زنان راوی غدیر

نسخهٔ تاریخ ‏۵ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۵۲ توسط Modir (بحث | مشارکت‌ها)

اتمام حجت بانوان با غدير[۱]

پرونده علمى غدیر تا كنون دوران بى‏ وقفه هزار و چهارصد ساله‏ اى را پشت سر گذاشته كه طى آن امر پیامبر صلی الله علیه و آله بر پشتيبانى دائمى از غدير به اجرا در آمده است.

واعظان بسيارى بر فراز منبرها، و علماى وارسته‏ اى در مجالس بحث و مناظره، و مؤلفان زبردستى در كتاب‏ ها، و ابرمردانى همچون مقداد و سلمان و ابوذر به عنوان شاهدان صدق غدير، و نيز خدمت گزارانى در آحاد جامعه، وظيفه حراست و دفاع از اين آرمان بزرگ اسلام را بر دوش كشيده‏ اند.

اگر غدير در عينيّت جامعه تحقق مى‏ يافت، اختلاف و تفرقه‏ اى نبود تا نياز به احتجاج‏ ها و مناظرات براى اثبات بنيادهاى ولایت باشد.

حضرت فاطمه زهرا علیها السلام در مقام عصمت و مرتبه سيدة نساء العالمين، اولين مدافع غدیر بودند.

زنان نيز به عنوان نيمى از مخاطبان «من كنت مولاه فعلى مولاه» در اعتقاد به غدير و دفاع از آن وظيفه دارند.

همان گونه كه ولايت صاحب غدير بر مردان و زنان يكسان است وظيفه اين دو گروه نيز در برابر او يكسان است.

در طول تاريخ نيمى از عدد ميلياردى شيعيان و دوستان اميرالمؤمنين‏ عليه السلام را بانوان تشكيل داده‏ اند و در اعتقاد به آن حضور داشته‏ اند.

در موقعيت‏ هاى دفاعى غدير، بنا بر شرايط مختلف زمان‏ ها، به موارد شاخصى بر مى‏ خوريم كه زنان از غدير دفاع كرده‏ اند و در برابر دشمنانى همچون معاویه اتمام حجت كرده‏ اند، و اين حاكى از آن است كه دفاع از ولايت در هر شرايطى بر مرد و زن واجب است.

به غير از حضرت زهرا علیها السلام و اتمام حجت حضرت با غدير -  كه در عنوان نام حضرت آمده - در اينجا نمونه‏ هايى از اين احتجاجات و اتمام حجت‏ هاى بانوان به طور فهرست وار تقديم مى‏ شود، و براى توضيح بيشترِ هر مورد به عنوان آن -  كه نام شخص احتجاج كننده است -  مراجعه شود:

اتمام حجت حضرت ام‏ سلمه با غدير: ۱ مورد.

اتمام حجت حضرت خوله حنفيه با غدير: ۱ مورد.

اتمام حجت حضرت دارميّه حجونيّه با غدير: ۱ مورد.

احتجاج و اتمام حجت بانوان به غدير را مى‏ توان اين گونه نيز بيان كرد:

از زواياى جالب غدير نقش بانوان در احتجاج به غدير يا نقل حدیث غدیر است، كه در كمتر ماجرا و حديثى اين اتفاق افتاده است، آن هم به نقل شيعه و اهل‏ سنت.

اگر تعداد بانوانى كه نام آنان به عنوان راوىِ داستان غدير در تاریخ و كتب حدیث مانده است، با آنچه در موارد ديگر كه توسط آنان گزارش شده مقايسه گردد، خواهيم ديد كه حضور زنان در نقل ماجرای غدیر خم و يا استدلال به آن حضور چشمگير است.

حتى بيش از موضوعات ديگرى است كه آنان در طريق نقل آن قرار گرفته ‏اند.

از نكات قابل توجه در همين زمينه، سلسله سندى است كه در ميان بانوان اهل‏ بيت‏ عليهم السلام در خصوص حدیث غدیر وجود دارد:

به ترتيب پنج «فاطمه» كه هر یک عمه ديگرى است در طريق روايت قرار گرفته‏ اند؛ آغاز آنان ظاهراً حضرت فاطمه معصومه‏ علیها السلام، و در نهايت فاطمه زهرا عليها السلام هستند، كه ششمين «فاطمه» در طريق روایت اند، كه ذيلاً خواهد آمد.

با توجه به عنايت ويژه پيامبر صلى الله عليه و آله به حضور مسلمانان در اين رخداد، به همراه آوردن همه همسران و اهل ‏بیت‏ علیهم السلام خود و نيز شيوه ‏اى كه آن حضرت‏ صلى الله عليه و آله در ابلاغ مأموريت الهى در معرفى مجدّد حضرت امیر‏ عليه السلام در روز غدير اتخاذ كرد، طبيعى بود كه زنان بسيارى نيز مستقيماً شاهد ماجرا باشند.

در برشمارى بانوانى كه حديث غدير را روايت كرده‏ اند، نخست به معرفى كسانى مى‏ پردازيم كه جزء صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله به شمار مى‏ روند.

آنگاه نام چند نفر از تابعین را بازگو مى‏ كنيم، و سپس از دو تن از زنانى كه در مقام احتجاج و استدلال به اين حديث شريف استناد جسته‏ اند ياد مى‏ كنيم.

حضرت فاطمه زهرا عليها السلام[۲]

روايت غدیر به نقل از حضرت فاطمه‏ علیها السلام را ابوالعباس احمد بن محمد بن سعيد همدانى معروف به ابن‏ عقده (م ۱۳۳ ق) در كتابى كه ويژه حدیث غدیر نگاشته آورده است.

اين كتاب همان است كه مرحوم سید بن طاووس به نسخه‏ اى از آن اشاره مى‏ كند كه تاريخ كتابت آن سه سال پيش از درگذشت مصنف -  يعنى سال ۳۳۰ ق -  است، و خط شیخ طوسی و بزرگانى از علماى اسلام بر آن نقش بسته و نزد ابن‏ طاووس بوده است.[۳]

او حديث غدير را در اين كتاب از صد و پنج طريق نقل مى‏ كند، كه از جمله از صديقه كبرى عليها السلام است.[۴]

شمس ‏الدين محمد بن محمد شافعى معروف به ابن‏ الجزرى (م ۸۳۳ ق) كتاب «اسنى المطالب فى مناقب على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام» را درباره اثبات تواتر حديث غدير نگاشته، و حديث را از هشتاد طريق نقل كرده است. وى همچنين روایت غدير را از طريق آن حضرت‏ عليها السلام نقل كرده است.[۵]و نيز شيخ منصور رازى مؤلف كتاب «حديث غدير» آن را از حضرت‏ عليها السلام روايت كرده است.[۶]

شهاب‏ الدين سيد على بن شهاب بن محمد همدانى (م ۷۸۶ ق) صاحب كتاب «مودة القربى» نيز اين روايت را از حضرت فاطمه‏ عليها السلام نقل مى‏ كند:

قالت: قال رسول ‏الله‏ صلى الله عليه و آله: من كنت وليه فعلى وليه، و من كنت امامه فعلى امامه.[۷]

حضرت ام‏ّ سلمه، همسر پيامبر صلى الله عليه و آله

ابن‏ عقده به سند متصل از ام‏ سلمه اين روايت را بازگو مى‏ كند:

اخذ رسول‏ الله‏ صلى الله عليه و آله بيد على‏ عليه السلام بغدير خم فرفعها حتى رأينا بياض ابطيه، فقال: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلَاهُ. ثم قال: أيُّهَا النَّاس! إنِّي مُخَلِّفُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْن؛ كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِي، وَ لَنْ يَتَفَرّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَىَّ الْحَوْضِ.[۸]

اين روايت را همچنين شيخ احمد بن فضل بن محمد باكثير شافعى (م ۱۰۴۷ ق) در كتاب «حسن المآل فى مناقب الآل‏ عليهم السلام» خويش به نقل از ابن‏ عقده آورده است.

نيز همين روايت را نورالدين على بن عبداللَّه بن احمد سمهودى شافعى (م ۹۱۱ ق) در كتاب «جواهر العقدین» به نقل از «ینابیع الموده» از ام ‏سلمه روایت مى‏ كند.[۹]

حضرت امّ‏ هانى، خواهر حضرت امیر‏ عليه السلام

حافظ احمد بن عمرو بصرى معروف به بزاز (م ۲۹۲ ق) در مسند خويش به نقل از امّ‏ هانى چنين روايت كرده است: رجع رسول‏ الله صلى الله عليه و آله من حجّته، حتى نزل بغدير خم. ثم قام خطيباً بالهاجرة فقال: ايها الناس! ... .[۱۰]

همين روايت را سمهودى شافعى به نقل از بزّاز، به نقل از قندوزی حنفی در «ينابيع الموده» آورده است.

