه! تَوَلَّيا وَ ما تابا }}: به خدا قسم آنان پشت كردند و توبه ننمودند!<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۴. الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۳۱۴. الاصول الستةعشر: ص ۱۱۸. تفسير العياشى: ج ۲ ص ۱۰۰.</ref>
 
يكى از اقدامات منافقين در سال آخر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله ماجراى صحيفه ملعونه است.
 
ماجرا اين گونه بود كه پس از [[حجةالوداع]] و پيش از غدير، [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] و [[معاذ بن جبل]] و [[سالم مولی ابی‏ حذیفه]] و [[ابوعبیده جرّاح]] صحيفه ‏اى نوشتند كه نگذارند خلافت به [[معصومین علیهم السلام|اهل‏ بیت‏ علیهم السلام]] برسد.
 
در آن لحظات عظيم ‏ترين پيمان نامه بر ضد دين الهى در تاريخ بشريت به امضا رسيد كه آينده تلخ و تاريكى را براى انسان ‏ها در نظر گرفته بود.
 
خداوند با نزول ۹ آيه پى در پى جوانب مختلف اين توطئه را مورد نكوهش قرار داد و آن را در متن قرآن ثبت كرد.
 
آخرين عكس ‏العمل پيامبر صلى الله عليه و آله اين بود كه آنان را فرا خواند و همه اقداماتشان را به آنان خبر داد و آنان را مورد مؤاخذه قرار داد.
 
آنان در نهايت جسارت و بى‏ پروايى هر گونه اقدامى را انكار كردند و قسم ياد كردند كه چنين قصدى نداشته و چنين سخنى نگفته ‏اند!! ولى در ردّ آنان نهمين آيه هم نازل شد كه آيه ۷۴ سوره توبه بود و پيامبر صلى الله عليه و آله آيه را بر آنان تلاوت فرمودند:
 
{{قرآن|يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ اِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ‏يَنالُوا}}:
 
«به خدا قسم ياد مى‏ كنند كه چنين سخنى نگفته ‏اند، در حالى كه كلمه كفر را بعد از اسلامشان گفته ‏اند و هدفى را قصد كرده ‏اند كه بدان دست نيافته‏ اند ...».<ref>بحار الانوار: ج ۷ ص ۲۰۹ و ج ۲۲ ص ۹۶ ح ۴۹ و ج ۲۸ ص ۱۲۲ و ج ۳۱ ص ۶۳۵،۶۳۳ .</ref>
 
برنامه بيعت همگانى در غدير بعد از خطبه تا غروب ادامه يافت، و پس از اداى نماز تا پاسى از شب طول كشيد و ادامه آن به روز بعد ماند. در فرصتى كه براى پيامبر صلى الله عليه و آله پيش آمد لازم دانست رفتارهاى منافقين در اثناء خطبه را به آنان گوشزد فرمايد، چه آنكه تمام گفته‏ هايشان را جبرئيل به حضرت خبر داده بود، همان گونه كه عده ‏اى از مؤمنين سخنان آنان را هنگام خطبه شنيده و به پيامبر صلى الله عليه و آله گزارش داده بودند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۶۳۵ و ج ۳۷ ص ۱۵۴،۱۱۹. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۴۰ ۱۳۴.</ref>
 
حضرت كسى را فرستاد و ابوبكر و عمر و دار و دسته آنان را فرا خواند و گفته‏ هاى جسارت ‏آميز آنان را برايشان يادآور شد و در اين باره از آنان سؤال فرمود.
 
آنان به شدت انكار كردند و جالب‏تر اينكه بر انكار خود قسم ياد كردند كه هيچ سخن ناروايى نگفته ‏اند.
 
پيامبر صلى الله عليه و آله در اثبات جرم آنان و ردّ قسم دروغشان آيه ۷۴ سوره توبه را قرائت فرمودند:
 
{{قرآن|يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ اِسْلامِهِمْ }}:
 
«به خدا قسم ياد مى ‏كنند كه چنين سخنى نگفته‏ اند، در حالى كه كلمه كفر را بعد از اسلامشان گفته ‏اند ...» ، و اين گونه حضرت دروغشان را بر آنان ثابت كرد.<ref>بحار الانوار: ج ۷ ص ۲۰۹ و ج ۲۲ ص ۹۶ ح ۴۹ و ج ۲۸ ص ۱۲۲ و ج ۳۱ ص ۶۳۵،۶۳۳ .</ref>
 
در روز نوزدهم ذى‏ الحجة سال دهم هجرى و پس از خطبه غدير مراسم سه روزه بيعت همگانى همچنان ادامه داشت، و هر گروه از مردم كه بيعت مى ‏كردند به خيمه‏ هاى خود باز مى‏ گشتند.
 
[[منافقین]] نيز در خيمه‏ هاى خود جمع شده بودند و از آن همه سربلندى غدير كه خط نفاق را خرد مى‏ كرد و پيش مى ‏رفت، اظهار تأسف و نگرانى مى‏ كردند و اسرار دل خود را براى يكديگر بازگو مى‏ كردند.
 
آنها كلمات كفرآميزى در اين باره به يكديگر گفتند كه حذيفه از خيمه مجاور شنيد و براى پيامبر صلى الله عليه و آله بازگو كرد. در اين باره و براى بار ديگر جبرئيل اين آيه را نازل كرد.<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۵۳،۵۲ . بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۵۱ ح ۳۷. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۴۶ .</ref>
 
با طلوع آفتاب روز بيستم مراسم بيعت ادامه يافت و آخرين گروه‏ هاى مردم براى بيعت با پيامبر و اميرالمؤمنين‏ عليها السلام به خيمه ‏هاى آن دو بزرگوار مى ‏آمدند.
 
در نقطه ‏اى ديگر از غدير خم مقداد از كنار گروهى از منافقين عبور مى‏ كرد كه شنيد يكى از آنان به بقيه مى ‏گويد:


«اصحاب كسرى و قيصر در لباس‏ هاى خَز و نقش دار و حرير و بافته زندگى مى‏ كنند در حالى كه ما همراه او در دو چيز خشن زندگى مى‏ كنيم: هم غذاى خشن مى‏ خوريم و هم لباس خشن مى‏ پوشيم!
حذيفه از گفتار آنان غضبناک شد و گوشه خيمه آنان را بلند كرد و سر خود را داخل خيمه برد و به آنان گفت: در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله زنده است و وحى خدا نازل مى‌شود چنين كارى را می‌كنيد؟ به خدا قسم، صبح گفتار شما را به او خبر خواهم داد. گفتند: اى حذيفه، آيا تو اينجا بودى و گفته ما را شنيدى. آنچه شنيدى بر ما كتمان كن كه حق همسايگى امانت‌دارى است. حذيفه گفت: نه اين مورد از حق امانت‌دارى همسايه است و نه اين مجلس شما از آن‌گونه است. من دلسوز خدا و رسولش نيستم، اگر اين ماجرا را از او كتمان كنم. گفتند: اى حذيفه، هر كارى مى‏‌خواهى انجام ده. به خدا قسم، ما هم براى او قسم ياد خواهيم كرد كه چنين سخنى نگفته‌‏ايم و تو نسبت دروغ به ما مى‌‏دهى. تو خيال مى‏‌كنى پيامبر سخن تو را مى‌پذيرد و گفته ما را تكذيب مى‏‌كند، در حالى كه ما سه نفريم.


اكنون هم كه مرگش نزديک شده و روزگارش به پايان رسيده و اجلش فرا رسيده مى‏ خواهد خلافت را بعد از خود به دست حضرت امیر دهد. بدانيد به خدا قسم كه خواهد دانست...»!!
حذيفه گفت: اما من برايم مهم نيست، وقتى حق دلسوزى را نسبت به خدا و رسولش ادا كنم. پس هر چه مى‏‌خواهيد بگوييد! سپس حذيفه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد، در حالى كه حضرت امیر ‏عليه السلام با شمشير حمايل كرده در كنار حضرت بودند. او گفتار منافقين را به حضرت خبر داد. پيامبر صلى الله عليه و آله هم سراغ آنان فرستادند و آمدند. حضرت پرسيدند: شما چه گفته‌‏ايد؟ گفتند: به خدا قسم، ما چيزى نگفته‏‌ايم. اگر خبرى درباره ما به تو رسيده به ما دروغ بسته شده است. در اينجا جبرئيل با اين آيه نازل شد: «قسم ياد مى‌‏كنند كه نگفته‌‏اند، در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان بر زبان آورد‌ه‌اند». اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در اينجا فرمودند: بگذارید هرچه مى‏‌خواهند بگويند. به خدا قسم قلب من در سينه‏‌ام مى‌تپد و شمشيرم بر دوشم است. اگر قصد سوئى كنند، من هم مقابله خواهم كرد.<ref>تفسير العياشى، ج۲، ص۹۸-۹۹، ح۸۹؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۲-۱۵۳، ح۳۷؛  عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۵۲-۵۳.</ref>


مقداد از كنار آنان رد شد و نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و به آن حضرت خبر داد.
آنچه در اين دو مورد جلب توجه مى‏‌كند وحشت شديد آنان از رسيدن اخبار به پيامبر صلى الله عليه و آله است كه وقتى چاره‏‌اى نمى‌‏بينند با قسم دروغ سعی می‌کنند خود را تبرئه کنند. اين يكى از مظاهر حفظ پیامبر از مردم در غدیر است كه خداوند چنين وحشتى بر دل [[منافقین|منافقان]] انداخته كه جرأت علنى‌كردن عمل خود را ندارند وگرنه هيچ مانعى از نظر اعتقادى در دل آنان وجود نداشت و پيرو آن ممكن بود متحد شوند و اقدامات مخربى انجام دهند.<ref>غدیر در قرآن، ج۱، ص۲۲۷.</ref>


پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد ندا دهند:{{متن عربی|الصلاة جامعة}}، و اين بدان معنى بود كه همه جمع شوند.
=== مورد سوم: در پى سخنانی بعد از بيعت ===
همه مردم براى [[بیعت]] غدير وارد خيمه پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏‌شدند و پس از بيعت با آن حضرت به خيمه امیرالمؤمنین عليه السلام مى‌‏رفتند و در حالى كه به او با عنوان امیرالمؤمنین سلام می‌دادند با آن حضرت بيعت مى‏‌كردند. در این شرایط، [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] هم وارد شدند و بيعت كردند، ولى نفاق باطنى آن قدر اجازه نداد كه از در خيمه حضرت فاصله بگيرند و همانجا سخن ناروايى بر زبان آوردند كه [[بریدة بن خصیب اسلمی|بُريده اسلمى]] گفته آنان را شنيد و فوراً به حضرت گزارش داد.


منافقين گفتند: مقداد كار ما را گزارش داده است!! اكنون برخيزيم كه بر ضد گزارش او قسم ياد كنيم! آنان آمدند تا در مقابل پيامبر صلى الله عليه و آله نشستند و گفتند:
قسمت حساس اين ماجرا چنين روایت شده است: ابوبكر و عمر از خيمه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام خارج شدند در حالى كه دست در دست هم داشتند و در آن حال مى‌گفتند: «به خدا قسم، هرگز چيزى از آنچه گفت برايش با سلامتى به‌نتيجه نخواهد رسيد». اين سخنِ آنان را نوجوانى از انصار شنيد و به آنان گفت: مگر پيامبر چه فرموده كه شما گفتيد: به سلامتى انجام نمى‏‌شود. ابوبكر و عمر به او گفتند: تو را چه به اين سخنان! سراغ كارت برو! بريده گفت: به خدا قسم، براى خدا و رسولش دلسوزانه رفتار نكرده‌‏ام، اگر از كنار اين مطلب بگذرم! گفتند: به خدا قسم، در اين صورت براى پيامبر قسم ياد خواهيم كرد و او ما را تصديق مى‌‏كند و تو را تكذيب مى‏‌نمايد. (با توجه به اينكه اين گفت‌وگوها بيرون خيمه بيعت انجام مى‌‏شد) بريده گفت: به خدا قسم، من از كنار خيمه پيامبر صلى الله عليه و آله حركت نخواهم كرد، تا آنكه يا آن حضرت بيرون آيد و يا به من اجازه ورود داده شود.


