سلمان فارسی(محمّدی): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۱۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== آماده سازى منبر غدير <ref>اسرار غدير: ص ۴۸. واقعه قرآنى غدير: ص ۷۳.</ref> == | == آماده سازى منبر غدير<ref>اسرار غدير: ص ۴۸. واقعه قرآنى غدير: ص ۷۳.</ref> == | ||
پس از رسيدن | پس از رسيدن [[کاروان]] [[حجةالوداع]] به غدير و فرمان توقف از سوى [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]]، آن حضرت [[مقداد بن عمرو کندی|مقداد]] و '''سلمان''' و [[ابوذر غفاری|ابوذر]] و [[عمار بن یاسر عنسی (ابوالیقظان)|عمار]] را فرا خواندند و به آنان دستور دادند تا به محل پنج درخت كهنسال - كه در يک رديف جلوى برکه غدیر بودند - بروند و آنجا را براى اجراى مراسم آماده كنند. | ||
آنان خارهاى زير درختان را كندند و سنگ هاى ناهموار را جمع كردند و زير درختان را جارو كردند و آب پاشيدند | آنان خارهاى زير درختان را كندند و سنگ هاى ناهموار را جمع كردند و زير درختان را جارو كردند و آب پاشيدند. | ||
سپس | سپس شاخه هاى پايين آمده درختان را - كه تا نزديكى زمين آمده بود - قطع كردند. بعد از آن در فاصله دو درختِ وسط، روى شاخه ها پارچه اى انداختند تا سايبانى از آفتاب باشد. | ||
در | سپس در زير سايبان، بناى منبرى از سنگ را تدارک ديدند. ابتدا با جمع آورى سنگ هاى بزرگ و كوچک، آنها را روى هم چيدند و شبه منبرى به بلندى قامت حضرت ساختند. | ||
از | سپس از رواندازهاى شتران و ساير مركب ها كمک گرفتند و بناى آن را تكميل كردند. | ||
در مرحله بعد پارچه اى براى زيبايى از بالا تا پايين منبر انداختند. آنان منبر را طورى برپا كردند كه نسبت به دو طرف جمعيت در وسط قرار بگيرد، و پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام سخنرانى مُشرِف بر مردم باشد تا همه آن حضرت را ببينند. | |||
از سوى ديگر شخصى به نام ربيعة بن اُمية بن خلف - كه صداى بلندى داشت مأمور شد كلام حضرت را براى افرادى كه دورتر قرار داشتند تكرار كند تا همه سخنان حضرت را شنيده باشند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷ و ج ۳۷ ص ۲۰۴،۲۰۳،۱۷۳،۱۶۸،۱۴۹ و ج ۹۸ ص ۲۹۸. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۳۰۱،۱۰۶،۸۰،۷۹،۷۵،۶۰،۵۰.</ref> | |||
دو نفر نيز مأموريت يافتند چند شاخه بلند اطراف منبر را كه قابل بريدن نبود با دست نگه دارند تا جايگاه سخنرانى بهتر ديده شود.<ref>بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷ و ج ۲۳ ص ۳۶۲ و ج ۳۶ ص ۱۵۲ و ج ۳۷ ص ۲۰۴،۲۰۳،۱۷۳،۱۵۲،۱۴۰،۱۱۹ و ج ۹۸ ص ۲۹۸. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۹۹ - ۳۰۱ ، ۸۰،۷۹،۷۵،۶۰،۵۰. احقاق الحق: ج ۲۱ ص ۴۶.</ref> | |||
در | == بيعت در غدير<ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۷۴ - ۳۷۷. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۲۰</ref>== | ||
پس از پايان [[خطبه غدیر|خطابه غدیر]] مراسم [[بیعت]] آغاز شد. دو خيمه در كنار هم بر پا شده و مردم براى بیعت صف بسته اند. صفى كه يكصد و بيست هزار نفر طى سه روز به نوبت وارد آن خواهند شد و با حضور در خيمه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ابتدا با آن حضرت [[میثاق الهی|پیمان]] خواهند بست و سپس به خیمه اميرالمؤمنين عليه السلام مى آيند و با اقرار به صاحب اختيارى او بر خود، با او دست بيعت داده «السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرالمؤمنين» خواهند گفت. | |||
سپس سلمان آمد و | از اولين افراد از خواص مؤمنين كه براى بيعت حضور يافتند [[مقداد بن عمرو کندی|مقداد]] و '''سلمان''' و [[ابوذر غفاری|ابوذر]] بودند. | ||
پس از آنكه اين سه نفر با پيامبرصلى الله عليه وآله بيعت كردند به آنان فرمود: «به على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كنيد» ، و آنان اين كار را انجام داده با آن حضرت نيز بيعت كردند. | |||
بعد از آنان به [[حذیفة بن یمان یمانی|حذیفه]] و ابن مسعود و عمار و [[بریده اسلمی]] همين دستور را دادند و آنان نيز بيعت كردند. | |||
در چنين شرايطى پيامبر صلى الله عليه و آله مقداد را براى بيعت به حضور پذيرفت و بعد از بيعت به او فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. | |||
مقداد به خيمه اميرالمؤمنين صلى الله عليه و آله آمد و همان گونه بر حضرتش سلام داد و با او بيعت كرد. | |||
سپس سلمان آمد و پيامبر صلى الله عليه و آله به او هم فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. | |||
او هم اين كار را انجام داد. | |||
سپس به ابوذر فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم بدون هيچ گفتگويى اين كار را انجام داد. | |||
سپس به حذيفه و ابن مسعود و عمار و بُرَيده اسلمى همين دستور را داد و آنان برخاستند و بدون هيچ گفتگويى امر آن حضرت را امتثال نمودند.<ref>بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۲۶ ، ۱۴۸ و ج ۳۷ ص ۳۱۱ ح ۴۳. اليقين: ص ۲۸۵. التحصين (ابن طاووس) : ص ۵۳۷ .</ref> | |||
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[بيعت]]. | براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[بيعت]]. | ||
== روايت حديث غدير <ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير) : ص ۱۴۹.</ref> == | == روايت حديث غدير<ref>چكيده عبقات الانوار (حديث غدير) : ص ۱۴۹.</ref> == | ||
يكى از صحابه كه | يكى از صحابه كه [[حدیث غدیر]] را نقل كرده سلمان فارسى، ابوعبدالله (م ۳۶ يا ۳۷ ق) است. | ||
[[ابن عقده]] در «حديث الولاية» و جعابى در «نخب المناقب» و حموينى «فرائد السمطين» حديث غدير را از او روايت كرده اند. | |||
همچنين شمس الدين جزرى در «اسنى المطالب» وى را در شمار راويان حديث غدير از صحابه شمرده است.<ref>فرائد السمطين (حموينى) : باب ۵۸ . اسنى المطالب (جزرى) : ص ۴.</ref> | |||
== سلمان از اركان اربعه<ref>غدير در قرآن: ج ۲ ص ۳۶۷ - ۳۷۳.</ref>== | |||
از جمله آيات تضمين شده در كلام [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] در [[خطبه غدیر]] آيه ۹۴ سوره نحل است: | |||
«وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّه وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ»: | |||
«قسم هايتان را بين خود دستاويز فساد قرار ندهيد تا مبادا قدمى پس از ثابت بودن آن بلغزد و بدى را به سزاى مانع شدن از راه خدا بچشيد و براى شما عذاب عظيمى خواهد بود». | |||
پيامبرصلى الله عليه وآله هم در خطبه غدير فرمود: الا انَّ جَبْرَئيلَ خَبَّرَنى عَنِ اللَّه تَعالى بِذلِكَ وَ يَقُولُ: «مَنْ عادى عَلِيّاً وَ لَمْ يَتَوَلَّهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَتى وَ غَضَبى»، «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ، وَ اتَّقُوا اللَّه» انْ تُخالِفُوهُ «فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها، إِنَّ اللَّه خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ»: | |||
بدانيد كه جبرئيل از جانب خداوند اين خبر را براى من آورده و مى گويد: | |||
«هر كس با على دشمنى كند و ولايت او را نپذيرد لعنت و غضب من بر او باد». «هر كس ببيند براى فردا چه پيش فرستاده است. از خدا بترسيد» كه با على مخالفت كنيد «و در نتيجه قدمى بعد از ثابت بودن آن بلغزد. خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است».<ref>اسرار غدير: ص ۱۴۳ بخش ۳.</ref> | |||
در | با دقت در مسئله مخالفت با حضرت امیر عليه السلام، معناى اين فراز خطابه غدير كه با اقتباس از آيه [[قرآن]] ادا شده به خوبى روشن مى شود. | ||
در اين جمله خطبه مخالفت با حضرت امیر عليه السلام را مستلزم لغزش قدم هاى ثابت اعلام مى كند. | |||
يعنى بسيارى از آنان كه در ايمان خود ثابت قدم بودند با مخالفت حضرت امیر عليه السلام - اگر چه در حد سكوت و يارى نكردنشان - از راه حق لغزيدند، و آن ايمان پايدار و ريشه دار را - و لو براى چند روزى - از دست دادند، اگر چه بعداً به فكر بازسازى آن افتادند و توبه كردند و بازگشتند و عده اى از آنان جانانه حضرت امیر عليه السلام را يارى كردند. | |||
از جهتى ديگر مى توان از كلمه «تَزِلَّ» - كه به معناى لغزش است - اين استفاده را كرد كه راه راست يكى بيشتر نيست و آن گام برداشتن در راه حضرت امیر عليه السلام و موافقت تمام عيار با آن حضرت است. در نتيجه هر گونه لغزش و كوتاهى در آن راه به معناى انحراف از حق و مخالفت با آن است، ولى درجه آن از كوچک ترين لغزش آغاز مى شود تا به لغزش هايى مى رسد كه به قعر جهنم پرتاب مى كند؛ و از همين ديدگاه مخالفين اهل | [[امام باقر علیه السلام]] شدت و ادامه ارتداد و تحير مردم بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله را تا يک سال پس از رحلت آن حضرت بيان كرده مى فرمايد: مردم تا يک سال بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله در ارتداد بودند به جز سه نفر. پرسيدند: آن سه كيانند؟ | ||
فرمود: مقداد و ابوذر و سلمان، و سپس فرمود: زمان زيادى نگذشت كه مردم معرفت پيدا كردند.<ref>بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۳۵۱ ح ۷۶.</ref> | |||
همچنين [[امام صادق علیه السلام]] اولين توبه كنندگان از تزلزل [[سقیفه]] را چنين معرفى مى نمايد: به خدا قسم همه - به جز آن سه نفر - هلاک شدند. | |||
البته بعد از زمانى چهار نفر ديگر ملحق شدند و روى هم هفت نفر شدند: ابوساسان، عمار، شتيره، ابوعمره!<ref>بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۳۵۲ ح ۷۸.</ref> | |||
در حديث ديگرى امام صادق عليه السلام در بيان نمونه اى از لغزش ثابت قدمان در اثر فتنه [[سقیفه]] فرمود: ارْتَدَّ النّاسُ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهصلى الله عليه وآله الاّ ثَلاثَةَ نَفَرٍ: سَلْمانَ وَ اباذَرٍ وَ الْمِقْدادَ. پرسيدند: | |||
