جهت گیری های تبليغی غدیر توسط معصومین علیهم السلام

از ویکی غدیر

جهت ‏گيرى‏ هاى تبليغى غدير توسط معصومين‏ عليهم السلام[۱]

دستور به ابلاغ و تبلیغ غدیر و بسترسازى براى اين مهم در دستورات ائمه معصومین ‏علیهم السلام به عنوان يک برنامه جدى به چشم مى‏ خورد، كه بايد انواع جهت‏ گيرى‏ هاى آن را به دقت مورد مطالعه قرار داد.

در اينجا منظور از جهت گيرى‏ ها، فضاى حاكم بر عملياتى است كه تبليغ غدير ضمن آن انجام مى‏ گيرد، و تبعاً باعث مى‏ شود دشمن در مقابله با آن فلج شده و توان مقابله نداشته باشد.

دشمن غدير از همه بهتر مى ‏داند كه سندى مهم‏تر از آن در برابرش وجود ندارد. در نتيجه با شمشيرهاى جعل حدیث بر ضد غدير و تيرهاى مسموم تحريف و نيزه ‏هاى تکذیب حقايق و سپرهاى مظلوم نمايى براى اهل سقیفه به ميدان آمده ‏اند و واقعاً از هيچ تلاشى فرو گذار نكرده ‏اند.

با همه اينها در طول چهارده قرنى كه بر غدير و سقيفه گذشته، راويان خودشان، كتاب ‏هاى خودشان، شعراى خودشان، قبل از ما مُبلِّغ غدير بوده ‏اند!!

اين نيست جز شاهكار تبليغىِ مُبلِّغ اعظم غدير با هدایت مستقيم خالق اعظم آن، كه نه تنها دشمن را در تلاش نافرجامش متحير نموده، بلكه او را وادار كرده كه در راه اين تبليغ گام بردارد و راه فرارى از آن نداشته باشد.

اين جهت گيرى‏ ها در زمان هر يک از معصومين‏ عليهم السلام به گونه ‏اى جلوه كرده است. جمع‏ بندى آنها را مى‏ توان در آغاز مراسم غدير از يک سو و روند تبليغاتى آن بعد از واقعه از سوى ديگر جستجو كرد.

جهت گيرى‏ ها در برنامه سه روزه غدير را مى ‏توان تشكيل مراسم غير عادى براى غدير، فرمان ابلاغ عمومى آن، ايجاد زمينه شهرت و استفاده از فرصت‏ هاى حساس در تبليغ غدير ذكر كرد؛ و محوريت پيامبر صلى الله عليه و آله در ابلاغ غدير از نمونه‏ هاى بارز آن است.

در جهت‏ گيرى‏ هاى بعد از واقعه غدير بايد رسميت آن در تقویم اسلام، اهتمام در نقل آن و ترويج ادبيات خاص غدير را يادآور شد.

جهت ‏گيرى‏ هاى تبليغى غدير با مستندات آن در هشت قسمت ارائه مى ‏شود:

مراسم غير عادى براى غدير

مراسم سه روزه در غدير خم، در گونه ‏اى شگفت ‏انگيز و فوق ‏العاده به انجام رسيده است. اين ويژگى تبليغى غدير در حدى است كه همه اشتياق به نقل و گسترش خبرى آن داشته ‏اند؛ به گونه‏ اى كه انتشار خبر آن طبق شرايط آن عصر و نيز تا امروز به هيچ وجه قابل كنترل و ممانعت نبوده است.

جالب اين است كه اين غير عادى بودن اختصاص به انسان ‏هاى عادى ندارد، بلكه شامل انبياء و اوصيائشان و ملائكه، بلكه همه مخلوقات مى ‏شود. همه عجيب بودن غدير را احساس كرده‏ اند و براى هر يک به اقتضاى وجودشان تحولى ايجاد شده است.

معصومين‏ عليهم السلام نيز به اين غير عادى بودن تأكيد داشته ‏اند و ابعاد مختلف آن را براى ما بيان فرموده ‏اند. ما هم بياموزيم كه در ابلاغ اين مهم‏ترين مسئله اعتقادى از شيوه ‏هاى فوق ‏العاده تبليغى استفاده كنيم، تا هيچ دشمنى را ياراى ممانعت از انتشار خبر پر حرارت و زيباى آن نباشد؛ و هر اقدام كينه توزانه ‏اى در نطفه خفه شود. در اينجا پنج خبر از غير عادى بودن واقعه غدير نزد زمينيان و آسمانيان تقديم مى‏شود كه چشم  روشنى غديريان است:

الف) انتشار فورىِ خبرِ فوق ‏العاده غدير[۲]

با در نظر گرفتن امكانات محدود تبليغى آن زمان، فقط جمع‏بندى چند شرايط غير عادى توانست خبر غدير را در اين وسعت منتشر سازد.

حساس كردن مردم و همه مخبرين آن زمان با اعلان قبلى توقف در غدير از مكه، تقارن با سفر حج، جمع صد و بيست هزار مخاطب، شكل فراموش نشدنى منبر و خطابه، بیعت ۱۲۰۰۰۰ نفرى، مراسم سه روزه، همه اينها مجموعه مسائل غير عادى بود كه دست به دست هم داد و باعث انتشار سريع و وسيع خبر غدير شد.

در واقع اين شيوه ابداعى پيامبر صلى الله عليه و آله بود كه هيچ كس احتمال آن را هم نمى‏ داد؛ و به همين خاطر منافقين فلج شدند و از هر اقدام مؤثرى بر ضد غدير عاجز ماندند.

امام صادق ‏علیه السلام دراين باره مى‏ فرمايد:

وقتى پیامبر صلی الله علیه و آله در روز غدير خم على‏ عليه السلام را منصوب كرد و فرمود: «مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ»، اين خبر در شهرها منتشر گرديد.

وقتى از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيدند: اين خبر از سوى شماست يا از سوى پروردگار است؟ فرمود: قسم به خدايى كه خدايى جز او نيست، اين مسئله از سوى خداست.

ب) ماجراى عجيب غدير، هم مشهور هم معروف[۳]

رمز شهرت غدير را در نصب مقام خلافت طى يک مراسم غير عادى بايد جستجو كرد. بدين معنى كه قبل از غدير بارها مسئله جانشينى اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مطرح شده بود، اما آنچه در غدير خم اتفاق افتاد در تاریخ اسلام سابقه نداشت و خبرى بالاتر و مهم‏تر از آن اتفاق نيفتاده بود.

دقيقاً به همين جهت، على رغم اينكه دشمنان غدير سعى در عادى و كوچک نشان دادن ماجرا داشته و دارند، اما اشتهار و نقل متواتر آن در منابع آنان و توسط راويان خودشان بهترين دليل بر غير قابل كنترل بودن معروفيت و شهرت و انتشار عمومى خبر آن است.

استفاده از اين بُعد تبليغى غدير از شكننده‏ ترين جهات آن، در مقابل دشمنانِ بى ‏انصافى است كه علناً و جسورانه واضح ‏ترين حقيقت‏ هاى غدير را زير پا مى‏ گذارند. لذا امام موسى بن جعفر عليهما السلام را مى‏ بينيم كه با اشاره به اشتهار حديث غدير آن را چنين نقل فرموده است:

پيامبر صلى الله عليه و آله اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را در ماجراى معروف و مشهور روز غدير معرفى كرد و چنين فرمود:

اى مردم، آيا من صاحب اختيارتر از شما نسبت به خودتان نيستم؟ گفتند: آرى يا رسول ‏الله. حضرت نگاهى به آسمان كرد و فرمود: «خدايا شاهد باش»؛ و اين كار را سه بار تكرار كرد.

سپس فرمود: بدانيد كه هر كس من مولاى او و صاحب اختيارتر نسبت به او هستم اين على مولاى او و صاحب اختيار اوست. اللهم وال من والاه و عادِ من عاداه و انصر من نصره واخذل من خذله.

ج) غير عادى بودن غدير براى انبياء عليهم السلام

پيامبران الهى اخبار عالم را از منبع اصلى آن يعنى خزانه غيب الهى و وحى دريافت مى ‏كنند. آنان وقتى دستور عيد گرفتن روز غديرى را كه هنوز نيامده از خدا مى‏ شنوند، به خوبى متوجه غير عادى بودن آن مى‏ شوند و عظمت فوق ‏العاده آن را دريافت مى‏ كنند.

امام صادق ‏عليه السلام در اين باره مى‏ فرمايد:

شايد گمان كنى كه خداوند روزى با حرمت ‏تر از روز غدير خلق كرده است! نه به خدا قسم، نه به خدا قسم، نه به خدا قسم![۴]

در اين باره مى ‏بينيم پيامبر صلى الله عليه و آله به اميرالمؤمنين ‏عليه السلام وصيت كرد كه اين روز را عيد بگيرد، و فرمود:

انبياء هم چنين مى‏ كردند و به جانشينان خود وصيت مى ‏كردند كه اين روز را عيد بگيرند.[۵]

امام صادق‏ عليه السلام مى ‏فرمايد: خداوند هيچ پيامبرى نفرستاده مگر آنكه اين روز را عيد گرفته و حرمت آن را نگه داشته است.[۶]

د) غير عادى بودن غدير در عالم خلقت[۷]

براى اينكه زمينيانِ منكرِ غدير را بر سر جايشان بنشانيم، چاره‏ اى نيست جز آنكه به آنها بفهمانيم خبر غدير در آسمان‏ها مشهورتر و معروف تر و شناخته شده‏ تر از اهل زمين است.

آنان قدر غدير را بهتر از ما مى ‏دانند و درک مى ‏كنند كه در ميان اين همه وقايع عظيم و عجيب كه براى انبياء و اوصياء پيش  آمده، غدير نزد خداوند حساب ديگرى دارد.

آنها طوفان نوح‏ علیه السلام و آتش ابراهیم‏ علیه السلام و عصاى موسی علیه السلام و بعثت خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله را ديده ‏اند؛ اما از تحولى كه در غدير براى همه كائنات و موجودات پيش آمده دريافته ‏اند كه اين ماجرا با بقيه قابل مقايسه نيست!

همان طور كه در روز غدير «ولایت» بر انسان‏ها عرضه شد، در عالم خلقت نيز بر ساير مخلوقات عرضه شد. امام رضا علیه السلام در حديثى به وقوع اين امور در روز غدير اشاره مى‏ فرمايد[۸]:

  1. عرضه ولايت بر اهل آسمان‏ ها، و سبقت اهل آسمان هفتم در قبول آن، و تزيين آن به عرش الهى.
  2. قبول اهل آسمان چهارم ولايت را پس از اهل آسمان هفتم، و تزيين آن به بیت‏ المعمور.
  3. قبول اهل آسمان دنيا ولايت را پس از اهل آسمان چهارم، و تزيين آن به ستارگان.
  4. عرضه ولايت بر بقعه ‏هاى زمين، و سبقت مكه در قبول آن و زينت آن به کعبه.
  5. قبول مدینه ولايت را بعد از مكه، و زينت آن به پيامبر صلى الله عليه و آله.
  6. قبول كوفه ولايت را بعد از مدينه، و زينت آن به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام.
  7. عرضه ولايت بر كوه‏ ها، و قبول سه كوه پيش از سايرين: عقیق، فیروزه، یاقوت؛ و به همين جهت بر ساير جواهرات فضيلت دارند.
  8. قبول معادن طلا و نقره ولايت را بعد از عقيق و فیروزه و ياقوت.
  9. هر كدام از كوه ‏ها كه ولايت را قبول نكرد چيزى بر آن نمى ‏رويد.
  10. عرضه ولايت بر آب‏ ها، آنكه قبول كرد گوارا و آنكه قبول نكرد تلخ و شور شد.
  11. عرضه ولايت بر نباتات، هر كدام قبول كرد شيرين و خوش طعم، و هر كدام قبول نكرد تلخ شد.
  12. عرضه ولايت بر پرندگان، هر كدام قبول كرد با صداى زيبا و فصيح مى‏ خواند، و هر كدام قبول نكرد اَلكَن است و صداى خوبى ندارد.

هـ) غير عادى بودن غدير براى ملائكه

ملائكه در آسمان‏ ها هيچ جشن سالانه ‏اى جز غدير ندارند! يعنى عجيب ‏ترين و غير عادى‏ ترين واقعه ‏اى كه براى يادبودش جشن مى‏ گيرند عید ولايت است.

امام رضا علیه السلام از اين مراسم ملائکه در آسمان‏ ها خبر داده فرمود:

روز غدير روزى است كه خداوند به جبرئیل امر مى ‏كند تا تختى از كرامت خود در مقابل بیت‏ المعمور قرار دهد.

سپس جبرئیل بر فراز آن قرار مى‏ گيرد و ملائكه از همه آسمان‏ ها جمع مى‏ شوند و بر پیامبر صلی الله علیه و آله ثنا مى ‏فرستند و براى شيعيان اميرالمؤمنين و ائمه‏ عليهم السلام و محبين ايشان استغفار مى‏ كنند.[۹]

همچنين امام صادق ‏علیه السلام از اهداى هدايا توسط ملائكه در مراسم غدير خبر داده مى‏ فرمايد:

روز غدير نزد اهل آسمان مشهورتر از اهل زمين است. خداوند تعالى در بهشت قصرى خلق فرموده كه بناى آن خشتى از نقره و خشتى از طلاست. در آن قصر صد هزار اتاق سرخ رنگ و صد هزار خيمه سبز رنگ وجود دارد و خاک آن از مشک و عنبر است.

در آن قصر چهار نهر جارى است: نهرى از شراب و نهرى از آب و نهرى از شیر و نهرى از عسل. در كناره ‏هاى اين نهرها درختانى از انواع ميوه‏ ها قرار دارد، و بر آن درختان طيورى هستند كه بدن‏ هاى آنها از لؤلؤ و بال‏ هايشان از یاقوت است و به انواع صداها مى‏ خوانند.

روز غدير كه فرا مى ‏رسد اهل آسمان‏ ها وارد اين قصر مى‏ شوند و تسبیح و تقدیس و تهلیل مى‏ گويند.

آن پرندگان هم به پرواز در مى‏ آيند و خود را به آب مى‏ زنند، و سپس در آن مشک و عنبر مى‏ غلطند. آنگاه كه ملائکه جمع شدند بار ديگر به پرواز در مى ‏آيند و آن عطرها را بر آنان مى‏ پاشند.

ملائكه در روز غدير «نثار فاطمه ‏عليها السلام»[۱۰] را به يكديگر هدیه مى‏ دهند. وقتى آخرين ساعات روز غدير فرا مى ‏رسد ندا مى ‏آيد: به مراتب و درجات خود برگرديد كه به حرمت محمد و على ‏عليهما السلام تا سال آينده در چنين روزى، از لغزش و خطر در امان خواهيد بود.[۱۱]

پيامبر صلى الله عليه و آله محور ابلاغ غدير

تأكيد بر اينكه مُبلِّغ اعظم غدير شخص پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله بوده يكى از ديگر خصوصيات تبليغى غدير است؛ با ضميمه اين اعتقاد كه گفتار آن حضرت عِدل قرآن است.