پدران و مادرانمان به قربانت يا رسول اللَّه! قسم به آن كه تو را به حق مبعوث كرده و به پيامبرى كرامت داده و تو را از همه بشر برگزيده! آنچه به تو خبر رسيده ما نگفته ‏ايم!
سپس به خيمه پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و اجازه گرفت و داخل شد و گفت: پدر و مادرم به قربانت يا رسول اللَّه، ابوبكر و عمر از نزد شما خارج شدند در حالى كه مى‌گفتند: به خدا قسم، هرگز چيزى از آنچه گفت برايش به سلامتى به‌نتيجه نخواهد رسيد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: تو را به خداى كعبه اين را گفتند. خداوند آنچه آنان گفتند و سزاوارشان بود كه بگويند، به من خبر داده بود. آنان را نزد من آوريد. آنان را آوردند و حضرت پرسيد: لحظاتى پيش چه گفتيد؛ گفتند: قسم به خدايى كه جز او خدايى نيست، ما چيزى نگفتيم! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: به خدا قسم اين جوان از شما راستگوتر است و خدا هم گفته شما را به من خبر داده است، و درباره اين انكار شما آيه‌‏اى از قرآن بر من نازل كرده است.<ref>  التحصين، ص۵۳۷-۵۳۸. </ref>


در اينجا بار ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله آيه ۷۴ سوره توبه را تلاوت فرمود:
=== مورد چهارم: به‌دنبال ماجراى سوسمار ===
[[منافقین|منافقان]] در خلوت خود اقرار به شكست خود و عظمت ماجراى غدير مى‌نمودند. اين موجب کینه آنان شد، ولى چون خود را از هر تلاشى عاجز مى‏‌ديدند، براى خالى‌كردن خشم خود دست به كارهای مسخره‌آمیز می‌زدند. نمونه‌‏اى این کارهای آنان ماجراى سوسمار است كه [[ابوذر غفاری|ابوذر]] آن را به پيامبر صلى الله عليه و آله اطلاع داد:


{{قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ اِسْلامِهِمْ }}: «به خدا قسم ياد مى‏ كنند كه نگفته ‏اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان گفته‏ اند...».<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۲،۱۶۱،۱۶۰،۱۵۴،۱۵۱. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۳۹.</ref>
آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله از منصوب‌كردن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در غدير فراغت يافت و مردم از مجلس سخنرانى متفرق شدند، عده‌اى از قريش گرد يكديگر جمع شده بودند و از آنچه اتفاق افتاد تأسف مى‏‌خوردند.‌ در اين ميان سوسمارى از كنار آنان عبور كرد. يكى از آنان گفت: اى كاش محمد اين سوسمار را به جاى على امير ما قرار مى‏‌داد! ابوذر سخن آنان را شنيد و براى پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرد. حضرت سراغ آنان فرستاد و آنان را احضار نمود و گفته آنان را بر خودشان عرضه كرد. آنان انكار كردند و بر اين انكار قسم ياد كردند. خداوند تعالى اين آيه را نازل كرد: {{قرآن|يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا }}. سپس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: «آسمان سايه نينداخته و زمين بر خود حمل نكرده راستگوتر از ابوذر را». بعد از آن فرمودند: جبرئيل برايم خبر آورده كه روز قيامت قومى را مى‌‏آورند كه امام آنان سوسمار است. مواظب باشيد كه شما نباشيد، چرا كه خداى تعالى مى‏‌فرمايد ([[آيه ۷۱ اسراء و غدیر|آیه ۷۱ سوره اسراء]]): «روزى كه هر گروه از مردم را با امامشان فرا مى‏‌خوانيم».<ref>مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۴۱-۴۲؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۶۳؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۶۳.</ref>


منافقين در خلوت همچنان اقرار به شكست خود و عظمت ماجراى غدير مى‏ نمودند. اين شكست آتش كينه آنان را شعله ‏ور مى ‏كرد، ولى چون خود را از هر تلاشى عاجز مى‏ ديدند براى خالى كردن غيظ خود دست به كارهاى احمقانه ‏اى مى‏ زدند و در دنياى كفر آميز خود به استهزاء مى ‏پرداختند.
استشهاد به آيه ۷۱ سوره اسراء نيز معناى مهمی دارد: اينكه اعراض‌كنندگان از امامِ حق نه تنها خيالشان راحت نيست، بلكه چه بخواهند و چه نخواهند در روز قيامت با امامى كه براى خود بر گزيده‌‏اند محشور خواهند شد.<ref>غدیر در قرآن، ج۱، ص۲۳۰.</ref>


در حالى كه عده‏ اى از آنان كنار يكديگر جمع شده بودند و از آنچه اتفاق افتاده بود تأسف مى‏ خوردند، سوسمارى از كنار آنان عبور كرد.
=== مورد پنجم: درباره صحيفه ملعونه ===
مى‏‌توان ادعا كرد بزرگ‏‌ترين اقدام ضد غدير و [[ولایت ائمه علیهم السلام|ولايت]] نگارش [[صحیفه ملعونه اول|صحيفه ملعونه]] است كه پنج نفر بعد از ايام حج و قبل از حركت به‌سوى غدير در مكه آن را امضا کردند و در آن هم‌پيمان شدند كه بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله نگذارند خلافت به امامان برسد.<ref>برای اطلاع بیشتر نگاه کنید: غدير در قرآن، ج۱، ص۱۲۸-۱۲۹.</ref> وقتى اين كار را انجام دادند حضرت آنان را فرا خواند و مورد توبيخ قرار داد، ولى آنان انكار كردند. در مقابل اين انكارشان، آيه ۷۴ سوره توبه نازل شد.<ref>بحارالانوار، ج۲۸، ص۱۲۲؛ الصراط المستقيم، ج۳، ص۱۵۳.</ref>


يكى از آنان گفت: «اى كاش محمد اين سوسمار را به جاى على امير ما قرار مى ‏داد»! ابوذر سخن آنان را شنيد و براى پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرد.
در روايت ديگرى در تفسير این آيه آمده است: اين آيه درباره كسانى نازل شده كه در [[کعبه|كعبه]] هم‌قسم شدند كه نگذارند امر خلافت به بنى‏‌هاشم برسد. بنابراين، همان صحيفه «كلمه كفر» است كه در آيه ذكر شده است. سپس در قله كوه هَرشى به كمين پيامبر صلى الله عليه و آله نشستند و قصد قتل حضرت را داشتند و اين همان كلام خداوند است كه (در آيه) مى‌‏فرمايند: «قصد كردند چيزى را كه بدان دست نيافتند».<ref>تفسير القمى، ج۱، ص۳۰۱؛ بحارالانوار، ج۲۲، ص۹۶؛ بحارالانوار، ج۳۱، ص۶۳۳.</ref>


حضرت سراغ آنان فرستاد و آنان را حاضر نمود و خبر ابوذر را برايشان بازگو كرد.
در حديث ديگرى دامنه اين قسم‌‏هاى دروغ را تا قيامت کشیده می‌شود؛ در آنجا هم وقتى نقشه‏‌هاى مخفيانه آنان نزد همه خلايق افشا مى‌شود، انكار مى‏‌كنند و قسم ياد مى‌‏كنند. متن حديث چنين است: روز قيامت كه مى‌‏شود و خداوند غاصبان حق آل‏ محمد عليهم السلام را جمع مى‏‌كند و اعمالشان را بر آنان عرضه مى‏‌نمايد، قسم ياد مى‏‌كنند كه هيچ يک از اين كارها را انجام نداده‌‏اند؛ همان‌گونه كه در دنيا براى پيامبر صلى الله عليه وآله قسم ياد كردند. و اين زمانى بود كه قسم ياد كرده بودند ولايت به بنى‏‌هاشم نرسد و نيز قصد قتل پيامبر صلى الله عليه و آله را در كوه هرشى كرده بودند. وقتى خداوند پيامبرش را مطلع ساخت و آن حضرت به آنان خبر داد، براى آن حضرت قسم ياد كردند كه چنين سخنى نگفته و چنين قصدى نداشته‌‏اند. اينجا بود كه خداوند بر پيامبرش اين آيه را نازل کرد: «به خدا قسم ياد مى‏‌كنند كه چنان سخنى نگفته‌اند، در حالى كه سخن كفر را گفته‏‌اند...».<ref>تفسير القمى، ج۲، ص۳۵۸؛ بحارالانوار، ج۷، ص۲۰۹، ح۱۰۲؛ بحارالانوار، ج۳۱، ص۶۳۵. </ref>


آنان در حالى كه ابوذر را در برابر خود مى‏ ديدند انكار كردند و بر اين انكار خود قسم ياد كردند! ولى از طرف خداوند بار ديگر آيه ۷۴ سوره توبه در ردّ آنان آمد:
=== مورد ششم: ماجراى عقبه هرشى ===
دومين اقدام [[منافقین|منافقان]] كه هم‌تراز نگارش [[صحیفه ملعونه اول|صحيفه ملعونه]] به‌شمار مى‏‌آيد مسئله قتل پيامبر صلى الله عليه و آله پس از اعلام امر ولایت است. اين تصميم نيز حاكى از خشم و كينه‌اى است كه از غدیر به دل داشتند. از سوى ديگر، از حضور پيامبر صلى الله عليه و آله واهمه داشتند كه نقشه‏‌هاى آنان را به مدد وحی برملا كند و نزد همگان آنان را معرفى نماید. به همين جهت خواستند با قتل پیامبر تمام این مشکلات را از سر راه خود بردارند. اما خداوند با وعده «خداوند تو را از مردم حفظ می‌کند» پيامبرش را از توطئه آنان آگاه ساخت و حضرت در بالاى گردنه هَرشی با آنان درگير شد، و با چیرگی بر آنان نقشه آنان با شکست همراه شد. حضرت آنان را با نامشان صدا زد و چهره‏‌هايشان را به عمار و حذيفه كه همراهش بودند نشان داد تا سندى محكم براى آيندگان باشد.<ref>برای اطلاع مفصل درباره این رخداد نگاه کنید: «غدير در قرآن»، ج۲، ص۴۰۷. </ref>


{{قرآن|يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ اِسْلامِهِمْ}}: «به خدا قسم ياد مى‏ كنند كه نگفته ‏اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان بر زبان آورده‏ اند».
تفصیل این رخداد به نقل از [[حذیفة بن یمان یمانی|حذیفة بن یمان]] و بنابر روایت سید بن طاووس و تلفیق آن با روایت علی بن ابراهیم قمی (در پرانتز) از سوی برخی محققان چنین گزارش شده است: عده‌اى از [[منافقین|منافقان]] كه عهد پيامبر صلى الله عليه و آله را شكستند (و بعد از آن حضرت از دين بازگشتند) جمع شدند و گفتند: محمد ديروز در مسجد خيف آن سخنان را گفت و در اينجا - يعنى غدير-  هم اين سخنان را گفت. اگر به مدينه باز گردد دوباره براى او بيعت مى‏‌گيرد. فكر درست آن است كه محمد را قبل از آنكه وارد [[مدینه]] شود بكشيم. شب موعود كه رسيد چهارده نفر در كوه هرشى به كمين حضرت نشستند تا او را به قتل برسانند. آنجا كوه هرشى بين جحفه و ابواء بود. هفت نفر سمت راست گردنه هرشى و هفت نفر سمت چپ آن نشستند تا شتر حضرت را بِرَمانند. حضرت پس از نماز عشا حركت كرد و پيشاپيش اصحابش سوار بر شترى تندرو سر بالايى كوه را در پيش گرفت. به سمت گردنه كوه كه بالا مى‌‏رفت جبرئيل خبر آورد: يا محمد! [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] و [[عثمان بن عفّان|عثمان]] و [[معاویة بن ابی سفیان|معاویه]] و [[عمرو بن عاص]] و [[طلحة بن عبیدالله تمیمی|طلحه]] و [[سعد بن ابی وقاص (ابواسحاق)|سعد بن ابی‏‌وقاص]] و [[عبدالرحمن بن عوف قرشی (ابومحمد)|عبدالرحمن بن عوف]] و [[ابوعبیده جرّاح]] و [[ابوموسی اشعری]] و [[ابوهریره]] و [[مغیرة بن شعبه]] و [[معاذ بن جبل]] و [[سالم مولی ابی‏ حذیفه|سالم مولی ابی‏‌حذیفه]]، در گردنه كوه در كمين تو نشسته‌‏اند تا تو را به قتل برسانند!