پس [[عمار بن یاسر عنسی (ابوالیقظان)|عمار]] چه شد؟! فرمود: او از راه راست تمايلى به راست و چپ پيدا كرد، ولى سپس بازگشت!<ref>بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۴۴۰ ح ۹ و ج ۲۸ ص ۲۳۹ ح ۲۶ و ج ۶۴ ص ۱۶۵.</ref> | |||
از ابوذر پرسيدند: چگونه عمار و حذيفه وقتى [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و عمر را ديدند، در كار خود بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله به ترديد افتادند؟ | |||
ابوذر پاسخ داد: آنان توبه و پشيمانى خود را بعداً اعلام كردند، ولى اولى براى خود مقامى ادعا كرد و دومى با سه نفر ديگر برايش شهادت دادند كه همان مطلب را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده اند. | |||
عمار و حذيفه هم با خود گفتند: لابد اين مطلبى است كه بعد از مطلب اول (يعنى خلافت على عليه السلام) اتفاق افتاده، و لذا اين دو نفر هم با ساير شک كنندگان به ترديد افتادند. ولى بعداً توبه كردند و معرفت پيدا كردند و تسليم شدند.<ref>كتاب سليم: ص ۲۷۲.</ref> | |||
وقتى همين سؤال را از خود حذيفه پرسيدند چنين گفت: به خدا قسم گوش و چشم ما گرفته شد و مرگ و شهادت را خوش نداشتيم و دنيا در قلبمان زينت يافت؛ و ما از خدا مى خواهيم كه از گناهانمان چشم پوشى كند، و در آنچه از عمرمان مانده ما را از لغزش حفظ نمايد.<ref>بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۴ و ج ۳۷ ص ۳۲۷.</ref> | |||
از جهتى ديگر مى توان از كلمه «تَزِلَّ» - كه به معناى لغزش است - اين استفاده را كرد كه راه راست يكى بيشتر نيست و آن گام برداشتن در راه حضرت امیر عليه السلام و موافقت تمام عيار با آن حضرت است. | |||
در نتيجه هر گونه لغزش و كوتاهى در آن راه به معناى انحراف از حق و مخالفت با آن است، ولى درجه آن از كوچک ترين لغزش آغاز مى شود تا به لغزش هايى مى رسد كه به قعر جهنم پرتاب مى كند؛ و از همين ديدگاه مخالفين [[اهل بیت علیهم السلام]] قابل درجه بندى هستند. | |||
== سلمان و غدير در قيامت <ref>اسرار غدير: ص ۲۳۵ - ۲۳۳.</ref> == | == سلمان و غدير در قيامت <ref>اسرار غدير: ص ۲۳۵ - ۲۳۳.</ref> == | ||
احاديثى در فضيلت | احاديثى در فضيلت [[عید غدیر]] و [[اهمیت]] خاص آن در مقايسه با ساير اعياد و نيز احياى غدير از لسان معصومين عليهم السلام وارد شده كه از جمله آنها احياى غدير توسط [[امام صادق علیه السلام]] است. از جمله حضرت فرمود: | ||
روز قیامت چهار روز را مانند عروس به پيشگاه الهى مى برند: عيد فطر، عيد قربان، روز جمعه، [[عید غدیر|عید غدیر.]] «روز غدير خم» در مقابل عيد قربان و فطر مانند ماه بين ستارگان است. | |||
[[خداوند]] تعالى بر غدير [[ملائکه]] مقربين را موكل مى كند كه رئيسشان [[جبرئیل]] است، و انبياء مرسلين را كه رئيسشان حضرت محمد صلى الله عليه و آله است، و اوصياء منتجبين را كه رئيسشان اميرالمؤمنين عليه السلام است، و اولياء خود را كه رئيسشان سلمان و ابوذر و مقداد و عمار هستند. | |||
اينان «غدير» را همراهى مى كنند تا آن را وارد بهشت نمايند.<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۱۲.</ref> | |||
== سؤال سلمان از آیه اکمال<ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۳۶.</ref> == | |||
وقتى در غدير آيه «اليَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ...» نازل شد، سلمان فارسى پرسيد: يا رسول اللَّه، آيا اين آيات به خصوص درباره على نازل شده است؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: | |||
درباره او و جانشينانم تا روز [[قیامت]] نازل شده است. و سپس فرمود: اى سلمان، تو و كسانى كه با تو در اين مطلب حاضر بودند شاهد باشيد و حاضران به غايبان برسانند. | |||
سلمان فارسى عرض كرد: يا رسول اللَّه، آنان را براى ما بيان فرما. فرمود: | |||
على برادرم و وزيرم و وصيّم و وارثم و خليفه ام در امتم و [[صاحب اختیار]] هر مؤمنى بعد از من، و يازده امام از فرزندانش، اول آنان فرزندم حسن و سپس حسين و سپس نُه نفر از فرزندان حسين، يكى پس از ديگرى، كه قرآن با آنان است و آنان با قرآنند، و از آن جدا نمى شوند تا بر سر [[حوض کوثر]] بر من وارد شوند.<ref>كتاب سليم: حديث ۲۵.</ref> | |||
سؤال سلمان از | == سؤال سلمان از پيامبر صلى الله عليه و آله در منى<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۳۳.</ref>== | ||
در سفر [[حجةالوداع]] و پس از نزول سوره نصر در منى و اِخبار [[حضرت محمّد صلی الله علیه وآله|پیامبرصلی الله علیه وآله]] از شهادت خود، اولين مسئله اى كه به ذهن همه خطور كرد جانشينى حضرت بود، كه صريح ترين زمينه فكرى براى غدير بود. | |||
اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله سراغ سلمان رفتند و از او - كه به پيامبر صلى الله عليه و آله نزديک تر بود - خواستند تا از حضرت بپرسد: امور ما را به كه مى سپارى و محل رجوع ما چه كسى خواهد بود و محبوب ترين افراد نزد تو كيست؟ | |||
در پاسخ اين سؤال آن حضرت تعلّلى نموده تا سه بار آن را به تأخير انداخت و گويا مردم را نسبت به مسئله حساس تر و نسبت به پاسخ آن تشنه تر مى نمود. | |||
سپس فرمود: «برادرم و وزيرم و جانشينم در اهل بيتم و بهترين كسى كه بعد از خود باقى مى گذارم كه دَيْن مرا ادا مى كند و به وعده هاى من وفا مى نمايد، على بن ابى طالب است».<ref>تفسير فرات: ص ۶۱۳ . شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۱۱ ح ۱۸۳. ترجمة الامام على عليه السلام من تاريخ دمشق: ج ۱ ص ۱۳۰.</ref> | |||
== سؤال سلمان از | == سؤال سلمان از معناى مولى<ref>سخنرانى استثنائى غدير: ص ۸۲ . ژرفاى غدير: ص ۱۹۴. غدير از زبان مولى: ص ۲۵. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۳۶. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۱۵. اسرار غدير: ص ۶۲ - ۶۵، ۱۲۰.</ref>== | ||
پس از [[خطبه غدیر]] و مراسم عمامه گذارى اميرالمؤمنين عليه السلام و [[تبریک]] و تهنيت و در طول سه روز كه مراسم بيعت ادامه داشت، قشرهاى مختلف مردم گروه گروه در پيشگاه پيامبر صلى الله عليه و آله حضور مى يافتند. در اين اجتماعات كوچک - با توجه به اهميت خطبه و مسئله بيعت - سؤالاتى درباره آن مطرح مى كردند و توضيح بيشترى مى خواستند. سؤالاتى كه از سوى مؤمنين و نيز [[منافقین]] از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيده شد، بر روشنگرى غدير افزود. | |||
پس از چند سؤال و جواب و اقرار مردم به رسالت و ولايت و اشاره هاى مكرر به مسئله [[امامت]] و حديث غدير، پيامبر صلى الله عليه و آله در ادامه فرمود: | |||
آيا من نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارتر نيستم؟ گفتند: بلى، يا رسول الله. فرمود: آيا صاحب اختيار شما از خودتان بيشتر بر شما اختيار ندارد؟ | |||
گفتند: بلى يا رسول الله. حضرت نگاهى به طرف آسمان كرده سه مرتبه فرمودند: خدايا، شاهد باش! | |||
سپس فرمودند: بدانيد، هر كس كه من صاحب اختيار او بوده ام و نسبت به او اختيارم از خودش بيشتر بوده اين حضرت امیر علیه السلام صاحب اختيار اوست و اختيارش نسبت به او از خودش بيشتر است. | |||
سلمان پرسيد: ولايت حضرت امیر عليه السلام چگونه است و نمونه آن چيست؟ | سلمان پرسيد: ولايت حضرت امیر عليه السلام چگونه است و نمونه آن چيست؟ | ||
فرمود: ولايت او همچون ولايت من است. هر كس كه من بر او بيش از خودش اختيار داشته ام حضرت امیر علیه السلام نيز بر او بيش از خودش اختيار دارد.<ref>كتاب سليم: حديث ۲۵. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص۹۷،۷۵،۵۴،۴۹،۴۶،۴۴،۴۳، ۱۹۶ - ۱۹۹، ۲۳۴، ۲۳۹، ۲۶۱.</ref> | |||
در فرصتى همچون وقت نماز كه | بايد دقت داشت كه سؤال زاييده توجه كامل مخاطب به خطاب است، چه اين سؤال از سوى دوستان باشد چه [[منافقین|منافقان]]. | ||
گاهى هم سؤال كننده مى پرسد تا ديگران بدانند، و يا با اشاره خودِ پيامبر صلى الله عليه و آله سؤال مى كنند تا توضيحى لازم براى مردم ارائه شود و شبهه اى بر طرف گردد. | |||
در هر صورت نتيجه اين پرسش و پاسخ ها جز تكميل مفاهيم غدير در اذهان مردم نخواهد بود. | |||
در فرصتى همچون وقت نماز كه پيامبر صلى الله عليه و آله در ميان مردم حضور داشت، سلمان فارسى از ميان جمعيت صدا زد: يا رسول الله، اين ولايت كه براى حضرت امیر علیه السلام اعلام فرمودى مانند كدام [[ولایت]] است؟ | |||
كيفيت مطرح شدن اين سؤال نشان مى داد كه تعمّدى در طرح آن وجود دارد و درخواست نشان دادن شبيه براى اين ولايت براى تعيين دقيق حدود آن و جلوگيرى از هر تفسير ناروايى بر سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه است. | كيفيت مطرح شدن اين سؤال نشان مى داد كه تعمّدى در طرح آن وجود دارد و درخواست نشان دادن شبيه براى اين ولايت براى تعيين دقيق حدود آن و جلوگيرى از هر تفسير ناروايى بر سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه است. | ||
و لذا حضرت در پاسخ فرمود: «ولايتى همچون ولايت من» . اين جمله كوتاه بدان معنا بود كه به جاى هر گونه تفسيرى كافى است اعتقادى كه نسبت به من داريد نسبت به حضرت امیر عليه السلام داشته باشيد. لذا به دنبال اين جمله فرمود: «مَنْ كُنْتُ اَوْلى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلِىٌّ اَوْلى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ» : «هر كس من نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر بوده ام حضرت امیر نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر است» . <ref>عوالم العلوم: ج | و لذا حضرت در پاسخ فرمود: «ولايتى همچون ولايت من». اين جمله كوتاه بدان معنا بود كه به جاى هر گونه تفسيرى كافى است اعتقادى كه نسبت به من داريد نسبت به حضرت امیر عليه السلام داشته باشيد. | ||