ابن‏ عقده نيز به سند خويش همان را از حضرت امّ‏ هانى نقل مى‏ كند.[۱۱]

حضرت فاطمه بنت حمزة بن عبدالمطلب

فاطمه دختر حمزه سيد الشهداء نيز از راویان حدیث غدیر است و روايت او را ابن‏ عقده در كتابش در غدير و نيز شيخ منصور رازى در كتاب «الغدیر» خود آورده ‏اند.[۱۲]

حضرت اسماء بنت عميس

حضرت اسماء بنت عميس، همسر حضرت جعفر بن ابى‏ طالب است كه به همراه شوهرش از مهاجران به حبشه بود و پس از شهادت حضرت جعفر به همسرى ابوبكر در آمد و سپس با وجود نازنین حضرت امیر سلام الله علیه ازدواج کرد.

حضرت عبدالله بن جعفر علیه السلام -  همسر حضرت زينب‏ عليها السلام -  فرزند او از جعفر است، و محمد بن ابى‏ بكر فرزند ديگر او از ابوبكر است. او بانويى بزرگوار و مورد احترام بود.

حديث حضرت اسماء درباره ى غدير را ابن عقده به سندى متصل روايت مى‏ كند.[۱۳]

عايشه بنت ابى‏ بكر

يكى ديگر از راويان حدیث غدیر عایشه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله است، كه روايت او را ابن ‏عقده در همان كتاب ويژه ‏اى كه درباره اين حدیث نگاشته آورده است.[۱۴]

جاى شگفتى نيست كه عايشه نيز اين حديث مبارک را نقل كرده باشد، چرا كه پدرش ابى‏ بكر نيز از راويان غدير است.[۱۵]چنانكه عمر بن خطاب نيز حديث غدير را نقل كرده است.

حضرت ام ‏كلثوم بنت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام

از بانوانى كه حديث غدير را به واسطه نقل مى‏ كند حضرت ام ‏كلثوم دختر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها است.

حضرت ام‏ کلثوم -  كه در زمان شهادت پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله طفل كوچكى بود -  ماجراى احتجاج مادر بزرگوارش حضرت فاطمه ‏عليها السلام به حديث غدير را نقل كرده است.

حضرات فاطمه و سكينه دختران سيدالشهداء عليه السلام

اين دو نيز حديث غدير را از عمه‏ شان حضرت ام ‏كلثوم روايت مى ‏كنند، كه در روايت «فاطمه‏ ها» -  كه در بالا اشاره شد -  آمده است.

عايشه بنت سعد بن ابى ‏وقّاص

او حدیث غدیر را از پدرش سعد شنيده و براى مهاجر بن مسمار نقل كرده است.

روايت سعد را بيش از ده نفر از راويان روايت كرده ‏اند كه يكى از آنان دخترش عایشه (م ۱۱۷ ق ) است.[۱۶]

روايت عايشه را سفيان بن عيينه نيز نقل كرده است. ولى ظاهراً به واسطه همان مهاجر بن مسمار، زيرا سفيان در زمان در گذشت عايشه ده ساله بوده است.

مگر اينكه بپذيريم سعد بن ابی‏ وقاص دو دختر به نام عايشه داشته است؛ عايشه بزرگ و عايشه كوچک. چنانكه ابن‏ حجر بر آن تأكيد دارد، و عايشه بزرگ را متولد زمان پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏ داند و معتقد است عايشه كوچک پس از آن متولد شده، و عايشه كوچک همان است كه مالک بن انس (م ۹۳ ق) نيز او را درک كرده است.[۱۷]

در اين صورت بايد گفت: حديث غدير را هر دو دختر سعد روايت كرده‏ اند.

چنانكه عامر و مصعب، پسران او نيز آن را از پدر خويش روايت نموده‏ اند.

به هر حال، روايت مهاجر بن مسمار را احمد بن علی نسائی صاحب سنن معروف نسائی (م ۳۰۳ ق) در دو مورد از كتاب «خصائص علی علیه السلام» آورده است؛ نقل نخست آن با سندى كه به مهاجر بن مسمار دارد چنين است:

مهاجر بن مسمار بن مسلمه عن عايشه بنت سعد، قالت: سمعت ابى يقول:

سمعت رسول‏ الله‏ صلى الله عليه و آله يوم الجحفة. فأخذ بيد على‏ عليه السلام، فخطب فحمد الله و اثنى عليه، ثم قال: ايها الناس، انى وليكم.

قالوا: صدقت يا رسول‏ الله، ثم اخذ بيد على ‏عليه السلام فرفعهاست.[۱۸]

اين جريان بر شهرت، صلابت، شجاعت و توانايى حضرت گواهى مى ‏دهد و ما مشروح آن را به همين انگيزه و بر اساس نقل زمخشری بازگو مى‏ كنيم:

سالى معاويه به حج رفت و در پى زنى كه به نام دارميه حجونیه خوانده مى‏ شود فرستاد. اين زن از شيعيان حضرت امیر‏ عليه السلام بود. زنى سياه چهره و قوى هيكل.

معاویه پرسيد: حالت چطور است اى فرزند حام[۱۹]؟ گفت: به خيرم، و «حام» نيستم. من زنى از قبيله بنى‏ كنانه‏ ام. گفت: درست گفتى. آيا مى‏ دانى براى چه تو را فراخواندم؟ گفت: سبحان الله! من غیب نمى‏ دانم.

گفت: تا از تو بپرسم چرا على را دوست داشتی و مرا دشمن، و با او دوستى كردى و با من دشمنى؟

گفت: آيا مرا از پاسخ معاف مى‏ دارى؟ گفت: نه.

گفت: حالا كه نپذيرفتى پس بگويم كه من علی‏ علیه السلام را به دليل عدالتش در مردم و تقسيم يكسانش دوست داشتم، و با توجه به دليل درگيرى و مخالفتت با كسى كه از تو براى حکومت سزاوارتر بود و درخواستت نسبت به چيزى كه براى تو نيست، با تو دشمنى و عداوت ورزيدم.

و على‏ عليه السلام را دوست دارم به خاطر آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله در غدير خم براى او قرار داد كه تو نيز شاهد بودى، و براى محبتش نسبت به بيچارگان و بزرگ داشتن دين داران.

و با تو دشمنى كردم به دليل خونريزى‏ ها و تفرقه اندازيت، و به علت متفرق ساختن صفوف يكپارچه مسلمانان و ستم پيشگى‏ ات در قضاوت و داورى‏ ات بر اساس هواى نفس.

معاویه گفت: فلذلک انتفخ بطنک و عظم ثدياک و ربت عجيزتک (و بدين گونه مرتكب اهانت به اين بانوى بزرگوار شد).

دارميه گفت: به خدا سوگند اين مطلب ضرب‏ المثلى بود كه درباره هند (مادر معاويه) در نزد پدرم زده مى‏ شد! (يعنى آنچه گفتى به روشنى شايسته مادرت هند است).

معاويه گفت: به خودت ارفاق كن و خوددارى كن.

ما كه حرف خوبى گفتيم؛ انه اذا انتفخ بطن المرأة تمّ خلق ولدها، و اذا عظم ثدياها تروى رضيعها، و اذا عظمت عجيزتها رزن مجلسها. (و بدين وسيله خواست اهانت خويش را توجيه كند).

دارمیه آرام گرفت و ساکت شد.

معاويه گفت: آيا على را ديده‏ اى؟

گفت: بله، به خدا سوگند.

گفت: او را چگونه يافتى؟

گفت: به خدا سوگند او را ديدم در حالتى كه حكومتى كه تو را مفتون ساخته او را مفتون نكرده بود، و نعمتى كه تو را مشغول ساخته او را به خود مشغول نكرده بود.

گفت: آيا سخن او را نيز شنيدى؟ گفت: آرى به خدا سوگند. كورى را از قلب‏ ها مى ‏زدود، همان گونه كه روغن زنگار ظرف را مى‏ برد.

گفت: راست گفتى. آيا نيازى نيز دارى؟

گفت: آيا اگر از تو درخواست بكنم انجام مى‏ دهى؟

گفت: آرى. گفت: يكصد شتر سرخ موى نر به همراه چوپانشان.

گفت: با اين ها چه مى ‏كنى؟ گفت: با شیر آن ها كودكان را تغذیه مى‏ كنم و با خود آن ها بزرگسالان را زندگى مى‏ بخشم و كسب كرامت مى ‏كنم و ميان خويشان صلح و صفا برقرار مى‏ كنم.

گفت: اگر اين ها را به تو بدهم، آيا پيش تو جايگاه على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را خواهم يافت؟

دارميه (يادآور چند ضرب‏ المثل گويا و دندان‏ شكن شد) و گفت:

آب اما نه چون «صداه» (كه گواراترين چشمه است)، چراگاه اما نه چون «سعدان» (كه از بهترين گياهان چراگاهى براى شتر است)، و جوان اما نه چون مالک (كه الگوى جوانمردى در ميان ضرب المثل‏ هاى عرب بوده است). اى عجب! بلكه حتى پائين‏ تر از اين ها.