ائمه ‏عليهم السلام نيز بر اين نكته اساسى اصرار داشته ‏اند و محوريت ختم نبوت در معرفى آخرين سلسله وصايت را با تأكيد خاصى بيان كرده ‏اند. در دو بخش اين قسمت به تشريح محوريت پيامبر صلى الله عليه و آله و تأكيدات امامان‏ عليهم السلام به اين موضوع مى ‏پردازيم:

الف) هدايت مراسم غدير به دست پيامبر صلى الله عليه و آله

پيامبر صلى الله عليه و آله شخصاً همه مراحل تبليغ غدير را بر عهده گرفت، تا همه مسلمانان وظايف خود را در رساندن پيام آن بدانند و مانند پيامبرشان با تمام وجود در اين مسئله مشاركت نمايند.

مسير واقعه غدير به وضوح نشان مى‏ دهد كه اين كار سنگين و طاقت فرسا با آن همه مسائل شكننده ‏اى كه در مقابلش قرار مى ‏گرفت، از عهده هيچ كس جز شخص اول عالم حضرت خاتم الانبياء محمد صلى الله عليه و آله ساخته نبود؛ آن هم با ضمانتى كه «و الله يعصمك من الناس» برايش آورد. دو مرحله هدايت مراسم غدير توسط پيامبر صلى الله عليه و آله را ذيلاً مى‏ آوريم:

مرحله اول:  رهبرى كاروان از مدينه تا غدير توسط پيامبر صلى الله عليه و آله

آن حضرت از آغاز اعلام حركت از مدينه پا به پاى كاروان آمد و در هر موقعيتى آنان را راهنمايى كرد تا چند سخنرانى مقدماتى براى غدير كه در عرفات و مِنا ايراد كرد.

هنگامى كه حركت رسمى از مكه به سوى غدير آغاز شد، ماجراى سلام گروهى از معروفين صحابه بر على‏ عليه السلام به عنوان «اميرالمؤمنين» را شخصاً به انجام رساند.

مسئله سپردن ودايع انبياء به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام كار ديگرى بود كه جز پيامبر صلى الله عليه و آله ديگرى نمى ‏توانست انجام دهد.

مقابله با مشكلات و توطئه‏ هاى منافقين مسئله ديگرى بود كه بار سنگين آن بر دوش شخص پيامبر صلى الله عليه و آله بود.

از مكه تا غدير راهنمايى مردم و آماده‏ سازى زمينه براى غدير و نيز مقابله با كارشكنى‏ هاى برخى از توطئه ‏گران ادامه داشت، تا حضرت توانست کاروان را به سلامت و امنیت و آمادگى كامل به غدير خم برساند.

مرحله دوم: اجراى مراسم سه روزه غدير توسط پيامبر صلى الله عليه و آله

در غدير آماده ‏سازى و حتى شكل منبر را پيامبر صلى الله عليه و آله شخصاً دستور داد، و سازندگان آن را تعيين كرد. كيفيت اسكان مردم در جاى جاى بيابان غدير و زمان‏بندى برنامه‏ هاى سه روزه مراسم «ایام الولایة» را شخصاً هدايت كرد، در حالى كه خطبه آن را هم كسى جز آن حضرت نمى‏ توانست ايراد كند.

نماز جماعت و سپس سخنرانى يک ساعته در هواى داغ در حال ايستاده بر فراز منبر، كار سنگينِ اصلى بود كه ميان آن همه توطئه منافقین به احسن وجه انجام گرفت.

بعد از آن بستن عمامه بر سر امیرالمؤمنین‏ علیه السلام و پاسخ به احساسات مردم، و در ادامه برپا كردن دو خيمه و حضور در مراسم بیعت سه روز پشت سر هم، و بيعت صد و بيست هزار نفر با دستان مباركش قبل از بیعت با اميرالمؤمنين ‏عليه السلام، كار واقعاً طاقت فرسايى بود كه لحظه ‏اى از نشاط آن حضرت در اجراى آن مراسم استثنائى كم نكرد.

مقابله با حارث فهری و ديگر توطئه‏ ها و شايعه پراكنى‏ هاى منافقین در كنار آن همه تلاش و زحمت، خستگى روحى را بر خستگى جسمى آن حضرت می افزود.

با پايان مراسم و حركت به سوى مدينه، ماجراى عقبه هَرشی و توطئه منافقین براى قتل پيامبر صلى الله عليه و آله و بعد از آن توطئه قتل على‏ عليه السلام پيش آمد، كه آزردگى روحى حضرت را دو چندان مى‏ كرد.

اما آن عزيز پروردگار با بردبارى تمام و نشاط كامل مشغول اجراى دستور «بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَيكَ مِن رَبِّكَ» بود، و همه اين سختى ‏ها و توطئه‏ ها و اعتراضات و اهانت ‏ها را بر جان خريد تا كاروان را با ابلاغى جهانى كه مى‏ توانست سراسر كره زمين را در همان زمان خبررسانى كند، به مدینه باز گرداند.

ب) تأكيد معصومين‏ عليهم السلام بر محوريت پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير

معصومين‏ عليهم السلام با تأكيد خاصى بر محوريت پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير، با نداى بلند اعلام كرده ‏اند كه هر گونه مقابله يا تضعيف غدير ضديت و مخالفت با شخص پيامبر صلى الله عليه و آله و تضييع و ناديده گرفتن زحمات آن حضرت است.

در واقع ضديت با غدير رو در روى صاحب اسلام ايستادن و تمسخر يک برنامه پر زحمت است كه رسول‏ الله ‏صلى الله عليه و آله شخصاً آن به انجام رسانده است.

متقابلاً محوريت پيامبر صلى الله عليه و آله در ابلاغ غدیر مى‏ تواند براى همه دوستداران و محبين آن حضرت انگيزه صد در صد براى تبلیغ غدیر باشد.

در واقع تلاشى براى برپا نگه داشتن عَلَمى است كه آن حضرت در غدير خم به نام على‏ عليه السلام بپا داشت؛ و از همه محبينش خواست تا روز قيامت آن را  بپا دارند.

اين درخواست تا آنجا پيش مى‏ رود كه حتى نسل‏ هاى بعد از خود را براى برپا داشتن آن تربيت كنند تا غدير هيچ روزى بى‏ پرچم نماند و نسيم ولايت تا ابد امواج محبت را بر آن بوزد.

اينک چهارده مورد از تأكيد معصومين‏ عليهم السلام بر محوريت پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير را مرور مى‏ كنيم تا دَيْن خود درباره غدير را به پيشگاه رسول‏ الله ‏صلى الله عليه و آله بيش از پيش احساس كنيم:

مورد اول: ضديت با غدير يعنى قطع ارتباط با پيامبر صلى الله عليه و آله[۱۲]

اهل سقیفه كه براى نابودى غدير كمر بسته بودند، در واقع با پيامبر صلى الله عليه و آله خداحافظى مى‏ كردند و با لسان حال به آن حضرت مى‏ گفتند كه ديگر با تو كارى نداريم و ارتباط بين ما و تو قطع مى‏ شود. اين را حضرت زهرا علیها السلام خطاب به حمله كنندگان به خانه ‏اش فرمود:

گويا نمى ‏دانيد پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم چه فرمود؟! به خدا قسم در آن روز براى على بن ابى ‏طالب پیمان ولایت را بست تا بدان وسيله اميد شما را از آن قطع كند، ولى شما اسباب بين خود و پيامبرتان را قطع كرديد.

مورد دوم: پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير جاى حرفى باقى نگذاشت![۱۳]

مگر مراسم غدير لحظه ‏اى يا چند نفرى بود كه هر كس بخواهد به گونه‏ اى تمام شدن حجت بر خود در آن روز را انکار كند؟

اين كار را پيامبر عظيم ‏الشأن اسلام‏ صلى الله عليه و آله بر عهده گرفت كه هر كلمه‏ اش عين كلام الله است.

خطابه‏ اى يک ساعته ايراد كرد كه هر ابهامى را زدود. سه روز بيعت گرفت كه هر بى‏ خبرى را باخبر كرد.

پس اظهار بى ‏اطلاعى از غدير يعنى به مسخره گرفتن پيامبر صلى الله عليه و آله ! چرا كه آن حضرت سه كار در غدير انجام داد كه براى هيچ كس عذرى نماند:

هم خطبه خواند و هم على ‏عليه السلام را بلند كرد و هم بيعت گرفت.

با اين سه كار رسول اكرم‏ صلى الله عليه و آله ديگر كسى بعد از غدير بهانه نداشت كه بگويد: ما در غدير بوديم ولى كور بوديم و على ‏عليه السلام را نديديم!

چرا كه آن حضرت براى حس شنوايى مردم خطبه ايراد كرد و نياز به ديدن على‏ عليه السلام نبود!

همچنين كسى بهانه نداشت كه بگويد: ما در غدير بوديم، ولى كَر بوديم و صداى رسول‏ صلى الله عليه و آله را نشنيديم!

چون على‏ عليه السلام را بر سر دست بلند كرد تا آنان كه ناشنوا هستند لا اقل ببينند.

همچنين كسى بهانه نداشت كه بگويد: ما در غدير بوديم، ولى هم كَر و هم كور بوديم و نه شنيديم و نه ديديم!

زيرا آن حضرت از قوه لامسه استفاده كرد تا آنان كه كر و كور هستند لااقل دست بيعت در دست على‏ عليه السلام بگذارند و ولايت را احساس كنند!!

با اين همه جالب است كه طرفداران ابوبكر در سقيفه در پاسخ به اتمام حجت‏ هاى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام گفتند:

اى  اباالحسن، اگر انصار اين سخنان را قبل از بيعت با ابوبكر از تو مى‏ شنيدند، حتى دو نفر در امامت تو اختلاف نمى ‏كردند!!

حضرت در پاسخ فرمود: به خدا قسم هرگز ترس آن نداشتم كه كسى براى خلافت خود را بالا بگيرد و با ما اهل ‏بيت در آن نزاع كند و آنچه شما انجام داديد حلال بشمارد!

گمان ندارم پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم براى احدى حجتى و براى گوينده ‏اى سخنى باقى گذاشته باشد.

مورد سوم: پيامبر صلى الله عليه و آله بعد از رحلت براى غدير آمد![۱۴]

جالب‏ ترين قطعه تاريخ در اثبات محوريت پيامبر صلى الله عليه و آله در ماجراى غدير ادامه اين محوريت حتى بعد از رحلت آن حضرت است. روزى كه شاهد براى غدير لازم بود چه كسى تصور مى ‏كرد پيامبر صلى الله عليه و آله از عالم غيب حاضر شود و درباره آن شهادت دهد؟!

ماجرا هنگامى بود كه ابوبکر به عنوان نيرنگى در توجيه غصب خلافت به اميرالمؤمنين ‏عليه السلام گفت: پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير تو را صاحب اختيار ما قرار داد، ولى خليفه قرار نداد!

حضرت فرمود: اگر پيامبر صلى الله عليه و آله را نشانت دهم و او به تو بگويد كه من به اين مقامى كه غصب كرده‏ اى سزاوارترم، مى ‏پذيرى؟

ابوبكر پذيرفت و پس از نماز مغرب با اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به مسجد قبا آمدند و پيامبر صلى الله عليه و آله را ديدند كه در سمت قبله نشسته است!

حضرت خطاب به ابوبكر فرمود: اى ابوبكر، بر ضد ولايت على اقدام كرده‏اى و در جاى او نشسته ‏اى كه جاى نبوت است و جز او كسى مستحق آن نيست، زيرا او وصى و خليفه من است ...؟!

مورد چهارم: پيامبر صلى الله عليه و آله، خدا را و خودتان را شاهد گرفت[۱۵]

بانى غدير به گونه ‏اى براى زحمات خود محكم ‏كارى كرد كه حتى از منافقين بیعت گرفت.

به اين هم اكتفا نكرد و خدا را بر آنان شاهد گرفت.

به اين هم اكتفا نكرد و از آنان بر شاهد بودن خدا اقرار گرفت.

به اين هم اكتفا نكرد و آنان را بر يكديگر شاهد قرار داد.

به اين هم اكتفا نكرد و از آنان قول گرفت كه به غايبين برسانند.

اينجاست كه محوريت پيامبر صلى الله عليه و آله براى غدير به خوبى احساس مى ‏شود كه دسترنج خود را رها نساخته تا بازيگران سقیفه آن گونه كه مى ‏خواهند آن را به نفع خود تحريف كنند.

روزى كه ابوبکر به اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مى‏گويد: يا على، به خدا قسم اگر كسى كه به او اطمينان داشته باشم شهادت دهد كه تو به خلافت از من سزاوارترى، آن را به تو مى‏ سپارم!!

حضرت به او فهمانيد كه مسئله فراتر از آن است كه كسى مثل تو اطمينان پيدا كند. آن گونه محكم ‏كارى شده كه راهى جز اعتراف ندارى! پاسخ حضرت به او چنين بود:

اى ابوبكر، آيا احدى را مطمئن ‏تر از پيامبر صلى الله عليه و آله سراغ دارى؟ آن حضرت در چهار مورد براى من از تو و عمر و عثمان و عده ‏اى از همراهيانت بيعت گرفت كه يكى از آنها روز غدير در بازگشت از حجةالوداع بود.

آن روز همه شما گفتيد: شنيديم و اطاعت خدا و رسول را پذيرفتيم. پيامبر صلى الله عليه و آله از شما پرسيد: خدا و رسولش بر شما شاهد باشند؟ همگى گفتند: آرى، شاهد باشند.

حضرت فرمود: پس بر يكديگر شاهد باشيد و حاضرين شما به غايبين برسانند و آنان كه شنيدند به كسانى كه نشنيده ‏اند برسانند. و شما گفتيد: قبول كرديم يا رسول‏ اللَّه!

سپس همگى برخاستيد و به پيامبر صلى الله عليه و آله و به من به خاطر اين كرامت خداوند تبریک گفتيد.

عمر جلو آمد و بر كتف من زد و در حضور شما گفت: خوشا به حال تو اى پسر ابوطالب كه صاحب اختيار من و مؤمنين شدى!

مورد پنجم: پيامبر صلى الله عليه و آله شخصاً غدير را تفسير كرد[۱۶]

ولايتى كه در غدير براى على ‏عليه السلام اعلام شد فقط يک اطلاع رسانى ساده نبود؛ بلكه چون محور اين انتصاب الهى پيامبر صلى الله عليه و آله بود و مسئوليت اين امر عظيم را آن حضرت بر عهده داشت، در تبيين آن هم سنگ تمام گذاشت؛ و از سه جهت آن را تفسير كرد:

اولاً خودِ ولايت را به امامان معصوم بعد از خود تفسیر كرد. ثانياً محدوده ولايت را به همان محدوده صاحب اختيارى خود تفسير فرمود.