سپس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
پيامبر صلى الله عليه و آله به من كه پشت سرش بودم نگاهى كرد و پرسيد: اين كيست پشت سر من. گفتم: من حذيفه هستم، يا رسول اللَّه! فرمود: آنچه من شنيدم تو هم شنيدى؟ عرض كردم: آرى. فرمود: كتمان كن! سپس به آنان نزديک شد و با اسمشان و اسم پدرانشان آنان را صدا زد. آنان وقتى نداى پيامبر صلى الله عليه و آله را شنيدند فرار كردند و خود را داخل انبوه جمعيت گم كردند و حتى شترهاى خود را كه در گردنه بسته بودند رها كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله به شترهاى آنان رسيد و آنها را شناخت. مردم از پشت سر به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدند و در پى آنان به جست‌وجو پرداختند.


«آسمان سايه نينداخته و زمين بر خود حمل نكرده راستگوتر از ابوذر»، و بعد از آن فرمود:
صبح كه كاروانیان پياده شدند، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: گروهى که در كعبه هم‌قسم شده‌‏اند كه «اگر خدا محمد را بميراند يا كشته شود امر خلافت را به اهل ‏بيتش باز نگردانيم»، دست به اين اقدام زدند. با شنيدن اين سخنان، همان چهارده‌نفر نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و قسم ياد كردند (كه هيچ‌يک از آن سخنان را نگفته‌اند و چنين قصدى نداشته‌‏اند) و درباره جان آن حضرت دست به هيچ اقدامى نزده‏‌اند. خداوند تبارک و تعالى اين آيه را نازل كرد: {{قرآن|يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا...}}.<ref>تفسير القمى، ج۱، ص۱۷۴-۱۷۵؛ الاقبال، ج۲، ص۲۴۹-۲۵۰؛ بحارالانوار، ج۳۱، ص۶۳۲، ح۱۳۷؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص ۱۱۵؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۶۵؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۳۰۴.</ref>


«جبرئيل برايم خبر آورده كه روز قيامت قومى را مى ‏آورند كه امام آنان سوسمار است! مواظب باشيد كه شما نباشيد»!!
==== رخداد عقبه هرشی در منابع اهل سنت ====
در برخی منابع اهل‏ سنت، نزول اين آيه در ماجراى عقبه هرشی نقل شده است. [[جلال الدین سیوطی|سیوطی]] در ذیل آیه ۷۴ سوره توبه در كتاب ''الدر المنثور'' این رخداد را از قول [[حذیفة بن یمان یمانی|حذیفه]] چنین نقل کرده است: آنان كسانى بودند كه تصميم گرفتند پيامبر صلى الله عليه و آله را در شب عقبه از كوه پرتاب كنند. اين در حالى بود كه با هم نقشه كشيده بودند كه آن حضرت را در سفرى كه همراه او بودند به قتل برسانند و در پى فرصتى براى كمين بودند. تا آن شب كه حضرت راه كوه هرشى را پيش گرفت. عده‌‏اى پيش‏تر رفتند و عده‌اى عقب ماندند و اين برنامه در ساعاتى از شب بود. آنان با يكديگر گفتند: آنگاه كه به گردنه كوه رسيد او را از روى شترش به زمين مى‌‏اندازيم و به‌سوى بيابان پرتاب مى‌‏كنيم. حذيفه سخن آنان را شنيد و اين در حالى بود كه او شتر پيامبر صلى الله عليه و آله را از پشت سر راهنمايى مى‏‌كرد.


آنگاه آيه ۷۱ سوره اسراء را شاهد آورده فرمودند: خداوند تعالى مى ‏فرمايد:
در آن شب عمار شتر حضرت را از جلو مى‌‏برد و حذيفه يمانى از عقب راهنمايى مى‏‌نمود. ناگهان حذيفه صداى پاى شتران را شنيد و نگاهش برگشت و گروهى را ديد كه صورت‏‌هاى خود را پوشانده بودند. به آنان گفت: دور شويد! دور شويد! اى دشمنان خدا! آنان دست نگه داشتند و پيامبر صلى الله عليه و آله به راه خود ادامه داد تا در محلى كه مى‏‌خواست توقف فرمود و پياده شدند. صبح كه شد حضرت سراغ يک‌یک آنان فرستاد و فرمود: شما چنين برنامه‏‌اى داشتيد. آنان قسم ياد كردند كه در اين باره چيزى نگفته‌‏اند و درباره آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله از آنان مى‏‌پرسد قصدى نداشته‌اند. اين همان كلام پروردگار است كه مى‏‌فرمايد: {{قرآن|يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ}}.<ref>الدر المنثور، ج۴، ص۲۴۲.</ref>


{{متن عربی|يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ اُناسٍ بِاِمامِهِمْ}}: «روزى كه هر گروهى از مردم را با امامشان فرا مى‏ خوانيم».<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۶۳. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۲ ص ۲۴۲.</ref>
به‌گفته برخی محققان، در روايت سيوطى همه ماجراهاى درگيرى بر فراز كوه هرشى و ديده‌شدن چهره ۱۴ نفر ذكر نشده است؛كه علت آن از يک‌سو حذف بسيارى از رخدادهای مهم در کتاب‌های اهل‏ سنت است و از سوى ديگر راوى در صدد ذكر شأن نزول آيه بوده و اصل ماجرا را به اختصار ذكر كرده است.<ref>غدیر در قرآن، ج۱، ص۲۳۵.</ref>


پس از ماجراى ترور نافرجام پيامبر صلى الله عليه و آله توسط منافقين در بازگشت از غدير در عقبه هرشى، هنگامى كه حضرت به پايين كوه رسيد فجر طلوع كرده بود.
==== مورد هفتم: نقشه قتل  امیرالمؤمنین  عليه السلام ====
بر اساس آیه ۷۴ سوره توبه، آخرين موردى كه نقشه‏‌هاى مخفيانه دشمنان غدير برملا شد و آيه درباره آن نازل شد، توطئه آنان براى قتل اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بود. [[منافقین|منافقان]] پس از ناكام‌ماندن در نقشه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله، به اين توطئه پرداختند تا با از ميان برداشتن خليفه تعيين‌شده پيامبر صلى الله عليه و آله زمينه اجراى نقشه‏‌هاى خود مطابق با محتواى [[صحیفه ملعونه دوم|صحيفه ملعونه دوم]] را آماده كنند.


حضرت پياده شدند و وضو گرفتند و منتظر اصحاب ماندند تا همه آمدند و نماز جماعت بر پا شد. اين چهارده نفر نيز همراه مردم پشت سر حضرت به نماز ايستادند! حضرت پس از نماز فرمودند:
ابن‏‌عباس اين توطئه را چنين ترسيم كرده است: بزرگان قريش بين خود نوشته‌‏اى نوشتند و در آن بر قتل امیرالمؤمنین عليه السلام هم‌پيمان شدند و اين پيمان‌نامه را به [[ابوعبیده جرّاح|ابوعبيده جراح]] -كه امين آنان به‌حساب مى‌‏آمد -  سپردند. از طرف خداوند آيه نازل شد و اين خبر را براى پيامبر صلى الله عليه و آله آورد. حضرت آن پيمان‌نامه را از ابوعبيده مطالبه كرد و او هم آن را تحويل داد. حضرت فرمودند: «آيا بعد از اسلامتان كافر شده‏‌ايد»! آنان به خدا قسم ياد كردند كه هيچ قصد سوئى نداشته‌‏اند. خداوند هم اين آيه را نازل كرد: {{قرآن|يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا}}.<ref>الصراط المستقيم، ج۱، ص۲۹۶.</ref> در اين مورد با آنكه ابوعبيده پيمان‌نامه را تحويل پيامبر صلى الله عليه و آله داده باز هم منكر مى‏‌شوند و قسم ياد مى‏‌كنند.<ref>غدیر در قرآن، ج۱، ص۲۳۶.</ref>


«چه شده است كه عده ‏اى در كعبه هم قسم شده‏ اند كه اگر خدا محمد را بميراند يا كشته شود امر خلافت را به اهل‏ بيتش باز نگردانند»؟!
== تفسیر آیه بر اساس موارد نزول ==
برخی محققان، بر اساس موارد نزول که در قسمت‌های قبل به آنها شاره شد، از هر قسمت از آیه تفسیری ارائه کرده‌اند:


از ميان آن جمعيت همين چهارده نفر نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و قسم خوردند كه در اين باره چيزى نگفته و چنين قصدى نكرده و نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله قصد سوئى نداشته ‏اند.
=== قسمت اول:{{متن عربی|يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا}} ===
طبق احاديثى كه ذكر شد فاعل {{متن عربی|يَحْلِفُونَ}} در چند حديث [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبكر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] بودند و در چند حديث نام قسم‌خورندگان ذكر نشده و احتمالاً در ميان آنان هم ابوبكر و عمر بوده‏‌اند. بنابراين، اولين جرم آنان قسم‌دروغ‌خوردن و جرم دوم آنان توطئه آنهاست.<ref>غدیر در قرآن، ج۱، ص۲۳۶.</ref>


خداوند آيه نازل كرد كه:
=== قسمت دوم:{{متن عربی|وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ}} ===
اقدام بر ضد [[اسلام]] را خداوند به‌صراحت به ابوبكر و عمر و بقيه [[منافقین]] در غدير نسبت مى‌‏دهد. از اين نسبت دو مطلب به دست مى‌‏آيد: يكى اينكه اقدام بر ضد غدير و ولايت اقدام بر ضد اسلام است؛ دوم اينكه ابوبكر و عمر بر ضد اسلام و در راه پیروزی كفر اقدام كرده‌‏اند و آنچه بر ضد [[ولایت ائمه علیهم السلام|ولايت امیرالمؤمنین عليه السلام]] گفته‌‏اند كفر محض بوده است.