(با اين پاسخ كوبنده دارميه، معاويه دو بيت شعر گفت با اين مضمون كه: اگر من بر شما بردبارى نكنم، پس از من از چه كسى بايد اميد بردبارى داشت؟

اينها را به گوارايى بگير، و رفتار فرد بزرگوارى را ياد كن كه در مقابل عداوت و دشمنى به تو پاداش آشتى و سلامتى مى ‏دهد).

سپس اضافه كرد: به خدا سوگند اگر على زنده بود از اينها هيچ چيزى به تو نمى‏ داد. دارميه گفت: نه به خدا نمى ‏داد، و حتى يک موى از مال مسلمانان را! (يعنى اينها حق مسلمان است، و تو از مال خودت چيزى ندارى كه به اين و آن بدهى).[۲۰]

روايت فواطم (فاطمه ‏ها)

چنان كه اشاره شد يكى از نكات بسيار جالب توجه در نقل حدیث غدیر، روایت آن از طريق سندى است كه ويژگى آن در نقل حديث غدير منحصر به فرد است، و نشان دهنده عنايت خاصى است كه در خانواده امامان شیعه ‏علیهم السلام به نقل اين حديث با حفظ سلسله سند وجود داشته است.

يک ويژگى اين روايت اين است كه راويان آن همه از بانوان ارجمند و از خاندان اهل ‏بيت‏ عليهم السلام هستند.

ويژگى ديگر اينكه در تمام سند نام بانوانى كه از عمّه خويش روايت مى‏كنند «فاطمه» است.

ويژگى سوم اينكه همه راويان اين حديث، روايت را از عمّه خويش نقل مى‏ كنند، تا به ام ‏كلثوم، دختر فاطمه زهرا عليها السلام مى‏ رسد، و او نيز گفته مادرش فاطمه‏ عليها السلام را نقل مى‏ كند.

ديگر اينكه اين روايت در يكى از كتاب‏ هاى اهل‏ سنت آمده است، و با بيست واسطه به پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله مى ‏رسد، و در سلسله مشايخ صاحب كتاب نيز يكى از بانوان اهل فضل به نام «زينب» و با كنيه «ام ‏محمد» دختر احمد بن عبدالرحيم، اهل بیت‏ المقدس قرار گرفته است.

در برخى منابع شيعى روايتى در فضل امیرالمؤمنین‏ علیه السلام و شيعيان حضرت با همين سند و البته با افزايش يک «فاطمه» ديگر آمده است، كه متن آن را نيز در پايان خواهيم آورد.

نكته ديگر در سند اين حدیث اين است كه آخرين راوى اين حديث از خاندان اهل‏ بيت ‏عليهم السلام -  كه روايت را براى شخصى به نام بكر بن احمد نقل كرده است -  سه نفر از دختران امام موسی بن جعفر علیهما السلام از جمله «فاطمه» هستند، كه ظاهراً همان فاطمه معصومه‏ علیها السلام است، و اين از معدود رواياتى است كه حضرت معصومه ‏علیها السلام آن را روایت كرده است.

و اما متن روايت:

شمس ‏الدين محمد بن محمد دمشقى شافعى معروف به ابن‏ الجزرى (م ۸۳۳ ق) روايت غدير را به طرق مختلف در كتاب خود «اسنی المطالب فی مناقب علی بن ابی‏ طالب‏ علیه السلام» آورده است، از جمله طريق مورد بحث را.

مناسب است رشته كلام را به خود ابن‏ الجزرى واگذار كنيم:

و الطف طريق وقع لهذا الحديث و أغربه ما حدثنا به شيخنا خاتمة الحفاظ ابوبكر محمد بن عبداللَّه بن المحبّ المقدسى مشافهة، اخبرتنا الشيخه امّ‏ محمد زينب ابنة احمد بن عبدالرحيم المقدسية، عن ابى‏ المظفر محمد بن فتيان بن المثنى، اخبرنا ابوموسى محمد بن ابى ‏بكر الحافظ، اخبرنا ابن‏عمّه والدى القاضى ابوالقاسم عبدالواحد بن محمد بن عبدالواحد المدنى بقرائتى عليه، اخبرنا ظفر بن داعى العلوى باسترآباد، اخبرنا والدى و ابواحمد بن مطرف المطرفى، قالا: حدثنا ابوسعيد الادريسى اجازه فيما اخرجه فى تاريخ استرآباد، حدثنى محمد بن محمد بن الحسن ابوالعباس الرشيدى من ولد هارون الرشيد بسمرقند و ما كتبناه الا عنه، حدثنا ابوالحسن محمد بن جعفر الحلوانى، حدثنا على بن محمد بن جعفر الاهوازى مولى الرشيد، حدثنا بكر بن احمد القصرى[۲۱]، حدثتنا فاطمة و زينب و امّ ‏كلثوم بنات موسى بن جعفرعليه السلام، قلن: حدثتنا فاطمة بنت جعفر بن محمد الصادق‏ عليه السلام: حدثتنى فاطمة بنت محمد بن على‏ عليه السلام، حدثتنى فاطمة بنت على بن الحسين‏ عليه السلام، حدثتنى فاطمة و سكينة ابنتا الحسين بن على، عن امّ‏ كلثوم بنت فاطمة بنت النبى‏ عليها السلام، عن فاطمة عليها السلام بنت رسول‏ اللَّه‏ صلى الله عليه وآله، قالت: انسيتم قول رسول‏ الله‏ صلى الله عليه و آله يوم غدير خمّ: من كنت مولاه فعلى مولاه؟ و قوله‏ صلى الله عليه و آله: انت منّى بمنزلة هارون من موسى؟[۲۲]

همين حديث را با اين سند، يكى ديگر از علماى اهل‏ سنت به نام ابوموسى مدينى در كتاب خويش كه ويژه چنين رواياتى است آورده و آنگاه افزوده است:

هذا الحديث مسلسل من وجه؛ و هو ان كل واحدة من الفواطم تروى عن عمّة لها. فهو رواية خمس بنات: اخ كل واحدة منهنّ عن عمتّها.[۲۳]

چنانكه اشاره شد، حديث ديگرى نيز با همين سند ولى با اضافه يک فاطمه ديگر درباره فضيلت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام و شيعيانش وارد شده است.

آن فاطمه نيز دختر امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام است كه روايت را از سه عمه بزرگوارش فاطمه معصومه و زينب و ام‏ كلثوم‏ عليهم السلام نقل مى‏ كند. اين حديث را مرحوم علامه مجلسی از كتاب «مسلسلات» جعفر بن على بن احمد قمى اين گونه نقل كرده است:

حدثنا محمد بن على بن الحسين، قال: حدثنى احمد بن زياد بن جعفر، قال: حدثنى ابوالقاسم جعفر بن محمد العلوى العريضى، قال: قال ابوعبداللَّه احمد بن محمد بن خليل، قال: اخبرنى على بن محمد بن جعفر الاهوازى [۲۴]، قال: حدثنى بكر بن احنف[۲۵]، قال: حدثتنا فاطمة بنت على بن موسى الرضا عليه السلام، قالت: حدثتنى فاطمة و زينب و ام‏ كلثوم بنات موسى بن جعفرعليه السلام، قلن: حدثتنا فاطمة بنت جعفر بن محمد عليه السلام، قالت: حدثتنى فاطمة بنت محمد بن على ‏عليه السلام، قالت: حدثتنى فاطمة بنت على بن الحسين ‏عليه السلام، قالت: حدثتنى فاطمة و سكينة ابنتا الحسين بن على‏ عليه السلام، عن ام‏ كلثوم بنت على‏ عليه السلام، عن فاطمة بنت رسول‏ اللَّه‏ عليها السلام، قالت: سمعت رسول‏ الله‏ صلى الله عليه و آله يقول:

لمّا اُسرى بى الى السماء دخلت الجنة، فاذاً انا بقصر من درة بيضاء مجوّفة، و عليها باب مكلّل بالدرّ و الياقوت، و على الباب ستر. فرفعت راسى فاذاً مكتوب على الباب: لا اله الا الله، محمد رسول ‏الله، على ولى القوم. و اذاً مكتوب على الستر: بخٍّ بخٍّ، من مثل شيعة على؟ فدخلته، فاذاً انا بقصر من عقيق احمر مجوّف، و عليه باب من فضة مكلّل بالزبرجد الاخضر. و اذاً على الباب ستر، فرفعت رأسى، فاذاً مكتوب على الباب: محمد رسول‏ الله، على وصى المصطفى. و اذاً على الستر مكتوب: بشِّر شيعة على بطيب المولد.