لذا به دنبال اين جمله فرمود: «مَنْ كُنْتُ اَوْلى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلِىٌّ اَوْلى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ»: | |||
«هر كس من نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر بوده ام حضرت امیر نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر است».<ref>عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۳۴،۱۳۳.</ref> | |||
هر حكمى كه از سوى خدا نازل شود نياز به تفسير دارد و بايد جوانب آن كاملاً روشن شود. اگر نماز و روزه و زكات و حج بايد تبيين شود، ولايت - كه از همه آنها بالاتر است - امكان ندارد بدون تبيين بماند. | هر حكمى كه از سوى خدا نازل شود نياز به تفسير دارد و بايد جوانب آن كاملاً روشن شود. اگر نماز و روزه و زكات و حج بايد تبيين شود، ولايت - كه از همه آنها بالاتر است - امكان ندارد بدون تبيين بماند. | ||
خط ۹۰: | خط ۱۵۱: | ||
اين تفسير ولايت در غدير صورت گرفت؛ هم صاحب آن معرفى و هم معناى آن بيان گرديد و هم اهميت آن روشن شد. | اين تفسير ولايت در غدير صورت گرفت؛ هم صاحب آن معرفى و هم معناى آن بيان گرديد و هم اهميت آن روشن شد. | ||
جا دارد اين تفسير را از خود صاحب غدير بشنويم. | جا دارد اين تفسير را از خود صاحب غدير بشنويم. [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علیه السلام]] در اين باره مى فرمايد: | ||
خداوند به پيامبرش دستور داد تا واليان امرشان را معرفى كند و ولايت را مانند نماز و زكات و روزه و حج تفسير نمايد. | |||
اين بود كه در غدير خم مرا منصوب نمود و در خطابه اى فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلَاهُ، أللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ». | |||
در آنجا سلمان پرسيد: [[ولایت]] او چگونه است؟ | |||
فرمود: ولايت او همچون ولايت من است. هر كس من نسبت به او صاحب اختيار بوده ام على هم نسبت به او صاحب اختيار است. در اين لحظه خداوند عزوجل اين آيه را نازل فرمود: | |||
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينا». | |||
== شهادت بر غدير و لقب «اميرالمؤمنين» <ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص | [[حضرت محمّأ صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] تکبیر گفت و فرمود: الله اكبر، تمام نبوتم و كمال دين خدا، ولايت على بعد از من است.<ref>الاحتجاج: ج ۱ ص ۱۴۵ - ۱۵۵. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۰ - ۴۱۲.</ref> | ||
ابان از | |||
== شهادت بر غدير و لقب «اميرالمؤمنين»<ref>اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۲۸،۲۷،۱۳.</ref> == | |||
[[ابان بن تغلب|ابان]] از [[سلیم بن قیس هلالی (ابوصادق)|سلیم]] نقل مى كند كه گفت: در بيمارى [[ابوذر غفاری|ابوذر]] - كه در زمان حكومت عمر مبتلا شده بود - نزد او حاضر بودم. عمر به عنوان عيادت نزد او آمد، در حالى كه اميرالمؤمنين عليه السلام و سلمان و مقداد هم نزد او بودند و ابوذر به آن حضرت وصيت كرده و نوشته بود و شاهد گرفته بود. | |||
وقتى عمر بيرون رفت، مردى از فاميل ابوذر - كه از پسرعموهاى او از طايفه بنى غفار بود - گفت: چه مانعى داشت به اميرالمؤمنين عمر وصيت مى كردى؟! | وقتى عمر بيرون رفت، مردى از فاميل ابوذر - كه از پسرعموهاى او از طايفه بنى غفار بود - گفت: چه مانعى داشت به اميرالمؤمنين عمر وصيت مى كردى؟! | ||
ابوذر گفت: من به اميرالمؤمنين حقيقى وصيت كرده ام. | ابوذر گفت: من به اميرالمؤمنين حقيقى وصيت كرده ام. پيامبر صلى الله عليه و آله به ما - كه چهل نفر از عرب و چهل نفر از عجم بوديم - دستور داد و ما بر حضرت امیر عليه السلام به عنوان «اميرالمؤمنين» سلام كرديم، و همين حاكم كه او را «اميرالمؤمنين» ناميدى (يعنى عمر) در بين ما بود. | ||
هيچ يک از [[عرب]] و [[عَجَم|عجم]] در اين باره اعتراضى به پيامبر صلى الله عليه و آله نكرد مگر همين شخص و رفيق بى مقدارش كه او را جانشين خود قرار داد. | |||
اين دو گفتند: «آيا اين حقى از جانب خدا و رسولش است»؟ | |||
حضرت غضب كرد و فرمود: به خدا قسم آرى، حقى از جانب خدا و رسولش است. خدا اين دستور را به من داده و من به شما دستور دادم. | |||
سليم مى گويد: عرض كردم: اى ابوالحسن، و تو اى سلمان و تو اى مقداد، آيا گفتار ابوذر را تأييد مى كنيد؟ | |||
گفتند: آرى، راست مى گويد. گفتم: چهار نفر عادل اند كه اگر فقط يكى از آنان برايم نقل مى كرد در صدق و راستى او شک نمى كردم، ولى چهار نفر شما براى اطمينان من و بصيرتم محكم تر است. | |||
گفتم: اصلحک الله، آيا نام هشتاد نفر از عرب و غير عرب را ذكر مى كنى؟ | |||
سلمان نام يک يک آنها را ذكر كرد. اميرالمؤمنين عليه السلام و ابوذر و مقداد گفتند: «سلمان راست مى گويد» . رحمت خدا و مغفرتش بر او و بر آنان باد. | |||
از جمله كسانى كه سلمان نام برد: [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]]، [[عمر بن خطاب|عمر]]، [[ابوعبیده جرّاح|ابوعبیده]]، [[معاذ بن جبل|معاذ]]، [[سالم بن عبدالله عدوی|سالم]]، پنج نفر اصحاب شورى<ref>اصحاب شورى به جز اميرالمؤمنين عليه السلام عبارتند از : عثمان، طلحه، زبير، عبدالرحمان بن عوف، سعد بن ابى وقاص. </ref>، [[عمار بن یاسر عنسی (ابوالیقظان)|عمار بن یاسر]]، [[سعد بن عباده انصاری|سعد بن عباده]] و بقيه اصحاب عقبه و اُبَیّ بن کعب و [[ابوذر غفاری|ابوذر]] و [[مقداد بن عمرو کندی|مقداد]]، و عده ديگرى كه اكثرشان از اهل بدر بودند و اكثر آنها از [[انصار]] بودند. در ميان ايشان ابوالهيثم بن تَيِّهان، خالد بن وليد، ابو ايوب، اسيد بن حضير و بشير بن سعيد بودند. | |||
سليم مى گويد: گمان مى كنم با همه اين افراد ملاقات كردم و از فرد فرد آنان در تنهايى و خلوت در اين مورد سؤال كردم. بعضى از آنان سكوت كردند و پاسخى ندادند و حقيقت را كتمان كردند. | |||
بعضى از آنان هم آن را نقل كردند و گفتند: فتنه اى به ما برخورد كه قلب و گوش و چشم ما را گرفت! و آن هنگامى بود كه [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] ادعا كرد از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده است كه بعد از آن فرموده: | |||
«ما اهل بيتى هستيم كه خداوند ما را گرامى داشته و آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده و خداوند نمى گذارد نبوت و خلافت براى ما اهل بيت جمع شود»! | |||
هنگامى كه حضرت امیر عليه السلام را براى بيعت آورده بودند به اين مطلب استدلال كرد، و چهار نفر كه نزد ما از خوبان بودند و مورد تهمت نبودند او را تصديق كرده و برايش شهادت دادند؛ كه عبارت بودند از: ابوعبيده، سالم، عمر، معاذ. و ما گمان كرديم آنان راست مى گويند. | هنگامى كه حضرت امیر عليه السلام را براى بيعت آورده بودند به اين مطلب استدلال كرد، و چهار نفر كه نزد ما از خوبان بودند و مورد تهمت نبودند او را تصديق كرده و برايش شهادت دادند؛ كه عبارت بودند از: ابوعبيده، سالم، عمر، معاذ. و ما گمان كرديم آنان راست مى گويند. | ||
سليم مى گويد: افرادى كه با آنان ملاقات كردم همچنين گفتند: وقتى حضرت امیر | سليم مى گويد: افرادى كه با آنان ملاقات كردم همچنين گفتند: وقتى حضرت امیر علیه السلام بيعت نمود به ما خبر داد كه [[حضرت محمّد صلی الله علیه و آله|پیامبر صلی الله علیه و آله]] چه مطالبى گفته و خبر داده است كه اين پنج نفر در بين خود مكتوبى نوشته اند و در آن با يكديگر عهد بسته اند و در كنار كعبه هم پيمان شده اند كه «اگر محمد از دنيا برود يا كشته شود بر عليه على قيام كنند و [[خلافت]] را از او سلب كنند». | ||
اميرالمؤمنين عليه السلام چهار نفر را كه سلمان و [[ابوذر غفاری|ابوذر]] و مقداد و زبير بودند شاهد گرفت، و آنان هم گواهى دادند، و اين بعد از آن بود كه بيعت لعنت شده و گمراه كننده ابوبكر بر گردن ما قرار گرفته بود. | |||
و ما دانستيم كه على عليه السلام از قول پيامبر صلى الله عليه و آله مطلب باطلى نقل نمى كند كه نيكان از اصحاب محمدصلى الله عليه وآله به آن شهادت دهند ... . | |||
ابان مى گويد: اين حديث را براى حسن بصرى نقل كردم. او گفت: سليم و ابوذر راست گفته اند. سپس حسن بصرى فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام را بر شمرد تا آنجا كه گفت: | [[ابان بن تغلب|ابان]] مى گويد: اين حديث را براى حسن بصرى نقل كردم. او گفت: سليم و ابوذر راست گفته اند. سپس حسن بصرى فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام را بر شمرد تا آنجا كه گفت: | ||
پيامبر صلى الله عليه و آله او را در روز غدير خم نصب كرد و براى او صاحب اختيارى بر مردم را واجب كرد همانطور كه براى خود واجب كرده بود، و فرمود: هر كس من صاحب اختيار اويم على صاحب اختيار اوست؛ و به او گفت: تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى هستى و اين سخن را به هيچ يک از اهلبيتش و احدى از امتش جز او نفرموده است.<ref>كتاب سليم: حديث ۱۹.</ref> | |||
== مسخره شدن سلمان توسط ابوبكر و منافقين در غدير<ref>غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۴۲، ۴۵۲، ۴۵۳، ۴۶۱، ۴۶۲. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۷۶ - ۱۸۲.</ref>== | |||
آنگاه كه پيامبر صلی الله علیه و آله در روز [[غدیر]] اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام را در آن مقام مشهور و معروف بر پاداشت و معرفى كرد قبل از همه از نُه نفر [[بیعت]] گرفت و به آنان دستور داد برخيزند و با على عليه السلام بيعت كنند كه اول آنان ابوبكر و عمر بودند. سپس به سران [[مهاجرین]] و [[انصار]] دستور بيعت داد و همه آنان بيعت كردند. | |||