{{قرآن|يحلفون باللَّه ما قالوا و لقد قالوا كلمة الكفر بعد إسلامهم و همُّوا بما لم ينالوا}}<ref>توبه /  ۷۴.</ref>:
در روايتى هم «كَلِمَةَ الْكُفْرِ» صريحاً به [[صحیفه ملعونه اول|صحيفه ملعونه]] معنى شده است؛ يعنى اين صحيفه اساس كفر و ارتدادى بود كه بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله تحقق يافت و مردم  به‌سمت [[جاهلیت]] پس رفتند.<ref>غدیر در قرآن، ج۱، ص۲۳۷.</ref>


«اينان قسم ياد مى‏ كنند كه آن سخن را نگفته ‏اند ولى بعد از اسلامشان سخن كفر را گفته ‏اند و قصد سوئى كرده ‏اند كه بدان دست نيافته ‏اند...».<ref>بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۱۶.</ref>
=== قسمت سوم:{{متن عربی|وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا}} ===
[[منافقین|منافقان]] دو تصميم عملى داشتند كه در يكى تا مرحله اجرا پيش رفتند، ولى خدا نقشه آنان را خنثى كرد و آن نقشه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله بود و در ديگرى، قبل از اجراى نقشه، برنامه آنان برملا شد و آن نقشه قتل اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بود. اين دو مورد آنان را به‌عنوان اولين کسانی که عزم قتل پيامبر و امیرالمؤمنین ‏عليهما السلام را داشتند معرفى مى‏‌كند؛ زیرا آنان -اگرچه با مقابله خداوند روبه‌رو شدند-  ولى تصميم خود را گرفته و وارد مرحله عمل شده بودند و اين در درجه اول كفر آنان ثابت مى‏‌كند و در درجه دوم مجرم‌بودن آنان را.<ref>غدیر در قرآن، ج۱، ص۲۳۷.</ref>


منافقين پس از شكست در توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله در كوه هَرشى آرام ننشستند. آنان بار ديگر مجلس سِرّى تشكيل دادند و اين بار براى از ميان برداشتن امام منصوب از طرف خدا و رسول‏ صلى الله عليه و آله، درباره نقشه قتل حضرت امیر عليه السلام به مشورت پرداختند كه بايد قبل از رسيدن به مدينه انجام مى‏ شد.
=== قسمت چهارم:{{متن عربی|فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّه}} ===
 
خداوند با آن نفاقى كه منافقان داشتند باز هم دو راه در برابر آنان قرار داد: [[توبه]] يا [[عذاب]]. آيا توطئه‏‌گران پشت‌پرده علیه غدير توبه كردند؟ تاريخ نشان مى‏‌دهد كه نه‌تنها از آن اقدامات خود توبه نكردند، بلكه آنها را پيگيرى كردند و بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله امور را به دست گرفتند و بیش از پیش در [[سقیفه]] و بعد از آن بر ضد [[ولایت ائمه علیهم السلام|ولايت اهل ‏بيت‏ عليهم السلام]] نقشه كشيدند و با قدرت آنها را به اجرا در آوردند و مخالفان را نابود كردند. به همین دلیل، [[امام صادق ‏علیه السلام]] در چندين حديثِ مربوط به اين آيه قسم ياد مى‏‌كند و مى‏‌فرماید: به خدا قسم، آنان پشت كردند و توبه ننمودند.<ref>تفسير العياشى، ج۲، ص۱۰۰؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۴؛ الصراط المستقيم، ج۱، ص۳۱۴؛ الاصول الستة عشر، ص۳۳۴.</ref>
براى آنكه فرار و گريز ماجراى قبل تكرار نشود، آنان معاهده نامه‏ اى درباره قتل آن حضرت امضا كردند و آن را به ابوعبيده جراح به عنوان امين خود سپردند؛ و رفتند تا براى آماده كردن مقدمات اين نقشه دست به كار شوند.
 
جبرئيل اين خبر را به پيامبر صلى الله عليه و آله داد. حضرت فوراً ابوعبيده را احضار كرد و آن صحيفه را از او طلب كرد. اين بار ابوعبيده نتوانست انكار كند، و فوراً آن نوشته را به پيامبر صلى الله عليه و آله تحويل داد. اينجا بود كه آيه ۷ سوره مجادله بار ديگر درباره آنان مطرح شد:
 
{{قرآن|ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ اِلاّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ اِلاّ هُوَ سادِسُهُمْ}}: «هيچ نجواى سه نفرى نيست مگر آنكه خدا چهارمى آنان است، و هيچ نجواى پنج نفرى نيست مگر آنكه خدا ششمى آنان است».
 
پيامبر صلى الله عليه و آله باز هم افشاگرى را صلاح ندانست و فقط به آنان فرمود:{{متن عربی|اَكَفَرْتُمْ بَعْدَ اِسْلامِكُمْ}}: «آيا بعد از اسلامتان كافر شديد»؟ و اين عبارت اشاره به آيه ۱۰۶ سوره آل‏ عمران و آيه ۶۵  - ۶۶ سوره توبه بود.
 
با اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله صحيفه را از دست آنان گرفت و امضاى آنان در آخر پيمان‏ نامه ديده مى‏ شد، ولى با كمال وقاحت قسم ياد كردند كه هيچ قصد سوئى نداشته ‏اند.
 
اينجا بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله بار ديگر آيه ۷۴ سوره توبه را در برابر آنان قرائت فرمود:
 
{{قرآن|يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ اِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ‏يَنالُوا }}:
 
«به خدا قسم ياد مى ‏كنند كه چنين سخنى نگفته ‏اند در حالى كه كلمه كفر را بعد از اسلامشان بر زبان آورده ‏اند و قصد كارى را كرده ‏اند كه به آن دست نيافتند...».
 
و اين گونه بود كه نازل كننده{{متن عربی|وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ}} نشان داد كه [[منافقین]] كوچک ‏تر از آن هستند كه بخواهند در مقابل اراده پروردگار خللى ايجاد كنند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۰۲. الصراط المستقيم: ج ۱ ص ۲۹۶.</ref>


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
==منابع==
{{منابع}}
* '''الأصول الستة عشر'''؛ جمعی از نویسندگان، قم: مؤسسه علمی فرهنگی دار الحديث (سازمان چاپ و نشر)، ۱۴۲۳ق.
* '''الإقبال بالأعمال الحسنة فیما یعمل مرة فی السنة'''؛ سید علی بن موسی بن طاووس، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم: مکتب الإعلام الإسلامی، ۱۴۱۸ق.
* '''بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار'''؛ محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، بیروت: دار إحياء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
* '''التحصين لاسرار ما زاد من أخبار كتاب اليقين'''؛ سيد رضی‌الدين علی بن طاووس حلی، قم: مؤسسة دار الكتاب (الجزائری)، ۱۴۱۳ق.
* '''تفسير العياشى'''؛ محمد بن مسعود عیاشی، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی، تهران: مکتبة العلمية الاسلامیة، ۱۳۸۰ق.
* '''تفسير القمی‏'''؛ على بن ابراهيم‏ قمى، تحقیق: طيّب‏ موسوى جزائرى، قم: دار الكتاب‏، ‏۱۴۰۴ق‏.
* ''' الدر المنثور في التفسیر المأثور'''؛ عبدالرحمن بن ابی‌بکر سیوطی، بیروت: دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
* '''الصراط المستقيم إلی مستحقی التقديم'''؛ علی بن محمد نباطی عاملی، تحقیق: محمدباقر بهبودی، تهران: مکتبة المرتضوية، ۱۳۸۴ق.
* '''عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال'''؛ عبدالله بن نورالله‏ بحرانى اصفهانى‏، تحقیق: محمدباقر موحد ابطحى اصفهانى‏، قم: مؤسسة الإمام المهدى علیه السلام، ۱۳۸۲ش.
* '''غدیر در قرآن، قرآن در غدیر'''؛ محمدباقر انصاری، قم: انتشارات دلیل ما، ۱۳۸۷ش.
* '''مناقب آل ابی‌طالب'''؛ محمد بن علی بن شهرآشوب مازندرانی، تحقیق: محمدحسین آشتیانی و سید هاشم رسولی محلاتی، قم: مؤسسه انتشارات علامه، ۱۳۷۹ق.
{{پایان منابع}}
[[رده:قرآن و غدیر]]
[[رده:قرآن و غدیر]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۵ ژانویهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۰۹:۰۵

آيه ۷۴ توبه و غدیر
آيه ۷۴ توبه و غدیر
مشخصات آیه
نام سورهتوبه
شماره آیه۷۴
جزء۱۰
محتوای آیه
مکان نزولمدینه
موضوعترسیم عکس العمل منافقان در مقابل افشای توطئه‌های آنان علیه غدیر
ترتیل آیه
ترجمه صوتی

آیه ۷۴ سوره توبه آیه‌ای درباره اقدامات منافقان علیه غدیر که نشان می‌دهد آنان با اینکه توطئه‌هایشان علیه غدیر افشا می‌شد باز به خدا قسم می‌خوردند که قصد سوئی نداشتند. در این آیه آمده که اگر منافقان توبه نکنند عذابی دردناک در دنیا و آخرت در انتظار آنان خواهد بود. در روایات مختلفی تأکید شده که آنان هیچ‌گاه توبه نکردند.

برخی محققان موقعیت تاریخی نزول آیه ۷۴ سوره توبه را چنین توصیف کرده‌اند: در غدير، منافقان با آگاهی درباره اعلان رسمى ولايت، به‌شدت دست به‌كار توطئه‏‌ براى مقابله با غدیر شدند. آنان سعى می‌کردند برنامه‏‌هاى خود را پنهان کنند، ولى از يک‌سو خداوند از غيب پيامبرش را آگاه مى‌‏ساخت و از سوى ديگر اصحاب آن حضرت، همچون سلمان و ابوذر، از مجالس مخفی آنان پیامبر را آگاه می‌کردند. تنها حربه منافقان برابر اين افشاگرى‌ها قسم دروغ بود: وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را احضار مى‏‌كرد و گفتار و کردار آنان را آشکار می‌کرد قسم ياد مى‌‏كردند كه چنين سخنى را نگفته و چنان كارى را انجام نداده‌‏اند.

در غدير، هفت بار اتفاق افتاد كه نقشه‌های منافقان فاش شود و آیه ۷۴ سوره توبه قرائت شود؛ در این موارد پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را احضار با افشاى نقشه‌هایشان آنان را بازخواست کرد. اين هفت مورد عبارتند از: در برابر منبر غدیر، پس از خطابه غدیر در خیمه، هنگام بیعت، در جمع خصوصی منافقان، در مكه پس از امضاى صحيفه، پس از خنثى‌شدن توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله، پس از خنثى‌شدن توطئه قتل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام.

نتيجه‌‏اى كه اين افشاگرى‏‌ها بر اساس آیه ۷۴ سوره توبه داشت آن بود كه مردم آن روز و نسل‏‌هاى آينده از پشت‌ پرده غدير با خبر شدند: اینکه منافقان چه افكارى را در سر مى‌پرورانند و چگونه علیه برنامه الهی غدیر نقشه مى‏‌كشیدند. در اكثر اين توطئه‌ها ابوبکر، عمر، ابوعبیده جراح، عبدالرحمن بن عوف، معاویه، مغیرة بن شعبه، معاذ بن جبل و ديگر افراد مرتبط با سقیفه به‌چشم مى‏‌خورند. حضور آنان در این توطئه نشان می‌دهد که چرا بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله آنان در رأس برنامه غصب خلافت ديده مى‌شوند.