ثالثاً «اَكمَلتُ» و «اَتمَمتُ» را به كمال دين خدا و تمام نبوت خود با ولايت على‏ عليه السلام تفسير كرد.

بنابراين در تبيين و تشريح و تفسير آنچه در غدير مطرح شد پيامبر صلى الله عليه و آله محور بود و شخصاً اين بيان‏ها را بر عهده گرفت تا كسى دخالت بى‏ جا نكند.

اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در اين باره مى ‏فرمايد:

خداوند به پيامبرش دستور داد تا واليان امرشان را معرفى كند و ولايت را مانند نماز و زکات و روزه و حج تفسير نمايد.

اين بود كه در غدير خم مرا منصوب كرد و در خطابه ‏اى فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ.

در آنجا سلمان پرسيد: ولايت او چگونه است؟ فرمود: ولايت او همچون ولايت من است. هر كس من نسبت به او صاحب اختيار بوده ‏ام على هم نسبت به او صاحب اختيار است.

خداوند عزوجل اين آيه را نازل فرمود: «اليَومَ اَكمَلتُ لَكُم دينَكُم وَ اَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الاِسلامَ ديناً».

پيامبر صلى الله عليه و آله تكبير گفت و فرمود: الله اكبر، تمام نبوتم و كمال دين خدا ولايت على بعد از من است... .

مورد ششم: پيامبر صلى الله عليه و آله وظيفه دوران غربت غدير را تعيين كرد[۱۷]

پيش‏بينى و آينده‏ نگرى مُبلِّغ اعظم غدير آن قدر دقيق بود كه حتى وظيفه جانشينش را در زمانى كه مردم غدير را تنها بگذارند تعيين فرمود.

اين به معناى محوريت تمام عيار پيامبر صلى الله عليه و آله براى غدير حتى در دورانى است كه خودش حضور نداشته باشد. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در اين باره مى‏ فرمايد:

پيامبر صلى الله عليه و آله به من وصيت كرد و فرمود:

يا على، اگر گروهى يافتى كه به كمک آنان بجنگى حق خود را طلب كن، و گرنه در خانه ‏ات بنشين؛ چرا كه من پيمان تو را در روز غدير خم گرفته ‏ام كه تو وصى و خليفه من و صاحب اختيار مردم نسبت به خودشان هستى. مَثَل تو مثل بيت‏ الله الحرام است. مردم بايد سراغ تو بيايند و تو نبايد سراغ مردم بروى.

مورد هفتم: محوريت پيامبر صلى الله عليه و آله براى غدير يعنى مخالفت ممنوع!![۱۸]

در عصر تاريک معاویه، امام حسین ‏علیه السلام مردم را درباره غدير قسم مى‏ دهد تا از آنان اقرار بگيرد.

اما تأكيدش بر محوريتِ پيامبر صلى الله عليه و آله در اين واقعه است، تا به آنان بفهماند مخالفت با غدير به معناى ضديت با پيامبر صلى الله عليه و آله و پشت كردن به دستورات آن حضرت است.

حضرت خطاب به ۷۰۰ نفر از صحابه و تابعين حاضر در حج چنين فرمود:

شما را به خدا قسم مى‏ دهم، آيا مى‏ دانيد كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام را منصوب كرد و ولايت را براى او اعلام نمود و فرمود: بايد حاضران به غايبان خبر دهند؟

مورد هشتم: محوريت پيامبر صلى الله عليه و آله در تعيين مصاديق ولايت[۱۹]

خدا در قرآن كلياتى را گفته و تفسير آنها را بر عهده پيامبرش قرار داده است. غدير يكى از موضوعاتى است كه خدا بيان همه جانبه آن را به پيامبر صلى الله عليه و آله سپرده است.

امام باقر علیه السلام با تأكيد بر اين محوريت مقام نبوت در تبيين ولايت، آيه «اولو الامر» را مطرح مى‏ فرمايد كه عهده ‏دار تفسيرش پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير بود؛ و اگر اقدامات آن حضرت در اين راستا نبود گذشته از غاصبين سقيفه، گروه‏ هاى ديگرى هم در آن طمع مى‏ كردند و آيات را به نفع خود تفسير مى‏ نمودند.

آن حضرت در اين باره مى‏ فرمايد:

به مردم بگوييد: خداوند نماز را بر پيامبرش نازل كرده و سه و چهار ركعت بودن آن را ذكر نكرده تا آنكه پیامبر صلی الله علیه و آله آن را براى مردم تفسير نموده است.

(و همچنين زكات و حج را)، و نيز نازل كرده «اَطيعوا اللهَ وَ اَطيعوا الرَّسولَ وَ اولِى الاَمرِ مِنكُم» كه درباره على و حسن و حسين‏ عليهم السلام است.

(در بيان كلمه «اولى الامر») پيامبر صلى الله عليه و آله درباره على ‏عليه السلام فرموده: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، و نيز فرموده: شما را به كتاب خدا و اهل‏ بيتم وصيت مى‏ كنم ... .

اگر پيامبر صلى الله عليه و آله سكوت مى‏ كرد و اهل آيه «اولى الامر» را معرفى نمى‏ كرد آل عباس و آل عقيل و ديگران آن را ادعا مى‏ كردند!! ... وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت على‏ عليه السلام صاحب اختيار مردم بود ...، چون پيامبر صلى الله عليه و آله ولايت او را به مردم ابلاغ فرموده و او را منصوب نموده بود.

مورد نهم: پيامبر صلى الله عليه و آله عملاً غدير را معنى كرد[۲۰]

آن قدر محوريت پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير پر تأثير بود كه اگر حضرت در آن مراسم سه روزه هيچ سخنى هم نمى‏ فرمود، مسير ماجرا و اعمالى كه با حضور آن حضرت انجام شد هيچ معنايى جز تعيين خليفه نداشت.

اين را امام باقر عليه السلام در پاسخ كسى فرمود كه پرسيد: معناى كلام پيامبر صلى الله عليه و آله چيست كه فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ؟

حضرت فرمود: آيا مثل اين مطلب جاى سؤال دارد؟! به آنان فهمانيد كه على‏ عليه السلام جانشين او خواهد بود.

مورد دهم: غدير روز نتيجه‏ گيرى پيامبر صلى الله عليه و آله از رسالت[۲۱]

غدير نتيجه‏ گيرى از رسالتى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله بيست و سه سال در راه آن زحمت كشيد. پس غدير براى پيامبر صلى الله عليه و آله، و پيامبر صلى الله عليه و آله براى غدير، و هر دو بر محور خدا بودند.

امام صادق‏ علیه السلام مراحل رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله در ابلاغ پيام غدير را چنين بيان مى‏ فرمايد:

خداوند عزوجل به پيامبرش فرمود: «فَاِذا فَرَغتَ فَانصَب وَ اِلى رَبِّكَ فَارغَب»:

«آنگاه كه فراغت يافتى منصوب كن و به سوى پروردگارت رغبت نما»؛ منظور اين است: آنگاه كه فراغت يافتى عَلَم و علامت خود را نصب كن و وصيتت را معرفى نما و فضيلت او علناً بيان كن.

آنگاه كه از حجةالوداع باز مى ‏گشت آيه «يا اَيُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَيكَ مِن رَبِّكَ...» نازل شد.

حضرت مردم را ندا داد تا جمع شدند و فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ.

مورد يازدهم: پيامبر صلى الله عليه و آله بين ولاية الله و ولايت امام[۲۲]

صاحب اختيارى خدا مُسلَّم است. صاحب اختيارى رسول بر گرفته از ولايت اللَّه بر مردم است. صاحب اختيارى امام ادامه ولايت نبى است.

در واقع براى اثبات ولايت الهى براى امام صاحب اختيارى پيامبر صلى الله عليه و آله محوريت دارد. پيامبر صلى الله عليه و آله با ظرافتِ تمام ارتباط اين مراحل سه گانه ولايت را تشريح نموده مى ‏فرمايد:

خدا صاحب اختيار من است و به من از خودم صاحب اختيارتر است و در برابر دستورات او مرا امرى نيست؛ و من صاحب اختيار مؤمنينم و نسبت به آنان صاحب اختيارترم و در برابر من آنان را امرى نيست؛

و هر كس من صاحب اختيار اويم و نسبت به از او خودش صاحب اختيارترم على بن ابى‏ طالب صاحب اختيار اوست و نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر است و در برابر او برايش امرى نيست.

مورد دوازدهم: مستند ولايت كلام پيامبر صلى الله عليه و آله[۲۳]

هر كس هر ادعايى درباره غدير و ولايت دارد، بر هيچ محورى جز پيامبر صلى الله عليه و آله نمى‏ تواند پايبند باشد. امامان ما هم بر اين پايه اصلى امامت -  حتى در مقابل دشمنان سرسخت غدير -  تأكيد فرموده ‏اند.

از جمله ايامى است كه امام كاظم ‏عليه السلام در زندان بود، و هارون حضرت را احضار نمود و درباره ولايت اهل‏ بيت ‏عليهم السلام بر مردم از آن آن حضرت سؤال كرد. حضرت فراتر از خيالِ هارون به او پاسخ داد و دليل آن را كلام پيامبر صلى الله عليه و آله ذكر كرده فرمود:

ما مى‏ گوييم: ولايت همه خلايق با ماست!! ... و ما اين ادعا را از كلام پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير خم مى‏ نماييم كه فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ.

مورد سيزدهم: غدير، قدردانى از پيامبر صلى الله عليه و آله[۲۴]

كسانى كه بر سر مسئله امامت و ولایت اهل‏ بيت ‏عليهم السلام به بحث و جدل مى‏ پردازند و از پيش خود شرايط سبک و سنگين براى آن تعيين مى‏ كنند، از اين غافل هستند كه خدا همه جوانبش را توسط پيامبرش‏ صلى الله عليه و آله اعلام فرموده و نيازى به فكر بشر در اين باره نيست.

در روزهاى اول ورود امام رضا علیه السلام به شهر مرو، در روز جمعه مردم در مسجد جامع شهر جمع شده بودند و درباره مسئله امامت و اختلافاتى كه درباره آن مطرح است سخن مى‏ گفتند. حضرت با شنيدن اين خبر تبسمى كرد و فرمود:

خداوند تبارک و تعالى پيامبرش‏ صلى الله عليه و آله را از اين جهان نبُرد مگر بعد از آنكه دين را برايش كامل فرمود. از يک سو قرآن را بر او نازل كرد ... ، و از سوى ديگر در حجةالوداع كه آخر عمر او بود اين آيه را فرستاد كه «اليَومَ اَكمَلتُ لَكُم دينَكُم وَ اَتمَمتُ عَلَيكُم نِعمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الْاِسْلامَ ديناً».

مسئله امامت كمال دين است. پيامبر صلى الله عليه و آله از اين جهان نرفت مگر آنكه براى امتش معارف دينشان را روشن ساخت و راهشان را مشخص فرمود و آنان را به قول حق سپرد و على‏ عليه السلام را عَلَم و امام براى آنان منصوب فرمود، و هر چه امت بدان نياز داشتند بيان فرمود. هر كس گمان كند خداوند دينش را كامل نكرده كتاب خدا را رد نموده و به آن كافر است... .

مورد چهاردهم: پيامبر صلى الله عليه و آله براى غدير زحمت كشيد[۲۵]

پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله همه زحمت‏ها را براى ولايت كشيد و آنچه خدا امر كرده بود با دقت در غدير به انجام رساند. ما موظفيم در درگاه الهى به اين محوريت پيامبر مكرم ‏صلى الله عليه و آله شهادت دهيم و از آن حضرت تشكر نماييم، چه ديگران قدر اين نعمت را بدانند و چه ندانند.

امام هادى‏ عليه السلام در زيارتنامه روز غدير اين فرهنگ را به ما آموخته، آنجا كه مى‏ فرمايد:

من شهادت مى ‏دهم كه پيامبر صلى الله عليه و آله آنچه درباره تو از سوى خدا نازل شده بود ابلاغ كرد و امر خدا را امتثال نمود و اطاعت و ولايت تو را بر امتش واجب كرد و براى تو از آنان بیعت گرفت و تو را صاحب اختيار مؤمنين قرار داد، همان گونه كه خداوند اين مقام را براى تو قرار داده بود.

سپس خدا را بر اين مطلب شاهد گرفت و فرمود: آيا فرمان الهى را به شما رساندم؟ گفتند: آرى رساندى. فرمود: خدايا شاهد باش و تو براى شاهد بودن و قضاوت بين بندگان كافى هستى.

... شهادت مى‏ دهم كه خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد تا صاحب اختيارىِ تو را بر امت علناً اعلام كند، تا مقام شامخ تو را بلندتر نمايد و برهان و دليل تو را اعلان نمايد و سخنان باطل را خط بطلان كشد و عذرها را قطع نمايد.

آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله از فتنه فاسقين نگران شد و تقيه از منافقين را مطرح نمود، پروردگار جهان بر او وحى فرستاد:

«يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَيكَ مِن رَبِّكَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعصِمُكَ مِنَ النّاسِ».

اين بود كه آن حضرت سنگينى سفر را بر خود هموار نمود و در شدت گرماى ظهر بپاخاست و خطبه ‏اى ايراد كرد و شنوانيد و ندا كرد و رسانيد. سپس از همه آنان پرسيد: آيا رسانيدم؟

گفتند: آرى به خدا قسم. عرض كرد: خدايا شاهد باش. سپس پرسيد: آيا من نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر نبوده ‏ام؟ گفتند: آرى.

پس دست تو را گرفت و فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ.

ولى به آنچه خداوند درباره تو بر پيامبرش نازل كرد جز عده كمى ايمان نياوردند؛ و اكثرشان جز زيان كارى چيزى به دست نياوردند ... .

ايجاد زمينه شهرت غدير

ايجاد شرايط اشتهار براى غدير از سوى پيامبر صلى الله عليه و آله از زاويه‏ هاى متفاوتى صورت گرفت:

اعلان عمومى براى حضور در غدير، كيفيت حركت به سوى غدير، تعيين محل غدير براى اجراى مراسم، حضور صد و بيست هزار مخاطب، سه روزه بودنِ مراسم، تلاش فرهنگى در زمان امامان‏ عليهم السلام براى حفظ اشتهار و معروفيت غدير.

اگر دقت كنيم خواهيم ديد كه هر يک از اين موارد جداگانه بر اشتهار غدير در گستره زمان و مكان و در صفحات تاريخ تأثير به سزايى داشت.

اين آينده ‏نگرى‏ ها درباره غدير به نوعى ابلاغ غير ارادىِ آن به حساب مى‏آيد؛ به اين معنى كه اشتهار غدير به طور ناخواسته باعث بلاغ بيشتر و رسيدن گسترده ‏تر پيام آن مى‏ شود، حتى در زمان ‏ها و مكان ‏هايى كه مُبلِّغى براى آن نباشد! اينک به تبيين جزئيات اين پيش‏ بينى ‏ها در پنج جهت مى ‏پردازيم:

الف) اشتهار غدير به خاطر سرعت خروج از مكه به سوى غدير[۲۶]

اولين سفر حج پيامبر صلى الله عليه و آله زمينه خوبى بود تا بسيارى از مسلمانانى كه تا آن روز پيامبرشان را نديده بودند و يا فرصت پرسش سؤالات خود را از آن حضرت نداشتند، در آن شرايط در محضر ايشان حاضر شوند و آموختنى ‏هاى دينشان را بياموزند.