در ادامه همگان شاهد معجزه اى بزرگ از اميرالمؤمنين عليه السلام بودند. ابوبكر همراه ديگر سران [[منافقین]] - كه از اين همه بزرگى و فضيلت به غيظ آمده بودند - اصحاب خاص پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام را تمسخر كردند، تا شايد كمى از غيظ و غضبشان كاسته شود. خداوند هم در آيات بالا به اين حركت آنان اشاره نموده است.<ref>تفسير الامام العسكرى عليه السلام: ص ۱۱۱ - ۱۲۳. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۵۴ - ۱۶۱. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۳ - ۲۲۶ و ج ۳۷ ص ۱۴۲ - ۱۴۸. مدينة المعاجز: ج ۱ ص ۴۳۸. تأويل الآيات: ج ۱ ص ۴۰ ح ۱۱. تفسير البرهان: ج ۱ ص ۵۹ ح ۱. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۷۳ .</ref> | |||
اين بود كه يكى از برنامه هاى [[منافقین]] اين بود كه وقتى با سلمان و مقداد و ابوذر و عمار ملاقات مى كردند به آنان مى گفتند: | |||
«هنگامى كه | «ما به محمد ايمان آورده ايم و در برابر بيعت على و فضيلت او سر تسليم فرود آورده ايم و مانند شما اوامر او را اجرا مى كنيم». | ||
كلام خداوند كه مى فرمايد: «وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ. اللَّه يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِى طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ»<ref>بقره / ۱۴.</ref>: | |||
«هنگامى كه [[ایمان]] آورندگان را ملاقات كنند مى گويند ایمان آورديم، ولى وقتى با شياطينشان خلوت كنند مى گويند: ما با شماييم و ما مؤمنين را [[استهزاء]] مى كرديم. خداوند آنان را به مسخره مى گيرد و به آنان مهلت مى دهد كه در طغيان خود متحير بمانند». | |||
اين آيه درباره اين است كه وقتى اين بيعت شكنان كه بر مخالفت با على عليه السلام و مانع شدن خلافت از او همپيمان شده بودند، با مؤمنين رو به رو مى شدند مى گفتند: ما هم مانند ايمان شما ايمان آورده ايم. | اين آيه درباره اين است كه وقتى اين بيعت شكنان كه بر مخالفت با على عليه السلام و مانع شدن خلافت از او همپيمان شده بودند، با مؤمنين رو به رو مى شدند مى گفتند: ما هم مانند ايمان شما ايمان آورده ايم. | ||
آنان با سلمان و مقداد و ابوذر و عمار كه ملاقات مى كردند به آنان مى گفتند: ما به محمد ايمان آورده و در برابر | آنان با سلمان و مقداد و ابوذر و عمار كه ملاقات مى كردند به آنان مى گفتند: ما به محمد ايمان آورده و در برابر [[بیعت]] على و فضيلت او سر تسليم فرود آورده ايم و مانند شما اوامر او را اجرا مى كنيم. | ||
به خصوص | به خصوص [[ابوبکر بن ابی قحافه|ابوبکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] و بقيه نُه نفرى كه سرشناس تر در نفاق بودند، گاهى كه در راه با سلمان و اصحابش رو به رو مى شدند از آنان احساس انزجار مى كردند و مى گفتند: اينان اصحاب ساحر و احمق هستند. منظورشان پيامبر و على عليهما السلام بود. | ||
سپس به يكديگر مى گفتند: از اينان بپرهيزيد كه مبادا از گوشه هاى سخنانتان درباره كفر محمد و آنچه درباره على گفته ايد با اطلاع شوند و خبر آن را براى او ببرند و باعث هلاک شما شود. | |||
آنگاه ابوبكر به اصحاب منافقش مى گفت: اينک مرا بنگريد كه چگونه آنان را به مسخره مى گيرم و شرّ آنان را از شما دفع مى كنم! وقتى به آنان نزديک مى شدند ابوبكر مى گفت: | آنگاه ابوبكر به اصحاب منافقش مى گفت: اينک مرا بنگريد كه چگونه آنان را به مسخره مى گيرم و شرّ آنان را از شما دفع مى كنم! وقتى به آنان نزديک مى شدند ابوبكر مى گفت: | ||
مرحبا به سلمان فرزند اسلام، كه محمد آقاى مردم درباره او گفته است: اگر دين از ستاره ثريا آويخته باشد مردانى از فارسى زبانان خود را به آن مى رسانند، و اين سلمان افضل آنان است. منظور او تو بوده است. مرحبا به تو كه درباره ات گفته: سَلْمانُ مِنّا اهْلَ الْبَيْتِ: سلمان از ما اهل | مرحبا به سلمان فرزند اسلام، كه محمد آقاى مردم درباره او گفته است: اگر دين از ستاره ثريا آويخته باشد مردانى از فارسى زبانان خود را به آن مى رسانند، و اين سلمان افضل آنان است. منظور او تو بوده است. | ||
مرحبا به تو كه درباره ات گفته: سَلْمانُ مِنّا اهْلَ الْبَيْتِ: سلمان از ما [[اهل بیت علیهم السلام|اهل بیت]] است، و با اين سخن تو را با جبرئيل قرين ساخته كه در روز کساء از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: آيا من هم از شمايم؟ | |||
آن حضرت فرمود: تو هم از مايى، و سپس [[جبرئیل]] به ملكوت اعلى رفت و به ملائكه ديگر افتخار كرد و گفت: چه كسى مثل من است؟ افتخار برايم باد كه از اهل بيت محمد هستم! | |||
سلمان و اصحابش برخورد ظاهرى آنان را مى پذيرفتند همان گونه كه خدا امر فرموده بود، و از كنار آنان مى گذشتند. سپس كلمات كفرآميز ديگرى نيز گفتند و آيه ۱۵ سوره بقره در موردشان نازل شد.<ref>بحار الانوار: ج ۶ ص ۳۰ و ج ۳۰ ص ۲۲۳ - ۲۶۶ و ج ۳۷ ص ۱۴۲ - ۱۴۸. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۵۴ - ۱۶۱.</ref> | |||
آنگاه ابوبكر به اصحابش مى گفت: مسخره من نسبت به اينان را چگونه ديديد؟ | |||
و چگونه شرّ آنان را از خودم و از شما دفع كردم؟ آنان در پاسخ او گفتند: هميشه راه خير را پيش بگيرى تا مادامى كه زنده هستى! | |||
ابوبكر در پاسخ آنان گفت: معامله شما با اينان بايد اين گونه باشد تا روزى كه فرصتى بدست آوريد، چرا كه عاقل فهميده كسى است كه غصه را گلوگير كند تا فرصتى به چنگ آورد!<ref>تفسير الامام العسكرى عليه السلام: ص ۱۱۱ - ۱۲۳. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۵۴ - ۱۶۱. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۳ - ۲۲۶ و ج ۳۷ ص ۱۴۲ - ۱۴۸. مدينة المعاجز: ج ۱ ص ۴۳۸. تأويل الآيات: ج ۱ ص ۴۰ ح ۱۱. تفسير البرهان: ج ۱ ص ۵۹ ح ۱. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۷۳ .</ref> | |||
در | در [[احاديث مرتبط با غدير|حدیث]] ديگر به قسمت ديگرى از آيه اشاره شده است: | ||
«أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ» يَعْنُونَ سَلْمانَ وَ اصْحابُهُ لِما اعْطَوْا عَلِيّاً خالِصَ وُدِّهِمْ وَ مَحْضَ طاعَتِهِمْ وَ كَشَفُوا رُؤُوسَهُمْ بِمُوالاةِ اوْلِيائِهِ وَ مُعاداةِ اعْدائِهِ، حَتّى اذَا اضْمَحَلَّ امْرَ مُحَمَّدٍ طَحْطَحَهُمْ اعْداؤُهُ وَ اهْلَكَهُمْ سائِرَ الْمُلُوكِ وَ الْمُخالِفينَ لِمُحَمَّدٍ. فَهُمْ بِهذَا التَّعَرُّضِ لِاعْداءِ مُحَمَّدٍ جاهِلُونَ سُفَهاءٌ»<ref>عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۶۰.</ref>: | |||
در حديثى ديگر حضرت به اين قسمت اشاره شده است: اذا لَقُوا سَلْمانَ وَ اصْحابَهُ اشْمَأَزُّوا مِنْهُمْ<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۳.</ref> : آنگاه كه سلمان و اصحابش را ملاقات مى كردند از ديدن آنان مشمئز مى شدند. | آيا ما هم مانند سفيهان [[ایمان]] آوريم، كه منظورشان سلمان و اصحابش بود. آنان كه محبت خالصانه و اطاعت تمام عيار خود را به على سپردند و در دوستى با دوستان او و دشمنى با دشمنانش به صراحت عمل كردند. | ||
اين رفتارشان باعث مى شود كه هر گاه دولت محمد بر چيده شد دشمنان او آنان را نابود مى كنند و ساير پادشاهان و مخالفين محمد آنان را هلاک مى نمايند. | |||
بنابراين آنان با چنين تعرض صريح به دشمنان محمد جاهل و سفيه اند. | |||
در حديثى ديگر حضرت به اين قسمت اشاره شده است: اذا لَقُوا سَلْمانَ وَ اصْحابَهُ اشْمَأَزُّوا مِنْهُمْ<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۳.</ref>: آنگاه كه سلمان و اصحابش را ملاقات مى كردند از ديدن آنان مشمئز مى شدند. | |||
و در حديثى ديگر آمده است: فَيَقُولُ اوَّلُهُمْ: انْظُرُوا الَىَّ كَيْفَ اسْخَرُ مِنْهُمْ وَ اكُفُّ عادِيَتَهُمْ عَنْكُمْ <ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۳.</ref>: ابوبكر مى گفت: مرا بنگريد كه چگونه آنان را مسخره مى كنم و شرّشان را از شما دفع مى نمايم. | و در حديثى ديگر آمده است: فَيَقُولُ اوَّلُهُمْ: انْظُرُوا الَىَّ كَيْفَ اسْخَرُ مِنْهُمْ وَ اكُفُّ عادِيَتَهُمْ عَنْكُمْ <ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۳.</ref>: ابوبكر مى گفت: مرا بنگريد كه چگونه آنان را مسخره مى كنم و شرّشان را از شما دفع مى نمايم. | ||
فَيَقُولُ الاوَّلُ لاَصْحابِهِ: كَيْفَ رَأَيْتُمْ سُخْرِيَّتى لِهؤُلاءِ، وَ كَيْفَ كَفَفْتُ عادِيَتَهُمْ عَنّى وَ عَنْكُمْ <ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۵.</ref> ؟ ابوبكر به اصحابش مى گفت: مسخره مرا نسبت به اينان چگونه ديديد، و چگونه شر آنان را از شما دفع كردم؟ | فَيَقُولُ الاوَّلُ لاَصْحابِهِ: كَيْفَ رَأَيْتُمْ سُخْرِيَّتى لِهؤُلاءِ، وَ كَيْفَ كَفَفْتُ عادِيَتَهُمْ عَنّى وَ عَنْكُمْ <ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۵.</ref>؟ | ||
ابوبكر به اصحابش مى گفت: مسخره مرا نسبت به اينان چگونه ديديد، و چگونه شر آنان را از شما دفع كردم؟ | |||
قالُوا لَهُمْ: «انّا مَعَكُمْ عَلى ما واطَأْناكُمْ عَلَيْهِ ... فَانّا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ بِهِمْ» . فَقالَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ: يا مُحَمَّدُ، اللَّه يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يُجازيهِمْ جَزاءَ اسْتِهْزائِهِمْ فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ<ref>بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۶.</ref>: | |||
به دوستان خود مى گفتند: «ما طبق آنچه با شما نقشه كشيديم همراه شماييم ... ما مؤمنين را به مسخره گرفته بوديم». | |||
خداوند عز و جل هم درباره آنان فرمود: يا محمد، خدا اينان را استهزا مى كند، و به عوض مسخره كردنشان در دنيا و آخرت آنان را مجازات مى كند. | |||
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: [[منافقین|منافقين]]. | |||
== منافقين و سلمان<ref>واقعه قرآنى غدير: ص ۱۷۶ - ۱۸۲.</ref>== | |||