آیه‌ای درباره اقدامات منافقان در غدیر

آیه ۷۴ سوره توبه از جمله آياتى دانسته شده كه در رخداد غدير و در ارتباط با منافقان بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد:[۱]

Ra bracket.png يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللَّه وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّه عَذاباً أَلِيماً فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِى الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ؛ به خدا قسم ياد مى‏‌كنند كه چنين سخنى نگفته‌‏اند، در حالى كه كلمه كفر را بعد از اسلامشان گفته‌‏اند و هدفى را قصد كرده‌‏اند كه بدان دست نيافته‏‌اند و از چيزى ناراحت نشدند مگر براى اينكه خدا و رسولش آنان را از فضل خويش مستغنى ساختند. اگر توبه كنند، براى آنان بهتر خواهد بود و اگر روى گردانند، خداوند آنان را به عذاب دردناک در دنيا و آخرت معذب مى‏‌نمايد و در آخرت هم سرپرست و ياورى نخواهند داشت La bracket.png

موقعيت تاريخى نزول

برخی محققان موقعیت تاریخی نزول آیه ۷۴ سوره توبه را چنین توصیف کرده‌اند: در طول سفر يک ماهه غدير، منافقان با يقين به نزديكى شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله و تصميم حضرت درباره اعلان رسمى ولايت، به شدت دست به‌كار توطئه‏‌های گوناگون براى مقابله با اقدامات آن حضرت بودند. آنان سعى می‌کردند برنامه‏‌هاى خود را پنهان کنند، ولى از يک‌سو خداوند از غيب پيامبرش را آگاه مى‌‏ساخت و از سوى ديگر اصحاب باوفاى آن حضرت همچون سلمان، ابوذر، مقداد، حذیفه و عمار از مجالس مخفی آنان پیامبر را آگاه می‌کردند.

تنها حربه منافقان برابر اين افشاگرى‌ها قسم دروغ بود: وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را احضار مى‏‌كرد و گفتار و کردار آنان را آشکار می‌کرد قسم ياد مى‌‏كردند كه چنين سخنى را نگفته و چنان كارى را انجام نداده‌‏اند. قسم دروغ از كسانى كه در باطن كافرند فقط با پرده‌بردارى خداى كاشف الاسرار و علام الغيوب مى‏‌شكند و باطن آنان را نشان مى‏‌دهد كه هم بر ضد خدا توطئه مى‏‌كنند و هم به خدا قسم دروغ ياد مى‌كنند. اين افشاگرى خداوند با آيه ۷۴ سوره توبه صورت گرفت و آنان را رسوا كرد.[۲]

نکاتی درباره نزول و استفاده از آیه

برخی محققان، درباره نزول و استفاده از آیه ۷۴ سوره توبه در رخداد غدیر ذکر سه نكته ضروری دانسته‌اند:[۳]

نكته اول: آيه‌ای که هفت بار استفاده شد

در غدير، هفت بار اتفاق افتاد كه نقشه‌های منافقان فاش شود؛ در این موارد پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را احضار با افشاى نقشه‌هایشان آنان را بازخواست کرد. اين هفت مورد عبارتند از: در برابر منبر غدیر، پس از خطابه غدیر در خیمه، هنگام بیعت، در جمع خصوصی منافقان، در مكه پس از امضاى صحيفه، پس از خنثى‌شدن توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله، پس از خنثى‌شدن توطئه قتل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام.[۴]

نكته دوم: اين آيه چند بار نازل شده؟

در همه موارد هفت‏‌گانه، پيامبر صلى الله عليه و آله آيه ۷۴ توبه را در پاسخ به قسم دروغ منافقان قرائت کرد و از جانب خدا اعلام كرد كه دروغ مى‌گوييد. اكنون سؤال اين است كه آيا در همه اين موارد این آيه نازل شده كه به‌معناى تكرار نزول يک آيه باشد؛ يا اينكه يک بار نازل شده، ولى در دفعات بعدى درباره مصادیق مشابه به کار رفته است؛ يا اينكه يک بار نازل شده، ولى در دفعات بعدى از طرف خدا دستور آمده كه همان آيه را در پاسخ به آنان بگو؛ يا اينكه مجموعه توطئه‏‌هاى آنان مكرر اتفاق افتاده و آنان قسم دروغ ياد كرده‌‏اند و پيامبر صلى الله عليه و آله سخن آنان را رد كرده و در نهايت يک آيه جامع درباره همه آنها نازل شده است.

همه اين احتمالات قابل جمع است، ولى با توجه به محتواى آيه احتمال اخير صحيح‌‏تر به نظر مى‌‏رسد؛ زیرا در آيه به همه توطئه‌ها آنان اشاره شده است: Ra bracket.png يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا La bracket.png: قسم‏‌هاى دروغشان؛ Ra bracket.png وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ La bracket.png: سخنان كفرآميزشان؛ Ra bracket.png وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا La bracket.png: توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين ‏عليه السلام. البته اين منافات ندارد كه در هر توطئه‌‏اى به اقتضاى مورد، همان قسمت از آيه كه مربوط به آن است شاهد آورده شود و به‌عنوان نزول آيه ذكر گردد.[۵]

نكته سوم: نتيجه نزول آيه

نتيجه‌‏اى كه اين افشاگرى‏‌ها داشت آن بود كه مردم آن روز و نسل‏‌هاى آينده از پشت‌ پرده غدير با خبر شدند: اینکه منافقان چه افكارى را در سر مى‌پرورانند و چگونه علیه برنامه الهی غدیر نقشه مى‏‌كشیدند. در اكثر اين توطئه‌ها ابوبکر، عمر، ابوعبیده جراح، عبدالرحمن بن عوف، معاویه، مغیرة بن شعبه، معاذ بن جبل و ديگر افراد مرتبط با سقیفه به‌چشم مى‏‌خورند. حضور آنان در این توطئه نشان می‌دهد که چرا بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله آنان در رأس غصب خلافت ديده مى‌شوند.[۶]

موارد نزول آیه و تحلیل آنها

در منابع، ماجرای نزول آیه ۷۴ سوره توبه در هفت مورد آمده است و توسط برخی محققان تبیین شده است:

مورد اول: در مقابل منبر غدير

در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله خطابه غدير را آغاز كرده بود و به قسمت‌های اصلی آن رسیده بود، سردمداران منافقان، با برنامه قبلى، دقيقاً جايى مقابل منبر و نزديک به آن در کنار هم نشستند. قبل و بعد از معرفى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و اعلان ولایت او سه حركت از آنان سر زد كه در هر سه مورد نقش اصلى را ابوبكر يا عمر بر عهده داشتند. این موارد در سه حدیث مورد اشاره قرار گرفته است:

حديث اول

در روایتی از امام صادق ‏علیه السلام نقل شده که منافقین به پيامبر صلى الله عليه و آله، قبل از اعلان ولایت امیرالمؤمنین، نسبت جنون دادند: «آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را منصوب مى‌‏فرمود در مقابل حضرت هفت نفر از منافقین قرار داشتند: ابوبكر، عمر، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابى‌‏وقاص، ابوعبيده جراح، سالم مولى ابى‏‌حذيفه و مغيرة بن شعبه. عمر گفت: دو چشم او را نمى‌‏بينيد كه گويا چشمان ديوانه است - و منظورش پيامبر صلى الله عليه و آله بود-  اكنون بر مى‏‌خيزد و مى‏‌گويد: پروردگارم چنين گفته است. وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله بپاخاست فرمود: اى مردم، چه كسى صاحب اختيار شماست؛ گفتند: خدا و رسولش. فرمود: خدايا، شاهد باش. سپس فرمود: آگاه باشيد، هركس كه من مولى و صاحب اختيار او بوده‌‏ام، على مولى و صاحب اختيار اوست. و پس از منبر بر حضرت امیر عليه السلام به‌عنوان امیرالمؤمنین سلام كردند. خداوند جبرئيل را نازل كرد و گفتار عمر با آنان را به پيامبر صلى الله عليه و آله خبر داد. حضرت آنان را فرا خواند و در اين باره از آنان سؤال كرد. آنان انكار كردند و در اين باره قسم ياد كردند. خداوند اين آيه را نازل كرد: Ra bracket.png يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا؛ به خدا قسم ياد مى‏‌كنند كه چنين سخنى نگفته‌اند... La bracket.png».[۷]

حديث دوم

امام صادق ‏عليه السلام در حديث ديگرى سخن پنهانی ابوبکر و عمر در برابر منبر غدير را چنين بيان مى‏‌فرمايند: «هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم امیرالمؤمنین عليه السلام را منصوب كرد و فرمود: هرکس من مولای اویم، پس علی مولای اوست؛ دو نفر از قریش (ابوبكر و عمر) سرهاى خود را به هم نزديک كردند و گفتند: به خدا قسم، هرگز در برابر آنچه مى‏‌گويد تسليم نخواهيم شد. اين سخن به پيامبر صلى الله عليه و آله خبر داده شد. حضرت از آنان در اين باره پرسيد، ولى آنان تکذیب كردند و به خدا قسم ياد كردند كه چيزى نگفته‌اند. در اينجا جبرئيل بر آن حضرت نازل شد و اين آيه را آورد: «به خدا قسم ياد مى‏‌كنند كه نگفته‏‌اند در حالى كه مسلّماً سخن كفر را بر زبان آورده‌‏اند و بعد از اسلامشان كافر شده‌‏اند...».[۸]

همين ماجرا در روايتى ديگر این گونه روایت شده است: ابوبكر و عمر سرهاى خود را از روى غضب و انكار تكان دادند و گفتند: هرگز تسليم او نخواهيم شد. يک نفر سخن آنان را شنيد و پيامبر صلى الله عليه و آله را آگاه ساخت. حضرت آنان را احضار كرد، ولى آنان سخن خود را انكار كردند. اينجا بود كه آيه ۷۴ سوره توبه نازل شد سپس امام صادق ‏علیه السلام، با توجه به جمله آخر آيه درباره توبه، فرمود: به خدا قسم اعراض كردند و توبه ننمودند.[۹]

حديث سوم

امام باقر علیه السلام سخن مخفيانه ديگرى از ابوبكر و عمر در برابر منبر غدير را چنين بيان فرموده‌اند: هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير حضرت امیر عليه السلام را منصوب كرد... ابوبكر و عمر مخفيانه گفتند: اين قدر كه مقامِ پست پسر عمويش را بالا مى‌‏برد هنوز به آرزوى خود نرسيده است. اگر مى‌توانست او را پيامبر قرار دهد چنين مى‌كرد. به خدا قسم، اگر هلاک شود، او را از قصدى كه دارد دور مى‏‌كنيم. جوانى از انصار (بُرَيْده) سخن آن دو را شنيد و گفت: به خدا قسم، سخن شما را شنيدم و به خدا قسم آنچه را گفتيد به پيامبر صلى الله عليه و آله خواهم رساند. آن دو او را به خدا قسم دادند كه خبر ندهد، ولى او نپذيرفت و اعلام كرد كه گفته آنان را خبر خواهد داد. ابوبكر و عمر به او گفتند: هر تلاشى مى‏‌توانى انجام ده. بُرَیده نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفته آن دو را به حضرت خبر داد. پيامبر سراغ آنان فرستاد و آنان را فرا خواند. وقتى آمدند و آن جوان را نزد حضرت ديدند فهميدند كه او خبر داده است. پيامبر فرمودند: اى ابوبكر و اى عمر! چه باعث شد كه آن سخنان را بگوييد؟ آنان به خداى لا اله الا هو قسم ياد كردند كه در اين باره چيزى نگفته‌‏اند!