از سوى ديگر، اجتماع صد و بيست هزار نفرى حجاج فرصت مناسبى بود تا پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله با سخنرانى ‏هاى متعدد در موضوعات متفاوت آگاهى ‏هاى لازم را به مخاطبانى دهد كه هر يک نيز مى‏ توانست آن مطالب را به صدها مخاطب ديگر منتقل كند.

شهر مكه وطن پيامبر صلى الله عليه و آله بود و حضرت با آسايش بيشتر و زمان وسيع ‏ترى مى ‏توانست به نشر اسلام و ارتباط مسلمانان با يكديگر بپردازد.

با در نظر گرفتن همه اين شرايط ويژه، انتظار مى ‏رفت پيامبر خدا در اين اولين و آخرين سفر حج خود مدتى در مكه بماند، ولى بلافاصله پس از اتمام حج حركت به سوى غدير را اعلام كرد، با عجله ‏اى كه بيش از يک روز به حاجيان اجازه توقف در مكه نمى ‏داد؛ و اين براى همه عجيب بود. حضرت به منادىِ خود بلال دستور داد تا به مردم اعلان كند:

فردا كسى جز معلولان نبايد باقى بماند، و همه بايد حركت كنند تا در وقت معين در غدیر خم حاضر باشند.

اين عجله براى رسيدن به غدير، در حساس‏ترين شرايطى كه مكه به خود ديده، از به ياد ماندنى ‏ترين قسمت ‏هاى اين سفر ربّانى است.

نتيجه اين اعلام فورى اشتهار غدير در آن روزگار و آينده‏ هاى تاريخ شد؛ چون همگى در جستجوى پاسخ اين سؤال بودند كه:

چرا خروج از مكه به اين سرعت؟!

كجا با اين عجله؟!

مگر خبر غدير چقدر مهم است كه از كنار كعبه واجب‏تر باشد؟

چرا تأخير در ابلاغ پيام ولايت در غدير جايز نيست؟

و يافتن پاسخ اين پرسش ‏ها همه آن چيزى بود كه غدير را انتشار مى‏ داد و مشهور مى‏ كرد.

ب) اشتهار غدير به خاطر مكان فوق‏ العاده آن[۲۷]

غدير كجاست؟

عرض و طول آن، حدود جغرافيايى آن، امكانات آن، موقعيت ‏هاى حساس آن كدام است؟

اينجا چه خصوصيتى دارد كه خداوند تبارک و تعالى آن را انتخاب كرده و تأكيد بر اعلان ولایت در آن نموده است؟

«غدير» كمى قبل از «جحفه»، بيابانى وسيع و آبگيرى براى جمع شدن آب سيل‏ ها و همچنين آب چشمه ‏اى كه از سمت شمال غربى به آن مى ‏ريزد و چند درخت كهنسال تنومند بوده، كه براى برنامه سه روزه پيامبر صلى الله عليه و آله و ايراد خطبه براى آن جمعيت انبوه بسيار مناسب بوده است.

موقعيت حساس اين بِركه از آن جهت است كه جاده بعد از آن در سمت مدینه، به جُحفِه مى‏ رسد كه تقاطع راه ‏هاست. جاده‏اى كه از مكه تا غدير را از كنار دريا پيموده در جحفه تقسيم مى‏ شود.

راهى به سوى مدينه به شرق مايل مى‏ شود و به سمت عراق نيز مى‏ رود. راهى به سمت شمال از كنار دريا تا شام مى ‏رود. راه ديگرى از غرب به دريا مى ‏رسد تا با كشتى به مصر و ساير مناطق آفريقا برود.

از سمت جنوب هم به شهر مكه منتهى مى ‏شود و بعد از آن هم به يمن مى ‏رسد.

اگر چه مسلمانان آن روز اكثراً از سوى مدينه آمده بودند، ولى انتخاب غدير قبل از اين تقاطع حساس، در آينده ‏هاى تاریخ كه كاروان ‏ها در رفت و برگشت از حج و عمره همين مسير را طى مى ‏كردند، براى هميشه يادآور مراسمى بود كه در هيجدهم ذى‏ الحجه در آنجا انجام گرفت. يعنى قبل آنكه كاروان‏ ها متفرق شوند غدير را -  كه يادآور آن روز مقدس بود -  زيارت مى‏ كردند و با نماز در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير، با اين زيربناى اعتقادى خود هم تجديد خاطره و هم تجديد بيعت مى ‏نمودند.

اين يک پيش‏ زمينه حساب شده درباره غدير بود كه اشتهار آن را رقم زد و چنان سوزشى در دل دشمنانش داشته و هنوز هم دارد كه بارها دست به تخريب مسجد آن زده ‏اند. براى دوستان غدير نيز آن قدر دل ‏انگيز بوده كه در طول چهارده قرن، پس از هر ويرانىِ دشمن اقدام به بازسازى آن كرده‏ اند، و پرچم غدير را كنار بركه خم در اهتزاز نگه داشته ‏اند.

ج) اشتهار غدير به خاطر خطبه يک ساعته[۲۸]

سخنرانى تاريخى پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير كه حدود يک ساعت طول كشيده از استثنائى‏ ترين خطبه‏ هاى جهان به شمار مى ‏آيد؛ و همين خطبه باعث اشتهار غدير شده است.

در اين خطابه كه با مخاطبانى به وسعت كره زمين تا روز قيامت ايراد شده، مراحل سخن به قدرى حساب شده و دقيق پيش مى‏ رود و به هدف اصلى مى‏ رسد و سپس به تشريح آن مى‏ پردازد، كه تاكنون شرح ‏هايى بر اين خطبه نوشته شده و فصاحت و بلاغت آن سخن گفته شده است.

دو اقدام عملى پيامبر صلى الله عليه و آله در اثناء خطبه، كه بر فراز منبر انجام دادند و تا آن روز سابقه نداشت اشتهار غدير را دو چندان كرد:

يكى بر سر دست بلند كردن على‏ عليه السلام و در آن حال گفتنِ «مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ»، و ديگرى بيعت لسانى كه با گفتن اقرار نامه غدير توسط آن حضرت و تكرار آن توسط مردم عملى شد.

د) اشتهار غدير به خاطر مراسم سه روزه بيعت[۲۹]

مراسم غدير كه نه يک ساعت و نه نيمروز و نه يک روز، بلكه سه روز به طول انجاميده و اين طولانى شدن هيچ دليلى جز بيعت ۱۲۰۰۰۰ نفرى نداشته، آن را به صورت يكى از مشهورترين وقايع تاريخ در آورده است. با در نظر گرفتن اينكه بدون بیعت هم مى‏ شد به اين مراسم خاتمه داد، ولى اين تأكيد بر بيعت هم با پيامبر صلى الله عليه و آله و هم با اميرالمؤمنين ‏عليه السلام و توقف در بيابان در آن شرايط گرم و طاقت فرسا براى هر شنونده ‏اى تعجب برانگيز و به ياد ماندنى است و از نگاهى ديگر اشتهار واقعه غدير را رقم می‏زند.

اگر بقيه وقايعى را كه در اين سه روز اتفاق افتاده به ماجراى بيعت اضافه كنيم اين معروفيت چند برابر مى‏ شود.

برنامه تبریک مردم كه حتى عمر بن خطاب «بَخٍ بَخٍ لَكَ يا  عَلى» گفت[۳۰] و بستن عمامه پیامبر صلی الله علیه و آله بر سر امیرالمؤمنین‏ علیه السلام[۳۱]و شعر حَسّان بن ثابت[۳۲] و ظهور جبرئیل در غدير[۳۳]و نوشتن سند مكتوب غدير به امر پيامبر صلى الله عليه و آله[۳۴] و ماجراى سنگ آسمانى بر دشمن غدير[۳۵]، همه اينها مسائلى است كه در هيچ مراسمى كنار هم جمع نشده و اجتماع آنها نتيجه‏ اى جز اشتهار استثنائى براى غدير نداشته است.

هـ) تابلوى اشتهار بر پيشانى غدير[۳۶]

ثمره شيرين اين همه زمينه ‏سازى براى اشتهار غدير را در آينده ‏هاى تاریخ مى‏ بينيم كه در هر زمان و مكانى تابلوى شهرت و معروفيت بر دروازه غدير نصب شده و در دوردست‏ هاى زمان و مكان همه آن را با اين پرچم جهانى مى‏ شناسند.

به عنوان نمونه كلام امام هفتم‏ عليه السلام است كه وقتى غدير را ياد مى‏ كند قبل از هر سخنى عَلَم بلندِ اشتهار آن را نشان مى‏ دهد و مى‏ فرمايد:

هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را در آن ماجراى معروف و مشهور روز غدير معرفى كرد، فرمود:

بدانيد كه هر كس من مولاى او و صاحب اختيارتر نسبت به او هستم اين على مولاى او و صاحب اختيار اوست. اللهم وال من والاه و عادِ من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله.

فرمان ابلاغ عمومى غدير

دستور ابلاغ همگانى و دائمى غدير با جمله «فَليُبَلِّغِ الحاضِرُ الغائِبَ وَ الوالِدُ الوَلَدَ اِلى يَومِ القِيامَةِ»[۳۷] به معناى ضمانت‏ نامه ابلاغ دائمى آن است؛ كه درباره هيچ يک از اوامر الهى چنين فرمانى به طور خاص صادر نشده است. در اين باره توضيحى از لسان صاحب غدير مى‏ شنويم:

معرفى پيام‏رسانان غدير با رساندن پيام غدير[۳۸]

غدير معرفى كسانى بود كه مى‏ توانند همه پيام‏ هاى رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه و آله را از طرف او برسانند، چه از نظر علم به آن پيام ‏ها و چه از نظر عصمت و مصونيت از اشتباه.

بنابراين رساندن پيام غدير تبليغ همه دين و ابلاغ مجموعه اهداف نبوّت است؛ آن هم به دست كسانى كه جز ايشان هيچ شخص ديگرى نَه مى‏ تواند و نَه اجازه دارد چنين ابلاغى را انجام دهد؛ و هر كس تبليغ دين مى‏ كند از ايشان آموخته و در واقع كلام ايشان را بازگو مى‏ كند.

از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام پرسيدند: چطور كسى جز تو نمى ‏تواند از طرف پيامبر صلى الله عليه و آله پيامى را برساند در حالى كه در مواردى به ما فرموده: «فَليُبَلِّغِ الشاهِدُ الغائِب»؟ حضرت فرمود:

پيامبر صلى الله عليه و آله اين جمله را فقط در روز غدیر خم و در روز عرفه و در روز رحلتش فرموده ... ، و به عموم مردم دستور داده كه هر كس را ديدند واجب بودن اطاعت از امامان آل محمد عليه السلام و واجب بودن حقشان را برسانند و اين وظيفه ابلاغ را در هيچ مطلبى غير از اين موضوع نفرموده است.

در واقع پيامبر صلى الله عليه و آله به عموم مردم دستور داده كه به مردم برسانند حجت و دليل كسانى را كه همه آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله بدان مبعوث شده را، از قول او كسى جز ايشان نمى‏ رساند.

رسميت غدير در تقويم اسلام

رسميت دادن ابدى به غدير با اعلان «عيد بودن» آن بلكه اعلام «اعظم الاعياد» بودن آن[۳۹]، و نيز نامگذارى آن به «يوم الولاية»[۴۰]و اجراى عملى اين عيد در زمان اميرالمؤمنين و امام رضا عليهما السلام[۴۱]، و تبریک و تهنیت گفتن به مناسبت اين عيد بزرگ، همه اينها به معناى جايگاه ويژه غدير در تقویم رسمى اسلام و بزرگداشت عمومى آن است.

به عنوان نتيجه اين رسميت، تأثير آن در جاودان‏ سازى فرهنگ ابلاغ پيام غدير به نسل‏ هاى بعد و دعوت ابدى به ولايت امامان غدير جاى انکار نيست.

با مرورى بر زحمات معصومين‏ عليهم السلام براى رسميت دادن به عيد غدير، آشنايى با نُه مورد از اين تلاش الهى درسى براى ما خواهد بود تا گام ‏هاى جديد و فراخور روز براى بزرگداشت و رسميت گسترده ‏تر عيد غدير را با نشاط و دقت بيشترى برداريم:

الف) تبريک رسمى در غدير خم[۴۲]

اولين رسميتِ عرض تبريک و تهنيت به مناسبت غدير را، از يک سو شخص پيامبر صلى الله عليه و آله و از سوى ديگر مخاطبانِ غدير از همان كنار بركه پايه‏ گذارى كردند.

آن حضرت رسماً دستور تبریک گفتن را داد كه چنين دستورى در تمام عمر پيامبر صلى الله عليه و آله در هيچ اتفاق مسرور كننده ‏اى رخ نداده و براى اولين و آخرين بار به مناسبت غدير از سوى حضرت دستور داده شده است.

همان گونه كه پس از خطابه، مردم نيز با درکِ عظمت واقعه بى‏اختيار و قبل از دستور پيامبر صلى الله عليه و آله صدايشان به تبريک بلند شد.

پس از خطبه، مردم از هر سو به سمت منبر مى‏ آمدند و خود را به پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مى ‏رساندند، و با ايشان به عنوان بيعت دست مى‏ دادند، و هم به پيامبر صلى الله عليه و آله و هم به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام تبريک و تهنيت مى‏ گفتند. پيامبر صلى الله عليه و آله هم مى‏ فرمود:

الحَمدُ للَّهِ الَّذى فَضَّلَنا عَلى جَميعِ العالَمينَ: سپاس خدايى را كه ما را بر همه اهل عالم فضيلت داد.

در اين حال مردم مى‏ گفتند: آرى، شنيديم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و جان و زبان و دستمان اطاعت مى‏ كنيم. بعد به سوى پيامبر و اميرالمؤمنين ‏عليهما السلام ازدحام كردند و از يكديگر سبقت مى‏ گرفتند و با ايشان دست مى ‏دادند.

اين ابراز احساسات و فريادهاى شعفى كه از جمعیت بر می‏خاست، شكوه و ابهت بى ‏مانندى به آن اجتماع بزرگ مى‏ بخشيد. در اين حال حضرت فرمود:

به من تبریک بگوييد، به من تهنیت بگوييد، زيرا خداوند مرا به نبوّت و اهل بيتم را به امامت اختصاص داده است.