با ديدن معجزات [[امیرالمؤمنین علی علیه السلام|امیرالمؤمنین علیه السلام]] پس از [[غدیر]] و در [[مدینه]]، قلوب [[منافقین]] مرض بيشترى يافت، گذشته از مرض حسدى كه نسبت به پيامبر و حضرت امیر عليهما السلام داشتند. | |||
در اين باره خداوند آيات ۱۰ الى ۱۵ سوره بقره را نازل كرد: «فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»: «در قلب آنان مرض است»... . | |||
تا آنجا كه خداوند مى فرمايد: «وَ اِذا قيلَ لَهُمْ آمَنُوا كَما آمَنَ النّاسُ قالُوا اَنُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ، اَلا اِنَّهُمْ هُمُ السَّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ»: | |||
«و هنگامى كه به آنان گفته مى شود شما هم مانند بقيه مردم ايمان آوريد، مى گويند: آيا مانند سفيهان ايمان بياوريم؟ بدانيد كه آنان سفيهانند ولى خودشان نمى دانند». | |||
اين آيه درباره اين است كه وقتى برگزيدگان مؤمنين مانند '''سلمان''' و [[مقداد بن عمرو کندی|مقداد]] و [[ابوذر غفاری|ابوذر]] و [[عمار بن یاسر عنسی (ابوالیقظان)|عمار]] به اين بيعت شكنان مى گويند: | |||
«ايمان آوريد به پيامبر و به حضرت امیر كه او را جاى خود قرار داده و مقام خود را به او داده و در همه مصالح دين و دنيا او را ضابطه قرار داده است. شما هم مانند ساير مردم ايمان به اين پيامبر آوريد و در ظاهر و باطن تسليم اين امام شويد». | |||
آنان به اين مؤمنين پاسخى نمى دهند زيرا جرأت ندارند جواب واقعى را به آنان بگويند، ولى به منافقينى كه نزد آنان مى آيند و مورد اعتمادشان هستند و همچنين به مؤمنين مستضعفى كه از [[کتمان]] آن مطمئن هستند مى گويند: «اَنُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ» : «آيا ما هم مانند سفيهان ايمان بياوريم» ، و منظورشان از سفيهان سلمان و اصحاب او هستند كه در پيشگاه حضرت امیر عليه السلام محبت خالصانه و اطاعت محض را تقديم نموده اند، و ولايت دوستان حضرت امیر و دشمنى با او را علنى ساخته اند. | |||
اينان را از آن جهت «سفهاء» مى دانند كه در برابر دشمنان محمد روش تندى دارند، و هنگامى كه امر او مضمحل شود دشمنانش آنان را نابود مى كنند، و ساير سردمداران و مخالفين محمد نيز آنان را هلاک مى نمايند. | |||
«اَلا اِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ» : «بدانيد كه خودشان سفيهانند» و عقل و نظرشان پست است، چرا كه در مسئله پيامبر صلى الله عليه و آله آن گونه كه بايد توجه نكرده اند تا به [[رسالت|نبوت]] او معرفت پيدا كنند و صحت ضابطه قرار دادن حضرت امیر عليه السلام را در امر دين و دنيا دريابند. | |||
اينان | اينان با دقت نكردن در [[اتمام حجت]] هاى خدا جاهل مانده اند، و از پيامبر صلى الله عليه و آله و يارانش و همچنين از مخالفينشان مى ترسند، چرا كه در امان نيستند كه كدامشان غالب مى شود و مى ترسند كه مبادا همراه آنان هلاک شوند. | ||
بنابراين آنان سفيه اند، به دليل اينكه با نفاقشان نه محبت پيامبرصلى الله عليه وآله و مؤمنين و نه محبت يهود و ساير كافرين براى آنان قابل تحقق است!! | |||
الى آخر آيات. <ref>بحار الانوار: ج ۶ ص ۳۰ و ج ۳۰ ص ۲۶۶ - ۲۲۳ و ج ۳۷ ص ۱۴۸ - ۱۴۲. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۶۱ - ۱۵۴.</ref> | |||
== منبع == | |||
دانشنامه غدیر،جلد ۱۱،صفحه ۴۰۳ . | |||
== پانویس == | |||
[[رده:تاریخ غدیر]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۵ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۱۸
آماده سازى منبر غدير[۱]
پس از رسيدن کاروان حجةالوداع به غدير و فرمان توقف از سوى پیامبر صلی الله علیه و آله، آن حضرت مقداد و سلمان و ابوذر و عمار را فرا خواندند و به آنان دستور دادند تا به محل پنج درخت كهنسال - كه در يک رديف جلوى برکه غدیر بودند - بروند و آنجا را براى اجراى مراسم آماده كنند.
آنان خارهاى زير درختان را كندند و سنگ هاى ناهموار را جمع كردند و زير درختان را جارو كردند و آب پاشيدند.
سپس شاخه هاى پايين آمده درختان را - كه تا نزديكى زمين آمده بود - قطع كردند. بعد از آن در فاصله دو درختِ وسط، روى شاخه ها پارچه اى انداختند تا سايبانى از آفتاب باشد.
سپس در زير سايبان، بناى منبرى از سنگ را تدارک ديدند. ابتدا با جمع آورى سنگ هاى بزرگ و كوچک، آنها را روى هم چيدند و شبه منبرى به بلندى قامت حضرت ساختند.
سپس از رواندازهاى شتران و ساير مركب ها كمک گرفتند و بناى آن را تكميل كردند.
در مرحله بعد پارچه اى براى زيبايى از بالا تا پايين منبر انداختند. آنان منبر را طورى برپا كردند كه نسبت به دو طرف جمعيت در وسط قرار بگيرد، و پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام سخنرانى مُشرِف بر مردم باشد تا همه آن حضرت را ببينند.
از سوى ديگر شخصى به نام ربيعة بن اُمية بن خلف - كه صداى بلندى داشت مأمور شد كلام حضرت را براى افرادى كه دورتر قرار داشتند تكرار كند تا همه سخنان حضرت را شنيده باشند.[۲]
دو نفر نيز مأموريت يافتند چند شاخه بلند اطراف منبر را كه قابل بريدن نبود با دست نگه دارند تا جايگاه سخنرانى بهتر ديده شود.[۳]
بيعت در غدير[۴]
پس از پايان خطابه غدیر مراسم بیعت آغاز شد. دو خيمه در كنار هم بر پا شده و مردم براى بیعت صف بسته اند. صفى كه يكصد و بيست هزار نفر طى سه روز به نوبت وارد آن خواهند شد و با حضور در خيمه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ابتدا با آن حضرت پیمان خواهند بست و سپس به خیمه اميرالمؤمنين عليه السلام مى آيند و با اقرار به صاحب اختيارى او بر خود، با او دست بيعت داده «السَّلامُ عَلَيْكَ يا اميرالمؤمنين» خواهند گفت.
از اولين افراد از خواص مؤمنين كه براى بيعت حضور يافتند مقداد و سلمان و ابوذر بودند.
پس از آنكه اين سه نفر با پيامبرصلى الله عليه وآله بيعت كردند به آنان فرمود: «به على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كنيد» ، و آنان اين كار را انجام داده با آن حضرت نيز بيعت كردند.
بعد از آنان به حذیفه و ابن مسعود و عمار و بریده اسلمی همين دستور را دادند و آنان نيز بيعت كردند.
در چنين شرايطى پيامبر صلى الله عليه و آله مقداد را براى بيعت به حضور پذيرفت و بعد از بيعت به او فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن.
مقداد به خيمه اميرالمؤمنين صلى الله عليه و آله آمد و همان گونه بر حضرتش سلام داد و با او بيعت كرد.
سپس سلمان آمد و پيامبر صلى الله عليه و آله به او هم فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن.
او هم اين كار را انجام داد.
سپس به ابوذر فرمود: برخيز و بر على به عنوان اميرالمؤمنين سلام كن. او هم بدون هيچ گفتگويى اين كار را انجام داد.
سپس به حذيفه و ابن مسعود و عمار و بُرَيده اسلمى همين دستور را داد و آنان برخاستند و بدون هيچ گفتگويى امر آن حضرت را امتثال نمودند.[۵]
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: بيعت.
روايت حديث غدير[۶]
يكى از صحابه كه حدیث غدیر را نقل كرده سلمان فارسى، ابوعبدالله (م ۳۶ يا ۳۷ ق) است.
ابن عقده در «حديث الولاية» و جعابى در «نخب المناقب» و حموينى «فرائد السمطين» حديث غدير را از او روايت كرده اند.
همچنين شمس الدين جزرى در «اسنى المطالب» وى را در شمار راويان حديث غدير از صحابه شمرده است.[۷]
سلمان از اركان اربعه[۸]
از جمله آيات تضمين شده در كلام پیامبر صلی الله علیه و آله در خطبه غدیر آيه ۹۴ سوره نحل است:
«وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّه وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ»:
«قسم هايتان را بين خود دستاويز فساد قرار ندهيد تا مبادا قدمى پس از ثابت بودن آن بلغزد و بدى را به سزاى مانع شدن از راه خدا بچشيد و براى شما عذاب عظيمى خواهد بود».
پيامبرصلى الله عليه وآله هم در خطبه غدير فرمود: الا انَّ جَبْرَئيلَ خَبَّرَنى عَنِ اللَّه تَعالى بِذلِكَ وَ يَقُولُ: «مَنْ عادى عَلِيّاً وَ لَمْ يَتَوَلَّهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَتى وَ غَضَبى»، «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ، وَ اتَّقُوا اللَّه» انْ تُخالِفُوهُ «فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها، إِنَّ اللَّه خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ»:
بدانيد كه جبرئيل از جانب خداوند اين خبر را براى من آورده و مى گويد:
«هر كس با على دشمنى كند و ولايت او را نپذيرد لعنت و غضب من بر او باد». «هر كس ببيند براى فردا چه پيش فرستاده است. از خدا بترسيد» كه با على مخالفت كنيد «و در نتيجه قدمى بعد از ثابت بودن آن بلغزد. خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است».[۹]
با دقت در مسئله مخالفت با حضرت امیر عليه السلام، معناى اين فراز خطابه غدير كه با اقتباس از آيه قرآن ادا شده به خوبى روشن مى شود.
در اين جمله خطبه مخالفت با حضرت امیر عليه السلام را مستلزم لغزش قدم هاى ثابت اعلام مى كند.
يعنى بسيارى از آنان كه در ايمان خود ثابت قدم بودند با مخالفت حضرت امیر عليه السلام - اگر چه در حد سكوت و يارى نكردنشان - از راه حق لغزيدند، و آن ايمان پايدار و ريشه دار را - و لو براى چند روزى - از دست دادند، اگر چه بعداً به فكر بازسازى آن افتادند و توبه كردند و بازگشتند و عده اى از آنان جانانه حضرت امیر عليه السلام را يارى كردند.
امام باقر علیه السلام شدت و ادامه ارتداد و تحير مردم بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله را تا يک سال پس از رحلت آن حضرت بيان كرده مى فرمايد: مردم تا يک سال بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله در ارتداد بودند به جز سه نفر. پرسيدند: آن سه كيانند؟
فرمود: مقداد و ابوذر و سلمان، و سپس فرمود: زمان زيادى نگذشت كه مردم معرفت پيدا كردند.[۱۰]
همچنين امام صادق علیه السلام اولين توبه كنندگان از تزلزل سقیفه را چنين معرفى مى نمايد: به خدا قسم همه - به جز آن سه نفر - هلاک شدند.