پيامبر صلى الله عليه و آله رو به جوان انصارى كرد و فرمودند: اى برادر انصار، چرا بر اين دو نفر دروغ نسبت دادى. جوان انصارى چنان ناراحت شد كه آرزو كرد زمين او را فرو برده بود و او در اين باره چيزى نگفته بود، و در همان حال از خدا خواست كه صدق او را ثابت كند تا نزد پيامبر صلى الله عليه و آله شرمنده نشود. در همين حال جبرئيل نازل شد -در ساعتى كه معمولاً در آن ساعت نازل نمى‌شد-  و اين آيه را بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل كرد: Ra bracket.png يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ La bracket.png.[۱۰]

نکته قابل توجه در كلام امام صادق ‏عليه السلام این است كه در سه مورد قسم ياد کرد كه ابوبكر و عمر پس از اين گفتار خيانت‌كارانه، در مقابل دو راهى كه خدا در آيه پيش‌روى آنان قرار داد، كه يا توبه كنند يا رويگردان و منتظر عذاب الهی باشند، راه دوم را انتخاب كردند.[۱۱]

مورد دوم: در پى گفت‌وگوى مخفيانه در خيمه‌ها

بعد از آنكه خطابه پيامبر صلى الله عليه و آله پايان يافت، همه به خيمه‏‌هاى خود بازگشتند تا به تدريج براى بيعت باز آيند.منافقان وقتى در خيمه گردهم جمع شدند، به خيال اينكه صداى آنان را كسى نمى‌شنود، اسرار دل خود را با يكديگر در ميان می‌‏گذاشتند. در يک مورد، مقداد از كنار خيمه آنان عبور مى‏‌كرد كه سخنانشان را شنيد و در موردى ديگر حذيفه، كه خيمه‌اش در همسايگى تنى چند از آنان بود، متوجه گفتارشان شد و هر دو شنيده‌‏هاى خود را به پيامبر صلى الله عليه و آله گزارش دادند. این دو مورد در روایات چنین آمده است:

حديث اول

امام صادق ‏عليه السلام: هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله سخنانش را در غدير خم فرمود و مردم به خيمه‏‌ها و سايبان‌‏ها رفتند، مقداد از كنار گروهى از منافقان عبور مى‏‌كرد كه آنان چنين مى‏‌گفتند: به خدا قسم، اصحاب كسرى و قيصر در لباس‏‌هاى خز و نقش‌دار و حرير و بافته زندگى مى‏‌كنند، در حالى كه ما همراه او با دو خشن زندگى مى‌‏كنيم: هم غذاى خشن مى‌خوريم و هم لباس خشن مى‌‏پوشيم! اكنون هم كه مرگش نزديک شده، مى‏‌خواهد خلافت را بعد از خود به دست على دهد. بدانيد به خدا قسم كه خواهد دانست که [چه خواهيم كرد]. مقداد از كنار آنان رد شد و نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و به آن حضرت خبر داد. پيامبر صلى الله عليه و آله ندا دادند كه همه جمع شوند. منافقان گفتند: مقداد كار ما را گزارش داده است. اكنون برخيزيم و بر ضد گزارش او قسم ياد كنيم.

آنان آمدند و در مقابل پيامبر صلى الله عليه و آله نشستند و گفتند: پدران و مادرانمان به قربانت يا رسول اللَّه! چنين نيست، قسم به آن كه تو را به حق مبعوث كرده و به پيامبرى كرامت داده، آنچه به تو خبر رسيده ما نگفته‌‏ايم. قسم به آنكه تو را از همه بشر برگزيده است. در اينجا پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: «به خدا قسم ياد مى‏‌كنند كه نگفته‌‏اند در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان گفته‌اند و قصد سوء كرده‌‏اند [در عقبه هرشی] و از چه چيزى ناراحت بودند جز آنكه خدا و رسولش آنان را از فضل خويش مستغنى كنند». عده‌اى از اينان كسانى بودند كه كلّه حيوانات را مى‌‏فروختند و عده‏‌اى ديگر پاچه حيوانات را مى‏‌فروختند و عده‌‏اى ديگر ساربان شتر بودند (یعنی کارهای پست داشتند)، كه خداوند به بركت رسولش آنان را مستغنى ساخت، ولى آنان لبه تيز شمشيرهايشان را بر ضد آن حضرت به‌كار گرفتند.[۱۲]

حديث دوم

زید بن ارقم، كه در غدير حاضر بوده، ماجراى دوم را كه مربوط به حذیفه است چنين نقل مى‏‌كند: پس از آنكه پيامبر صلى الله عليه و آله دست امیرالمؤمنین عليه السلام را گرفته و فرمودند: هرکس من مولای اویم، پس علی مولای اوست، بر سر اثاثيه خود بازگشتيم در حالى كه حذیفة بن یمان نيز همراه من بود. در كنار خيمه من خيمه سه نفر از قريش بود. ما شنيديم كه يكى از آن سه نفر چنين مى‏‌گويد: به خدا قسم محمد (العیاذ بالله) احمق است، اگر فكر مى‏‌كند كار خلافت بعد از او براى علی به نتيجه خواهد رسيد. ديگرى گفت: او را احمق حساب مى‏‌كنى؟ آيا نمى‏‌دانى كه او ديوانه است و نزديک بود نزد همسر ابن ابى‏‌كبشه از جنون بی‌هوش شود. سومى گفت: او را رها كنيد! خواه احمق باشد و خواه ديوانه! به خدا قسم، هرگز آنچه او مى‏‌گويد نخواهد شد.

حذيفه از گفتار آنان غضبناک شد و گوشه خيمه آنان را بلند كرد و سر خود را داخل خيمه برد و به آنان گفت: در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله زنده است و وحى خدا نازل مى‌شود چنين كارى را می‌كنيد؟ به خدا قسم، صبح گفتار شما را به او خبر خواهم داد. گفتند: اى حذيفه، آيا تو اينجا بودى و گفته ما را شنيدى. آنچه شنيدى بر ما كتمان كن كه حق همسايگى امانت‌دارى است. حذيفه گفت: نه اين مورد از حق امانت‌دارى همسايه است و نه اين مجلس شما از آن‌گونه است. من دلسوز خدا و رسولش نيستم، اگر اين ماجرا را از او كتمان كنم. گفتند: اى حذيفه، هر كارى مى‏‌خواهى انجام ده. به خدا قسم، ما هم براى او قسم ياد خواهيم كرد كه چنين سخنى نگفته‌‏ايم و تو نسبت دروغ به ما مى‌‏دهى. تو خيال مى‏‌كنى پيامبر سخن تو را مى‌پذيرد و گفته ما را تكذيب مى‏‌كند، در حالى كه ما سه نفريم.

حذيفه گفت: اما من برايم مهم نيست، وقتى حق دلسوزى را نسبت به خدا و رسولش ادا كنم. پس هر چه مى‏‌خواهيد بگوييد! سپس حذيفه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد، در حالى كه حضرت امیر ‏عليه السلام با شمشير حمايل كرده در كنار حضرت بودند. او گفتار منافقين را به حضرت خبر داد. پيامبر صلى الله عليه و آله هم سراغ آنان فرستادند و آمدند. حضرت پرسيدند: شما چه گفته‌‏ايد؟ گفتند: به خدا قسم، ما چيزى نگفته‏‌ايم. اگر خبرى درباره ما به تو رسيده به ما دروغ بسته شده است. در اينجا جبرئيل با اين آيه نازل شد: «قسم ياد مى‌‏كنند كه نگفته‌‏اند، در حالى كه سخن كفر را بعد از اسلامشان بر زبان آورد‌ه‌اند». اميرالمؤمنين ‏عليه السلام در اينجا فرمودند: بگذارید هرچه مى‏‌خواهند بگويند. به خدا قسم قلب من در سينه‏‌ام مى‌تپد و شمشيرم بر دوشم است. اگر قصد سوئى كنند، من هم مقابله خواهم كرد.[۱۳]

آنچه در اين دو مورد جلب توجه مى‏‌كند وحشت شديد آنان از رسيدن اخبار به پيامبر صلى الله عليه و آله است كه وقتى چاره‏‌اى نمى‌‏بينند با قسم دروغ سعی می‌کنند خود را تبرئه کنند. اين يكى از مظاهر حفظ پیامبر از مردم در غدیر است كه خداوند چنين وحشتى بر دل منافقان انداخته كه جرأت علنى‌كردن عمل خود را ندارند وگرنه هيچ مانعى از نظر اعتقادى در دل آنان وجود نداشت و پيرو آن ممكن بود متحد شوند و اقدامات مخربى انجام دهند.[۱۴]

مورد سوم: در پى سخنانی بعد از بيعت

همه مردم براى بیعت غدير وارد خيمه پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏‌شدند و پس از بيعت با آن حضرت به خيمه امیرالمؤمنین عليه السلام مى‌‏رفتند و در حالى كه به او با عنوان امیرالمؤمنین سلام می‌دادند با آن حضرت بيعت مى‏‌كردند. در این شرایط، ابوبکر و عمر هم وارد شدند و بيعت كردند، ولى نفاق باطنى آن قدر اجازه نداد كه از در خيمه حضرت فاصله بگيرند و همانجا سخن ناروايى بر زبان آوردند كه بُريده اسلمى گفته آنان را شنيد و فوراً به حضرت گزارش داد.

قسمت حساس اين ماجرا چنين روایت شده است: ابوبكر و عمر از خيمه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام خارج شدند در حالى كه دست در دست هم داشتند و در آن حال مى‌گفتند: «به خدا قسم، هرگز چيزى از آنچه گفت برايش با سلامتى به‌نتيجه نخواهد رسيد». اين سخنِ آنان را نوجوانى از انصار شنيد و به آنان گفت: مگر پيامبر چه فرموده كه شما گفتيد: به سلامتى انجام نمى‏‌شود. ابوبكر و عمر به او گفتند: تو را چه به اين سخنان! سراغ كارت برو! بريده گفت: به خدا قسم، براى خدا و رسولش دلسوزانه رفتار نكرده‌‏ام، اگر از كنار اين مطلب بگذرم! گفتند: به خدا قسم، در اين صورت براى پيامبر قسم ياد خواهيم كرد و او ما را تصديق مى‌‏كند و تو را تكذيب مى‏‌نمايد. (با توجه به اينكه اين گفت‌وگوها بيرون خيمه بيعت انجام مى‌‏شد) بريده گفت: به خدا قسم، من از كنار خيمه پيامبر صلى الله عليه و آله حركت نخواهم كرد، تا آنكه يا آن حضرت بيرون آيد و يا به من اجازه ورود داده شود.