فدخلته فاذاً انا بقصر من زمرّد اخضر مجوّف، لم أر احسن منه. و عليه باب من ياقوتة حمراء، مكلّلة بالولؤ، و على الباب ستر. فرفعت رأسى فاذاً مكتوب على الستر: شيعة على هم الفائزون. فقلت: حبيبى جبرئيل، لمن هذا؟ فقال: يا محمد، لابن‏ عمّك و وصيك على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام. يُحشر الناس كلهم يوم القيامة حفاة عراة الا شيعة على، و يُدعى الناس باسماء امهاتهم ماخلا شيعة على؛ فانهم يُدعون باسماء آبائهم. فقلت: حبيبى جبرئيل، و كيف ذاک؟ قال: لانهم احبّوا علياً، فطاب مولدهم.[۲۶]

اتمام حجت بر بانوان با غدير[۲۷]

يكى از اتمام حجت‏ ها بر بانوان، بیعت گرفتن از بانوان در غدير بود. توضيح اينكه برنامه دوم پس از اتمام خطبه غدیر بيعت همگانى بود كه بايد آن را اصلى‏ ترين قسمت مراسم بعد از خطابه دانست.

در اين مراسم صد و بيست هزار نفر يكى يكى شركت مى‏ كردند و سه روز به طول مى‏ انجاميد.

در كنار بيعت مردان فرصت مناسبى را هم براى بانوان تعيين كردند كه آنان نيز در خيمه بيعت حضور يابند.

براى اين كار دستور دادند تشت بزرگى از آب آوردند و پرده ‏اى در وسط آن از يک سو تا سوى ديگر زدند به طورى كه آن را به دو قسمت تقسيم مى‏ كرد و آن سوى پرده از اين سو ديده نمى ‏شد.

آنگاه امیرالمؤمنین‏ علیه السلام در يک سوى پرده مى‏ نشست و دست مبارک را داخل آب مى‏ گذاشت.

زنان نيز در سوى ديگر پرده با قرار دادن دست خود در آب بيعت مى‏ كردند و همزمان «السلام عليک يا اميرالمؤمنين» مى‏ گفتند و به حضرتش تبریک و تهنیت مى‏ گفتند.

پیامبر صلی الله علیه و آله دستور بيعت را درباره همسران خود مؤكد داشتند به خصوص آن كه همه همسران حضرت -  از جمله عايشه و حفصه -  در اين سفر حضور داشتند.

بانوى بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا علیها السلام، ام هانى خواهر اميرالمؤمنين‏ عليه السلام، فاطمه دختر حمزه و اسماء بنت عميس از بانوانى بودند كه در اين بيعت حاضر شدند.

بانوان ديگرى نيز بيعت كردند كه به نامشان تصريح نشده، ولى دستور پيامبر صلى الله عليه و آله به عنوان «نساء المؤمنين» نشانگر حضور تعداد قابل توجهى از بانوان در بيعت غدير است.

در روزهاى آخر عمر حضرت زهرا عليها السلام عده‏ اى از زنان مهاجر و انصار به عيادت آمدند. آن حضرت در اين فرصت مطالبى درباره مسئله غصب خلافت مطرح كردند و بر آنان اتمام حجت فرمودند.

زنان سخنان حضرت را براى مردان خود نقل كردند، و در پى آن عده‏ اى از سرشناسان مهاجر و انصار به عنوان عذرخواهى نزد حضرت آمدند و عرض كردند:

اى سيدة النساء، اگر ابوالحسن اين مطالب را براى ما مى‏ گفت قبل از آنكه پيمان با اهل سقيفه را محكم كنيم و با آنان بیعت كنيم، ما هرگز به جاى او با ديگرى بيعت نمى‏ كرديم! حضرت فرمود:

از من دور شويد، كه عذرى از شما پذيرفته نيست بعد از آنكه عذرهايتان خواسته شده است. بعد از كوتاهى شما جايى براى امر و نهى باقى نمانده است.

(و در روايتى فرمود:) بعد از روز غدير خم خداوند هيچ دليل و عذرى (در برابر ولايت) براى احدى باقى نگذاشته است. (و به روايتى فرمود:) آيا پدرم در روز غدير خم براى احدى عذرى باقى گذاشت؟![۲۸]

حضور بانوان در غدير و در خطبه غدير[۲۹]

يكى از نكات ماجراى غدیر همگانى بودن و گستردگى مخاطبان آن است. آن روز كه صد و بيست هزار نفر در برابر منبر غدير گوش به سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله سپرده بودند، تركيب خانوادگى جالبى تشكيل دهنده آن مخاطبين بود.

از يک سو عده‏ اى به صورت خانوادگى در آن مراسم شركت داشتند و افرادى فقط همراه همسر خود و گروهى فقط با پسران يا دختران خود شركت كرده بودند، و مردان و زنانى هم به تنهايى آمده بودند.

گروهى ديگر اطفال خردسال خود را همراه آورده بودند.عجيب‏ تر از همه اين موارد بانوان باردارى بودند كه با مساعد نبودن حالشان، براى درک فيض اين سفر همراه كاروان پيامبر صلى الله عليه و آله شدند، و دو كودک در بين راه يا در مكه به دنيا آمدند.

در كنار اين نكته، يكى از نكات مورد توجه در خطبه غدیر، حضور بانوان در جمع مستمعين خطبه است.

در روز غدير و پس اقامه نماز جماعت و آماده ‏سازى منبر غدير، مردم ناظر بودند كه پيامبر صلى الله عليه و آله بر فراز آن منبر ايستادند و اميرالمؤمنين ‏عليه السلام را فرا خواندند و به او دستور دادند بالاى منبر بيايد و در سمت راستش بايستد.

سپس حضرت نگاهى به راست و چپ جمعيت نمودند و منتظر شدند تا مردم كاملاً جمع شوند. زنان نيز در قسمتى از مجلس نشستند كه پيامبر صلى الله عليه و آله را به خوبى مى‏ ديدند.

پس از آماده شدن مردم، پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله سخنرانی تاريخی و آخرين خطابه رسمى خود را براى جهانيان آغاز كردند.[۳۰]

روايت غدير توسط بانوان[۳۱]

كتب مفصلى در زمينه بحث‏ هاى رجالى و تاريخىِ مربوط به سند حديث غدير تأليف شده است.

در اين كتاب‏ ها، اسماء راویان حدیث غدیر از مرد و زن جمع‏ آورى شده و از نظر رجالى درباره موثق بودن راويان بحث شده و تاريخچه مفصلى از اسناد و راويان حديث غدير تدوين شده و جنبه‏ هاى اعجاب‏ انگيز آن در زمينه‏ هاى اسناد و رجال تبيين گرديده است.

شواهد موجود در كتب تاريخى گوياى اين حقيقت است كه پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله از آغاز رسالت با رويكرد عمده زنان به آئين توحيدى روبرو شد.

اولين پذيرنده اسلام حضرت خدیجه‏ علیها السلام و اولين شهيده جناب سميه مادر عمّار و نيز بانوانى كه از سابقين و مهاجران شمرده مى ‏شدند، نمونه روشنى از ارزش زنان در دين اسلام را به نمايش مى‏ گذارند. همچنين حضور زنان در حجة الوداع بارزترين و ماندگارترين نوع ارزش والاى بانوان است. اخبار فراوانى كه به وسيله راويان زن از اين مراسم عظيم نقل شده گوياى تلاش گسترده زنان در پاسدارى از اين ميراث مقدس است. دستاوردهاى بانوان در عرصه اخبار غدير به دو گروه عمده تقسيم مى‏ شود:

اخبار زنان صحابى

يكى از نكات سفر حجةالوداع، حضور بانوان در اين سفر است. در اين سفر، همه زنان و اهل‏ بيت پيامبر عليهم السلام با وى همراه بودند.[۳۲]

گروهى از اين بانوان حدیث غدیر را نقل كرده ‏اند، كه نام و روايتشان چنين است:

يک) حضرت زهرا عليها السلام

حضرت فاطمه زهرا علیها السلام يگانه يادگار رسول اكرم ‏صلى الله عليه و آله است، كه همچون ديگر اهل ‏بیت ‏علیهم السلام بارها به يادآورى واقعه غدير پرداخت.

نگاهى به سخنان آن بزرگوار جايگاه وى در عرصه اخبار غدير را آشكار مى‏ سازد:

الف) گروهى از انصار براى توجيه خطاى خويش در غصب خلافت به حضرت زهرا عليها السلام گفتند: اگر مطالب شما را قبل از بيعت با ديگران مى‏ شنيديم با غير على‏ عليه السلام بيعت نمى ‏كرديم.