ب) آموزش تبريک غدير از امام صادق‏ عليه السلام

جالب است كه نه فقط دستور تبريک در روز غدير به ما داده شده بلكه كيفيت آن را هم به ما ياد داده ‏اند، تا ابعاد اعتقادى اين روز بزرگ را در تهنيت ‏گويى آن به كار بريم. در اين باره امام صادق‏ علیه السلام مى ‏فرمايد: هر گاه در اين روز برادر مؤمن خود را ملاقات كردى بگو:

الحَمدُ للَّهِ الَّذى اَكرَمَنا بِهذَا اليَومِ وَ جَعَلَنا مِنَ المُؤمِنينَ، وَ جَعَلَنا مِنَ المُوفينَ بِعَهدِهِ الَّذى عَهِدَهُ اِلَينا وَ ميثاقِهِ الَّذى واثَقَنا بِهِ مِن وِلايَةِ وُلاةِ اَمرِهِ وَ القُوّامِ بِقِسطِهِ وَ لَم يَجعَلنا مِنَ الجاحِدينَ وَ المُكَذِّبينَ بِيَومِ الدّينِ:

شكر خدايى را كه ما را به اين روز گرامى داشته و ما را از مؤمنان و از وفاداران قرار داده به پيمانى كه با ما بسته و عهدى كه درباره واليان امرمان و برپا دارندگان عدالت از ما گرفته، و ما را از منكران و تكذيب كنندگان روز قيامت قرار نداده است.[۴۳]

ج) آموزش تهنيت غدير توسط امام رضا عليه السلام

تبريک غدير بايد به معناى سپاسگزارى از نعمت عظيم ولايت باشد، كه امام هشتم ‏عليه السلام اين كيفيت تبريک غدير را به ما آموخته مى‏ فرمايد: در اين روز به يكديگر تهنيت و تبريک بگوييد، و هر گاه برادر مؤمن خود را ملاقات كرديد چنين بگوييد:

الحَمدُ للَّهِ الَّذى جَعَلَنا مِنَ المُتَمَسِّكينَ بِوِلايَةِ اَميرِالمُؤمنينَ‏ عليه السلام: سپاس خدايى را كه ما را از تمسک كنندگان به ولايت اميرالمؤمنين ‏عليه السلام قرارداده است.[۴۴]

د) رسميت عيد غدير به امر پيامبر صلى الله عليه و آله[۴۵]

پس از بازگشت به مدينه، پيامبر صلى الله عليه و آله نه فقط روز غدير را «عيد رسمى» اعلام كرد كه آن را «اعظم اعياد» ناميد، بدين معنى كه در طول سال اسلامى هيچ مناسبت فرخنده و شادى آورى بالاتر از آن نيست. در اين باره فرمود:

روز غدير بهترين اعياد امت من است و آن همان روزى است كه خداوند تعالى به من دستور داد برادرم على بن ابى‏ طالب را براى امتم منصوب نمايم تا بعد از من به وسيله او هدایت شوند.

غدير روزى است كه خدا دين را در آن كامل كرد و نعمت را در آن بر امتم به كمال رساند و اسلام را به عنوان دين آنان راضى شد.

من على را عَلَم و علامت براى امتم در زمين منصوب نكردم مگر بعد از آنكه خداوند نام او را در آسمان ‏ها مشهور كرد و ولايت او را بر ملائكه‏ اش واجب فرمود.

هـ) دستور عيد گرفتن غدير به على‏ عليه السلام[۴۶]

پيامبر صلى الله عليه و آله نه تنها عيد بودن غدير را رسماً اعلام كرد، بلكه به طور خاص دستور عيد گرفتن اين روز را براى بعد از خود به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام وصیت فرمود، و جالب‏ تر اينكه سابقه اين عيد را قبل از وقوع آن در زمان نمايندگان و حجج الهى خبر داد كه به امر خدا به بزرگداشت اين روز اقدام مى‏ كردند. آن حضرت در اين باره فرمود:

انبياء هم چنين مى‏ كردند و به جانشينان خود وصیت مى ‏كردند كه اين روز را عيد بگيرند.

و) نام‏گذارى رسمى غدير به «يوم الولاية»

گذشته از «عيد» قرار دادن و «افضل اعياد» ناميدنِ غدير، سه روز گرامى داشتن غدير و رسميت نام «ايام الولاية» براى آن، جهت ديگرى است كه در تاریخ اسلام میدرخشد.

اين عنوان در لسان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام آمده كه فرمود:

خداوند با ولايت من دين اين امت را كامل نمود و نعمت ‏ها را بر آنان تمام كرد، و اسلامشان را مورد رضايت قرار داد، هنگامى كه در «يوم الولاية» به پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: يا محمد، به مردم خبر ده كه امروز دينشان را كامل كردم و نعمتم را بر آنان تمام نمودم و اسلام را به عنوان دينشان راضى شدم.[۴۷]

اين عنوان براى روز غدير به قدرى مشهور بوده كه حتى ابوبكر بدان اقرار كرده، آنجا كه به اميرالمؤمنين‏ عليه السلام گفت: پيامبر صلى الله عليه و آله در «ايام الولاية» در غدير تو را صاحب اختيار ما قرار داد.[۴۸]

ز) جشن رسمى غدير توسط اميرالمؤمنين ‏عليه السلام[۴۹]

اجراى رسمى جشن غدير به صورت حكومتى اولين بار در خلافت ظاهرى اميرالمؤمنين‏ عليه السلام دقيقاً ۲۵ سال بعد از غدير اتفاق افتاد.

در واقع سفارشى كه پيامبر صلى الله عليه و آله درباره عيد گرفتن غدير به اميرالمؤمنين ‏عليه السلام فرموده بود در طول ربع قرن با حكومت سقيفه امكان اجرا نداشت.

روزگارى كه آن حضرت به خلافت ظاهرى رسيد، به بهانه جمعه توانست عزت غدير را با خطبه نماز جمعه از زير خاک هاى سياه سقیفه بيرون كشد و مطالب مفصلى درباره آن بيان كند كه بسيارى از مردم آن را متعجبانه مى‏ شنيدند.

ماجرا هنگامى رخ داد كه يک سال روز غدير مقارن روز جمعه شد. در آن روز اميرالمؤمنين‏ عليه السلام خطبه نماز جمعه را به مسئله غدير اختصاص داد و به خصوص درباره رسميت آن سخن گفت و با اشاره به جمع شدن دو عيد رسمى اسلام در تقویم آن روز، فرمود:

خداوند در اين روز دو عيد عظيم و بزرگ را براى شما جمع كرده است... . خداوند دينى را قبول نمى ‏كند مگر با ولايت آنكه به ولايتش دستور داده و اسباب اطاعتش با تمسک به دستاويزهاى او و اهل ولايتش نظام مى ‏يابد.

اين است كه خداوند در روز غدير بر پيامبرش فرستاد آنچه بيانگر اراده ‏اش درباره انتخاب شدگانش بود و به او دستور ابلاغش را داد ... ، و براى او حفظ از منافقين را ضمانت نمود.

خداوند دينش را كامل كرد و چشم پيامبرش و مؤمنين و تابعين را روشن ساخت. امروز روز عظيم ‏الشأنى است...، و روز كمال دين است.

اميرالمؤمنين ‏عليه السلام حتى به اين مقدار اعلام عمومى عيد غدير هم اكتفا نكرد. بلكه با تداركى كه از قبل توسط امام مجتبى‏ عليه السلام ديده شده بود، مردم را براى پذيرايى به خانه آن حضرت دعوت كرد.

پس از نماز جمعه، حضرت به همراه مردم به مجلس جشنى رفتند كه امام حسن‏ عليه السلام در منزلشان گرفته بودند و در آنجا اطعام و پذيرايى مفصلى از شركت كنندگان به عمل آمد.

ح) افضليت غدير بين سه عيد رسمى

در زمان‏ هاى بعد از غدير كه دوران سياه معاويه و بنى ‏اميه پيش آمد، رسميت عيد غدير زير خاک هاى سقيفه دفن شد، تا روزگار امام صادق‏ علیه السلام كه با انقراض بنى ‏اميه و قبل از قدرت گرفتن بنى‏ عباس حضرت توانست بار ديگر به احياى رسميت غدير بپردازد.

آن حضرت از يک سو اهمیت سُرور در اين روز را مطرح كرد و فرمود: روز غدیر، روز شريف و عظيمى است ... . اين روز، روزِ عيد و شادى و سرور است.[۵۰]

از سوى ديگر عيد الهى بودن اين روز را بيان كرده فرمود: روز غدیر خم روزى است كه خداوند آن را براى شيعيان و محبين ما عيد قرار داده است.[۵۱]

سپس عنوانِ بزرگ‏ترين عيد الهى را براى غدير به ميان آورد و فرمود: عيد غدير عيد الله اكبر (يعنى عيد بزرگ خداوند) است.[۵۲]

نهايتاً افضليت غدير را بر ساير اعياد رسمى اسلام مطرح كرده فرمود: عيد غدير خم از عيد فطر و قربان و روز جمعه و روز عرفه افضل است، و نزد خداوند منزلت والاترى دارد.[۵۳]

ط) جشن رسمى دوستان غدير توسط امام رضا عليه السلام[۵۴]

اگر همه مسلمانان به رسميت عيد غدير و اهميت آن كه توسط شخص پيامبر صلى الله عليه و آله بيان شده توجه ندارند، لااقل دوستان اهل‏ بيت ‏عليهم السلام بايد بدانند كه غدير روز جشن رسمى آل محمد عليهم السلام است.

امام رضا علیه السلام با تأكيد بر اين مسئله فرمود: اين روز، روز عيدِ اهل ‏بيت محمد عليهم السلام است.[۵۵]

امام هادی‏ علیه السلام نيز در اين باره فرمود: روزِ غدير روز عيد است، و افضل اعياد نزد اهل‏ بيت و محبّان ايشان به شمار مى‏ آيد.[۵۶]

ثامن الائمه‏ عليه السلام گذشته از آن اعلام رسمى، شخصاً جشن غدير را در جمع دوستان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام برپا ساخت. اين رسميت هم با دعوت و پذيرائى دوستان تحقق يافت، و هم با فرستادن هدايا به منازل آنان در محيط خانواده ‏ها رسميت غدير احيا شد.

استفاده از فرصت‏ هاى حساس در تبليغ غدير

همه عادت كرده ‏ايم كه تبليغ را در شرايط مساعد انجام دهيم. هنگام درگيرى با دشمن يا در حال غلبه جبهه مخالف و يا در هياهو و غوغاى اراذل معمولاً كار تبليغ را تعطيل مى‏ كنيم، تا اوضاع آرام شود و گوش شنونده ‏اى پيدا شود و با آرامش به كار تبليغ بپردازيم.

اما شيوه معصومين‏ عليهم السلام در تبليغ غدير نشان مى ‏دهد كه در پيچيده ‏ترين شرايط و در اوج غلبه و قدرت نمايىِ دشمن، دست از تبليغ غدير برنداشته ‏اند. در واقع اگر از اجراى عملىِ غدير باز مانده ‏اند لااقل فرهنگ آن را منتقل كرده ‏اند، حتى اگر توسط دشمن يا ناظرين بى‏ تفاوت ماجراها بوده است.

اين روش ابلاغ غدیر توسط مقام عصمت، موقعيت ‏هاى فوق حساسى را نشان مى ‏دهد كه فراتر از باور است! چه كسى باور مى ‏كند كه از پشت در آتش زده صداى فاطمى به تبليغ غدير بلند باشد؟

آيا در باور مى‏ گنجد كه پس از ضرب و جرح زهرا عليها السلام و آوردن اميرالمؤمنين ‏عليه السلام با طنابى در گردن براى بيعت اجبارى، در حالى كه شمشيرها بر سر آن حضرت بالا رفته و فرياد اوباش سقيفه بلند است، كلمه غدير بر زبان على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام جارى شود؟

چگونه مى‏ توان باور كرد روزى را كه معاويه فاتحانه وارد كوفه شده و غوغاى صلح برپاست، امام مجتبی‏ علیه السلام در برابر او و بر فراز منبر مسجد كوفه فرياد غدير سر دهد؟

آيا باور داريد كه امام كاظم‏ عليه السلام در زندان هارون وقتى در برابر او قرار مى ‏گيرد سخن از غدير به ميان مى ‏آورد؟

در نگاهى ديگر در مجلسى كه مردان سقیفه ‏نما با گذشت سه ماه به عيادت پهلوى شكسته فاطمه ‏عليها السلام آمده‏ اند، و يا در شورايى كه پنج نماينده سقيفه براى تعيين خليفه جمع شده ‏اند، و يا اجتماعى كه گروهى از ياران داغ صحيفه براى ناسزا گفتن به صاحب غدير نزد معاویه جمع شده ‏اند، نام زيباى غدير گوش‏ ها را پر مى‏ كند و حضرت زهرا و اميرالمؤمنين و امام حسن‏ عليهم السلام غدير را به عنوان بزرگ‏ترين حجت در برابر آنان قرار مى‏ دهند.

ابلاغ غدير در ميدان‏ هاى جنگ جمل و صفین[۵۷]، و نيز به صورت نامه به دشمن[۵۸]، و همچنين در ميدان بزرگ كوفه براى مردمى خو گرفته با سقيفه و انحراف، جلوه ‏هاى ديگرى از اين زمان‏ ها و مكان‏ هاى حساس است كه از تبليغ غدير در آنها فروگذار نشده است.

همه اينها شرايط ويژه و حساسى است كه تبليغ غدير در آنها از شيوه ‏هاى مؤثر و ماندگار در اين انجام وظيفه مهم است، و به ما -  كه هرگز در موقعيت‏ هايى بدان حساسيت قرار نخواهيم گرفت -  مى ‏آموزد كه حداكثر استفاده را از فرصت‏ ها به خصوص موقعيت‏ هاى حساس براى ابلاغ غدير بنماييم؛ و هرگز منتظر آماده شدن تمام شرايط و زمينه‏ ها براى تبليغ آن نباشيم.

آثار مثبت اين هجوم تبليغاتى براى غدير، هم بين دوستان غدير و هم در برابر دشمنان آن كاملاً مشهود است، و درس غدير رسانى را در روزگارى كه همه شرايط براى ما آماده است، به ما مى ‏آموزد! پانزده مورد از اين فرصت‏ هاى حساس در تبليغ غدير را بر مى‏ شماريم:

الف) از پشت در آتش زده[۵۹]

در شرايط بسيار حساسِ حمله به خانه حضرت زهرا عليها السلام، آمدن حضرت براى پاسخ آتش افروزان عجيب بود.

در چنين موقعيتى فاطمه‏ عليها السلام اين برخورد دردمنشانه سقيفه را عكس ‏العملى در مقابل غدير دانست، و شكستى كه از اميدهاى نااميد شده آنان چشيده ‏اند. در اين باره فرمود:

گويا شما نمى ‏دانيد پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم چه فرمود؟! به خدا قسم در آن روز براى على بن ابى‏ طالب پيمان ولايت را بست تا بدان وسيله اميد شما را از آن قطع كند.

ب) در حال بيعت به زور طناب و شمشير[۶۰]

شايد براى هيچ يک از انبيا و اوصيا شرايط حساسى مانند ساعات طناب بر گردن على‏ عليه السلام انداختن و براى بيعت اجبارى آوردن پيش نيامده باشد.