سپس به خيمه پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و اجازه گرفت و داخل شد و گفت: پدر و مادرم به قربانت يا رسول اللَّه، ابوبكر و عمر از نزد شما خارج شدند در حالى كه مى‌گفتند: به خدا قسم، هرگز چيزى از آنچه گفت برايش به سلامتى به‌نتيجه نخواهد رسيد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: تو را به خداى كعبه اين را گفتند. خداوند آنچه آنان گفتند و سزاوارشان بود كه بگويند، به من خبر داده بود. آنان را نزد من آوريد. آنان را آوردند و حضرت پرسيد: لحظاتى پيش چه گفتيد؛ گفتند: قسم به خدايى كه جز او خدايى نيست، ما چيزى نگفتيم! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: به خدا قسم اين جوان از شما راستگوتر است و خدا هم گفته شما را به من خبر داده است، و درباره اين انكار شما آيه‌‏اى از قرآن بر من نازل كرده است.[۱۵]

مورد چهارم: به‌دنبال ماجراى سوسمار

منافقان در خلوت خود اقرار به شكست خود و عظمت ماجراى غدير مى‌نمودند. اين موجب کینه آنان شد، ولى چون خود را از هر تلاشى عاجز مى‏‌ديدند، براى خالى‌كردن خشم خود دست به كارهای مسخره‌آمیز می‌زدند. نمونه‌‏اى این کارهای آنان ماجراى سوسمار است كه ابوذر آن را به پيامبر صلى الله عليه و آله اطلاع داد:

آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله از منصوب‌كردن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در غدير فراغت يافت و مردم از مجلس سخنرانى متفرق شدند، عده‌اى از قريش گرد يكديگر جمع شده بودند و از آنچه اتفاق افتاد تأسف مى‏‌خوردند.‌ در اين ميان سوسمارى از كنار آنان عبور كرد. يكى از آنان گفت: اى كاش محمد اين سوسمار را به جاى على امير ما قرار مى‏‌داد! ابوذر سخن آنان را شنيد و براى پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرد. حضرت سراغ آنان فرستاد و آنان را احضار نمود و گفته آنان را بر خودشان عرضه كرد. آنان انكار كردند و بر اين انكار قسم ياد كردند. خداوند تعالى اين آيه را نازل كرد: Ra bracket.png يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا La bracket.png. سپس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: «آسمان سايه نينداخته و زمين بر خود حمل نكرده راستگوتر از ابوذر را». بعد از آن فرمودند: جبرئيل برايم خبر آورده كه روز قيامت قومى را مى‌‏آورند كه امام آنان سوسمار است. مواظب باشيد كه شما نباشيد، چرا كه خداى تعالى مى‏‌فرمايد (آیه ۷۱ سوره اسراء): «روزى كه هر گروه از مردم را با امامشان فرا مى‏‌خوانيم».[۱۶]

استشهاد به آيه ۷۱ سوره اسراء نيز معناى مهمی دارد: اينكه اعراض‌كنندگان از امامِ حق نه تنها خيالشان راحت نيست، بلكه چه بخواهند و چه نخواهند در روز قيامت با امامى كه براى خود بر گزيده‌‏اند محشور خواهند شد.[۱۷]

مورد پنجم: درباره صحيفه ملعونه

مى‏‌توان ادعا كرد بزرگ‏‌ترين اقدام ضد غدير و ولايت نگارش صحيفه ملعونه است كه پنج نفر بعد از ايام حج و قبل از حركت به‌سوى غدير در مكه آن را امضا کردند و در آن هم‌پيمان شدند كه بعد از شهادت پيامبر صلى الله عليه و آله نگذارند خلافت به امامان برسد.[۱۸] وقتى اين كار را انجام دادند حضرت آنان را فرا خواند و مورد توبيخ قرار داد، ولى آنان انكار كردند. در مقابل اين انكارشان، آيه ۷۴ سوره توبه نازل شد.[۱۹]

در روايت ديگرى در تفسير این آيه آمده است: اين آيه درباره كسانى نازل شده كه در كعبه هم‌قسم شدند كه نگذارند امر خلافت به بنى‏‌هاشم برسد. بنابراين، همان صحيفه «كلمه كفر» است كه در آيه ذكر شده است. سپس در قله كوه هَرشى به كمين پيامبر صلى الله عليه و آله نشستند و قصد قتل حضرت را داشتند و اين همان كلام خداوند است كه (در آيه) مى‌‏فرمايند: «قصد كردند چيزى را كه بدان دست نيافتند».[۲۰]

در حديث ديگرى دامنه اين قسم‌‏هاى دروغ را تا قيامت کشیده می‌شود؛ در آنجا هم وقتى نقشه‏‌هاى مخفيانه آنان نزد همه خلايق افشا مى‌شود، انكار مى‏‌كنند و قسم ياد مى‌‏كنند. متن حديث چنين است: روز قيامت كه مى‌‏شود و خداوند غاصبان حق آل‏ محمد عليهم السلام را جمع مى‏‌كند و اعمالشان را بر آنان عرضه مى‏‌نمايد، قسم ياد مى‏‌كنند كه هيچ يک از اين كارها را انجام نداده‌‏اند؛ همان‌گونه كه در دنيا براى پيامبر صلى الله عليه وآله قسم ياد كردند. و اين زمانى بود كه قسم ياد كرده بودند ولايت به بنى‏‌هاشم نرسد و نيز قصد قتل پيامبر صلى الله عليه و آله را در كوه هرشى كرده بودند. وقتى خداوند پيامبرش را مطلع ساخت و آن حضرت به آنان خبر داد، براى آن حضرت قسم ياد كردند كه چنين سخنى نگفته و چنين قصدى نداشته‌‏اند. اينجا بود كه خداوند بر پيامبرش اين آيه را نازل کرد: «به خدا قسم ياد مى‏‌كنند كه چنان سخنى نگفته‌اند، در حالى كه سخن كفر را گفته‏‌اند...».[۲۱]

مورد ششم: ماجراى عقبه هرشى

دومين اقدام منافقان كه هم‌تراز نگارش صحيفه ملعونه به‌شمار مى‏‌آيد مسئله قتل پيامبر صلى الله عليه و آله پس از اعلام امر ولایت است. اين تصميم نيز حاكى از خشم و كينه‌اى است كه از غدیر به دل داشتند. از سوى ديگر، از حضور پيامبر صلى الله عليه و آله واهمه داشتند كه نقشه‏‌هاى آنان را به مدد وحی برملا كند و نزد همگان آنان را معرفى نماید. به همين جهت خواستند با قتل پیامبر تمام این مشکلات را از سر راه خود بردارند. اما خداوند با وعده «خداوند تو را از مردم حفظ می‌کند» پيامبرش را از توطئه آنان آگاه ساخت و حضرت در بالاى گردنه هَرشی با آنان درگير شد، و با چیرگی بر آنان نقشه آنان با شکست همراه شد. حضرت آنان را با نامشان صدا زد و چهره‏‌هايشان را به عمار و حذيفه كه همراهش بودند نشان داد تا سندى محكم براى آيندگان باشد.[۲۲]

تفصیل این رخداد به نقل از حذیفة بن یمان و بنابر روایت سید بن طاووس و تلفیق آن با روایت علی بن ابراهیم قمی (در پرانتز) از سوی برخی محققان چنین گزارش شده است: عده‌اى از منافقان كه عهد پيامبر صلى الله عليه و آله را شكستند (و بعد از آن حضرت از دين بازگشتند) جمع شدند و گفتند: محمد ديروز در مسجد خيف آن سخنان را گفت و در اينجا - يعنى غدير-  هم اين سخنان را گفت. اگر به مدينه باز گردد دوباره براى او بيعت مى‏‌گيرد. فكر درست آن است كه محمد را قبل از آنكه وارد مدینه شود بكشيم. شب موعود كه رسيد چهارده نفر در كوه هرشى به كمين حضرت نشستند تا او را به قتل برسانند. آنجا كوه هرشى بين جحفه و ابواء بود. هفت نفر سمت راست گردنه هرشى و هفت نفر سمت چپ آن نشستند تا شتر حضرت را بِرَمانند. حضرت پس از نماز عشا حركت كرد و پيشاپيش اصحابش سوار بر شترى تندرو سر بالايى كوه را در پيش گرفت. به سمت گردنه كوه كه بالا مى‌‏رفت جبرئيل خبر آورد: يا محمد! ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و عمرو بن عاص و طلحه و سعد بن ابی‏‌وقاص و عبدالرحمن بن عوف و ابوعبیده جرّاح و ابوموسی اشعری و ابوهریره و مغیرة بن شعبه و معاذ بن جبل و سالم مولی ابی‏‌حذیفه، در گردنه كوه در كمين تو نشسته‌‏اند تا تو را به قتل برسانند!

پيامبر صلى الله عليه و آله به من كه پشت سرش بودم نگاهى كرد و پرسيد: اين كيست پشت سر من. گفتم: من حذيفه هستم، يا رسول اللَّه! فرمود: آنچه من شنيدم تو هم شنيدى؟ عرض كردم: آرى. فرمود: كتمان كن! سپس به آنان نزديک شد و با اسمشان و اسم پدرانشان آنان را صدا زد. آنان وقتى نداى پيامبر صلى الله عليه و آله را شنيدند فرار كردند و خود را داخل انبوه جمعيت گم كردند و حتى شترهاى خود را كه در گردنه بسته بودند رها كردند. پيامبر صلى الله عليه و آله به شترهاى آنان رسيد و آنها را شناخت. مردم از پشت سر به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدند و در پى آنان به جست‌وجو پرداختند.

صبح كه كاروانیان پياده شدند، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: گروهى که در كعبه هم‌قسم شده‌‏اند كه «اگر خدا محمد را بميراند يا كشته شود امر خلافت را به اهل ‏بيتش باز نگردانيم»، دست به اين اقدام زدند. با شنيدن اين سخنان، همان چهارده‌نفر نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و قسم ياد كردند (كه هيچ‌يک از آن سخنان را نگفته‌اند و چنين قصدى نداشته‌‏اند) و درباره جان آن حضرت دست به هيچ اقدامى نزده‏‌اند. خداوند تبارک و تعالى اين آيه را نازل كرد: Ra bracket.png يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا... La bracket.png.[۲۳]

رخداد عقبه هرشی در منابع اهل سنت

در برخی منابع اهل‏ سنت، نزول اين آيه در ماجراى عقبه هرشی نقل شده است. سیوطی در ذیل آیه ۷۴ سوره توبه در كتاب الدر المنثور این رخداد را از قول حذیفه چنین نقل کرده است: آنان كسانى بودند كه تصميم گرفتند پيامبر صلى الله عليه و آله را در شب عقبه از كوه پرتاب كنند. اين در حالى بود كه با هم نقشه كشيده بودند كه آن حضرت را در سفرى كه همراه او بودند به قتل برسانند و در پى فرصتى براى كمين بودند. تا آن شب كه حضرت راه كوه هرشى را پيش گرفت. عده‌‏اى پيش‏تر رفتند و عده‌اى عقب ماندند و اين برنامه در ساعاتى از شب بود. آنان با يكديگر گفتند: آنگاه كه به گردنه كوه رسيد او را از روى شترش به زمين مى‌‏اندازيم و به‌سوى بيابان پرتاب مى‌‏كنيم. حذيفه سخن آنان را شنيد و اين در حالى بود كه او شتر پيامبر صلى الله عليه و آله را از پشت سر راهنمايى مى‏‌كرد.