حضرت فرمود: آيا پدرم در روز غدير براى كسى جاى عذر باقى گذاشت؟![۳۳]

ب) حضرت در جواب محمود بن لبيد كه پرسيده بود: آيا از سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله دليلى بر امامت على‏ عليه السلام داريد؟

فرمود: شگفتا! آيا روز غدير را فراموش كرديد؟ محمود بن لبيد گفت: آن روز چنان بود، ولى از آنچه به شخص شما اشاره شده بگوييد.

حضرت فرمود: خدا را شاهد مى‏ گيرم شنيدم پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: على‏ عليه السلام بهترين كسى است كه در ميان شما جانشين خود قرار مى دهم.

على ‏عليه السلام امام و جانشين بعد از من است، و دو فرزندم حسن و حسين و نه تن از فرزندان حسين‏ عليهم السلام امامان نيک هستند.

اگر از آنان اطاعت كنيد شما را هدايت خواهند كرد، و اگر با آنان مخالفت ورزيد تا قيامت اختلاف در ميان شما حاكم خواهد بود.[۳۴]

روايتى با سند بسيار دقيق و مشهور بيان مى‏ دارد كه فاطمه‏ عليها السلام حديث غدير را چنين بيان فرمود:

قال رسول‏ الله‏ صلى الله عليه و آله: من كنت وليه فعلى‏ عليه السلام وليه، و من كنت امامه فعلى‏ عليه السلام امامه[۳۵]هر كس من سرپرست اويم على‏ عليه السلام سرپرست او است، و هر كس من امام او هستم على‏ عليه السلام امام او است.

ج) احتجاجى از فاطمه زهرا عليها السلام به وسيله چند تن از زنان به اين صورت روايت شده است: قالت: انسيتم قول رسول ‏الله صلى الله عليه و آله يوم غدير خم:

من كنت مولاه فعلى‏ عليه السلام مولاه، و قوله: انت منى بمنزلة هارون من موسى‏ عليهما السلام[۳۶]آيا سخن رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير خم را فراموش كرده‏ ايد كه فرمود:

هر كس من مولاى او هستم على‏ عليه السلام مولاى او است. و آيا سخنش را فراموش كرده ‏ايد كه فرمود: تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسى‏ عليهما السلام هستى.

د) اضافه بر اين ها و مهم ‏تر اينكه حضرت فاطمه زهرا عليها السلام عمر خويش را در راه اثبات ولايت اميرالمومنين‏ عليه السلام به انصار و مهاجرين صرف نمود.

تا آنجا كه سرانجام در همين راه به شهادت رسيد و سيده شهيدان ولايت شد.

دو) ام ‏سلمه

حضور همسران پيامبر صلى الله عليه و آله از جمله ام ‏سلمه در مراسم غدير در كتب مختلف مورد تأكيد قرار گرفته است.[۳۷]

صاحب «روضة الصفا» مى‏ گويد: چون حضرت رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله در غدیر خم حديث «من كنت مولاه فعلى‏ عليه السلام مولاه» در شأن اميرالمؤمنين ‏عليه السلام فرمود.

سپس از منبر فرود آمد و در خيمه خاص خود نشست و فرمود كه اميرالمؤمنين‏ عليه السلام در خيمه ديگر بنشيند. بعد از آن طبقات خلائق را فرمود تا به خيمه على‏ عليه السلام رفتند و زبان به تهنیت على‏ عليه السلام گشادند. چون مردم از اين امر فارغ شدند، امّهات مؤمنين به فرموده آن حضرت نزد على‏ عليه السلام رفتند و او را تهنيت دادند.[۳۸]

ام‏ سلمه يكى از دو زن پيامبر صلى الله عليه و آله است كه حديث غدير را روايت كرده است. او ماجراى غدير را چنين باز مى‏ گويد: اخذ رسول ‏الله‏ صلى الله عليه و آله بيد على‏ عليه السلام بغدير خم، فرفعها حتى رأينا بياض ابطيه. فقال: من كنت مولاه فعلى ‏عليه السلام مولاه. ثم قال: ايها الناس، انى مخلف فيكم الثقلين: كتاب الله و عترتى، و لن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض[۳۹]:

در غدير خم رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله دست على‏ عليه السلام را بالا برد، تا آنجا كه سفيدى زير بغلش را ديديم.

آنگاه فرمود: هر كس من مولاى او هستم، پس على‏ عليه السلام مولاى او است.

سپس فرمود: اى مردم، من دو چيز گران بها در ميان شما به جاى مى‏ گذارم: كتاب خدا و عترتم. اين دو هرگز از هم جدا نخواهند شد، تا وقتى كنار حوض نزد من آيند.

ام ‏سلمه از معدود كسانى است كه بعد از شهادت نبى اكرم‏ صلى الله عليه و آله در خط ولايت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام باقى ماند.

او به فرزندش چنين وصيت كرد: يا بنىّ، الزمه. فلا و اللَّه ما رأيت بعد نبيك ‏صلى الله عليه و آله اماماً غيره: پسركم، همراهش (على‏ عليه السلام) باش.

به خدا قسم بعد از پيامبرت‏ صلى الله عليه و آله امامى غير او نديدم.[۴۰]

همچنين ام ‏سلمه روايات ديگرى نيز درباره اميرالمؤمنين ‏عليه السلام از پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله نقل كرده است.

سه) اسماء بنت عميس

او به دليل تقرب به اهل ‏بيت ‏عليهم السلام روايات فراوانى نقل كرده است. تنها حدود شصت روايت از پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله دارد، كه بسيارى از آنها در منزلت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است.[۴۱]

اسماء از سابقين در اسلام است؛ او از جمله افرادى است كه قبل از آنكه مردم در خانه ارقم ايمان بياورند، به همراه همسرش جناب جعفر به خدمت پيامبرصلى الله عليه وآله آمد و اسلام اختيار نمود، و نيز به همراه جعفر به حبشه مهاجرت كرد.

بعد از شهادت جعفر طیار به عقد ابوبكر در آمد، و از وى صاحب محمد شد. در آن زمان كه همسر ابوبكر بود، توطئه قتل وصى پيامبر صلى الله عليه و آله را با هوشيارى و ايثار تمام خنثى نمود. وى همواره از محبان و ملازمان فاطمه زهرا عليها السلام بود. او بعد از شهادت حضرت فاطمه ‏عليها السلام از جمله همسران حضرت على‏ عليه السلام شد. فرزندش محمد را چنان تربيت كرد كه از مريدان و مخلصان اميرالمؤمنين ‏عليه السلام شد.

زمانى كه اسماء در حجة الوداع شركت جست همسر ابوبکر بود، و محمد بن ابى‏ بكر نيز در مسير حجةالوداع متولد شد. ابن‏ عقده در «كتاب الولاية» حديث غدير را از او روايت كرده است.[۴۲]

اسماء همچنين از راويان حديث ردّ الشمس به شمار مى‏ رود.[۴۳]

چهار) امّ ‏هانى بنت ابى ‏طالب

او خواهر اميرالمؤمنين ‏عليه السلام است و نامش «فاخته» است.[۴۴] ام‏ هانى از روايان[۴۵] و اصحاب[۴۶] پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه و آله بود.

پيامبر صلى الله عليه و آله ضمن حديثى او را «يكى از بهترين مردم» خواند.[۴۷]

اين بانوى گرانقدر احاديثى چون ثقلین[۴۸] و غدير را از پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله روايت كرده است. او درباره واقعه غدير مى‏ گويد:

رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله از حج بازگشت تا در غدير خم فرود آمد. سپس برخاست و در گرماى سوزان چنين فرمود: اى مردم، هر كس من مولاى او هستم پس على‏ عليه السلام مولاى او است.

خدايا، هر كس او را دوست دارد دوست بدار، و هر كس با او دشمنى كند دشمن بدار. هر كس او را زبون سازد زبون گردان، و هر كس او را يارى كند يارى كن.[۴۹]

پنج) عايشه دختر ابى‏ بكر

او در شمار همسران پيامبر اكرم ‏صلى الله عليه و آله و حاضران در حجة الوداع جاى داشت. در كتب مختلف اهل‏ سنت روايت غدير از وى نقل شده است.

ابن‏ عقده در «حدیث الولایة» روايت او را نيز ذكر مى‏ كند.[۵۰]

بررسى موضع‏ گيرى‏ هاى وى و تطبيق آن با عملكرد ام‏ سلمه همسر ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله كه در تاريخ از خود بر جاى نهاده، تحقيق در انگيزه‏ ها، تعيين جهت‏ گيرى‏ ها و موقعيت‏ هاى آن دو،

مى ‏تواند براى تمام بانوان نمونه‏ هايى تجربه شده و تاريخى و الگويى عملى و آكنده از راهكار باشد.