شكستن شجاعتِ تصنّعىِ سقيفه شمشيرى به تيزى غدير مى‏خواهد تا عربده «بيعت كن وگرنه تو را میكشيم» را خفه كند و صداى مظلوميت را به گوش ناشنوايان ضد غدير برساند و بگويد:

اى مسلمانان، اى مهاجرین و انصار، شما را به خدا قسم مى ‏دهم آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله نشنيديد كه در روز غدير خم چه مى‏ فرمود؟!!

ج) در عيادت غير مترقبه نمايندگان سقيفه[۶۱]

روزهاى غربتِ غريب مدينه كه هيچ كس به عيادت فاطمه‏ عليها السلام نمى‏ آمد با يک ماجراى غير مترقبه رو به رو شد.

عده ‏اى از زنان اهل سقيفه و به دنبال آن گروهى از مردانشان به عيادت آمدند در حالى كه عدم اطلاع از حجت‏ هاى على‏ عليه السلام را بهانه آورده بودند.

حضرت در آن مجلس حساس كه ياران دشمن براى سرپوش گذاشتن بر بيعت خود با دشمن غدير آمده بودند، مُهر بطلان بر هر گونه عذرى زد و فرمود:

آيا پدرم در روز غدير خم براى احدى عذرى باقى گذاشت؟!

د) در شوراى فرمايشى عمر براى ادامه غصب خلافت[۶۲]

نقشه عمر براى خلافتِ عثمان از قبل تنظيم شده بود. در شوراى طرفدارانِ غصبِ خلافت، موقعيتى بسيار حساس پيش آمد كه باطل بودن چنين شورايى را براى تعيين خليفه با استدلال به غدير به همه اعلام كرد.

قسم دادن در چنين شرايطى به اين مهم كمک كرد، به خصوص پس از اقرار اهل شورايى كه از سوى عمر بن خطاب تعيين شده بودند. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام به آنان فرمود:

شما را به خدا قسم مى ‏دهم، آيا در بين شما غير از من كسى هست كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم او را به امر خداوند منصوب كرده و فرموده باشد: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، فَليُبَلِّغِ الشاهِدُ الغائِب؟

همه اقرار كردند و گفتند: كسى جز تو صاحب اين فضيلت نيست.

به اقتضاى حساسيت آن لحظات، حضرت بُعد ديگرى از غدير را مطرح كرده در ادامه قسم دادنش فرمود:

آيا كسى غير از من در بين شما هست كه پيامبر صلى الله عليه و آله در جحفه، كنار درختان غدير خم به او فرموده باشد:

هر كس تو را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و هر كس مرا اطاعت كند خدا را اطاعت كرده است؛ و  هر كس از تو سرپيچى كند مرا عصيان نموده و هر كس از من سرپيچى كند از خداى تعالى سرپيچى كرده است؟

همه در پاسخ به قسم دادن اميرالمؤمنين‏ عليه السلام اقرار كردند و گفتند: كسى جز تو صاحب اين مقام نيست.

هـ) در جنگ با همسر پيامبر صلى الله عليه و آله[۶۳]

در جنگ جمل كه طلحه و زبير همسران خود را در خانه گذاشته و همسر پيامبر صلى الله عليه و آله را در ميان ۱۲۰۰۰۰ نامحرم وسط نيزه ها و شمشيرهاى ميدان جنگ آورده بودند، موقعيت حساسى براى معرفى صاحب ولايت با حجت غدير بود.

اميرالمؤمنين ‏عليه السلام شرايط را حساس‏تر كرد و طلحه را به وسط ميدان جنگ فراخواند. او را پيش چشم همه محاكمه كرد و فرمود:

تو را به خدا قسم مى ‏دهم، آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدى كه مى‏ فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ؟ طلحه گفت: آرى.

حضرت فرمود: پس چرا به جنگ من آمده‏ اى؟! گفت: در خاطرم نبود!! سپس طلحه به لشكر خود بازگشت!!!

و) در حركت براى جنگ با معاويه[۶۴]

سقيفه كارى كرد كه مردم وجوب اطاعت از على ‏عليه السلام را فراموش كردند. اكنون روزى بود كه بايد اين اصل اعتقادى به مردم تفهيم مى‏ شد تا در مقابل معاويه از اميرالمؤمنين‏ عليه السلام اطاعت كنند. حركت براى صفين با خطابه ‏اى لايق اين موقعيت حساس آغاز شد:

اى مهاجرين و انصار ! ... آيا بر شما واجب نيست كه مرا يارى كنيد؟ آيا امر من بر شما واجب نيست؟ آيا نمى‏ دانيد كه بيعت من بر حاضر و غايب شما لازم شده است؟ پس چرا معاويه و اصحابش در بيعت من خلل وارد مى‏ كنند؟ ... آيا سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را نشنيديد كه در روز غدير درباره ولايت و صاحب اختيارى من مى‏ فرمود؟!

ز) بر منبر در ميدان جنگ صفين[۶۵]

آن سوى ميدان جنگ معاويه با پرچم ضد غدير و اين سو على‏ عليه السلام با عَلَم ولايتِ الهى. شرايط حساسى براى يک خطابه غديرى پيش آمده كه بايد غير منتظره آن را ايراد كرد، در حالى كه مهاجرین و انصار و نيز فرستادگان معاويه حضور داشته باشند، تا خبرها را براى آن سوى ميدان ببرند.

اينک بر فراز منبر اميرِ غدير قرار دارد كه مردم را قسم مى ‏دهد و مى‏ گويد:

شما را به خدا قسم درباره قول خداوند: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا اَطيعوا اللَّهَ وَ ...»[۶۶]و آيه «اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ...»[۶۷]... كه خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد به مردم بفهاند كه اين آيات درباره چه كسانى نازل شده و ولايت را براى آنان تفسير كند ... .

آن حضرت هم مرا در غدير خم منصوب كرد ... ، و فرمود: اى مردم، خداوند صاحب اختيار من، و من صاحب اختيار مؤمنين هستم و اختيارم بر مؤمنين از خودشان بيشتر است. اَلا فَمَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ... .

ح) در پاسخ به تكبر معاويه[۶۸]

اگر معاويه كه نَه نسبى و نَه سابقه ‏اى و نَه آبرويى دارد، به خود جرئت دهد كه بر درياى فضائل يعنى على بن ابى‏ طالب ‏عليه السلام فخرفروشى كند، بايد اذعان كرد كه شرايط حساسى در تاريخ اسلام پيش آمده كه بايد با آن مقابله كرد.

با در نظر گرفتن اين حساسيت، اميرالمؤمنين ‏عليه السلام هم كارى كه تا آن روز براى غدير نكرده بود انجام داد. شعرى سرود و براى معاويه فرستاد كه يک بيت آن درباره غدير بود:

وَ اَوجَبَ لى وِلايَتَهُ عَلَيكُم

رَسولُ ‏اللَّهِ يَومَ غَديرِ خُمٍّ

يعنى: پيامبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم ولايت خود بر شما را، براى من نيز واجب كرد.

معاويه هم حساسيتِ پاسخ اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را دريافت و دستور داد نامه حضرت را از بين ببرند، تا مبادا اهل شام آن را بخوانند و تمايل به آن حضرت پيدا كنند!

ط) در حكومت غدير و حيات صاحب غدير[۶۹]

شايد فرصت ديگرى پيش نيايد كه يک اتمام حجت كامل عيار عمومى براى غدير در جمع حاضران انجام شود. پس تا صاحب غدير زنده است و قدرت را در دست دارد حساس‏ ترين زمان براى اجراى اين هدف است، كه يک روز هم نبايد آن را به تأخير انداخت. بايد مجلسى لايق اين هدف و اين موقعيت پر حساسيت تنظيم كرد، كه از نظر مكان و افراد پاسخگو باشد همان گونه كه گفته‏ هاى چنين مجلسى بايد با اهداف آن تطابق كامل داشته باشد.

به دليل همين حساسيت، مكان چنين مجلسى ميدان بزرگ کوفه در فضاى باز تعيين شد، كه از نظر موقعيت جغرافيايى مركزى‏ترين نقطه پايتخت كشور پهناور اسلام بود، كه شامل حجاز و عراق و شام و ايران مى‏ شد. ميدانى كه دقيقاً كنار مسجد كوفه و دار الاماره قرار داشت و جايى وسيع ‏تر و همگانى ‏تر و حساس ‏تر از آن وجود نداشت.

از نظر افراد صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله كه در غدير حاضر بودند، چه از دوستان غدير و چه از مخالفين آن به مجلس دعوت شدند، تا گذشته از حضور در مجلس درباره آن شهادت دهند، و بايد پيش بينى مى‏ شد كه اگر به نيت تخريب غدير درباره آن شهادت ندادند چه عكس ‏العملى انجام شود.

مجلسى عظيم و غير عادى تشكيل شد، كه تا آن زمان مردم تجربه نكرده بودند. در ميدان بزرگ كوفه سيل عظيم جمعيت آمدند و در برابر منبرى آماده نشستند، و در رديف ‏هاى اول جلوى منبر حاضرين در غدير را نشاندند.

با آماده شدن مجلس، اميرالمؤمنين ‏عليه السلام به عنوان حاكم مطلق كشور بزرگ اسلام بر فراز منبر قرار گرفت و صحابه را درباره غدير دو گونه قسم داد. يكى اينكه به اصل واقعه غدير شهادت دهند و ديگر اينكه جزئيات ماجرا را براى مردم بازگو كنند.

حضرت در آن موقعيت استثنائى، حاضرين غدير را از اين جهت كه به صورت سمعى و بصرى در غدير حاضر بوده‏ اند و با تمام وجود در همه مراحل آن ماجرا حضور داشته و آن را به طور ملموس شاهد بوده ‏اند، ملزم كرد كه مشاهدات خود را براى نسلى كه در آن روز نبوده ‏اند بازگو كنند. خطاب حضرت چنين بود:

به خدا قسم مى‏ دهم باقيماندگان از كسانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله را ديده ‏اند، و در روز غدير خم در بازگشت از حجةالوداع از آن  حضرت شنيده‏ اند كه درباره من -  در حالى كه دستان مرا بلند كرده بود -  فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ وَ اَحِبَّ مَن اَحَبَّه. قسم مى ‏دهم هر كس اين واقعه را حاضر بوده و به چشم خود ديده و به گوش خود شنيده برخيزد و شهادت دهد.

پس از اين كلام حضرت، حساسيت مجلس هنگامى بيشتر شد كه عده زيادى از صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله كه حداقل سى نفر ذكر شده ‏اند، برخاستند و غدير را آن چنان كه ديده بودند بازگو نمودند و شهادت خود را نسبت به آن اعلام كردند.

حساسيت ديگرى كه اين مجلس با آن همه اهميت پيدا كرد كوتاهى چند نفر از صحابه در شهادت درباره غدير بود. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام ديد چند نفر از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله براى شهادت برنخاستند، و گويى سكوت آنان توجه مردم را جلب كرده بود.

لذا حضرت نگذاشت تأثير منفى اين حركت منافقانه غدير را بشكند و فرمود: جلوى اين منبر چهار نفر از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله هستند (كه از آنها انتظار شهادت دادن مى‏ رود) كه عبارتند از انس بن مالک و براء بن عازب و اشعث بن قيس و خالد بن يزيد!

سپس از آنان خواست تا عذر خود را در اين باره بر زبان آورند تا همه بشنوند. اين بود كه رو به آنان كرده فرمود: شما كه در غدير حاضر بوده ‏ايد چرا بر نمى‏ خيزيد و شهادت نمى‏ دهيد؟ گفتند: سنّ ما بالا رفته و فراموش كرده ‏ايم!!!

حضرت رو به آنان كرده فرمود: اى انس، اگر از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده‏ اى كه فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، و امروز بر نمى‏ خيزى براى من به ولايت شهادت دهى، از دنيا نروى مگر آنكه به بَرَص (پيسى) مبتلا گردى كه نتوانى آن را پنهان كنى.

و تو اى اشعث، اگر از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدى كه مى ‏فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، و امروز براى من به ولايت شهادت نمى ‏دهى، از دنيا نروى مگر آنكه خداوند چشمانت را كور كند.

و اما تو اى خالد بن يزيد، اگر از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده ‏اى كه مى ‏فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ و امروز به ولايت براى من شهادت نمى ‏دهى، خدا تو را به مرگ جاهليت بميراند.

و اما تو اى براء بن عازب، اگر از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده ‏اى كه مى ‏فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ، و امروز به ولايت من شهادت نمى‏ دهى، خدا تو را در همان جايى كه از آن هجرت كرده ‏اى (يعنى سرزمين يمن) بميراند.

چهار نفر ديگر هم بودند كه براى شهادت برنخاستند: زيد بن ارقم، جرير بن عبداللَّه بجلى، يزيد بن وديعه، عبدالرحمن بن مدلج. حضرت هر يک از آنان را نيز نفرين كرد.

اين نفرين براى احياى غدير و اثبات دروغ آنان در عذر بى ‏جايشان، از لسان كسى انجام شد كه مستجاب الدعوه بود و همه به اين مطلب اعتراف داشتند؛ و هر هشت نفر به نفرين اميرالمؤمنين ‏عليه السلام مبتلا شدند.

اين بود بزرگ‏ترين و مهم‏ترين مجلس تاريخ بعد از واقعه غدير خم، كه در شهر صاحب غدير يعنى كوفه با شكوه و عظمت و و حساسيت تمام برگزار شد؛ و آميخته ‏اى از معجزه و اتمام حجت و ابلاغ را در زمينه غدير با حضور اميرِ غدير به انجام رساند.

ى) بر منبرى مقابل معاويه[۷۰]

ورود معاويه به كوفه در صلح امام حسن ‏عليه السلام به معناى پيروزى ظاهرى سقيفه در مقابل غدير بود. موقعيت هم براى سقيفه و هم براى غدير بسيار حساس و سرنوشت ساز بود؛ به خصوص هنگامى كه قرار شد حضرت بر فراز منبر قرار گيرد و سخنانى در غوغاى صلح ايراد فرمايد.

در چنين شرايط فوق ‏العاده ‏اى، امام مجتبى‏ عليه السلام غلبه ظاهرى سقيفه را با حقيقت هميشه غالب غدير مقابله كرد و سربلندى ابدى غديريان را از گذشته تاريخ تا آينده ‏هاى آن اعلام كرد و فرمود:

بنى‏ اسرائيل هارون را رها كردند و تابع سامرى شدند در حالى كه مى‏ دانستند او خليفه موسى است. اين امت نيز پدرم را رها كردند و با غير او بيعت كردند در حالى كه خودشان ديدند كه پيامبر صلى الله عليه و آله پدرم را در روز غدير خم منصوب فرمود و به آنان دستور داد كه حاضرانشان به غايبان خبر دهند.