در آن شب عمار شتر حضرت را از جلو مى‌‏برد و حذيفه يمانى از عقب راهنمايى مى‏‌نمود. ناگهان حذيفه صداى پاى شتران را شنيد و نگاهش برگشت و گروهى را ديد كه صورت‏‌هاى خود را پوشانده بودند. به آنان گفت: دور شويد! دور شويد! اى دشمنان خدا! آنان دست نگه داشتند و پيامبر صلى الله عليه و آله به راه خود ادامه داد تا در محلى كه مى‏‌خواست توقف فرمود و پياده شدند. صبح كه شد حضرت سراغ يک‌یک آنان فرستاد و فرمود: شما چنين برنامه‏‌اى داشتيد. آنان قسم ياد كردند كه در اين باره چيزى نگفته‌‏اند و درباره آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله از آنان مى‏‌پرسد قصدى نداشته‌اند. اين همان كلام پروردگار است كه مى‏‌فرمايد: Ra bracket.png يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ La bracket.png.[۲۴]

به‌گفته برخی محققان، در روايت سيوطى همه ماجراهاى درگيرى بر فراز كوه هرشى و ديده‌شدن چهره ۱۴ نفر ذكر نشده است؛كه علت آن از يک‌سو حذف بسيارى از رخدادهای مهم در کتاب‌های اهل‏ سنت است و از سوى ديگر راوى در صدد ذكر شأن نزول آيه بوده و اصل ماجرا را به اختصار ذكر كرده است.[۲۵]

مورد هفتم: نقشه قتل امیرالمؤمنین عليه السلام

بر اساس آیه ۷۴ سوره توبه، آخرين موردى كه نقشه‏‌هاى مخفيانه دشمنان غدير برملا شد و آيه درباره آن نازل شد، توطئه آنان براى قتل اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بود. منافقان پس از ناكام‌ماندن در نقشه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله، به اين توطئه پرداختند تا با از ميان برداشتن خليفه تعيين‌شده پيامبر صلى الله عليه و آله زمينه اجراى نقشه‏‌هاى خود مطابق با محتواى صحيفه ملعونه دوم را آماده كنند.

ابن‏‌عباس اين توطئه را چنين ترسيم كرده است: بزرگان قريش بين خود نوشته‌‏اى نوشتند و در آن بر قتل امیرالمؤمنین عليه السلام هم‌پيمان شدند و اين پيمان‌نامه را به ابوعبيده جراح -كه امين آنان به‌حساب مى‌‏آمد -  سپردند. از طرف خداوند آيه نازل شد و اين خبر را براى پيامبر صلى الله عليه و آله آورد. حضرت آن پيمان‌نامه را از ابوعبيده مطالبه كرد و او هم آن را تحويل داد. حضرت فرمودند: «آيا بعد از اسلامتان كافر شده‏‌ايد»! آنان به خدا قسم ياد كردند كه هيچ قصد سوئى نداشته‌‏اند. خداوند هم اين آيه را نازل كرد: Ra bracket.png يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا La bracket.png.[۲۶] در اين مورد با آنكه ابوعبيده پيمان‌نامه را تحويل پيامبر صلى الله عليه و آله داده باز هم منكر مى‏‌شوند و قسم ياد مى‏‌كنند.[۲۷]

تفسیر آیه بر اساس موارد نزول

برخی محققان، بر اساس موارد نزول که در قسمت‌های قبل به آنها شاره شد، از هر قسمت از آیه تفسیری ارائه کرده‌اند:

قسمت اول:«يَحْلِفُونَ بِاللَّه ما قالُوا»

طبق احاديثى كه ذكر شد فاعل «يَحْلِفُونَ» در چند حديث ابوبكر و عمر بودند و در چند حديث نام قسم‌خورندگان ذكر نشده و احتمالاً در ميان آنان هم ابوبكر و عمر بوده‏‌اند. بنابراين، اولين جرم آنان قسم‌دروغ‌خوردن و جرم دوم آنان توطئه آنهاست.[۲۸]

قسمت دوم:«وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ بَعْدَ إِسْلامِهِمْ»

اقدام بر ضد اسلام را خداوند به‌صراحت به ابوبكر و عمر و بقيه منافقین در غدير نسبت مى‌‏دهد. از اين نسبت دو مطلب به دست مى‌‏آيد: يكى اينكه اقدام بر ضد غدير و ولايت اقدام بر ضد اسلام است؛ دوم اينكه ابوبكر و عمر بر ضد اسلام و در راه پیروزی كفر اقدام كرده‌‏اند و آنچه بر ضد ولايت امیرالمؤمنین عليه السلام گفته‌‏اند كفر محض بوده است.

در روايتى هم «كَلِمَةَ الْكُفْرِ» صريحاً به صحيفه ملعونه معنى شده است؛ يعنى اين صحيفه اساس كفر و ارتدادى بود كه بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله تحقق يافت و مردم به‌سمت جاهلیت پس رفتند.[۲۹]

قسمت سوم:«وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا»

منافقان دو تصميم عملى داشتند كه در يكى تا مرحله اجرا پيش رفتند، ولى خدا نقشه آنان را خنثى كرد و آن نقشه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله بود و در ديگرى، قبل از اجراى نقشه، برنامه آنان برملا شد و آن نقشه قتل اميرالمؤمنين ‏عليه السلام بود. اين دو مورد آنان را به‌عنوان اولين کسانی که عزم قتل پيامبر و امیرالمؤمنین ‏عليهما السلام را داشتند معرفى مى‏‌كند؛ زیرا آنان -اگرچه با مقابله خداوند روبه‌رو شدند-  ولى تصميم خود را گرفته و وارد مرحله عمل شده بودند و اين در درجه اول كفر آنان ثابت مى‏‌كند و در درجه دوم مجرم‌بودن آنان را.[۳۰]

قسمت چهارم:«فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّه»

خداوند با آن نفاقى كه منافقان داشتند باز هم دو راه در برابر آنان قرار داد: توبه يا عذاب. آيا توطئه‏‌گران پشت‌پرده علیه غدير توبه كردند؟ تاريخ نشان مى‏‌دهد كه نه‌تنها از آن اقدامات خود توبه نكردند، بلكه آنها را پيگيرى كردند و بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله امور را به دست گرفتند و بیش از پیش در سقیفه و بعد از آن بر ضد ولايت اهل ‏بيت‏ عليهم السلام نقشه كشيدند و با قدرت آنها را به اجرا در آوردند و مخالفان را نابود كردند. به همین دلیل، امام صادق ‏علیه السلام در چندين حديثِ مربوط به اين آيه قسم ياد مى‏‌كند و مى‏‌فرماید: به خدا قسم، آنان پشت كردند و توبه ننمودند.[۳۱]

پانویس

  1. غدير در قرآن، ج۱، ص۲۱۵.
  2. غدیر در قرآن، ج۱، ص۲۱۵-۲۱۶.
  3. غدیر در قرآن، ج۱، ص۲۱۶.
  4. غدیر در قرآن، ج۱، ص۲۱۶-۲۱۸.
  5. غدیر در قرآن، ج۱، ص۲۱۸.
  6. غدیر در قرآن، ج۱، ص۲۱۹.
  7. تفسير القمى، ج۱، ص۱۷۴-۱۷۵؛ بحارالانوار، ج‌۳۱، ص۶۳۵-۶۳۶؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص ۱۱۹؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۳۴-۱۳۵.
  8. تفسير العياشى، ج۲، ص۱۰۰؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۴۰، ح۲۰۶؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۴.
  9. الصراط المستقيم، ج۱، ص۳۱۴.
  10. الاصول الستة عشر، ص۳۳۳-۳۳۴.
  11. غدیر در قرآن، ج۱، ص۲۲۳.
  12. تفسير العياشى، ج۲، ص۹۹-۱۰۰، ح۹۰؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۴؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۳۹-۱۴۰، ح۲۰۵.
  13. تفسير العياشى، ج۲، ص۹۸-۹۹، ح۸۹؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۲-۱۵۳، ح۳۷؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۵۲-۵۳.
  14. غدیر در قرآن، ج۱، ص۲۲۷.
  15.   التحصين، ص۵۳۷-۵۳۸.
  16. مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۴۱-۴۲؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۶۳؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۶۳.
  17. غدیر در قرآن، ج۱، ص۲۳۰.
  18. برای اطلاع بیشتر نگاه کنید: غدير در قرآن، ج۱، ص۱۲۸-۱۲۹.
  19. بحارالانوار، ج۲۸، ص۱۲۲؛ الصراط المستقيم، ج۳، ص۱۵۳.
  20. تفسير القمى، ج۱، ص۳۰۱؛ بحارالانوار، ج۲۲، ص۹۶؛ بحارالانوار، ج۳۱، ص۶۳۳.
  21. تفسير القمى، ج۲، ص۳۵۸؛ بحارالانوار، ج۷، ص۲۰۹، ح۱۰۲؛ بحارالانوار، ج۳۱، ص۶۳۵.
  22. برای اطلاع مفصل درباره این رخداد نگاه کنید: «غدير در قرآن»، ج۲، ص۴۰۷.
  23. تفسير القمى، ج۱، ص۱۷۴-۱۷۵؛ الاقبال، ج۲، ص۲۴۹-۲۵۰؛ بحارالانوار، ج۳۱، ص۶۳۲، ح۱۳۷؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص ۱۱۵؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۱۶۵؛ عوالم العلوم، ج۲/۱۵، ص۳۰۴.
  24. الدر المنثور، ج۴، ص۲۴۲.
  25. غدیر در قرآن، ج۱، ص۲۳۵.
  26. الصراط المستقيم، ج۱، ص۲۹۶.
  27. غدیر در قرآن، ج۱، ص۲۳۶.
  28. غدیر در قرآن، ج۱، ص۲۳۶.
  29. غدیر در قرآن، ج۱، ص۲۳۷.
  30. غدیر در قرآن، ج۱، ص۲۳۷.
  31. تفسير العياشى، ج۲، ص۱۰۰؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۵۴؛ الصراط المستقيم، ج۱، ص۳۱۴؛ الاصول الستة عشر، ص۳۳۴.

منابع

  • الأصول الستة عشر؛ جمعی از نویسندگان، قم: مؤسسه علمی فرهنگی دار الحديث (سازمان چاپ و نشر)، ۱۴۲۳ق.
  • الإقبال بالأعمال الحسنة فیما یعمل مرة فی السنة؛ سید علی بن موسی بن طاووس، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم: مکتب الإعلام الإسلامی، ۱۴۱۸ق.
  • بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار؛ محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، بیروت: دار إحياء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
  • التحصين لاسرار ما زاد من أخبار كتاب اليقين؛ سيد رضی‌الدين علی بن طاووس حلی، قم: مؤسسة دار الكتاب (الجزائری)، ۱۴۱۳ق.
  • تفسير العياشى؛ محمد بن مسعود عیاشی، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی، تهران: مکتبة العلمية الاسلامیة، ۱۳۸۰ق.
  • تفسير القمی‏؛ على بن ابراهيم‏ قمى، تحقیق: طيّب‏ موسوى جزائرى، قم: دار الكتاب‏، ‏۱۴۰۴ق‏.
  • الدر المنثور في التفسیر المأثور؛ عبدالرحمن بن ابی‌بکر سیوطی، بیروت: دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
  • الصراط المستقيم إلی مستحقی التقديم؛ علی بن محمد نباطی عاملی، تحقیق: محمدباقر بهبودی، تهران: مکتبة المرتضوية، ۱۳۸۴ق.
  • عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال؛ عبدالله بن نورالله‏ بحرانى اصفهانى‏، تحقیق: محمدباقر موحد ابطحى اصفهانى‏، قم: مؤسسة الإمام المهدى علیه السلام، ۱۳۸۲ش.
  • غدیر در قرآن، قرآن در غدیر؛ محمدباقر انصاری، قم: انتشارات دلیل ما، ۱۳۸۷ش.
  • مناقب آل ابی‌طالب؛ محمد بن علی بن شهرآشوب مازندرانی، تحقیق: محمدحسین آشتیانی و سید هاشم رسولی محلاتی، قم: مؤسسه انتشارات علامه، ۱۳۷۹ق.