شش) فاطمه دختر حمزة بن عبدالمطلب

وى از صحابيات مشهور پيامبر صلى الله عليه و آله است. ابن‏ عقده و منصور رازى حدیث غدیر را از وى نقل كرده ‏اند.[۵۱]

هفت) همسر زيد بن ارقم

از جمله كسانى كه حدیث غدیر را روايت كرده ‏اند زید بن ارقم و نيز همسر وى مى‏ باشد.[۵۲]

روايات زنان تابعى و...

يک تا ده. در ميان روايات غدير، روايتى با ده سند به چشم مى‏ خورد كه همه راويانش بانوان هستند. نام اين بانوان چنين است:

  1. الشيخة ام‏ محمد زينب ابنة احمد بن عبدالرحيم المقدسيه
  2. فاطمه معصومه دختر امام موسى بن جعفر عليه السلام
  3. زينب دختر امام موسى بن جعفر عليه السلام
  4. ام‏ كلثوم دختر امام موسى بن جعفر عليه السلام
  5. فاطمه دختر امام جعفر بن محمد صادق‏ عليه السلام
  6. فاطمه دختر امام محمد بن على باقر عليه السلام
  7. فاطمه دختر امام على بن حسين سجاد عليه السلام
  8. فاطمه دختر امام حسين بن على‏ عليه السلام
  9. سكينه دختر امام حسين بن على ‏عليه السلام
  10. ام‏ كلثوم دختر فاطمه زهرا عليها السلام

اين گروه از فاطمه زهرا عليها السلام نقل كرده ‏اند كه حضرت فرمود:

انسيتم قول رسول‏ اللَّه ‏صلى الله عليه و آله يوم غدير خم: من كنت مولاه فعلى‏ عليه السلام مولاه، و قوله: انت منى بمنزلة هارون من موسى‏ عليهما السلام[۵۳]:

آيا سخن رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله در روز غدير را فراموش كرديد كه فرمود: هر كس من مولاى او هستم على‏ عليه السلام مولاى او است؟ و آيا گفتارش را فراموش كرديد كه فرمود:

اى على، جايگاه تو در برابر من مانند جايگاه هارون در برابر موسى‏ عليهما السلام است؟

يازده) عايشه بنت سعد

الف) عایشه بنت سعد بيشتر روايت ‏هايش را از پدرش سعد بن ابی‏ وقاص[۵۴] نقل مى‏ كند، و نزد ابن‏ حجر از راويان موثق به شمار مى‏ رود.[۵۵]

او روايت غدير را از زبان پدرش چنين بازگو مى‏ كند: كنّا مع رسول ‏الله‏ صلى الله عليه و آله بطريق مكة و هو متوجه اليها (كذا فى النسخ و الصحيح: و هو متوجه الى المدينة).

فلما بلغ غدير خم، وقف للناس، ثم ردّ من تبعه و لحقه من تخلّف. فلما اجتمع الناس اليه قال: ايها الناس، من وليكم؟ قالوا: اللَّه و رسوله، ثلاثاً. ثم اخذ بيد على‏ عليه السلام فأقامه، ثم قال:

من كان الله و رسوله وليه فهذا وليه. اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه [۵۶]:

با رسول‏ خدا صلی الله علیه و آله در راه مكه بوديم و او به سوى مكه توجه داشت (در نسخه‏ هاى صحيح مى‏ خوانيم كه به مدينه توجه داشت).

وقتى به غدير خم رسيد ايستاد، تا آنان كه جلو بودند رسيدند. مردم پيرامونش گرد آمدند و حضرت فرمود: اى مردم، سرپرست شما كيست؟ حاضران سه بار گفتند: خدا و پيامبرش.

آنگاه دست على‏ عليه السلام را بلند كرد و فرمود: هر كس خدا و رسول او سرپرستش هستند اين سرپرست او است.

خدايا، هر كس او را دوست دارد دوست بدار، و آن كس كه با او دشمنى مى‏ ورزد دشمن بدار.

دوازده)

عايشه بنت سعد حديث ديگرى نيز از پدرش روايت كرده كه ولايت حضرت على‏ عليه السلام را آشكار مى ‏سازد:

سمعت ابى يقول: سمعت رسول ‏اللَّه‏ صلى الله عليه و آله يوم الجحفة؛ فاخذ بيد على‏ عليه السلام فخطب فحمد للَّه و اثنى عليه، ثم قال: ايها الناس، انى وليكم. قالوا: صدقت يا رسول‏ اللَّه. ثم اخذ بيد على‏ عليه السلام فرفعها، فقال: هذا وليى و يؤدّى عنّى دَينى، و انا موالى من والاه، و معادى من عاداه [۵۷]:

شنيدم پدرم گفت كه رسول‏ خدا صلى الله عليه و آله در روز جحفه دست على ‏عليه السلام را گرفت؛ خطبه خواند، و خداى را سپاس گفت و ستايش كرد و فرمود: اى مردم، من ولى شما هستم. گفتند: راست گفتى اى رسول‏ خدا. سپس دست على‏ عليه السلام را گرفت و بالا برد و فرمود: اين جانشين من است و دِين مرا ادا مى‏ كند. من دوست دار كسى هستم كه او را دوست دارد، و دشمن كسى هستم كه با او دشمنى بورزد.

سيزده) دارميه حجونيه كنانيه

او از شيعيان معروف و بسيار مشهور حضرت اميرمؤمنان ‏عليه السلام بوده است. به نحوى كه آوازه ‏اش تا بدان حد پيچيده بود كه معاويه موقع ورود به مكه از وى سراغ گرفت. اين موضوع خود به خوبى مى‏ تواند نمايانگر شدت ارادت اين بانوى شيعه و محب اهل‏ بيت ‏عليهم السلام باشد.[۵۸] در اينجا تنها به آن بخش از سخنان وى كه مربوط به غدير مى ‏شود مى‏ پردازيم. آنچه از گفتگوى او و معاويه بر جاى مانده را زمخشرى در كتاب «ربيع الابرار» چنين باز مى‏ گويد:

سالى معاويه به حج رفت و از زنى كه به نام دارميه حجونيه - كه سياه چهره و تنومند بود -  سراغ گرفت. وقتى او را نزد معاویه آوردند، پرسيد: اى دختر حام، چگونه‏ اى؟ گفت: خوبم. حام نيستم ، از قبيله بنى‏ كنانم. گفت: راست گفتى. آيا مى‏ دانى چرا تو را فرا خواندم؟ گفت: سبحان‏ اللَّه! من غيب نمى دانم.

معاويه گفت: خواستم بپرسم چرا على را دوست دارى و با من دشمنى مى‏ ورزى؟ گفت: آيا از پاسخ معافم مى‏ دارى؟ گفت: نه. دارميه گفت: حال كه نمى ‏پذيرى مى‏ گويم. من على‏ عليه السلام را به خاطر عدالتش و تقسيم يكسانش دوست داشتم، و با تو دشمنى مى‏ ورزم چون با آنكه براى حكومت از تو سزاوارتر بود جنگيدى و در پى چيزى بر آمدى كه براى تو نيست. با على‏ عليه السلام دوستى ورزيدم به خاطر ولايتى كه رسول ‏خدا صلى الله عليه وآله در روز غدير خم در مقابل چشم تو براى او اقرار گرفت. به خاطر آنكه به بيچارگان محبت مى‏ ورزيد و دينداران را بزرگ مى‏ داشت و... .[۵۹]

چهارده) حُسنيه

او در خانه امام صادق‏ عليه السلام پرورش يافته بود و از شاگردان مكتب وى شمرده شد.[۶۰] حسنيه، با استعداد سرشارش در مناظرات مختلف -  كه توسط هارون الرشيد ترتيب داده مى‏ شد -  شركت جسته، و از مقام ولايت دفاع مى ‏كرد.

در يكى از اين مناظره‏ ها از فردى -  كه ابراهيم خوانده مى‏ شد -  پرسيد:

آيا در هيچ جاى تفاسير شما آمده است كه در حجةالوداع رسول ‏خدا صلى الله عليه و آله به امر پروردگار در غدير خم فرود آمده و اين آيه را: «يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليک من ربک و ان لم تعفل فما بلّغت رسالته» با بيمناكى براى مردم تلاوت كرد، و سپس آيه «واللَّه يعصمک من الناس» نازل شد؟

و آيا در تفاسير شما آمده است كه پس از نزول «و اللَّه يعصمک من الناس» پيامبرصلى الله عليه وآله دست على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام را گرفت، بر منبرى كه از جهاز شتر ساخته بودند بر آمد و فرمود: من كنت مولاه فعلى ‏عليه السلام مولاه. اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله، و العن من ظلمه.

آنگاه اين آيه نازل شد: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام ديناً» .