البته بعد از زمانى چهار نفر ديگر ملحق شدند و روى هم هفت نفر شدند: ابوساسان، عمار، شتيره، ابوعمره![۱۱]
در حديث ديگرى امام صادق عليه السلام در بيان نمونه اى از لغزش ثابت قدمان در اثر فتنه سقیفه فرمود: ارْتَدَّ النّاسُ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهصلى الله عليه وآله الاّ ثَلاثَةَ نَفَرٍ: سَلْمانَ وَ اباذَرٍ وَ الْمِقْدادَ. پرسيدند:
پس عمار چه شد؟! فرمود: او از راه راست تمايلى به راست و چپ پيدا كرد، ولى سپس بازگشت![۱۲]
از ابوذر پرسيدند: چگونه عمار و حذيفه وقتى ابوبکر و عمر را ديدند، در كار خود بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله به ترديد افتادند؟
ابوذر پاسخ داد: آنان توبه و پشيمانى خود را بعداً اعلام كردند، ولى اولى براى خود مقامى ادعا كرد و دومى با سه نفر ديگر برايش شهادت دادند كه همان مطلب را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده اند.
عمار و حذيفه هم با خود گفتند: لابد اين مطلبى است كه بعد از مطلب اول (يعنى خلافت على عليه السلام) اتفاق افتاده، و لذا اين دو نفر هم با ساير شک كنندگان به ترديد افتادند. ولى بعداً توبه كردند و معرفت پيدا كردند و تسليم شدند.[۱۳]
وقتى همين سؤال را از خود حذيفه پرسيدند چنين گفت: به خدا قسم گوش و چشم ما گرفته شد و مرگ و شهادت را خوش نداشتيم و دنيا در قلبمان زينت يافت؛ و ما از خدا مى خواهيم كه از گناهانمان چشم پوشى كند، و در آنچه از عمرمان مانده ما را از لغزش حفظ نمايد.[۱۴]
از جهتى ديگر مى توان از كلمه «تَزِلَّ» - كه به معناى لغزش است - اين استفاده را كرد كه راه راست يكى بيشتر نيست و آن گام برداشتن در راه حضرت امیر عليه السلام و موافقت تمام عيار با آن حضرت است.
در نتيجه هر گونه لغزش و كوتاهى در آن راه به معناى انحراف از حق و مخالفت با آن است، ولى درجه آن از كوچک ترين لغزش آغاز مى شود تا به لغزش هايى مى رسد كه به قعر جهنم پرتاب مى كند؛ و از همين ديدگاه مخالفين اهل بیت علیهم السلام قابل درجه بندى هستند.
سلمان و غدير در قيامت [۱۵]
احاديثى در فضيلت عید غدیر و اهمیت خاص آن در مقايسه با ساير اعياد و نيز احياى غدير از لسان معصومين عليهم السلام وارد شده كه از جمله آنها احياى غدير توسط امام صادق علیه السلام است. از جمله حضرت فرمود:
روز قیامت چهار روز را مانند عروس به پيشگاه الهى مى برند: عيد فطر، عيد قربان، روز جمعه، عید غدیر. «روز غدير خم» در مقابل عيد قربان و فطر مانند ماه بين ستارگان است.
خداوند تعالى بر غدير ملائکه مقربين را موكل مى كند كه رئيسشان جبرئیل است، و انبياء مرسلين را كه رئيسشان حضرت محمد صلى الله عليه و آله است، و اوصياء منتجبين را كه رئيسشان اميرالمؤمنين عليه السلام است، و اولياء خود را كه رئيسشان سلمان و ابوذر و مقداد و عمار هستند.
اينان «غدير» را همراهى مى كنند تا آن را وارد بهشت نمايند.[۱۶]
سؤال سلمان از آیه اکمال[۱۷]
وقتى در غدير آيه «اليَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ...» نازل شد، سلمان فارسى پرسيد: يا رسول اللَّه، آيا اين آيات به خصوص درباره على نازل شده است؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
درباره او و جانشينانم تا روز قیامت نازل شده است. و سپس فرمود: اى سلمان، تو و كسانى كه با تو در اين مطلب حاضر بودند شاهد باشيد و حاضران به غايبان برسانند.
سلمان فارسى عرض كرد: يا رسول اللَّه، آنان را براى ما بيان فرما. فرمود:
على برادرم و وزيرم و وصيّم و وارثم و خليفه ام در امتم و صاحب اختیار هر مؤمنى بعد از من، و يازده امام از فرزندانش، اول آنان فرزندم حسن و سپس حسين و سپس نُه نفر از فرزندان حسين، يكى پس از ديگرى، كه قرآن با آنان است و آنان با قرآنند، و از آن جدا نمى شوند تا بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند.[۱۸]
سؤال سلمان از پيامبر صلى الله عليه و آله در منى[۱۹]
در سفر حجةالوداع و پس از نزول سوره نصر در منى و اِخبار پیامبرصلی الله علیه وآله از شهادت خود، اولين مسئله اى كه به ذهن همه خطور كرد جانشينى حضرت بود، كه صريح ترين زمينه فكرى براى غدير بود.
اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله سراغ سلمان رفتند و از او - كه به پيامبر صلى الله عليه و آله نزديک تر بود - خواستند تا از حضرت بپرسد: امور ما را به كه مى سپارى و محل رجوع ما چه كسى خواهد بود و محبوب ترين افراد نزد تو كيست؟
در پاسخ اين سؤال آن حضرت تعلّلى نموده تا سه بار آن را به تأخير انداخت و گويا مردم را نسبت به مسئله حساس تر و نسبت به پاسخ آن تشنه تر مى نمود.
سپس فرمود: «برادرم و وزيرم و جانشينم در اهل بيتم و بهترين كسى كه بعد از خود باقى مى گذارم كه دَيْن مرا ادا مى كند و به وعده هاى من وفا مى نمايد، على بن ابى طالب است».[۲۰]
سؤال سلمان از معناى مولى[۲۱]
پس از خطبه غدیر و مراسم عمامه گذارى اميرالمؤمنين عليه السلام و تبریک و تهنيت و در طول سه روز كه مراسم بيعت ادامه داشت، قشرهاى مختلف مردم گروه گروه در پيشگاه پيامبر صلى الله عليه و آله حضور مى يافتند. در اين اجتماعات كوچک - با توجه به اهميت خطبه و مسئله بيعت - سؤالاتى درباره آن مطرح مى كردند و توضيح بيشترى مى خواستند. سؤالاتى كه از سوى مؤمنين و نيز منافقین از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيده شد، بر روشنگرى غدير افزود.
پس از چند سؤال و جواب و اقرار مردم به رسالت و ولايت و اشاره هاى مكرر به مسئله امامت و حديث غدير، پيامبر صلى الله عليه و آله در ادامه فرمود:
آيا من نسبت به شما از خودتان صاحب اختيارتر نيستم؟ گفتند: بلى، يا رسول الله. فرمود: آيا صاحب اختيار شما از خودتان بيشتر بر شما اختيار ندارد؟
گفتند: بلى يا رسول الله. حضرت نگاهى به طرف آسمان كرده سه مرتبه فرمودند: خدايا، شاهد باش!
سپس فرمودند: بدانيد، هر كس كه من صاحب اختيار او بوده ام و نسبت به او اختيارم از خودش بيشتر بوده اين حضرت امیر علیه السلام صاحب اختيار اوست و اختيارش نسبت به او از خودش بيشتر است.
سلمان پرسيد: ولايت حضرت امیر عليه السلام چگونه است و نمونه آن چيست؟
فرمود: ولايت او همچون ولايت من است. هر كس كه من بر او بيش از خودش اختيار داشته ام حضرت امیر علیه السلام نيز بر او بيش از خودش اختيار دارد.[۲۲]
بايد دقت داشت كه سؤال زاييده توجه كامل مخاطب به خطاب است، چه اين سؤال از سوى دوستان باشد چه منافقان.
گاهى هم سؤال كننده مى پرسد تا ديگران بدانند، و يا با اشاره خودِ پيامبر صلى الله عليه و آله سؤال مى كنند تا توضيحى لازم براى مردم ارائه شود و شبهه اى بر طرف گردد.
در هر صورت نتيجه اين پرسش و پاسخ ها جز تكميل مفاهيم غدير در اذهان مردم نخواهد بود.
در فرصتى همچون وقت نماز كه پيامبر صلى الله عليه و آله در ميان مردم حضور داشت، سلمان فارسى از ميان جمعيت صدا زد: يا رسول الله، اين ولايت كه براى حضرت امیر علیه السلام اعلام فرمودى مانند كدام ولایت است؟
كيفيت مطرح شدن اين سؤال نشان مى داد كه تعمّدى در طرح آن وجود دارد و درخواست نشان دادن شبيه براى اين ولايت براى تعيين دقيق حدود آن و جلوگيرى از هر تفسير ناروايى بر سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله در خطابه است.
و لذا حضرت در پاسخ فرمود: «ولايتى همچون ولايت من». اين جمله كوتاه بدان معنا بود كه به جاى هر گونه تفسيرى كافى است اعتقادى كه نسبت به من داريد نسبت به حضرت امیر عليه السلام داشته باشيد.
لذا به دنبال اين جمله فرمود: «مَنْ كُنْتُ اَوْلى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلِىٌّ اَوْلى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ»:
«هر كس من نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر بوده ام حضرت امیر نسبت به او از خودش صاحب اختيارتر است».[۲۳]
هر حكمى كه از سوى خدا نازل شود نياز به تفسير دارد و بايد جوانب آن كاملاً روشن شود. اگر نماز و روزه و زكات و حج بايد تبيين شود، ولايت - كه از همه آنها بالاتر است - امكان ندارد بدون تبيين بماند.
اين تفسير ولايت در غدير صورت گرفت؛ هم صاحب آن معرفى و هم معناى آن بيان گرديد و هم اهميت آن روشن شد.
جا دارد اين تفسير را از خود صاحب غدير بشنويم. امیرالمؤمنین علیه السلام در اين باره مى فرمايد:
خداوند به پيامبرش دستور داد تا واليان امرشان را معرفى كند و ولايت را مانند نماز و زكات و روزه و حج تفسير نمايد.
اين بود كه در غدير خم مرا منصوب نمود و در خطابه اى فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلَاهُ، أللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ».
در آنجا سلمان پرسيد: ولایت او چگونه است؟
فرمود: ولايت او همچون ولايت من است. هر كس من نسبت به او صاحب اختيار بوده ام على هم نسبت به او صاحب اختيار است. در اين لحظه خداوند عزوجل اين آيه را نازل فرمود:
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينا».
پیامبر صلی الله علیه و آله تکبیر گفت و فرمود: الله اكبر، تمام نبوتم و كمال دين خدا، ولايت على بعد از من است.[۲۴]
شهادت بر غدير و لقب «اميرالمؤمنين»[۲۵]
ابان از سلیم نقل مى كند كه گفت: در بيمارى ابوذر - كه در زمان حكومت عمر مبتلا شده بود - نزد او حاضر بودم. عمر به عنوان عيادت نزد او آمد، در حالى كه اميرالمؤمنين عليه السلام و سلمان و مقداد هم نزد او بودند و ابوذر به آن حضرت وصيت كرده و نوشته بود و شاهد گرفته بود.