ک) در مجلسِ اهانت به صاحب غدير[۷۱]

حليم آل طه امام مجتبى‏ عليه السلام مجبور به حضور در مجلسى شد كه به آن حضرت و پدر بزرگوارش ناسزا گفتند. اينان جز معاويه و عمروعاص و گروهى از سابقه‏ داران سقيفه كسان ديگرى نبودند.

آن قدر بى‏ مقدار و بى ‏ادب بودند كه لياقت پاسخ نداشتند، ولى آن شرايط حساس بستر مناسبى براى تبليغ غدير و ياد دو شهيدِ غدير بود؛ چرا كه تا امروز گفتگوهاى آن مجلس ضبط شده و ميليون‏ ها نفر آن را شنيده ‏اند. امام حسن‏ عليه السلام پس از جسارت ‏هاى آنان سخن آغاز كرد و ابتدا غدير را مطرح كرده فرمود:

پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه بر فراز منبر بود على‏ عليه السلام را فرا خواند. سپس او را با دستانش گرفت و فرمود: اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ. خدايا هر كس با على دشمنى كند براى او در زمين نشيمنگاهى و در آسمان راه صعودى قرار مده، و او را در پايين ‏ترين درجه آتش قرار ده.

اما تو اى مغيره، فاطمه دختر پيامبر را زدى به گونه‏اى كه بدن او را خونين نمودى، و فرزندى كه در رحم داشت سقط نمود. تو اين كار را براى خوار كردن رسول ‏اللَّه و مخالفت با امر او و شكستن حرمتش انجام دادى؛ چرا كه پيامبر به او فرموده بود: اَنتِ سَيِّدَةُ نِساءِ اَهلِ الجَنَّةِ. خدا را تو را به آتش خواهد برد، و وبال اين جنايتى كه گفتم را بر تو نازل خواهد كرد.

ل) در مقابله با يكى از اركان فرهنگى سقيفه[۷۲]

حسن بصرى از محدثان سقيفه است كه با نفاق خود گفته‏ هايش را مقبول همه قرار می‏داد و دورويى او براى همه معلوم بود. او كه عمرى طولانى نمود و از زمان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام تا امام باقر عليه السلام زنده بود، ادعاى تقدس نيز داشت.

يكى از موارد نفاق او در تفسير آيات قرآن بود كه در اين جهت نيز شهرتى به دست آورده بود. او آيات مربوط به اهل‏ بيت‏ عليهم السلام را بيان نمى‏ كرد و درباره آنها به ابهام مى‏ گذراند، و اين كار او ضربه سنگينى به رواج فرهنگ اهل ‏بيت‏ عليهم السلام در ميان مردم میزد.

در چنين شرايط حساسى كه حسن بصرى خود را در اجتماع به عنوان يک مرجع علمى معرفى كرده بود، در مجلس امام باقر عليه السلام آيات غدير مطرح شد و سكوتى كه حسن بصرى درباره آنها به خرج می‏دهد. مردى به نام اعشى عرض كرد: حسن بصرى آيه «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَيكَ مِن رَبِّكَ...» را مى‏ خواند و مى ‏گويد درباره مردى نازل شده و نام او را نمى‏ گويد!

حضرت موقعيت را مغتنم شمرده و از همين فرصت تبليغ غدير را نشانه رفت و فرمود: او را چه شده است خدا نمازش را قبول نكند. اگر مى‏ خواست خبر مى‏داد درباره چه كسى نازل شده است. جبرئيل بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و عرض كرد: خداوند به شما امر مى‏ كند امتت را راهنمايى كنى كه وليّشان كيست و اين آيه را نازل كرد.

پيامبر صلى الله عليه و آله هم قيام كرد و دست على بن ابى‏ طالب عليه السلام را گرفت و بلند كرد و فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ.

م) در سفر مكه كنار بركه غدير[۷۳]

سفر حج و راه مدينه تا مكه و عبور از غدير. امام معصوم‏ عليه السلام از پايگاه امامت غدير در حال عبور است. فرصتِ كاملاً حساسى است تا ناگفته‏ هايى از غدير براى آنان كه فقط گوشه ‏هايى از واقعه را شنيده ‏اند ترسيم شود؛ آن هم با نشان دادن موقعيت‏ هاى اتفاقاتى كه در آنجا افتاده است.

امام صادق ‏عليه السلام پس از طى ۲۰۰ كيلومتر از مدينه به مسجد غدير رسيدند. حضرت به بازسازى صحنه غدير پرداخته با نگاهى به سمت چپ مسجد فرمود: آنجا جاى پاى پيامبر صلى الله عليه و آله است هنگامى كه مى ‏فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ. سپس نگاهى به سوى ديگر مسجد كرد و فرمود: آنجا جاى خيمه ابوبكر و عمر و سالم مولى ابى‏ حذيفه و ابوعبيده جرّاح است. سپس صحنه ‏اى از حركات منافقين در مجلس ۱۲۰۰۰۰ نفرى خطابه غدير را مطرح كرد و فرمود:

آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله را ديدند كه دستان على ‏عليه السلام را بلند كرده به يكديگر گفتند: چشمانش را بنگريد كه چگونه مى‏گردد گويا چشم ديوانه است! جبرئيل هم با اين آيه نازل شد: «وَ اِن يَكادُ الَّذينَ كَفَروا لَيُزلِقونَكَ بِاَبصارِهِم لَمّا سَمِعوا الذِّكرَ وَ يَقولونَ اِنَّهُ لَمَجنونٌ، وَ ما هُوَ اِلاّ ذِكرٌ لِلعالَمينَ»: «كسانى كه كافر شدند آنگاه كه ذكر را مى‏ شنوند از روى غضب نگاه‏ هاى تندى به تو مى ‏كنند و مى‏ گويند: او ديوانه است، ولى آن جز ذكرى براى جهانيان نيست».

ن) در برابر هارون در اوج خلافت سقيفه[۷۴]

هارون كه خود را در قله خلافت سقيفه نشانده و به آفتاب مى‏ گويد: هر جا سير كنى از مملكت من خارج نيستى، امام كاظم‏ عليه السلام را كه امام غدير است فرا مى‏ خواند و در همين زمينه از آن حضرت سؤال مى‏ كند.

زمينه بسيار حساسى براى تبليغ غدير است، و جا دارد عصاره و چكيده غدير بر زبان آورده شود. حضرت در پاسخ تمام عرض و طول حكومت هارون را گوشه ‏اى از حكومت الهى خود اعلام كرده فرمود:

ما مى ‏گوييم ولايت همه خلايق با ماست، كه ولايت دين است و اين جاهلان آن را پادشاهى مى ‏پندارند ... ، و ما اين ادعا را از كلام پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير خم مى ‏نماييم كه فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ.

س) در نجف در عيد غدير[۷۵]

با جنايات سقيفه، امامان غدير كِى مى ‏توانستند روز غدير را به زيارت صاحب غدير اختصاص دهند، تا چه رسد به اينكه زيارتنامه غديرى به مردم بياموزند؟

موقعيت بسيار حساسى بود كه امام على النقى‏ عليه السلام در سالى كه معتصم عباسى آن حضرت را از مدينه به سامرا تبعيد كرد، در روز عيد غدير بتواند به كوفه بيايد. سپس در نجف اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را زيارت كند و زيارت نامه مفصلى كه يک دور كامل اعتقادى درباره فرهنگ غدير است بخواند و ماجراى غدير را ضمن آن به ما بياموزد و خطاب به جدش اميرالمؤمنين‏ عليه السلام بفرمايد:

من شهادت مى‏ دهم كه پيامبر صلى الله عليه و آله آنچه درباره تو از سوى خدا نازل شده بود ابلاغ كرد و امر خدا را امتثال نمود و اطاعت و ولايت تو را بر امتش واجب كرد و براى تو از آنان بيعت گرفت و تو را صاحب اختيار مؤمنين قرار داد، همان گونه كه خداوند اين مقام را براى تو قرار داد. سپس خدا را بر اين مطلب شاهد گرفت و فرمود: آيا فرمان الهى را به شما رساندم؟ گفتند: آرى رساندى. فرمود: خدايا شاهد باش و تو براى شاهد بودن و قضاوت بين بندگان كافى هستى.

من شهادت مى‏ دهم كه خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد تا صاحب اختيارىِ تو را بر امت علناً اعلام كند تا مقام شامخ تو را بلندتر نمايد و برهان و دليل تو را اعلان نمايد و سخنان باطل را خط بطلان كشد و عذرها را قطع نمايد.

آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله از فتنه فاسقين نگران شد و تقيه از منافقين را مطرح نمود، پروردگار جهان بر او وحى فرستاد كه «يا اَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَيكَ مِن رَبِّكَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعصِمُكَ مِنَ النّاسِ».

اين بود كه آن حضرت سنگينى سفر را بر خود هموار نمود و در شدت گرماى ظهر بپاخاست و خطبه‏ اى ايراد كرد و شنوانيد و ندا كرد و رسانيد.

سپس از همه آنان پرسيد: آيا رسانيدم؟ گفتند: آرى به خدا قسم. عرض كرد: خدايا شاهد باش. سپس پرسيد: آيا من نسبت به مؤمنين از خودشان صاحب اختيارتر نبوده ‏ام؟ گفتند: آرى. پس دست تو را گرفت و فرمود: مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِىٌّ مَولاهُ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ انصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ.

اهتمام در نقل حديث غدير

روايت غدير به نقل از همه چهارده معصوم ‏عليهم السلام جهتى مؤثر در ابلاغ غدير است، و نشانگر اهتمام به آن از سوى چنان مقامات با عظمتى است. اين روند در شرايط سخت تقيه ادامه داشته، و اصحاب باوفاى غدير هم به پيروى از ايشان در نقل حقايق غدير تلاشى بى‏ وقفه داشته‏ اند. شش نكته دانستنى در اين رابطه اهميت نقل متون مربوط به حديث غدير را براى ما روشن می‏كند:

الف) حضور جدى اهل ‏بيت ‏عليهم السلام در نقل حديث غدير

با مرورى در احاديث كتاب حاضر در زمينه‏ هاى مختلف غدير، مى‏ يابيم كه همه معصومين‏ عليهم السلام در راه نقل و نشر و ابلاغ حقايق گوناگون غدير گام برداشته ‏اند، و راهكارهاى لازم در اين زمينه را در اختيار ما گذاشته اند.

در سند روايتى از غدير چند تن از معصومين ‏عليهم السلام حضور دارند. امام رضا عليه السلام حديث غدير را از پدرشان حضرت موسى بن جعفر از امام صادق از امام باقر از امام سجاد از امام حسين از اميرالمؤمنين‏ عليهم السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده است.[۷۶]

همچنين گروهى از بانوان اهل ‏بيت‏ عليهم السلام به نقل حديث غدير اهتمام ورزيده ‏اند و آن را با اين سند نقل كرده ‏اند: حضرت فاطمه معصومه‏ عليها السلام دختر امام موسى بن جعفر عليه السلام، از فاطمه دختر امام صادق‏ عليه السلام، از فاطمه دختر امام باقر عليه السلام، از فاطمه دختر امام زين العابدين ‏عليه السلام، از فاطمه و سكينه دختران امام حسين‏ عليه السلام، از اُمّ‏ كلثوم دختر فاطمه زهرا عليها السلام از مادرش حضرت فاطمه زهرا عليها السلام حديث غدير را نقل فرموده است.[۷۷]

از اينجا بايد يک نتيجه تبليغى بگيريم كه هر اندازه مقام عصمت به موضوعى بيشتر اهميت داده و خود به تبليغ آن پرداخته، ما نيز بايد در آن باره گام برداريم و از ابلاغ آن كوتاهى نكنيم. گويا مقام عصمت مى‏ فرمايد: به ما بنگريد و راه ما را ادامه دهيد. در واقع همه ما در راه «فَليُبَلِّغِ الحاضِرُ الغائِب» تلاش مى‏ كنيم؛ و با نقل روايات غدير اطلاعات مربوط به آن را به كسانى منتقل مى ‏كنيم كه به هر دليلى از آن بى‏ اطلاعند.

ب) راويان غدير بسيار زياد ولى بسيار كم!![۷۸]

با در نظر گرفتن تلاش‏هاى بى ‏وقفه‏ اى كه تا قرن پانزدهم براى نقل حديث غدير به ثمر رسيده، اما بايد گفت: روايت كنندگان حديث غدير از يک سو بسيار زياد و از يک سو بسيار كم هستند!

در يک نگاه صد و بيست هزار نفر در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله در بيابان غدير حضور داشتند و حديث غدير را از دو لب مبارک آن حضرت شنيدند؛ اما در نگاه ديگر صد و بيست نفر از صحابه اين حديث را نقل كرده ‏اند!!

اين تعداد راوى و حتى نصف آن در هيچ حديثى در اسلام ديده نمى ‏شود. پس راويان حديث غدير نسبت به روايات ديگر قابل مقايسه نيست. ولى اگر عدد صد و بيست هزار نفرى حاضرين در غدير را در نظر بگيريم راويان آن واقعاً كم هستند. در واقع عده بسيارى از آنان كه مأمور به تبليغ غدير شدند با سكوت خود آن را زير خاک هاى سياه سقيفه پنهان كردند.

با اين همه اوج افتخار شيعه است كه طبق كتب مخالفينش بيشترين تعداد راوى را براى غديرش دارد، و با همين فخر زبان انتقاد گشوده و از سكوت بقيه حاضرين در غدير شكوه دارد!

ج) انتقال فرهنگ غدير با روايت

در طول قرن اول هجرى كه تدوين معارف اسلام و نقل و تدوين حديث و تفسير ممنوعيت رسمى داشت، سينه ‏هاى امين و حافظه ‏هاى قوىِ افراد به مثابه اسناد منتقل كننده غدير عمل مى‏ كرد؛ و به خوبى توانست اين راه صد ساله را بپيمايد و اين وديعه آل‏ محمد عليهم السلام را حفظ كند.

بيش از صد و بيست نفر از صحابه و عِدّه بسيارى از تابعين، واقعه غدير را در محافل بيان مى‏كردند و آن را به نسل‏هاى بعد از خود انتقال مى‏دادند.

به  عنوان نمونه حذيفة بن يمان و زيد بن ارقم متن كامل خطبه غدير را كه بيش از يك ساعت به طول انجاميده و حدود بيست صفحه است، حفظ كرده و براى مردم بازگو كرده ‏اند، تا امروز كه به دست ما رسيده است.

از سوى ديگر اصحاب ائمه ‏عليهم السلام حاملان پيام غدير بودند، و در حضور امامان ‏عليهم السلام اقدام به حفظ و نشر غدير نمودند. اولين كتابى كه با اطلاع معصومين ‏عليهم السلام و در حضور ايشان تأليف شده و غدير را در خود ثبت كرده «كتاب سليم بن قيس الهلالى» است كه در قرن اول تأليف شده و مؤلف آن از اصحاب اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين و امام سجاد عليهم السلام بوده و در سال ۷۶ هجرى از دنيا رفته است.