ابراهيم سر به زير افكند. حسنيه علما را مخاطب ساخت و آنان را به جان هارون سوگند داد. حاضران -  كه خود را در مقابل هارون الرشيد مى ‏ديدند -  لب به تأييد گشودند. ابويوسف گفت: بيشتر صحابه و مفسران تصريح كرده ‏اند كه اين آيه درباره على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام نازل شده است، و حديث من كنت مولاه فعلى‏ عليه السلام مولاه نيز مشهود است.

حسنيه پرسيد: درباره «انما وليكم اللَّه و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكوة و هم راكعون» چه مى‏ گوييد؟ ابويوسف گفت: به اجماع امت درباره على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام است.

آنگاه حسنيه با شگفتى پرسيد: ...احكام و نصوص الهى را وا مى‏ نهيد و بيعت روز غدير را ناديده مى‏ گيريد[۶۱]؟

پانزده) عميرة بنت سعد بن مالک

او نيز از تابعين شمرده مى ‏شود. عميره اهل مدينه و خواهر سهل ام ‏رفاعه ابن‏ مبشر بود. او از راويان حديث غدير است، و در سلسله سند حديث مناشده اميرمؤمنان‏ عليه السلام قرار دارد.

شانزده) ام‏ المجتبى علويه

او حديث غدير را از عدی بن ثابت نقل كرده است، و ابن ‏عساکر در تاريخ خود از حديث وى ياد مى‏ كند.[۶۲]

هفده) فاطمه بنت على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام

او دختر حضرت على بن ابى‏ طالب‏ عليه السلام است، و مادرش ام‏ ولد مى‏ باشد. برقى در رجال خود وى را از راويان امام حسن‏ عليه السلام مى‏ داند.[۶۳] در «تهذيب الاحكام» از راويان اميرمؤمنان‏ عليه السلام، ابوحنيفه و اسماء بنت عمیس[۶۴] شمرده شده است. حديث منزلت[۶۵] و ردّ الشمس[۶۶] از جمله روايات او است. وى حديث غدير را از ام ‏سلمه نقل نموده است.[۶۷]

اشهد اللَّه تعالى لقد سمعته يقول: على‏ عليه السلام خير من اخلفه فيكم. و هو الامام و الخليفة بعدى، و سبطاى و تسعة من صلب ائمة ابرار. لئن اتبعتموهم وجدتموهم هادين مهديين، و لئن خالفتموهم ليكون الاختلاف فيكم الى يوم القيامة.

 وظيفه تبليغ غدير براى بانوان به امر پيامبر صلى الله عليه و آله[۶۸]

يكى از شاخص ‏هاى زندگى معصومين ‏عليهم السلام تبلیغ غدير به شكل‏ هاى مختلف است. از جمله امر پيامبر صلى الله عليه و آله به تبليغ غدير است كه ذيلاً به بيان آن مى ‏پردازيم:

يكى از پيش بينى‏ هاى عجيب براى آينده غدير، فرهنگ ‏سازى آن با انواع اتمام حجت است بر مخاطبين متفاوتى كه براى آن فرض مى‏ شود، كه در اين فراز خطابه غدير آمده است:

فَاعلَموا مَعاشِرَ النّاسِ ذلِكَ فيهِ وَ افهَموهُ، وَ اعلَموا اَنَّ اللَّهَ قَد نَصَبَهُ لَكُم وَلِيّاً وَ اِماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَى المُهاجِرينَ وَ الاَنصارِ وَ عَلَى التّابِعينَ لَهُم بِاِحسانٍ، وَ عَلَى البادى وَ الحاضِرِ، وَ عَلَى العَجَمِىِّ وَ العَرَبِىِّ، وَ الحُرِّ وَ المَملُوکِ وَ الصَّغيرِ وَ الكَبيرِ، وَ عَلَى الاَبيَضِ وَ الاَسوَدِ، وَ عَلى كُلِّ مُوَحِّدٍ ماضٍ حُكمُهُ، جازٍ قَولُهُ، نافِذٌ اَمرُهُ[۶۹]:

اى مردم، اين مطلب را درباره او بدانيد و بفهميد، و بدانيد كه خداوند او را براى شما صاحب اختيار و امامى قرار داده كه اطاعتش را واجب نموده بر مهاجرين و انصار و بر تابعين آنان به نيكى، و بر روستايى و شهرى، و بر عجمى و عربى، و بر آزاد و بنده، و بر بزرگ و كوچک، و بر سفيد و سياه. بر هر يكتا پرستى حكم او اجرا شونده و كلام او مورد عمل و امر او نافذ است. در اين خطاب در درجه اول بين زن و مرد در پيام غدير فرقى گذاشته نشده لزوم ابلاغ آن براى همه يكسان است.