وقتى عمر بيرون رفت، مردى از فاميل ابوذر - كه از پسرعموهاى او از طايفه بنى غفار بود - گفت: چه مانعى داشت به اميرالمؤمنين عمر وصيت مى كردى؟!
ابوذر گفت: من به اميرالمؤمنين حقيقى وصيت كرده ام. پيامبر صلى الله عليه و آله به ما - كه چهل نفر از عرب و چهل نفر از عجم بوديم - دستور داد و ما بر حضرت امیر عليه السلام به عنوان «اميرالمؤمنين» سلام كرديم، و همين حاكم كه او را «اميرالمؤمنين» ناميدى (يعنى عمر) در بين ما بود.
هيچ يک از عرب و عجم در اين باره اعتراضى به پيامبر صلى الله عليه و آله نكرد مگر همين شخص و رفيق بى مقدارش كه او را جانشين خود قرار داد.
اين دو گفتند: «آيا اين حقى از جانب خدا و رسولش است»؟
حضرت غضب كرد و فرمود: به خدا قسم آرى، حقى از جانب خدا و رسولش است. خدا اين دستور را به من داده و من به شما دستور دادم.
سليم مى گويد: عرض كردم: اى ابوالحسن، و تو اى سلمان و تو اى مقداد، آيا گفتار ابوذر را تأييد مى كنيد؟
گفتند: آرى، راست مى گويد. گفتم: چهار نفر عادل اند كه اگر فقط يكى از آنان برايم نقل مى كرد در صدق و راستى او شک نمى كردم، ولى چهار نفر شما براى اطمينان من و بصيرتم محكم تر است.
گفتم: اصلحک الله، آيا نام هشتاد نفر از عرب و غير عرب را ذكر مى كنى؟
سلمان نام يک يک آنها را ذكر كرد. اميرالمؤمنين عليه السلام و ابوذر و مقداد گفتند: «سلمان راست مى گويد» . رحمت خدا و مغفرتش بر او و بر آنان باد.
از جمله كسانى كه سلمان نام برد: ابوبکر، عمر، ابوعبیده، معاذ، سالم، پنج نفر اصحاب شورى[۲۶]، عمار بن یاسر، سعد بن عباده و بقيه اصحاب عقبه و اُبَیّ بن کعب و ابوذر و مقداد، و عده ديگرى كه اكثرشان از اهل بدر بودند و اكثر آنها از انصار بودند. در ميان ايشان ابوالهيثم بن تَيِّهان، خالد بن وليد، ابو ايوب، اسيد بن حضير و بشير بن سعيد بودند.
سليم مى گويد: گمان مى كنم با همه اين افراد ملاقات كردم و از فرد فرد آنان در تنهايى و خلوت در اين مورد سؤال كردم. بعضى از آنان سكوت كردند و پاسخى ندادند و حقيقت را كتمان كردند.
بعضى از آنان هم آن را نقل كردند و گفتند: فتنه اى به ما برخورد كه قلب و گوش و چشم ما را گرفت! و آن هنگامى بود كه ابوبکر ادعا كرد از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده است كه بعد از آن فرموده:
«ما اهل بيتى هستيم كه خداوند ما را گرامى داشته و آخرت را براى ما بر دنيا ترجيح داده و خداوند نمى گذارد نبوت و خلافت براى ما اهل بيت جمع شود»!
هنگامى كه حضرت امیر عليه السلام را براى بيعت آورده بودند به اين مطلب استدلال كرد، و چهار نفر كه نزد ما از خوبان بودند و مورد تهمت نبودند او را تصديق كرده و برايش شهادت دادند؛ كه عبارت بودند از: ابوعبيده، سالم، عمر، معاذ. و ما گمان كرديم آنان راست مى گويند.
سليم مى گويد: افرادى كه با آنان ملاقات كردم همچنين گفتند: وقتى حضرت امیر علیه السلام بيعت نمود به ما خبر داد كه پیامبر صلی الله علیه و آله چه مطالبى گفته و خبر داده است كه اين پنج نفر در بين خود مكتوبى نوشته اند و در آن با يكديگر عهد بسته اند و در كنار كعبه هم پيمان شده اند كه «اگر محمد از دنيا برود يا كشته شود بر عليه على قيام كنند و خلافت را از او سلب كنند».
اميرالمؤمنين عليه السلام چهار نفر را كه سلمان و ابوذر و مقداد و زبير بودند شاهد گرفت، و آنان هم گواهى دادند، و اين بعد از آن بود كه بيعت لعنت شده و گمراه كننده ابوبكر بر گردن ما قرار گرفته بود.
و ما دانستيم كه على عليه السلام از قول پيامبر صلى الله عليه و آله مطلب باطلى نقل نمى كند كه نيكان از اصحاب محمدصلى الله عليه وآله به آن شهادت دهند ... .
ابان مى گويد: اين حديث را براى حسن بصرى نقل كردم. او گفت: سليم و ابوذر راست گفته اند. سپس حسن بصرى فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام را بر شمرد تا آنجا كه گفت:
پيامبر صلى الله عليه و آله او را در روز غدير خم نصب كرد و براى او صاحب اختيارى بر مردم را واجب كرد همانطور كه براى خود واجب كرده بود، و فرمود: هر كس من صاحب اختيار اويم على صاحب اختيار اوست؛ و به او گفت: تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى هستى و اين سخن را به هيچ يک از اهلبيتش و احدى از امتش جز او نفرموده است.[۲۷]
مسخره شدن سلمان توسط ابوبكر و منافقين در غدير[۲۸]
آنگاه كه پيامبر صلی الله علیه و آله در روز غدیر اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام را در آن مقام مشهور و معروف بر پاداشت و معرفى كرد قبل از همه از نُه نفر بیعت گرفت و به آنان دستور داد برخيزند و با على عليه السلام بيعت كنند كه اول آنان ابوبكر و عمر بودند. سپس به سران مهاجرین و انصار دستور بيعت داد و همه آنان بيعت كردند.
در ادامه همگان شاهد معجزه اى بزرگ از اميرالمؤمنين عليه السلام بودند. ابوبكر همراه ديگر سران منافقین - كه از اين همه بزرگى و فضيلت به غيظ آمده بودند - اصحاب خاص پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام را تمسخر كردند، تا شايد كمى از غيظ و غضبشان كاسته شود. خداوند هم در آيات بالا به اين حركت آنان اشاره نموده است.[۲۹]
اين بود كه يكى از برنامه هاى منافقین اين بود كه وقتى با سلمان و مقداد و ابوذر و عمار ملاقات مى كردند به آنان مى گفتند:
«ما به محمد ايمان آورده ايم و در برابر بيعت على و فضيلت او سر تسليم فرود آورده ايم و مانند شما اوامر او را اجرا مى كنيم».
كلام خداوند كه مى فرمايد: «وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ. اللَّه يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِى طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ»[۳۰]:
«هنگامى كه ایمان آورندگان را ملاقات كنند مى گويند ایمان آورديم، ولى وقتى با شياطينشان خلوت كنند مى گويند: ما با شماييم و ما مؤمنين را استهزاء مى كرديم. خداوند آنان را به مسخره مى گيرد و به آنان مهلت مى دهد كه در طغيان خود متحير بمانند».
اين آيه درباره اين است كه وقتى اين بيعت شكنان كه بر مخالفت با على عليه السلام و مانع شدن خلافت از او همپيمان شده بودند، با مؤمنين رو به رو مى شدند مى گفتند: ما هم مانند ايمان شما ايمان آورده ايم.
آنان با سلمان و مقداد و ابوذر و عمار كه ملاقات مى كردند به آنان مى گفتند: ما به محمد ايمان آورده و در برابر بیعت على و فضيلت او سر تسليم فرود آورده ايم و مانند شما اوامر او را اجرا مى كنيم.
به خصوص ابوبکر و عمر و بقيه نُه نفرى كه سرشناس تر در نفاق بودند، گاهى كه در راه با سلمان و اصحابش رو به رو مى شدند از آنان احساس انزجار مى كردند و مى گفتند: اينان اصحاب ساحر و احمق هستند. منظورشان پيامبر و على عليهما السلام بود.
سپس به يكديگر مى گفتند: از اينان بپرهيزيد كه مبادا از گوشه هاى سخنانتان درباره كفر محمد و آنچه درباره على گفته ايد با اطلاع شوند و خبر آن را براى او ببرند و باعث هلاک شما شود.
آنگاه ابوبكر به اصحاب منافقش مى گفت: اينک مرا بنگريد كه چگونه آنان را به مسخره مى گيرم و شرّ آنان را از شما دفع مى كنم! وقتى به آنان نزديک مى شدند ابوبكر مى گفت:
مرحبا به سلمان فرزند اسلام، كه محمد آقاى مردم درباره او گفته است: اگر دين از ستاره ثريا آويخته باشد مردانى از فارسى زبانان خود را به آن مى رسانند، و اين سلمان افضل آنان است. منظور او تو بوده است.
مرحبا به تو كه درباره ات گفته: سَلْمانُ مِنّا اهْلَ الْبَيْتِ: سلمان از ما اهل بیت است، و با اين سخن تو را با جبرئيل قرين ساخته كه در روز کساء از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: آيا من هم از شمايم؟
آن حضرت فرمود: تو هم از مايى، و سپس جبرئیل به ملكوت اعلى رفت و به ملائكه ديگر افتخار كرد و گفت: چه كسى مثل من است؟ افتخار برايم باد كه از اهل بيت محمد هستم!
سلمان و اصحابش برخورد ظاهرى آنان را مى پذيرفتند همان گونه كه خدا امر فرموده بود، و از كنار آنان مى گذشتند. سپس كلمات كفرآميز ديگرى نيز گفتند و آيه ۱۵ سوره بقره در موردشان نازل شد.[۳۱]
آنگاه ابوبكر به اصحابش مى گفت: مسخره من نسبت به اينان را چگونه ديديد؟
و چگونه شرّ آنان را از خودم و از شما دفع كردم؟ آنان در پاسخ او گفتند: هميشه راه خير را پيش بگيرى تا مادامى كه زنده هستى!
ابوبكر در پاسخ آنان گفت: معامله شما با اينان بايد اين گونه باشد تا روزى كه فرصتى بدست آوريد، چرا كه عاقل فهميده كسى است كه غصه را گلوگير كند تا فرصتى به چنگ آورد![۳۲]
در حدیث ديگر به قسمت ديگرى از آيه اشاره شده است:
«أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ» يَعْنُونَ سَلْمانَ وَ اصْحابُهُ لِما اعْطَوْا عَلِيّاً خالِصَ وُدِّهِمْ وَ مَحْضَ طاعَتِهِمْ وَ كَشَفُوا رُؤُوسَهُمْ بِمُوالاةِ اوْلِيائِهِ وَ مُعاداةِ اعْدائِهِ، حَتّى اذَا اضْمَحَلَّ امْرَ مُحَمَّدٍ طَحْطَحَهُمْ اعْداؤُهُ وَ اهْلَكَهُمْ سائِرَ الْمُلُوكِ وَ الْمُخالِفينَ لِمُحَمَّدٍ. فَهُمْ بِهذَا التَّعَرُّضِ لِاعْداءِ مُحَمَّدٍ جاهِلُونَ سُفَهاءٌ»[۳۳]:
آيا ما هم مانند سفيهان ایمان آوريم، كه منظورشان سلمان و اصحابش بود. آنان كه محبت خالصانه و اطاعت تمام عيار خود را به على سپردند و در دوستى با دوستان او و دشمنى با دشمنانش به صراحت عمل كردند.