د) انتقال فرهنگ غدير با تأليف

از اوايل قرن دوم هجرى تبليغ غدير شكلى تازه گرفت و كم كم از روايت به صورت تأليف در آمد، و در اواسط قرن دوم به اولين تأليف مستقل درباره غدير برمى‏ خوريم. آنچه در اين مرحله مشهود است اينكه اكثر كتاب‏ها، مربوط به متون و اسناد خطبه است، و هدف اول مؤلفين استحكام اصل مطلب بوده است.

آنان كه جو خاص فرهنگى را به خوبى لمس مى‏كردند، در مرحله اول دست به كار محكم‏كارى در اسناد و حفظ متون شدند؛ تا نسل‏هاى آينده مدارك لازم را براى تحقيق و موشكافى و بحث و بررسى داشته باشند. اين روند در طول قرن دوم و سوم و چهارم و پنجم اوج خاص داشته و حق آن به خوبى ادا شده است.

هـ) انتقال فرهنگ غدير با تحقيق در سند و متن

از قرن چهارم تحقيق و بحث در متن و سند حديث غدير آغاز شده، و قطعه اصلى خطبه غدير -  كه جمله «مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَولاهُ» است -  در مناظرات مطرح شده و رجال اسناد و ناقلين حديث غدير به دقت مورد بررسى قرار گرفته است.

كتب بزرگانى همچون شيخ صدوق و سيد مرتضى و شيخ مفيد بهترين شاهد بر اين مدعا هستند. اين تحقيقات در قرن‏هاى چهارم و پنجم و ششم اوج داشته و تا سال هزار همچنان پيش رفته، به طورى كه آثار برجسته‏اى درباره غدير از اين قرون در دست است.

و) شكوفايى علمى در فرهنگ غدير

از اوائل قرن يازدهم هجرى تا امروز با ايجاد ميدان باز علمى، محققين و انديشمندان اسلام تأليفات بسيار مهمى درباره غدير تأليف كرده‏اند و به خوبى از زحمات هزار ساله نتيجه‏گيرى نموده‏اند. در اين دوران تمام جوانب غدير مورد جمع و بررسى و تحقيق قرار گرفت و در هر جنبه‏اى به طور جداگانه كتابى نوشته شده است.

از جمله ارتباط غدير با قرآن، بحث‏هاى مفصل در اسناد غدير، بررسى‏هاى عميق در متن حديث غدير، جمع‏آورى و تدوين اشعار مربوط به غدير و جوانب ديگر آن مورد توجه خاص واقع شد و در هر مورد كتبى تدوين گرديده است.

تحقيقات بزرگانى همچون قاضى شوشترى، علامه مجلسى، شيخ حرّ عاملى، شيخ عبداللَّه بحرانى، سيد هاشم بحرانى، ميرحامدحسين هندى، علامه امينى و بسيارى ديگر از علما، بهترين شاهد اين مدعاست. اين تلاش‏ها ادامه يافته تا زمان حاضر كه شاهد گام‏ هاى علمى فرهنگى بسيار ارزشمندى در مورد غدير هستيم، و پرونده بزرگ آن در قالب‏ هاى نرم ‏افزارى و با انواع شيوه ‏هاى صوتى و تصويرى عرضه مى ‏گردد.

ادبيات غدير

نظم و نثر براى غدير از مؤثرترين شيوه ‏ها در تبليغ فراگير آن است، و اين جهت گيرى در زمان معصومين‏ عليهم السلام با تأكيد خاص و تأييد صريح ايشان پيگيرى شده و راه آينده را در اين باره نشان داده است. به سه مرحله از كار آمدى ادبيات در تبليغ غدير اشاره مى‏ كنيم:

الف) پيامبر صلى الله عليه و آله و على ‏عليه السلام بنيانگذارانِ شعرِ غدير

افتتاح باب شعر و ادب درباره غدير توسط پيامبرصلى الله عليه وآله، بعد از آنكه اعراض آن حضرت از شعر براى همگان معلوم بود، يكى از جهات مؤثر در ابلاغ غدير شد.

اين اقدام تبليغى عجيب اولين بار در غدير خم و در حضور شخص پيامبر صلى الله عليه و آله و با اجازه آن حضرت توسط حَسّان بن ثابت انجام گرفت، كه با رخصت آن حضرت هم شعر سرود و هم آن را براى مردم خواند.[۷۹] بار دوم توسط شخص اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در ميدان جنگ صفين در پاسخ به نامه معاويه تحقق يافت كه آن حضرت شخصاً درباره غدير شعرى سرود.[۸۰]

ب) شعرِ غدير در حضور امامان‏ عليهم السلام

دو اقدام پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در آن موقعيت پر حساسيت، به همه فهماند كه اعراض پيامبر صلى الله عليه و آله از شعر در غير محدوده دين و اهل‏ بيت ‏عليهم السلام است. بدين گونه راه تبليغِ غدير از طريق شعر براى شاعران دوستدار اهل‏ بيت‏ عليهم السلام باز شد، به گونه ‏اى كه شعرا از اصحاب ائمه‏ عليهم السلام درباره غدير شعر سرودند و در محضر ايشان و يا دوستانشان آن را خواندند.

در اين باره مى ‏توان از قيس بن سعد بن عباده از اصحاب اميرالمؤمنين و امام حسن‏ عليهما السلام نام برد. همچنين كميت بن زيد اسدى از اصحاب امام باقر عليه السلام و سيد اسماعيل حميرى و عبدى كوفى از اصحاب امام صادق ‏عليه السلام و نيز ابوتمام طائى از زمان امامين عسكريين ‏عليهما السلام نام برد؛ كه علامه امينى در كتاب «الغدير» شعر آنان و ساير شعراى چهارده قرن اسلام را آورده است.

بعد از ايشان نيز شعراى غدير دوست تا امروز به زبان ‏هاى عربى و فارسى و اردو و تركى و انگليسى براى غدير شعر سروده ‏اند، و اثر عجيبى در تبليغ و بقاى غدير داشته است. كتاب «شعراء الغدير» و كتاب «غدير در شعر فارسى از كسائى مِروَزى تا شهريار تبريزى»، به جمع‏ آورى اين شعرها پرداخته ‏اند.

ج) ادبيات و نثر غدير در تاريخ

در كنار شعر، بايد به تأثير خاص نوشته‏ ها و گفته‏ هاى ادبى درباره غدير اشاره كرد، كه با جذبه ‏هاى سحرانگيز خود تبليغ غدير را در فضاهاى احساسى و عاطفى به ثمر رسانده ‏اند. بسيارى از آنان كه حوصله بحث‏ هاى علمى غدير را نداشته ‏اند، فرهنگِ غدير را از دريچه ادبيات آن آموخته ‏اند.

پانویس

  1. تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام: ص ۱۴۹-۲۱۳.
  2. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۲۲ ح ۵۰۵ .
  3. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۲.
  4. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۱۵.
  5. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۱۱.
  6. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۱۴.
  7. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۱-۲۲۴.
  8. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۴.
  9. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۲۲.
  10. نثار فاطمه‏ عليها السلام همان ميوه ‏هاى درخت طوبى است كه در شب زفاف حضرت، به امر الهى از آن درخت در آسمان‏ها پخش شد و ملائكه آنها را به عنوان يادگار برداشتند. بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۱۰۹.
  11. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۶۳. عوالم العلوم : ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۱.
  12. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۰۵.
  13. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۱۸۶. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۱۵.
  14. بحار الانوار: ج ۴۱ ص ۲۲۸.
  15. بحار الانوار: ج ۲۹ ص ۳۵-۳۷.
  16. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۰-۴۱۲.
  17. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۱۱ ح ۴۶۵.
  18. كتاب سليم: حديث ۲۶.
  19. بحار الانوار: ج ۳۵ ص ۳۱۱.
  20. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۳۴ ح ۱۴۰.
  21. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۴ ح ۷.
  22. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۲۶ ص ۵۳۵ .
  23. بحار الانوار: ج ۴۸ ص ۱۴۷.
  24. غيبت نعمانى: ص ۲۱۸ ح ۶ .
  25. مصباح المتهجد: ص ۶۹۱ . بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۶۰.
  26. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۵ و ج ۳۷ ص۱۱۱، ۱۵۸. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۳۶ ح ۵۹۳ . الغدير: ج ۱ ص۱۰، ۲۶۸.
  27. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۵ و ج ۳۷ ص ۱۱۱، ۱۵۸. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۳۶ ح ۵۹۳ . الغدير : ج ۱ ص ۱۰، ۲۶۸.
  28. بحار الانوار: ج ۳۷ ص۲۰۱ - ۲۰۷. اثبات الهداة: ج۲ ص۱۱۴ و ج۳ ص۵۵۸.
  29. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص۴۲، ۶۰، ۶۵، ۱۳۴، ۱۳۶، ۱۹۴، ۱۹۵، ۲۰۳، ۲۰۵، ۳۰۹. بحارالانوار: ج۲۱ ص۳۸۷، ۳۸۸ و ج۲۸ ص۹۰ و ج۳۷ ص۱۶۶، ۱۲۷. الغدیر: ج۱ ص۵۸، ۲۷۱، ۲۷۴.
  30. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷. امالى شيخ مفيد: ص ۵۷ .
  31. الغدير: ج ۱ ص ۲۹۱. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۹۹. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۲۱۹ ح ۱۰۲.
  32. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۸ و ج ۳۷ ص۱۱۲، ۱۶۶، ۱۹۵. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۴۱، ۹۸، ۱۴۴، ۲۰۱. کفایة الطالب: ص۶۴. کتاب سلیم: ص۸۲۸.
  33. بحار الانوار: ج ۳۷ ص۱۲۰، ۱۶۱. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۸۵، ۱۳۶.
  34. بحار الانوار: ج ۳۵ ص ۲۸۲. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۱۵۱.
  35. بحار الانوار: ج ۸ ص ۶ ح ۱۰ و ج ۱۵ ص ۶ ح ۶ و ج ۳۵ ص۳۲۰-۳۲۳ ح۲۲ و ج۳۷ ص۱۶۲، ۱۶۶، ۱۷۳، ۱۷۶ و ج۴۲ ص۴۰-۴۲ ح۱۴ و ج۹۴ ص۱۳ ح۲۲. تفسیر القمی: ص۶۹۵. الفضائل (شاذان): ص ۸۴ . تفسير فرات: ص۱۹۰، ۵۰۵ ح ۶۶۳. مناقب ابن شهرآشوب: ص۳ ح ۴۰. اربعین منتجب الدین: ص۸۳. العمدة (ابن بطریق): ص۱۰۱. الاقبال: ص۴۵۳-۴۵۹. حلیة الابرار: ج۲ ص۱۲۵. مدینة المعاجز: ج۲ ص۲۶۷-۲۷۶. عوالم العلوم: ج۳/۱۵ ص۵۶ ح۲۲، ص۶۸ ح۴۵، ص۱۳۰ ح۱۸۵ ص۳۰۶. تفسیر الثعالبی: ج۳ ص۲۳۹. تفسیر القرطبی: ج۸ ص۳۱۵، ۳۱۶ و ج۱۰ ص۲۲۵. زاد المسیر (ابن جوزی): ج۴ ص۱۰. الکافی: ج۱ ص۴۲۲ ح۴۷ و ج۸ (الروضة) ص۵۷ ح۱۸.
  36. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۲.
  37. خطبه غدير: بخش ششم.
  38. كتاب سليم: حديث ۱۱.
  39. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۰۸.
  40. بصائر الدرجات: ص ۲۰۱. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۳۶ و ج ۳۹ ص ۳۳۶ و ج ۴۱ ص ۲۲۸. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۶۸ . كشف المهم: ص ۱۰۹.
  41. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص۲۲۱-۲۲۴. بحار الانوار: ج ۹۴ ص۱۱۴، ۱۱۵.
  42. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷. امالى شيخ مفيد: ص ۵۷ .
  43. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۱۵.
  44. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۳.
  45. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۰۹ ح ۲.
  46. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۱۱.
  47. بحار الانوار: ج ۳۹ ص ۳۳۶ ح ۵ .
  48. بحار الانوار: ج ۴۱ ص ۲۲۸.
  49. بحار الانوار: ج ۹۴ ص۱۱۴، ۱۱۵.
  50. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۱۳. اليقين: ص ۳۷۲ باب ۱۳۲.
  51. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۱۳.
  52. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۱۱.
  53. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص۲۱۰، ۲۱۱، ۲۱۲.
  54. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص۲۲۱-۲۲۴.
  55. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۳.
  56. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۲۲۶.
  57. كتاب سليم: حديث ۲۵. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۳ ص ۸۰ . بحار الانوار: ج ۳۲ ص ۳۸۸ و ج  ۳۸ ص ۲۳۸ ح ۳۹.
  58. بحار الانوار: ج ۳۸ ص ۲۳۸ ح ۳۹.
  59. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۰۵.
  60. بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۲۷۳.
  61. دلائل الامامة: ص ۳۸. خصال: ص ۱۷۳. بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۱۶۱.
  62. بحار الانوار: ج ۳۱ ص۳۳۲، ۳۵۱، ۳۷۳، ۳۸۱.
  63. الغدير: ج ۱ ص ۱۸۶.
  64. بحار الانوار: ج ۳۲ ص ۳۸۸.
  65. كتاب سليم: حديث ۲۵.
  66. نساء /  ۵۹ .
  67. مائده /  ۵۵ .
  68. بحار الانوار: ج ۳۸ ص ۲۳۸ ح ۳۹.
  69. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۴۷ و ج ۳۷ ص ۱۹۹. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص۸۹، ۴۹۰. الغدير: ج ۱ ص ۹۳. مسند احمد: ج ۱ ص ۸۴ . شرح نهج ‏البلاغه: ج ۱ ص ۳۶۱ و ج ۴ ص ۴۸۸. تاريخ ابن عساكر: ج ۳ ص ۵۰ .
  70. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۸۸ ح ۳۶۰. بحار الانوار: ج ۱۰ ص ۱۳۹.
  71. بحار الانوار: ج ۴۴ ص۷۵، ۸۳.
  72. بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۴۰ ح ۳۴.
  73. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۶ ح ۶۷ ، ص ۲۱ ح ۸۷ . بحار الانوار: ج ۳۷ ص ۱۷۲ ح ۵۵ .
  74. بحار الانوار: ج ۴۸ ص ۱۴۷.
  75. مصباح المتهجد: ص ۶۹۱ . بحار الانوار: ج ۹۷ ص ۳۶۰.
  76. اثبات الهداة: ج ۲ ص ۱۰۳ ح ۴۲۵.
  77. عوالم العلوم: ج ۱۱ ص ۵۹۵ . اسنى المطالب: ص ۵۰ .
  78. الغدير فى التراث الاسلامى (سيد عبدالعزيز طباطبائى) : ص ۷.
  79. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۸ و ج ۳۷ ص ۱۱۲، ۱۶۵، ۱۹۵. عوالم العلوم: ج ۳  / ۱۵ ص ۴۱، ۹۸، ۱۴۴، ۲۰۱.
  80. بحار الانوار: ج ۳۸ ص ۲۳۸ ح ۳۹.