پانویس

  1. چهارده قرن با غدير: ص۱۰۷-۱۱۰ .اسرار غدير: ص ۲۵۹-۲۹۸.علوم حديث (مجله، سال سوم، ش ۱، بهار ۱۳۷۷، پياپى ۷) : ص ۱۶۲-۱۷۹ : حضور بانوان در نقل حديث غدير (مرتضوى)
  2. الغدير: ج ۱ ص ۱۹۶.
  3. اقبال الاعمال (سيد بن طاووس) : ج ۲ ص ۲۳۹.
  4. الغدير: ج ۱ ص ۵۸.
  5. الغدير: ج ۱ ص ۵۸، ۱۵۶.
  6. الغدير: ج ۱ ص ۵۸.
  7. الغدير: ج ۱ ص ۵۸.
  8. الغدير: ج ۱ ص ۱۷.
  9. الغدير: ج ۱ ص ۱۷.
  10. الغدير: ج ۱ ص ۱۸.
  11. الغدير: ج ۱ ص ۱۸.
  12. الغدير: ج ۱ ص ۵۸.
  13. الغدير: ج ۱ ص ۱۷.
  14. الغدير: ج ۱ ص ۴۸.
  15. الغدير: ج ۱ ص ۱۶.
  16. الغدير: ج ۱ ص ۲۸ - ۴۲.
  17. الاصابة فى معرفة الصحابة: ج ۸ ص ۱۴۱.
  18. بلاغات النساء: ص ۷۲. العقد الفريد: ج ۱ ص ۳۵۲. صبح الاعشى: ج ۱ ص ۲۵۹. اعيان الشيعة: ج ۶ ص ۳۶۴. اعلام النساء المؤمنات: ص ۳۳۳.
  19. احتمالاً با توجه به شهرت اين زن به عنوان «دارميه» معروف به انتساب به قبيله «بنى‏ حام» شده است، و يا معاويه تنها به انگيزه عيب‏ جويى و بيان اينكه تو از عرب نيستى اين گونه او را مخاطب ساخته است. لذا در نقل «العقد الفريد» در پاسخ او به معاويه آمده است: اگر مرادت عيب جويى از من است، من از حام نيستم. من زنى از بنى‏ كنانه هستم.
  20. ربيع الابرار: باب ۴۱. اعلام النساء المؤمنات: ص ۳۳۳. اعيان الشيعة: ج ۶ ص ۳۶۴ (به نقل از العقد الفريد) .
  21. بكر بن احمد كه در اينجا با عنوان «قصرى» آمده است، ظاهرا همان «بكر بن احمد العصرى» است، كه در كتب رجال از او نام برده شده و داراى كتاب مناقب بوده است. او از «عصر» شاخه‏ اى از «عبدالقيس» است، و گفته شده است كه نياى او «اشج» بر پيامبر صلى الله عليه وآله وارد شد و حضرت نخستين بار او را با عنوان «اشجّ» مخاطب ساخت.
  22. الغدير: ج ۱ ص ۱۹۶-۱۹۷.
  23. الغدير: ج ۱ ص ۱۹۷.
  24. همان «على بن محمد بن جعفر الاهوازى» است كه در سند «ابن الجزرى» با عنوان «مولى الرشيد» نام برده شد.
  25. به نظر مى‏ رسد «بكر بن احنف» همان «بكر بن احمد» است كه در سند «ابن الجزرى» واقع شده بود و كلمه «احنف» تصحيف همان «احمد» است. چنانكه راوى از «بكر» نيز در هر دو روايت يكى است و در كتب رجال نيز نامى از «بكر بن احنف» برده نشده است. شاهد ديگر اينكه مرحوم شيخ صدوق روايتى را از بكر بن احمد بن محمد از فاطمه بنت الرضا عليه السلام نقل مى ‏كند كه كسى جز همين بكر بن احمد نيست. عيون اخبار الرضا عليه السلام: ج ۲ ص ۷۱. بحار الانوار: ج ۷۱ ص ۳۸۸. در پاورقى بعد، متن حديث خواهد آمد. چنانكه گفتيم كلمه «القصرى» نيز در روايت «ابن الجزرى» مصحف همان «المصرى» است.
  26. در اينكه آيا اساساً حضرت رضا عليه السلام فرزندى به جز امام محمد تقى‏ عليه السلام داشته است يا نه، ميان مورخان و ارباب تراجم اختلاف است. برخى تا شش فرزند (پنج پسر و يک دختر به نام عايشه) براى حضرت ذكر كرده‏ اند، و برخى نيز چون شيخ مفيد در الارشاد، به جز حضرت جواد عليه السلام فرزند ديگرى را براى حضرتش ثابت نمى‏ دانند. ابن شهرآشوب فقط يک فرزند براى حضرت قائل است كه همان حضرت جواد عليه السلام باشد. برخى نيز علاوه بر امام جواد عليه السلام از فرزند ديگرى به نام موسى نام برده‏ اند، و برخى نيز پنج فرزند بر شمرده‏ اند (چهار پسر به نام‏هاى محمد، جعفر، حسن، ابراهيم، و يک دختر) . اعيان الشيعه: ج ۲ ص ۱۳. مناقب ابن شهرآشوب: ج ۴ ص ۳۶۷.    از روايت در متن و نيز روايت ديگرى كه مرحوم شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا عليه السلام آورده و به آن اشاره دارد، به صراحت استفاده مى‏ شود كه حضرت رضا عليه السلام دخترى به نام «فاطمه» داشته باشد. متن روايت صدوق چنين است: محمد بن احمد بن الحسين، عن على بن محمد بن عنبسه، عن بكر بن احمد بن محمد، عن فاطمه بنت الرضا، عن ابيها، عن ابيه، عن جعفر بن محمد، عن ابيه و عمّه زيد، عن ابيهما على بن الحسين، عن ابيه و عمّه، عن على بن ابى‏ طالب‏ عليهم السلام عن النبى ‏صلى الله عليه وآله، قال: من كفّ غضبه كفّ اللَّه عنه عذابه، و من حسن خلقه بلّغه اللَّه درجه الصائم القائم. عيون اخبار الرضا عليه السلام: ج ۲ ص ۷۱. بحار الانوار: ج ۷۱ ص ۳۸۸. از اين رو با توجه به مجموع گفته‏ هاى ياد شده و با عنايت به نام‏ هايى كه براى فرزندان حضرت بر شمرده‏ اند، مى‏ توان گفت امام رضا عليه السلام را داراى حداقل يک فرزند و حداكثر هشت فرزند دانسته‏ اند.
  27. چهارده قرن با غدير: ص ۳۷. اسرار غدير: ص ۲۷۲. واقعه قرآنى غدير: ص ۱۱۸.
  28. بحار الانوار: ج ۴۳ ص ۱۶۱. دلائل الامامة: ص ۳۸. خصال: ص ۱۷۳.
  29. اسرار غدير: ص ۴۹. واقعه قرآنى غدير: ص ۷۴. سخنرانى استثنائى غدير: ص ۲۱.
  30. بحار الانوار: ج ۲۱ ص ۳۸۷ و ج ۳۷ ص ۲۰۹. عوالم العلوم: ج ۳/۱۵ ص ۴۴، ۹۷ ، ۳۰۱ ، ۳۰۲ . اثبات الهداة: ج ۲ ص ۲۶۷ ح ۳۸۷ ، ۳۹۱ . احقاق الحق: ج ۲۱ ص ۵۳ ، ۵۷ .
  31. اسرار غدير: ص ۱۰۷. چهارده قرن با غدير: ص ۱۲۱. ماهنامه كوثر (ويژه ‏نامه غدير، ش ۲، سال اول، ارديبهشت ۱۳۷۶) : ص ۸۰-۸۵ .
  32. الغدير: ج ۱ ص ۹.
  33. الخصال: ج ۱ ص ۱۷۳. عوالم العلوم: ج ۱۱ ص ۴۶۷.
  34. الخصال: ج ۱ ص ۱۷۳. عوالم العلوم: ج ۱۱ ص ۴۶۷.
  35. احقاق الحق: ج ۲ ص ۴۶۰. و در فيض القدير: ص ۳۹۱، چنين آمده است: من كنت وليه فعلى وليه و امامه.
  36. الغدير: ج ۱ ص ۱۹۷. احقاق الحق: ج ۶ ص ۲۸۲. ارجح المطالب: ص ۵۷۱ . فيض القدير: ص ۳۹۰.
  37. معارج النبوة: ج ۲ ص ۳۱۸.
  38. فيض القدير: ص۳۸۸، ۳۸۹.
  39. الغدير: ج ۱ ص۱۷، ۱۸. ملحقات احقاق الحق: ص ۵۳ . معجم رجال الحديث: ج ۲۳ ص ۱۷۷.
  40. اعلام النساء: ص ۶۵۱ . بصائر الدرجات: ص ۱۸۳ ح ۴.
  41. اعيان الشيعة: ج ۳ ص ۴۰۸. جامع الرواة: ج ۲ ص ۴۵۵. الخلاف (طوسى): ج ۱ ص ۵.
  42. الغدير: ج ۱ ص ۱۷.
  43. الامالى (صدوق): ص۵۵، ۵۶. الارشاد: ص۱۶۳، ۱۶۴.
  44. اعيان الشيعة: ج ۳ ص ۴۸۸.
  45. رجال البرقى: ص ۶۰.
  46. رجال الشيخ الطوسى: ص ۳۳.
  47. تنقيح المقال: ج ۳ ص ۷۳. معجم رجال الحديث: ج ۳۳ ص ۸۸۱.
  48. اعلام النساء: ص ۴۸۸. ارجح المطالب: ص ۳۳۷.
  49. ينابيع المودة: ص ۴۰. اعلام النساء: ص ۴۸۹. الغدير: ج ۱ ص ۱۸. احقاق الحق: ج ۲ ص ۴۶۳.
  50. الغدير: ج ۱ ص ۴۸. احقاق الحق: ج ۲ ص ۴۶۰.
  51. الغدير: ج ۱ ص ۵۸.
  52. الميزان: ص ۵۹.
  53. اسنى المطالب فى مناقب على بن ابى ‏طالب‏ عليه السلام (جزرى) : ص ۳۲. احقاق الحق: ج ۲۱ ص ۲۶، ۲۷ . بحار الانوار: ج ۳۶ ص ۳۵۳. عوالم العلوم: ج ۱۱ ص ۴۴۴. اثبات الهدى: ج ۲ ص ۵۵۳ و ج ۳ ص ۱۲۷. اعلام النساء المؤمنات: ص ۵۷۸.
  54. الخصائص (نسائى) : ص ۴۷۳.
  55. التقريب (ابن‏ حجر) : ص ۴۷۳.
  56. الغدير: ج ۱ ص ۳۸- ۴۱ . براى روايات ديگر او در فضائل اميرالمؤمنين‏ عليه السلام مراجعه شود به: اسنى المطالب: ص ۵۲ . ملحقات احقاق الحق: ص ۱۹۰،۱۸۹.
  57. الغدير: ج ۱ ص ۳۸- ۴۱.
  58. بلاغات النساء: ص ۷۲.
  59. براى متن كامل مباحثه دارميه حجونيه مراجعه شود به: بلاغات النساء: ص ۷۲. العقد الفريد: ج ۱ ص ۲. صبح الاعشى: ج ۱ ص ۲۵۹. الغدير: ج ۱ ص ۲۰۹. اعلام النساء المؤمنات: ص ۳۳۳. اعيان الشيعة: ج ۶ ص ۳۶۴.
  60. رياض العلماء: ج ۵ ص ۷۰۴.
  61. الذريعة: ج ۷ ص ۲۰۰ ش ۸۹ . اعلام النساء: ص ۳۰۱،۳۰۰. در مورد حسنيه مراجعه شود به: تنقيح المقال: ج ۳ ص ۲۴۷. رياض العلماء: ج ۵ ص ۴۰۷. روضات الجنات: ج ۱ ص ۱۵۳. الذريعة: ج ۷ ص ۳۰۰ و ج ۴ ص ۹۷ و ج ۵ ص ۱۶۱،۱۴۵،۱۰۵ و ج ۲۵ ص ۲۹۶. من لا يحضره الفقيه: ج ۴ ص ۷۵. معجم رجال الحديث: ج ۲۳ ص ۱۸۷. اعلام النساء: ص ۳۰۱،۳۰۰.
  62. الغدير: ج ۱ ص ۷۰.
  63. پيام غدير (انصارى) : ص ۵۱ ، به نقل از: تاريخ مدينة دمشق.
  64. رجال البرقى: ص ۶۰ . معجم رجال الحديث: ج ۲۳ ص ۱۹۷ ش ۱۵۶۵۹.
  65. تهذيب التهذيب: ج ۱۲ ص ۴۷۰.
  66. اعيان الشيعة: ج ۸ ص ۳۹.
  67. ملحقات احقاق الحق: ص ۲۶۲.
  68. تبليغ غدير در سيره معصومين‏ عليهم السلام: ص ۱۱۹،۱۱۸.
  69. خطبه غدير: بخش سوم.