اين رفتارشان باعث مى شود كه هر گاه دولت محمد بر چيده شد دشمنان او آنان را نابود مى كنند و ساير پادشاهان و مخالفين محمد آنان را هلاک مى نمايند.
بنابراين آنان با چنين تعرض صريح به دشمنان محمد جاهل و سفيه اند.
در حديثى ديگر حضرت به اين قسمت اشاره شده است: اذا لَقُوا سَلْمانَ وَ اصْحابَهُ اشْمَأَزُّوا مِنْهُمْ[۳۴]: آنگاه كه سلمان و اصحابش را ملاقات مى كردند از ديدن آنان مشمئز مى شدند.
و در حديثى ديگر آمده است: فَيَقُولُ اوَّلُهُمْ: انْظُرُوا الَىَّ كَيْفَ اسْخَرُ مِنْهُمْ وَ اكُفُّ عادِيَتَهُمْ عَنْكُمْ [۳۵]: ابوبكر مى گفت: مرا بنگريد كه چگونه آنان را مسخره مى كنم و شرّشان را از شما دفع مى نمايم.
فَيَقُولُ الاوَّلُ لاَصْحابِهِ: كَيْفَ رَأَيْتُمْ سُخْرِيَّتى لِهؤُلاءِ، وَ كَيْفَ كَفَفْتُ عادِيَتَهُمْ عَنّى وَ عَنْكُمْ [۳۶]؟
ابوبكر به اصحابش مى گفت: مسخره مرا نسبت به اينان چگونه ديديد، و چگونه شر آنان را از شما دفع كردم؟
قالُوا لَهُمْ: «انّا مَعَكُمْ عَلى ما واطَأْناكُمْ عَلَيْهِ ... فَانّا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُونَ بِهِمْ» . فَقالَ اللَّه عَزَّ وَ جَلَّ: يا مُحَمَّدُ، اللَّه يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يُجازيهِمْ جَزاءَ اسْتِهْزائِهِمْ فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ[۳۷]:
به دوستان خود مى گفتند: «ما طبق آنچه با شما نقشه كشيديم همراه شماييم ... ما مؤمنين را به مسخره گرفته بوديم».
خداوند عز و جل هم درباره آنان فرمود: يا محمد، خدا اينان را استهزا مى كند، و به عوض مسخره كردنشان در دنيا و آخرت آنان را مجازات مى كند.
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به عنوان: منافقين.
منافقين و سلمان[۳۸]
با ديدن معجزات امیرالمؤمنین علیه السلام پس از غدیر و در مدینه، قلوب منافقین مرض بيشترى يافت، گذشته از مرض حسدى كه نسبت به پيامبر و حضرت امیر عليهما السلام داشتند.
در اين باره خداوند آيات ۱۰ الى ۱۵ سوره بقره را نازل كرد: «فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»: «در قلب آنان مرض است»... .
تا آنجا كه خداوند مى فرمايد: «وَ اِذا قيلَ لَهُمْ آمَنُوا كَما آمَنَ النّاسُ قالُوا اَنُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ، اَلا اِنَّهُمْ هُمُ السَّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ»:
«و هنگامى كه به آنان گفته مى شود شما هم مانند بقيه مردم ايمان آوريد، مى گويند: آيا مانند سفيهان ايمان بياوريم؟ بدانيد كه آنان سفيهانند ولى خودشان نمى دانند».
اين آيه درباره اين است كه وقتى برگزيدگان مؤمنين مانند سلمان و مقداد و ابوذر و عمار به اين بيعت شكنان مى گويند:
«ايمان آوريد به پيامبر و به حضرت امیر كه او را جاى خود قرار داده و مقام خود را به او داده و در همه مصالح دين و دنيا او را ضابطه قرار داده است. شما هم مانند ساير مردم ايمان به اين پيامبر آوريد و در ظاهر و باطن تسليم اين امام شويد».
آنان به اين مؤمنين پاسخى نمى دهند زيرا جرأت ندارند جواب واقعى را به آنان بگويند، ولى به منافقينى كه نزد آنان مى آيند و مورد اعتمادشان هستند و همچنين به مؤمنين مستضعفى كه از کتمان آن مطمئن هستند مى گويند: «اَنُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ» : «آيا ما هم مانند سفيهان ايمان بياوريم» ، و منظورشان از سفيهان سلمان و اصحاب او هستند كه در پيشگاه حضرت امیر عليه السلام محبت خالصانه و اطاعت محض را تقديم نموده اند، و ولايت دوستان حضرت امیر و دشمنى با او را علنى ساخته اند.
اينان را از آن جهت «سفهاء» مى دانند كه در برابر دشمنان محمد روش تندى دارند، و هنگامى كه امر او مضمحل شود دشمنانش آنان را نابود مى كنند، و ساير سردمداران و مخالفين محمد نيز آنان را هلاک مى نمايند.
«اَلا اِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ» : «بدانيد كه خودشان سفيهانند» و عقل و نظرشان پست است، چرا كه در مسئله پيامبر صلى الله عليه و آله آن گونه كه بايد توجه نكرده اند تا به نبوت او معرفت پيدا كنند و صحت ضابطه قرار دادن حضرت امیر عليه السلام را در امر دين و دنيا دريابند.
اينان با دقت نكردن در اتمام حجت هاى خدا جاهل مانده اند، و از پيامبر صلى الله عليه و آله و يارانش و همچنين از مخالفينشان مى ترسند، چرا كه در امان نيستند كه كدامشان غالب مى شود و مى ترسند كه مبادا همراه آنان هلاک شوند.
بنابراين آنان سفيه اند، به دليل اينكه با نفاقشان نه محبت پيامبرصلى الله عليه وآله و مؤمنين و نه محبت يهود و ساير كافرين براى آنان قابل تحقق است!!
الى آخر آيات. [۳۹]
منبع
دانشنامه غدیر،جلد ۱۱،صفحه ۴۰۳ .
پانویس
- ↑ اسرار غدير: ص ۴۸. واقعه قرآنى غدير: ص ۷۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷ و ج ۳۷ ص ۲۰۴،۲۰۳،۱۷۳،۱۶۸،۱۴۹ و ج ۹۸ ص ۲۹۸. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۳۰۱،۱۰۶،۸۰،۷۹،۷۵،۶۰،۵۰.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷ و ج ۲۳ ص ۳۶۲ و ج ۳۶ ص ۱۵۲ و ج ۳۷ ص ۲۰۴،۲۰۳،۱۷۳،۱۵۲،۱۴۰،۱۱۹ و ج ۹۸ ص ۲۹۸. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۹۹ - ۳۰۱ ، ۸۰،۷۹،۷۵،۶۰،۵۰. احقاق الحق: ج ۲۱ ص ۴۶.
- ↑ غدير در قرآن: ج ۱ ص ۳۷۴ - ۳۷۷. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۲۰
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۱۲۶ ، ۱۴۸ و ج ۳۷ ص ۳۱۱ ح ۴۳. اليقين: ص ۲۸۵. التحصين (ابن طاووس) : ص ۵۳۷ .
- ↑ چكيده عبقات الانوار (حديث غدير) : ص ۱۴۹.
- ↑ فرائد السمطين (حموينى) : باب ۵۸ . اسنى المطالب (جزرى) : ص ۴.
- ↑ غدير در قرآن: ج ۲ ص ۳۶۷ - ۳۷۳.
- ↑ اسرار غدير: ص ۱۴۳ بخش ۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۳۵۱ ح ۷۶.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۳۵۲ ح ۷۸.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۲ ص ۴۴۰ ح ۹ و ج ۲۸ ص ۲۳۹ ح ۲۶ و ج ۶۴ ص ۱۶۵.
- ↑ كتاب سليم: ص ۲۷۲.
- ↑ بحار الانوار: ج ۲۸ ص ۹۴ و ج ۳۷ ص ۳۲۷.
- ↑ اسرار غدير: ص ۲۳۵ - ۲۳۳.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۲۱۲.
- ↑ اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۳۶.
- ↑ كتاب سليم: حديث ۲۵.
- ↑ واقعه قرآنى غدير: ص ۳۳.
- ↑ تفسير فرات: ص ۶۱۳ . شرح الاخبار: ج ۱ ص ۲۱۱ ح ۱۸۳. ترجمة الامام على عليه السلام من تاريخ دمشق: ج ۱ ص ۱۳۰.
- ↑ سخنرانى استثنائى غدير: ص ۸۲ . ژرفاى غدير: ص ۱۹۴. غدير از زبان مولى: ص ۲۵. اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۳۶. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۱۵. اسرار غدير: ص ۶۲ - ۶۵، ۱۲۰.
- ↑ كتاب سليم: حديث ۲۵. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص۹۷،۷۵،۵۴،۴۹،۴۶،۴۴،۴۳، ۱۹۶ - ۱۹۹، ۲۳۴، ۲۳۹، ۲۶۱.
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۲۳۴،۱۳۳.
- ↑ الاحتجاج: ج ۱ ص ۱۴۵ - ۱۵۵. بحار الانوار: ج ۳۱ ص ۴۱۰ - ۴۱۲.
- ↑ اولين ميراث مكتوب درباره غدير: ص ۲۸،۲۷،۱۳.
- ↑ اصحاب شورى به جز اميرالمؤمنين عليه السلام عبارتند از : عثمان، طلحه، زبير، عبدالرحمان بن عوف، سعد بن ابى وقاص.
- ↑ كتاب سليم: حديث ۱۹.
- ↑ غدير در قرآن: ج ۱ ص ۴۴۲، ۴۵۲، ۴۵۳، ۴۶۱، ۴۶۲. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۷۶ - ۱۸۲.
- ↑ تفسير الامام العسكرى عليه السلام: ص ۱۱۱ - ۱۲۳. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۵۴ - ۱۶۱. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۳ - ۲۲۶ و ج ۳۷ ص ۱۴۲ - ۱۴۸. مدينة المعاجز: ج ۱ ص ۴۳۸. تأويل الآيات: ج ۱ ص ۴۰ ح ۱۱. تفسير البرهان: ج ۱ ص ۵۹ ح ۱. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۷۳ .
- ↑ بقره / ۱۴.
- ↑ بحار الانوار: ج ۶ ص ۳۰ و ج ۳۰ ص ۲۲۳ - ۲۶۶ و ج ۳۷ ص ۱۴۲ - ۱۴۸. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۱۵۴ - ۱۶۱.
- ↑ تفسير الامام العسكرى عليه السلام: ص ۱۱۱ - ۱۲۳. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۵۴ - ۱۶۱. بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۳ - ۲۲۶ و ج ۳۷ ص ۱۴۲ - ۱۴۸. مدينة المعاجز: ج ۱ ص ۴۳۸. تأويل الآيات: ج ۱ ص ۴۰ ح ۱۱. تفسير البرهان: ج ۱ ص ۵۹ ح ۱. اثبات الهداة: ج ۳ ص ۵۷۳ .
- ↑ عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۶۰.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۳.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۵.
- ↑ بحار الانوار: ج ۳۰ ص ۲۲۶.
- ↑ واقعه قرآنى غدير: ص ۱۷۶ - ۱۸۲.
- ↑ بحار الانوار: ج ۶ ص ۳۰ و ج ۳۰ ص ۲۶۶ - ۲۲۳ و ج ۳۷ ص ۱۴۸ - ۱۴۲. عوالم العلوم: ج ۳ / ۱۵ ص ۱۶۱ - ۱۵۴.